آرشیف

2014-11-18

مولانا کبیر فرخاری

استاد فضل

برپیشگاه (فضل) گهر ریز در سخن
برجیب خود نسیم برد مشک از ختن

دارد تسلسل هنرش تکیه بر سپهر
از حلقه ی نخست فتد شوردر یمن

افرشته ی امیدکشد بال بر زمین
الگوی خلق نیک برد شمع انجمن

همچون صدف پیام گهرمیدهد زمان
آبستن است مام مسیح طفل بت شکن

چینم زباغ صولت این مرد ارجمند
دستم رسدبه میوه ی یک شاخه ی کشن

از رشحه ی که میچکداز پنجه ی قلم
خشتی نهد به کاخ ادب در بن زمن

دوزد به نسل آتیه ام جامه ی شرف
باسوزن خیال کند بخیــــه پیرهن

آزرده دل زگردش این چرخ کجمدار
فصل بهارو بستر گل مامن زغن

(هرگزنمیرد آنکه دلش زنده به عشق)
ثبت است نام (فضل) تودردفتر چمن

مجنونم از فراق تو استاد نامدار
قیس است یار کوچه و فرهاد کوهکن

(جوهر) دهد(فروغ)گهی چشم کندبین
گاهی (ثنا) بپای تفکر زند رسن

دستار(مستمند) چو دیهیم و تاج جم
ریزد به جام شعر شراب از خم کهن

درقصر دل نشسته رخ شوخ و تابناک
بردست من گره زده گیسوی یاسمن

رز را مگوحرام گهی بشکفد گلاب
(ساقی) بیار باده حلال است چون لبن

خوانم به صفحه ی نگهش حرف دل نشین
( فرخاری) حرف ناب نگهدار از لجن

 

مولانا عبدالکبیر (فرخاری)

ونکوور کانادا