آرشیف

2016-7-3

استاد شاه محمود محمود

استفاده از اصطلاحات اداری و مالی در طبقات ناصری

(بخش اول )

مقدمه :

منهاج السراج جوزجانی مؤلف طبقات ناصری ؛ بعد از اینکه بر اثرحملات مغول به هند رفت در آنجا در اوچ ، لاهور و دهلی به مناصب بزرگ درباری و قضائی رسید و در این زمان بود که مشاهدات خود را با کلام دلنشین و روان و سلیس انشآ نموده و آن را به نام ناصر الدین و الدین ابو المظفر محمود بن سلطان التتمش تالیف و اهدآ کرد .
جوزجانی طبقات خود را در ایام خدمت نزد ناصرالدین محمود ؛ در حدود سال های (655 – 658 هـ ق = 1257 – 1259 م ) به نام وی نگاشت . کتاب حاوی اخبار انبیاء و پادشاهان و خلفای اسلام و سلاطین عرب و عجم تا زمان مؤلف است و آن را بر اساس طبقات مختلف تقسیم کرده و با تاریخ مغول خاتمه می یابد. بخش اعظم کتاب طبقات ناصری به تاریخ غوریان و سلاطین هند و سلاطین شمسیه که در واقع غلامان سلاطین غوری بودند، اختصاص دارد که در طبقات هفدهم تا بیست و دوم به ذکر آنان پرداخته است. در قرن ششم هجری قمری غوریان تنها سلاطین مستقل و نیرومند افغانستان بودند و منهاج سراج که در دامان این خاندان پرورش یافته بود، بنا" اهمیت کتاب طبقات ناصری نیز بیشتر از لحاظ تاریخ غوریان و سلطنت غوری هند و چگونگی هجوم مغول و ویرانگری های آنان است که غالبا مؤلف شاهد عینی بوده و یا از قول منابع معتبر تاریخی و افراد موثق و معتبر به نقل آن پرداخته است .
مؤلف در نگارش بیست و سه طبقه کتاب خویش  ؛ از نثر و روش پیچیده و متکلّف سایر نویسندگان عصر خویش پیروی نکرده است . روی این منظور خوانش طبقات ناصری سهل و دلچسپ و عاری از جملات  پیچیده است .کلمات عربی را به شکل مبتدا و ستایش خداوند  در آغاز و همچنان در پایان هر فصل به شکل دعاییه که  کلا" به سرفرازی و بقای ممدوح خاتمه پذیرفته ؛ اضافه کرده است . در حالیکه در متن کتاب به جزء سنوات با استفاده از سال و ماه های هجری قمری که به عربی نگارش شده است ؛ دیگر کمتر لغات عربی دیده می‌شود.
طبقات ناصری تاریخ سیاسی افغانستان ، هند و اسلام است اما جسته و گریخته به اصطلاحات دیوانی و زمین داری و مالیاتی و نظامی بر میخوریم . این اصطلاحات با درنظرداشت زمان و مکان در تغییر بوده اما در معنی ،مفاهیم خویش را محفوظ داشته است . دراین مختصرکاربرد و استعمال برخی اصطلاحات مالی و اداری را در طبقات ناصری به معرفی میگیریم :

– اقطاع :
(اسم مصدر) عربی، جمعِ قطیع = قطیع : بخشیدن مِلک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند
(اسم) مِلک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می‌شد
(اسم) ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می‌شد ( 1)

واگذاری زمین یا منافع حاصل از آن یا محل کسب برای زمانی محدود یا نامحدود به کسی از سوی حاکم را اِقطاع می‌گویند . و یا به واگذاری زمین یا منافع آن، «اقطاع تملیک» و به واگذاری محلّ کسب «اقطاع ارفاق یا رفاق» می‏گویند. واگذار کننده را «مُقطِع» و به اقطاع شونده «مُقطَع له» و آنچه ‏را واگذار شده «قطایع» یا«اقطاعات» گویند . (2 )
مؤلف طبقات ناصری در چند جای ازاین اصطلاح نامبرده است . چنانچه در بحث سلجوقیان می نگارد :  صاحب تاريخ ناصرى امام ابو الفضل بيهقى رحمة الله چنين مى‏آورد: كه درانچه سلجوقيان بسر بيابان خراسان آمدند، و پسر يغمر از ايشان منهزم برفت مهتر ايشان سه تن بودند: دو برادر طغرل و داود پسران ميكائيل، و عم ايشان يبغو، هر سه باتفاق بخدمت سلطان مسعود پيوستند و معتمدى فرستادند و سلطان از گرگان به نشاپور آمده بود، ايشان از خدمت سلطان به نسا و فراوه و مواضعى كه بر سر بيابانست اقطاع خواستند، و در مكتوب اسم خود را چنين نوشتند: كه طغرل ويبغو و داود موالى أمير المؤمنين به خدمت عرضه ميدارند.(3 )
اقطاع یا نانپاره یا جامگی در نظام بهرگیری از زمین از زمان خلیفه دوم حضرت عمر رض اغاز شد و این اصطلاح گرفته شده از قرانکریم  در مورد اراضی اهدایی به کار رفته است ؛ اما در زمان سه خلیفه و حضرت معاویه رشد یافت و یکی از روش های اداری به کار رفت که در بدل خدمتی به افراد معین ؛ مؤقتا" و یا به شکل دایمی داده میشد تا از زمین و محل معین برای امرار حیات خویش استفاده ببرد . جوزجانی این اصطلاح را در مواقع لازم به کار برده است . در زمان غوری ها اقطاع دربرگیرنده ولایات و محلات وسیعی را شامل میگردد . چنانچه در طبقات ناصری آمده است :
" در عهد (حيات) سلطان غياث الدين، از خطه غور و خطه بست و وجير و گرمسير و درمشان و روزگان و غزنين، اقطاع ملك علاء الدين بود" . (4 )
و یا " سلطان غياث الدين محمود (بن) محمد سام از بست كه اقطاع او بود بزمين داور آمد و ملوك و امراء غور بخدمت (سلطان) محمود طاب ثراه پيوستند و روى بحضرت فيروز كوه نهاد"  (5 )
سلطان معزالدین غوری رسم اقطاع را کماکان در بین امرآ و غلامان خویش نگهداشت و در بدل اقطاع از ایشان خدمات معهود را میخواست . او تاج الدین یلدوز را بزرگ نمود و اقطاع داد و جوزجانی با بیان زیبا از او چنین یاد میکند:
" ذكر سلطان تاج الدين يلدوز است، او پادشاه نيكو اعتقاد بود و حليم و كريم و خوب خصال و وافر جمال. سلطان غازى معز الدين ، او را خورد سال بود كه بخريد، و هم از اول حال او را خدمت فرمود، پس مرتبه مرتبه‏ او را بزرگ گردانيد، و بر سر بندگان ديگرسرور كرد، چون بزرگ شد بمرتبه‏ امارت و ولايت رسيد كرمان و سنقران او را داد باقطاع و هر سال كه سلطان را در سفر هندوستان اتفاق شدى، بكرمان منزل بودى، جمله امراء و خواص و ملوك را ضيافت كردى، و يك هزار كلاه و قبا به تشريف بدادى، و در باب جمله حشم انعام فرمودى و بفرمان سلطان غازى، دختر او در حباله سلطان قطب الدين ايبك آمده بود، و يك دختر ديگر در حباله ملك ناصر الدين قباچه بود " . ( 6)
 اقطاع را در دو مورد میتوان استفاده برد : اقطاع الاستغلال و اقطاع التملیک . اقطاع التملیک عبارت از زمین های بایرکه به شرط به اشخاص واگذار میکردند که مقصود انکشاف زراعت و بلند بردن عواید مملکت بود . در حالیکه اقطاع الاستغلال عبارت بود از دهقانان ملل مغلوبکه مشمول خراج بودند به آن توجه داشتند زراعت زمین بود و مقصود اصلی حکومت همین وسیله مطمین معشیت پنداشته می شد تا افراد جنگجو را به خدمت خویش و خلافت اسلامی درآورند .( 7) در حالیکه رسم اقطاع در زمان غوری ها روش مناسب خدمتگذاری برای افراد ازاد و اعضای خانواده محسوب میگردید . اقطاع دار یا مقطع در این وقت به معنی حاکم و امیر ولایت شمرده می شد در طبقات ناصری آمده است که :
" چون ميان سلاطين غور و غزنين مصاف شد و سلطانشاه منهزم گشت، قطب الدين را بندگان (سلطان) با تخته بند آهنين  بر شتر نشانده بخدمت سلطان غورى آوردند، سلطان او را بنواخت، و چون بدار الملك غزنين باز آمد، اقطاع كهرام بدو مفوض فرمود ". (8 )
بلی ! همین روش اهدآ اقطاع به نظامین در بیرون از افغانستان ادامه داشته و به مفهوم حاکم از آن استفاده شده است و جوزجانی جزییات را چنین مینگارد : " ملك ناصر الدين قباچه بطرف اچه و ملتان رفت و قطب الدين را نظر ملكدارى بر سلطان شمس الدين (التمش) بود، و او را پسر خوانده بود، و بداون او را اقطاع داده. ملوك به اتفاق او را از بداون بياوردند و بتخت دهلى بنشاندند و دختر سلطان قطب الدين در حباله او آمد" . (9 )
و یا " ملك حسام الدين اغلبك ، و چون اسپ و سلاح نيكو حاصل كرده بود و بچند موضع جلادت و مبارزت نمود، او را سليتر و سهولى اقطاع دادند و چون مرد شجاع و دلير بود، بطرف منير و بهار ميدوانيد و غنايم بدست مى‏آورد، تا استعداد تمام از اسپ و سلاح و مرد بدست آورد، و ذكر جلادت و غنايم او منتشر گشت" . (10 )
بخشایش قطب الدین ایبک و خریداری التتمش را نیکو برشمرده و سبب اقطاع اورا در طبقات چنین مینویسد : " سلطان قطب الدين او را بيك لك جيتل بخريد، آن ترك ايبك نام را طمغاج نام كرد و امير تبرهنده شد، در مصاف سلطان تاج الدين يلدوز كه با قطب الدين بود شهادت يافت، و سلطان التتمش طاب ثراه سر جاندار شد، و سلطان قطب الدين ايبك او را فرزند خواند، و بخود نزديك گردانيد، و هر روز جاه و شرف او زيادت شد. چون آثار رشد در حركات و سكنات او ظاهر و باهر بود مرتبه بمرتبه او را بدانجا رسانيد، كه امير شكار شد، بعد از ان چون كاليورفتح شد، امير كاليور شد، پس از ان اقطاع قصبه برن و مضافات آن يافت . (11)
امپراطوری غوری در هند بیشتر ولایات و مناطق را به اقطاع  افراد بانفوذ که از توانایی نظامی برخوردار میبودند واگذار میکردند .
" محمد بختيار دران غصه رنجور شد، و صاحب فراش گشت و برحمت حق پيوست، بعضى روايت كردند: كه اميرى بود از ان او على مردان خلجى نام‏ در غايت دليرى و بيباكى، اقطاع ناركوتى بدو مفوض بود، چون ازين حادثه خبر يافت، به ديوكوت آمد" . ( 12)
و یا چنين روايت كرده‏اند: " كه محمد شيران و احمد شيران دو برادر بودند از امراء خلج در خدمت محمد بختيار، و چون محمد بختيار بطرف جبال كامرود و تبت لشكر كشيد، محمد شيران  را با برادر و فوجى از لشكر بطرف لكهنوتى و جاجنگر فرستاده بود، چون خبر آن حوادث بديشان رسيد از آن طرف مراجعت كردند و بطرف ديو كوت باز آمدند و شرط عزا بجاى آوردند، و از آنجا بطرف ناركوتى رفت، كه اقطاع على مردان بود، و على مردان را بگرفت " . (13 )

– مقاطعه :
معنی و مفهوم مقاطعه را دهخدا در لغت نامه خویش چنین برشمرده است : مقاطعه . [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) واگذار کردن انجام دادن کاری را به کسی پس از تعیین مزد و اجرت آن . (ناظم الاطباء). امروزه غالباً به عهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند. پیمانکاری یا [ قراردادی ] .
– مقاطعه (به مقاطعه ) دادن ؛ شرط و پیمان نمودن با مزدور انجام دادن کاری را. (ناظم الاطباء). انجام دادن کاری یا ساختن بنا و جاده و پل و امثال آن را به عهده ٔ کسی یا شرکتی در مقابل مبلغی معین واگذار کردن .
– مقاطعه کردن ؛ قبول کردن مزدور شرط و پیمان را در انجام دادن کاری . (ناظم الاطباء) : و ابوزکار نیشابوری حکایت کرد که به بغداد من مقاطعه کردم یکی مفولج را به بسیار دینار و به یک روز علاج کردم . (هدایة المتعلمین چاپ متینی ص 263). تثبیت مالیات یا مال مورد مالیات به مقدار معین بدون رسیدگی و در نظر گرفتن مقدار حقیقی آن . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). (اِ) خراج : مبلغی که حاکم یا امیر محلی بطور مقطوع بعنوان مالیات به سلطان می پرداخت : و مهتران این ناحیت از مهتران اطراف گوزکانانندو مقاطعه به ملک گوزکانان دهند.( 14) ، مهتران این ناحیتها از دست ملک گوزکانانند و مقاطعه بدو بازدهند. ( 15) ، دیو عشوه ای که او را به قطع مال مقاطعه وسوسه می دهد به صلیل شمشیر هندی در قاروره های قهر مقید گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چاپ 1 تهران ص 336 ) .
– به مقاطعه دادن ؛ مالیات منطقه ای را در مقابل مبلغی معین به کسی واگذاردن : پسر کاکو را سربه دیوارآمد و بدانست که به جنگ می برنیاید عذرخواست و التماس می کند تا سپاهیان به مقاطعه بدو داده آید. (تاریخ بیهقی چاپ  ادیب ص 520) . ( 16)

جوزجانی در چند جای مقاطعه را به مفهوم بالا به کار برده می نگارد :
" و ازحضرت، ايالت نشاپور كه البتگين داشت، به ابن عبد الرزاق دادند. البتگين متحير بماند و از نشاپور قصد حضرت بخارا كرد، او را خبر دادند از تغير مزاج اميرمنصور بسبب آن نامه، به بلخ رسيده بود بازگشت، و بطرف غزنين آمد. واميرمنصورهم درعقب مثال فرستاد، و او را بنواخت. و درين وقت حسن بويه وفات كرد، و فنا خسرو پسر او خزاين پدر را برداشت و به بغداد رفت، و عم خود بختيار را مقهور گردانيد، بر عراق مستولى شد. علما و قضات را در ميان كرد و از امير منصور مصالحه طلبيد، بر ديار عراق و رى و گرگان و طبرستان هر روز به هزار دينار زر سرخ مقاطعه كرد، و در عهد امير منصور بفرغانه و سجستان و بعراق جمله امراء عصيان مى‏آوردند" . ( 17)
با وجودیکه مقاطعه عبارت از اجاره داری مالیات زمین های خالصه شاهی و یا دیوانی است اما در اکثر موارد منجر به وخامت اوضاع و عامل برای قیامها می گردد . چنانچه در اقطاع  ؛ اقطاعدار با استفاده از حمایت امپراطوری و حکومت متبوعه خویش؛ مشغول وصول مالیات زمین تحت تصرف خویش بود که مقدار آن ناچیز میبود در حالیکه مقاطعه کار چون اجاره دار مالیات بود به زور و بیشتر از آنچه که معهود بود ؛ از مردم مالیات میگرفت . در حالیکه هر دو ( اقطاع دار و مقاطعه کار) واسطه ای بین دهقانان و حکومت بود . ( 18)
جوزجانی در طبقات ناصری با همین معنی و مفهوم از مقاطعه نام میبرد : "  بختيار بنزديك پدر فنا خسرو ابو الحسن بويه كه امير رى بود شكايت نامه فرستاد: كه مرا پسر تو فنا خسرو بى موجبى بگرفته است و مقيد كرده. پدر فنا خسرو فرمان داد: تا بختيار را اطلاق كردند، و خود به پارس باز آمد چون پدرش برحمت حق پيوست، فنا خسرو به بغداد آمد و بختيار را بگرفت و بكشت، و ملك بغداد و امور دار الخلافت در ضبط آورد، و جبال شرق تا طبرستان از امراء سامانيان هر روز بيك هزار دينار زر سرخ به مقاطعه گرفت" . ‏  ( 19)

– مقطع :
 ( اسم ، صفت [ عربی ] ) کسی که پادشاه یا خلیفه اقطاع به‌ او می‌داده تا از درآمد آن زندگانی کند . ( 20 )
اما در سرزمین خلافت شرقی به خصوص دوره غزنویان و غوریان و سلجوقیان مقطعان حق داشتند مالیات دیوان را از محل اقطاع خویش در آزاء مستمری خود بگیرند. مگر این امر غالبا" منجر به تعدی و درازدستی نسبت به رعایا میگردیده است . ( 21)
جوزجانی در طبقات از مقطع در ماورای امپراطوری غوری ها در هند سخن زده مینویسد که : " سلطان غازى معز الدين محمد سام را در هر مرتبه از مراتب اشغال سالها خدمت كرده بود، و بر غث و سمين حضرت و لشكر دارى و ملك‏پرورى وقوف تمام يافت، و چون مقطع اچه و ملتان كه ملك ناصر الدين ايتم بود در مصاف اند خود كه سلطان را با حشم خطا و ملوك تركستان بود، پيش ركاب سلطان غازى مبارزت بسيار نمود و غزاها بسنت كرد" . ( 22)
منهاج السراج دراثر پربهای خویش ؛  درمورد محمد بختیار که مقطع بداون یافت می نگارد : " كه اين محمد بختيار خلج غور و بلاد گرمسير بود، و مردى جلد و تا زنده و دلير و شجاع و فرزانه و كاردان و از قبايل خود بطرف غزنين و حضرت سلطان معز الدين آمد، و او را در ديوان عرض بسبب آنچه حال او در نظر صاحب ديوان عرض، مختصر نمود قبول نكردند و از غزنين بطرف هندوستان آمد، چون بحضرت دهلى رسيد، هم بسبب آنچه (در نظر ديوان عرض جمالى نداد، قبول نيافت، از دهلى بطرف بداون رفت بخدمت مقطع بداون سپهسالار هزبر الدين حسن ارنب، او را مواجبى قرار افتاد)" . ( 23)

موارد زیاد در طبقات ناصری در خصوص مقطع آمده است که هرکدام در خور دید و بینش و خوانش قاریین ارایه میگردد.
" بعد از آن يك سال در شهور سنه خمس و عشرين و ستمائة، از حضرت دهلى لشكر ببلاد اچه و ملتان برد و كاتب اين حروف منهاج سراج در رجب اربع و عشرين و ستمائة از طرف غور و خراسان ببلاد سند واچه و ملتان رسيده بود، و در غره ربيع الاول سنه خمس و عشرين و ستمائة سلطان سعيد شمس الدين طاب ثراه بپاى قلعه اچه رسيد، و ملك ناصر الدين قباچه بدر قصبه اهروت لشكرگاه داشت، و تمام بحرو كشتيها بابنه و اتباع لشكردرآن آب، وكشتيها پيش لشكرگاه داشت، كه روز آدينه بعد از نماز از طرف ملتان مرعان رسيدند و خبر دادند: كه ملك ناصر الدين ايتم مقطع لاهور بپاى ملتان آمد، و سلطان شمس الدين از راه تبرهنده، روى بطرف اچه آورد و ملك ناصر الدين قباچه منهزم گشت و در كشتيها نشست‏ با تمام لشكر خود بطرف بهكر رفت" . ( 24)
 مؤلف طبقات ناصری مطالب بیشتربرای گفتن دارد از جمله  : " ملك غياث الدين محمد شاه (بن سلطان) كه در سن كمتر از ركن الدين بود، در او ده مخالفت نمود وخزاين لكهنوتى را كه بحضرت مى‏آوردند تصرف ميكرد و بعضى از قصبات هندوستان را نهب و تاراج گردانيد و ملك عز الدين سالارى كه مقطع بداون بود، عصيان ظاهر كرد، و از اطراف ديگر ملك علاء الدين جانى كه مقطع لوهور بود، و ملك عز الدين كبيرخانى‏ والى ملتان، و ملك سيف الدين كوچى مقطع هانسى با هم جمع شدند و طريق مخالفت و تمرد آغاز نهادند" . (25 )

( ادامه دارد )

– زیر نویسها :
1 – فرهنگ عمید ، واژه اقطاع .
2 – ویکی وقفه ، واژه اقطاع .
3 – جوزجانی – منهاج سراج ، طبقات ناصری، ج اول، تصحیح و تحشیه و تعلیق از پوهاند عبدالحی حبیبی ، کابل ، 1332 هـ ش ، ص 248 .
4 – جوزجانی ، ایضا" ، ص 370 .
5 – جوزجانی، ایضا" ، ص 371 .
6 – جوزجانی، ایضا" ص 411 .
7 – سیستانی- محمد اعظم ، مالکیت ارضی و جنبش های دهقانی در خراسان قرون وسطی، کابل ، 1362، ص 62 .
8 – جوزجانی ، اثر قبل الذکر، ص 417 .
9 – جوزجانی، ایضا" ، ص 418 .
10 – جوزجانی، ایضا"،ص 423 .
11 – جوزجانی، ایضا" ، ص 443 .
12 – جوزجانی ، ایضا"، ص 432 .
13 – جوزجانی، ایضا"، 432 .
14 – حدود العالم من االمشرق الی المغرب ، ترجمه : پوهاند میر حسین شاه ،حواشی و تعلیقت از مینورسکی، تصحیح و حواشی مجدد از : داکترمریم میراحمدی و داکتر غلم رضا ورهرام ، تهران ، 1383 ، ص 304 .
15 – حدود العالم … ، ایضا" ، ص 306 .
16 – دهخدا- علی اکبر، لغت نامه ، واژه مقاطعه .
17 – جوزجانی، اثرقبل الذکر، ص 211 .
18 – ) لمتون – داکتر، مالک و زارع در ایران ، ترجمه : منوچهر امیری، تهران، 1344 هـ ش ، ص 82 .
19 – جوزجانی، اثرقبل الذکر، ص 220 .
20 – فرهنگ عمید ، واژه مقطع .
21 – سیستانی – محمد اعظم ، اثر قبل الذکر، ص 73؛ به نقل از راوندی ، تاریخ اجتماعی ایران، ج 2 ، ص 261 .
22 – جوزجانی، اثر قبل الذکر، ص 419 .
23 – جوزجانی، ایضا"، ص 422 .
24 – جوزجانی، ایضا"، ص 446 .
25 – جوزجانی، ایضا"، ص 455 – 456 .