آرشیف

2014-12-28

نجیب بهروش

اســــارت

چشم قانون احول و پای عدالت لنگ شد
دامن پاک زعامت پر ز داغ ننگ شد

تندباد حیله گویی بیخت آتش بر زمین
کز سمومش در دیار ما سیاست رنگ شد

فرق بین انتخاب و انتصاب هرچه که بود
زیر دود آتش خمپاره های جنگ شد

دفتر کابینه ی ناباب کشور در جهان
مرکز سودا گری کوکنار و بنگ شد

تا چشند از لذت مستی قدرت بی دریغ
شیخ گمره، زاهد ایمانسوز و صوفی شنگ شد

از قضاوت های بیجا خون ناحق بسکه ریخت
دشت ها از خون پاک مرد و زن گلرنگ شد

وز برای زندگی کردن فضای سرزمین
چون شب دیجور تار و همچو زندان تنگ شد

اهل علم ومعرفت آواره از دامان خاک
در وطن کل اختیار افراد بی فرهنگ شد

همچو کاوه مرد میباید شدن در روزگار
اژدها دوشی گر اینجا بر سر اورنگ شد

آدمی را گر به ذلت زیستن باشد قرار
ای خوش آن نطفه که اندر بطن مادر سنگ شد

مرگ صد ره بهتر است تا در اسارت زندگی
برده آنکه پیش همچون خود دوتا و چنگ شد

 

نجیب بهروش

ونکوور کانادا
سپتمبر 2013