آرشیف

2015-1-19

صدیق رهپو طرزی

از رف کتاب نگاهی بــــــــه خاطرات محمود طرزی

این اثر، پس از گذشت نزدیک به یک سده و قرن، به دست چاپ سپرده شد
 
گرد آورنده  و نویسندهٔ مقدمه: داکتر روان فرهادی
 
 
چشمهٔ گل آلود
از عنوان که چون دریچهٔ باز، نگاهی به محتوا دارد، می آغازم.
عنوانی که برای این اثر بر گزیده شده، به باور من، شیشهٔ این دریچه را به شدت مکدر ساخته است. درونمایه این کتاب همانا ٫٫ دیدنی ها و شنیدنی ها،، آخرین نوشتهٔ محمود طرزی پیش از مرگش در ۱۹۳۳ع. می باشد. پس باید به صورت روشن این عنوان برای کتاب بر گزیده می شد.
برای من شگفت انگیز است که آقای روان فرهادی که رشتهٔ اصلی کارش زبان شناسی است ـ کار در ادارهٔ سیاسی رشتهٔ دوم ـ در این مورد ساده ترین قانون جمع بستن اسم ها را به زبان پارسی، مراعات ننموده است. او به جای ٫٫ خاطره ها،، جمع عربیش را که ٫٫ خاطرات،، می باشد، آورده است. او به تر از همه می داند که واژه گان بیگانه و وامی آن گاهی که وارد زبان اصلی می گردند، بر اساس دستور زبان اصلی صرف یا گردان می گردند. در زبان پارسی اسم همه بیجانان به ٫٫ها،، و همه جانداران به٫٫ ان،، جمع بسته می شوند. البته در این قاعده واژه گانی که به ( ه ) غیر ملفوظ ختم می گردد، اشتثنا شمرده می شوند مانند: بچه که جمعش بچه گان یا مرده که مرده گان می گردد.
در این اثر همچنان کتاب دیگری زیر عنوان ٫٫محمود طرزی: شرح زنده گی،، به قلم عبدالوهاب طرزی،، با تجدید نظر و اهتمام وحید طرزی،، که پیش تر چاپ شده بود، نیز به دست نشر دوباره سپرده شده است که هیچ پیوندی و ربطی با خاطره های محمود طرزی، ندارد. این کتاب بیش تر یاد مانده های عبدالوهاب طرزی، را در بر دارد.
 پیشینهٔ این بی دقتی
از آن جایی که از  همان سال ۱۹۷۶ع. ـ من نیز در کار تجلیل از  وفات سید جمال الدین افغانی، شرکت داشتم و کتاب ٫٫ سید جمال الدین افغانی در آینهٔ مطبوعات،، را تدوین نمودم ـ با کار آقای روان و این گونه بی دقتی های شان آشنا هستم. شیوهٔ کارش چنین بوده ـ فکر می کنم هنوز ادامه دارد ـ چنین است: او بخشی از نوشته یی را نشانی می نمود و بعد آن را به تایپگر می سپرد. تا این جای کار، عیبی دیده نمی شود. مشکل اساسی این بود که دیگر نوشتهٔ تایپ شده را خود و یا فرد با صلاحیت دیگری،  با اصل مقابله یا پرتله  ناکرده برای نشر به چاپخانه می فرستاد.
من در نقدی که بر کتاب ٫٫ طرزی و سراج الاخبار،، اثر بشیر سخاورز، نوشته بودم، چنین نوشته ام:  
٫٫سر ِچشمه را بباید گرفتن به بیل،،
٫٫در این جا لازم به یاد آوری است که با وجود کار سترگی که آقای روان فرهادی، در گردآوری برخی اثر های محمود طرزی، درکتاب ٫٫مقالات محمود طرزی و س. ا. ا،، نموده اند، انسان دچار شگفتی می شود که چگونه در برخی مورد ها ــ با وجود دسترسی به منبع اصلی اثرها که نزد وهاب طرزی پسرش، وجود داشته اند ــ لغزش هایی در این میان راه باز می نماید. این امر بر کژی و کوری نوشته های پس تر، نیز اثر نانیکویش را وارد می نماید.
در این جا لازم می دانم بر یکی از دلیل هایی که بعد به این اثر پرداخته نشد، یادآور شوم.
درست به یاد می آورم که سال (۱۹۷۶/۱۳۵۵)، در روزنامهٔ انیس، مشغول کار بودم.
روزی آقای عباسی، که واژه گان ٫٫رئیس تحریر،، را برایش به جای رئیس، در روزنامه بر گزیده بود، مرا به دفترش فراخواند و یاد آور شد که به زودی مجلسی برای یاد بود هشتاد مین سال وفات سید جمال الدین بر گزار می گردد. خودت نیز جز اعضای کمیسون تدارک در بخش نشر و چاپ می باشی.
من در اولین جلسه با آقای روان، که آدم نامداری در بخش سیاست بود، ولی پس از کودتای سرطان، به گوشه نشینی واداشته شده و به کار های غیر سیاست اداری مصروف بود، آشنا شدم.
در آن جا، در جریان آشنایی با هم که تا هنگام ترک کشور پس از رهایی از زندان در سال (۱۹۸۰) و تقرر برای مدتی به حیث مشاور در وزارت خارجه، ادامه یافت، برایم یاد آور شد که مصروف تدارک کتاب ٫٫مقالات محمود طرزی در سراج الاخبار (۱۲۹۷۱۲۹۰خ.)،،، می باشد.
او در همان مجلس پیشنهاد نمود تا من کار اهتمام کتاب ٫٫سید جمال الدین افغانی در آینهٔ مطبوعات افغانستان،، را به دوش بگیرم.
از آن پس، دروازهٔ آشنایی میان ما باز گردید. این امر حتا زمانی که او از زندان پلچرخی رهایی یافت، ادامه داشت. من در آن هنگام در روزنامهٔ حقیقت انقلاب ثور، کار می کردم. دفتر ما در قصر ستور، در جوار وزارت خارجه بود. من گاه و بیگاه  به دفترش می رفتم. او قصهٔ دردناک دوران زندان را بیان می  نمود. او می گفت که چگونه شکنجه گران دور تره کی ـ امین، او را با منقل برقی داغ، شکنجه می دادند.
روزی برایم زنگ زد تا به دیدنش بروم. شام به دفترش رفتم. او از بیکاری شکایت نمود و یادآور شد که سر قلم را تنها روز دوبار باز می کند تا حاضری صبح و شام را امضا نماید و بس. او گفت، از آن گاهی که یکی از بیانه های شاه محمد دوست، وزیر خارجه را با دقت ویراستاری نمود و در آن دگر گونی های لازم را وارد ساخت، جناب وزیر دیگر روی خوش برایش نشان نمی دهد. او در پایان از من خواست تا به مقام های بالا به ویژه ببرک کارمل، پیامش را برسانم. این پیام ساده است. برای این که من به کار مفیدی دست بزنم، مرا به نماینده گی فرهنگی ما در یونسکو و یا یکی از سفارت خانه های کشور های عربی، از آن میان سوریه، بفرستند.
من برایش وعده دادم  که این کار را تا اندازهٔ توانی که دارم، اجرا خواهم کرد. همان شام در دیداری با محمود بریالی، نزدیک ترین فرد به کارمل، این پیام را رساندم. خود تاکید نمودم که باید به این فرهنگیان کشور که با تمام دشواری حال کنونی، به ما پیوسته اند، توجه جدی صورت بگیرد. او وعده داد که با کارمل گپ می زند.
چندی نگذشته بود که آگاه شدم که آقای روان، کشور را ترک نموده است. این یک نمونه کوچک از اشتباه های حزب و دولت آن زمان بود. این کار، مردم به ویژه آگاهان کشور را از دولت دور نمود. گرد شدن این قطره های کوچک، توفانی را به راه انداخت که همه را از بیخ و بن برکند.
آن گونه که می دانیم، فضای آزادی بیان و همراه با آن مطبوعات آزاد که در دههٔ دموکراسی، باز و روشن شده بود، پس از کودتای سرطان، به شدت تیره و با اختناق همراه گردید. این امر، با کودتای ثور به اوجش رسید. به گونه یی که آشکار است، این وضع تا سه دهه دراز و طولانی دوام آورد.
در همین هوای دم کردهٔ اختناق و فشار بود که مجالی برای کار های جدی در عرصهٔ نقد و بررسی میسر نگردید.
مشکل همگانی و سترگی که در این گونه مورد ها دامن مساله چاپ و نشر ما را در چنگش می فشارد، کمبود و نا مروج بودن پدیدهٔ نقد می باشد.
هر اثری که راهش را با دشواری ناشی از استبداد قدرت، به بیرون باز نموده است ــ در برخی مورد ها حتا پس از رهایی از چنگال مصادره مانند ٫٫افغانستان در مسیر تاریخ،، اثر غبار ــ و دیگر و دیگر… بر بوتهٔ نقد گذاشته نشده اند.
این امر در بر گیرندهٔ بخش زیاد اثر هایی می گردد که اقبال نشر یافته اند.
ما، تا کنون اثر های مهمی مانند: ٫٫تاریخ احمد شاهی،، ٫٫سراج التواریخ،، اثر فیض محمد، را چاپ همراه با بینش انتقادی، آن گونه که در همه دنیا و حتا در میان همسایگان ما رواج دارد، ننموده ایم. این رشته سر دراز دارد.
من در این جا، سر آن ندارم تا به نقد این اثر دست بیازم.
تنها برآنم تا به آوردن چند نمونه در چارچوب اثر های ٫٫مقالات محمود طرزی، بسنده نمایم و در کار بعدی به صورت همه جانبه به آن خواهم پرداخت.
آن چنان که در دنیای نشر و چاپ و یا به زبان امروزی دنیای نوشتاری، مروج است در جایی که خواسته باشیم تاکید بیش تر نماییم و یا توجه زیاد تر را جلب کنیم از حرف های تیره تر و یا سیاه تر یا بزرگ تر بهره می گیریم.
آقای فرهادی، درمورد های گونه گونه عنوان یک اثر را به صورت دو اندازه خط آورده اند. این کار، خواننده و به ویژه کاوشگر و بررسیگر را دچار اشتباه می نماید و به این صورت ٫٫ تا ثریا دیوار کژ،، می رود.
برای این که خوانندهٔ پـُرکنجکاو و بررسی کننده، دچار اشکال برای دریافت ٫٫سرچشمه،، نگردند، من تلاش نموده ام تا همان شماره هایی را که آقای فرهادی، در ٫٫ مقالات،، اثر آورده اند، نمونه بیاورم :
۵سیاحت درِ سعادة
در این مورد محمود طرزی، توضیح همه جانبه ارایه کرده است. او حتا یک بخش آن را در اثر دیگرش به نام ٫٫از هردهن سخنی و از هر چمن سمنی،، آورده است.
به باورمن، قرار دادن واژه گان ٫٫چاپ نشده،، و آن هم در کنار عنوان، بار دیگر بررسیگر را دچار سرگردانی می سازد. این امر در جا های متعدد تکرار شده است.
۵سیاحت سه قطعهٔ روی زمین
نام دقیق این اثر، ٫٫سیاحتنامۀ سه قطعۀ روی زمین در ۲۹ روز: آسیا، اوروپا و افریقا،، می باشد.
جالب است که آقای فرهادی، در زیر عنوان آن را به صورت ٫٫کتاب سه قطعه،،، نوشته اند.
به همین دلیل، نویسنده گان بعدی بدون دقت همین عنوان را تکرار نموده اند. به این گونه، از سرچشمهٔ گل آلود، آب روشن را نمی توان دیده به راه بود.
۷از هر دهن سخنی
این بخش با خط جلی وتیره نوشته شده و بخش دیگر که ٫٫از هر چمن سمنی،، است با حرف های کم رنگ. این امر نیز اشتباه هایی را باور آورده و در آخر از چل زاغ تنها یک زاغ باقی می ماند.
۱۴/ در اثری به نام ٫٫مختصر جغرافیای عمومی،، به اشتباه نوشته شده است، ٫٫خطاط : میرزا محمد جعفر قندهاری.،،
درحالی که این اثر چاپ حروفی است و نیازی به خطاطی ندارد. اما این ٫٫میرزا جعفر قندهاری،، بخش نقشه ها یا به گفتهٔ محمود طرزی، ٫٫قطعات پنجگانهٔ ز مین،، و دیگر نقشه ها را ترتیب و رسم نموده است.
۱۶/ کتاب ٫٫سیاحت دورادور به هشتاد روز،، به صورت دقیق ٫٫سیاحت دورادور کرۀ زمین بهشتاد روز،، نام دارد. در عنوانی که آقای فرهادی آورده است واژهٔ ٫٫کره،، از آن افتاده است.
از سوی دیگر آن گونه که در گذشته مروج بوده فعل های مضارع را همراه با ریشه فعل می نوشتند مانند که محمود طرزی، نوشته است ٫٫بهشتاد،،. در حالی که این یک اشتباه می باشد. نمونه می آورم : میشود را باید می شود نوشت و بروی را به روی و دیگر و دیگر…
۲۰/  ترجمهٔ تاریخ حرب
درمیان کتاب های محمود طرزی،. چنین عنوانی وجود ندارد. این همان اثری است به نام ٫٫محاربۀ روس و ژاپان،،    (۱۹۰۵۱۹۰۴).
همچنان آقای فرهادی و اژهٔ ژاپان را جاپان نوشته است.
جالب این است که جلد پنجم این اثر نیز از قلم افتاده است.
همچنان که می دانیم آن گاهی که محمود طرزی، امور دارالترجمه را پیش از نشر سراج الاخبار، به دوش داشت، این اثر را با زحمت زیاد در مدت یکسال به زبان پارسی بر گردانیده و آن را با خط نستعلیق پاکنویس نمود. بعد ها که بر آن می شوند تا این اثر را چاپ نمایند، از آن جایی که نسخه قلمی به گفته خود محمود طرزی،.٫٫ضایع،، شده بود، او ناچار این اثر را دوباره به زبان پارسی بر گرداند.
۲۷افغانستان جغرافیای منظوم
نام درست این اثر ٫٫افغانستان اثر منظوم (جغرافیای مختصر ممالک افغانستان،، می باشد.
آن گونه که در عنوان گذاری اثرهای گذشته صورت گرفته بود، در این جا نیز بخشی از عنوان مانند ٫٫افغانستان جغرافیای منظوم،، به حرف تیره و یا به اصطلاح حروف چینان و یا مصححان، با حرف دوازده سیاه، نوشته شده و بعد بخش دیگر به حرف های کوچک تر و یا حرفی به اندازه ٫٫ده،، آمده است.
این امر پژوهشگر بعدی را تا آن گاهی که به خود اثر سری نزند، به بیراهه می کشاند.
۲۸/ در عنوان توحید، هم همان شگردی که جستجو گر را دچار اشتباه می سازد، تکرار شده است.
عنوان درست این اثر ٫٫توحید خالق یگانه بزبان موالید ثلاثه،، است.
آقای فرهادی، مانند همیشه واژهٔ توحید را با رنگ تیره آورده است. جالب است که بخش دیگر عنوان هم دچار کژی و کاستی شده است.
در این عنوان واژهٔ ٫٫خالق،، به ٫٫خلاق،،، بدل شده است و واژهٔ ٫٫موالید، به گفتهٔ میرزا قلمان از قلم افتاده است.
ــ شگفتی آور است که نامی از رسالهٔ ٫٫علم واسلامیت،، با وجود آن که متنش در این اثر در صفحه (۱۶۲) آمده است، در فهرست اثر ها نیامده است.
ــ هم چنان به نظر می رسد که محمود طرزی، کتاب دیگری به نام ٫٫مکمل و مفصل جغرافیای عمومی،، داشته است که از آن یادی صورت نگرفته است.
ــ از سوی دیگر، کتابی با نوشتهٔ محمود طرزی،. و اهتمام یا کوشش محمد سرور، زیر نام ٫٫رساله رموزیات تحریر عبارات،، نیز وجود داشته است که در فهرست نیامده است.
مشکل دیگر در این بخش آن است که از آن کتاب های محمود طرزی، که به صورت ٫٫هدیه،، از سوی ٫٫س. ا. ا.،، تقدیم خواننده گان شده اند، با واژهٔ ٫٫هدیه،، ذکری به عمل نیامده است. برخی محققان خارجی، این بخش را حتا جداگانه زیر عنوان ٫٫هدیه،، از جانب ٫٫س. ا. ا.،، دست بندی نموده اند. به همین دلیل است که آقای ٫٫سخاورز،، آن ها را          ٫٫ ضمیمه،، از سوی ٫٫س. ا. ا.،، قلمداد نموده اند.
امیداورم همین نمونه ها بسنده باشند.
آن گونه که یادآوری نمودم، عدم حضور ٫٫بینش نقادانه،، اثر های نشر شده، یکی از عامل های جدی این گونه قلم افتاده گی ها می باشد.،،
بر گردیم به اصل مساله
برای پرداخت به تر به این اثر از ٫٫ مقدمه،، که نوشتهٔ روان فرهادی است، می آغازم.
در این بخش ما بار دیگر به بی دقتی رو به رو می گردیم. روان فرهادی در این مورد می نویسد، ٫٫مهمترین جز همان دیدنی ها و شنیدنی ها می باشد ( که تا حال هیچ جا به چاپ نرسیده است).،،
من نمی دانم که فرهادی از نشر این اثر به زبان انگلیسی که با ترجمهٔ وحید طرزی، داماد عبدالوهاب طرزی، و نواسهٔ برادرش، به زبان انگلیسی زیر عنوان: خاطره ها : تاریخ کوتاهی از یک دوران (۱۸۸۱– ۱۸۶۹).
Reminiscences : A Short History of an Era (1869-1881)
ترجمه و به گردهم آییی به نام ٫٫جایگاه تبادله نظرافغانستان،، The Afghanistan Forum، نیویارك، ا. م. ا.، در ماه مارچ (۱۹۹۸)، با شمارهٔ (۳۵)، تقدیم گردید، آگاهی داشته است یا نی؟ اگر آگاهی داشته می بود، باید این امر را ذکر می کرد و یا کم کم می نوشت که تنها به زبان پارسی، به دست چاپ سپرده نشده است.
کرونولوژی مجمل
سپس  زیر عنوان ٫٫کرونولوژی مجمل،، که برابر نهاد آن را گاهنامه ترجمه کرده است، برخی رویداد ها را آورده است.
 برای من شگفت انگیز است که او با این همه ورودی که به زبان پارسی و زبان های اروپایی دارد، واژهٔ کرونولوژی  Chronology را گاهنامه خوانده است. آن گونه که می دانیم واژهٔ گاهنامه برابر نهاد تقویم و یا جنتری می باشد. در حالی که کرونولوژی در پارسی، دارای برابر نهاد هایی چون: وقایع نگارى، تاریخ شمارى، رخداد نگارى، شرح وقایع به ترتیب زمانى، می باشد. این واژه به رویداد هایی به کار می رود که به ترتیب زمانی رخ داده باشند. برابر نهاد این واژه همانا رویداد شماری یا گاه شماری می باشد، زیرا در این مساله، رخداد های پیهم زمانی، نقش اساسی را به دوش می  کشد.   (خاطرات. ص.۳).
 بخش گاه شماری نیز شگفت انگیز است. آن گونه که روشن است، فرهادی، خواسته است تا رویداد ها و رخداد هایی را که هم زمان با زنده گی و تلاش فکری محمود طرزی، رخ داده اند، در برابر دید گاه خواننده گان قرار بدهد. این امر کاری نیکو می باشد. اما، نکتهٔ های جالب این است که برخی رخداد ها را که پیوند نزدیک با سرنوشت محمود طرزی داشته اند، به گفته قدما از قلم افتاده اند.
به چند نمونه بسنده می کنم:
۱– ۱۷۴۷ع. در این جا از دید روان فرهادی، تاریخ کشور از ۱۵ جولای ۱۹۴۷ع. همزمان با سلطنت احمد ابدالی، آغاز می گردد. او چنین می نویسد، ٫٫… تاسیس افغانستان در عهد معاصر،،. من در یکی از نوشته هایم زیر عنوان،٫٫ ما، اسطوره و واقعیت،، در مورد چنین نوشته بودم،٫٫ این دیگر امر روشن است  که او ـ احمد ابدالی ـ چنین هوایی برای ایجاد کشوری به نام افغانستان در سر نداشت. از همین رو، بخش زیاد تاریخنگاران او را به نام شاهنشاه ابدالی یا درانی و هم چنان شاه خراسان، خوانده اند.
٫٫این تلاش، یک نوع خط سرخ و ممنوعه یی را با گذشتهٔ دراز این سرزمین، که به باور خود آنان تاریخ بیش از پنج هزار سال و بیش تر دارد، می کشد. به این گونه، تاریخ کشور، ره از سدهٔ هژده به پیش نمی برد.،،
او می توانست بنویسد که احمد ابدالی، موسس شاهنشاهی و یا امپراتوری ابدالی، در این سرزمین است. تا ایجاد دولت مدرن. نظام های پیشین، همه به نام خانواده گان یا جای فرمانروایی شان خوانده می شدند. مانند: امپراتوری هخامنشیان، باکتر یا باختر، پس از اسلام سامانیان، غزنیان، سلجوقیان، تیموریان و ابدالیان. آن گونه که می دانیم شاخه های گونه گون قوم  ابدالی تا کودتای ثور، بر این کشور فرمان راندند. نکتهٔ جالب توجه این است که حامد کرزی، به حیث اولین رییس جمهور منتخب، نیز به یکی از شاخه های قبیلهٔ ابدالی، تعلق دارد.
از سوی دیگر تلاش میرویس و هوتکیان مربوط به قبیلهٔ غلزایی، که برای رهایی از سیطرهٔ صفویان و بابریان هند، پیش از ابدالیان صورت گرفت، در کجای تاریخ ما قرار دارد؟
این را نباید فراموش کرد که داده های نَسَبی و ژنی نشان می دهد که بخش زیاد ما، در دوران تمدن ٫٫ سند،، که در عصر برونز میان (۱۳۰۰۳۳۰۰) پیش از عیسا، وجود داشته است، می زیستیم. این تمدن در میان سال های (۱۹۰۰۲۶۰۰) پیش از عیسا، به اوج و شگوفایی خویش رسیده بود. با حساب سر انگشتی، این زمان پنج هزار سال را در بر می گیرد. در مورد تمدن های دیگر که از هخامنشیان آغاز می گردد و به ترتیب تا سقوط تیموریان می رسد، چی می توان گفت؟
۲– سدهٔ هفدهم و هژدهم ع. در این میان نامی از حاجی جمال (۱۷۷۵۱۶۸۹)، سردارپاینده (۱۸۰۰۱۷۶۳) پدر کلان غلام محمد طرزی، و رحمدل (۱۸۶۰۱۷۹۶) پدر غلام محمد طرزی، برده نشده است.
۳– ۱۸۷۹ع. در این جا، از اولین دیدار محمود طرزی با امیر عبدالرحمان  و مهربانی امیر برای تداوی پایش که از اسپ افتاده بود، چیزی گفته نشده است.
۴– ۱۸۸۰ع. محمود طرزی، به کار سر و سامان دادن  یک قطعهٔ جنگی به نام ٫٫ خوانین سوار،، با پنجاه اسپ و سوار کار دست زد. به این ترتیب به گفتهٔ خودش وارد ٫٫ عالم سپاهیگری،، می گردد. 
۵– ۱۸۸۱ع. نخستین سفر جنگی با امیر عبدالرحمان به سوی کندهار. او خودش در مورد می گوید،٫ …نخستین سفر حرب من است که بمعیت یک پادشاه حرکت می  کنم.،،
۶ ـ ۱۱۸۱ع. اگست. شرکت در جنگ بر سردار ایوب.
۷ ـ  ۱۸۸۱ع. گفت و گوی غلام محمد طرزی با امیر عبدالرحمان و به زندان افتادن او با چار فرزندش به شمول محمود طرزی.
۸– ۱۸۸۱ع. دسامبر. تبعید و اخراج غلام محمد طرزی و خانواده از کندهار.
۹– ۱۸۱۸۲ع. ۱۷ جنوری. ایشان وارد کویته شدند.
۱۰– ۱۸۸۲ع. ۲۸ جنوری. ورود غلام محمد طرزی و خانواده به کراچی در نیمقارهٔ هند بریتانیایی.
۱۱– ۱۸۸۲ع. اولین اثر گردآوری شده به وسیلهٔ محمود طرزی، زیر نام ٫٫ کلام استادان،، یا گزیدهٔ شعر ها در باغ حسنجی، واقع بندر کراچی، نیم قارهٔ هند بریتانیایی. آن گاه که غلام محمد طرزی، پدرش این گزینه را از نظر گذراند در مورد چنین سرود:
قلم چونکه بر داشت محمود
سخنهای مرغوب محمود بنوشت
بباغ حسنجی و  ملک کراچی
بوقت خوش وسال مسعود بنوشت
ورقهای بد را از و دور افگن
چه مجموعهٔ خوب، محمود بنوشت
یادآوری: به حساب جمل هرگاه از فرد آخری ٫٫ روق های بد،، را بیرون بکشیم، برابر به (۱۸۸۲ع) می گردد.
۱۲– ۱۸۸۲ع. ورود مادر محمود طرزی و محمد زمان پسرش، در آخر های این سال از کابل به پشاور.
۱۳ـ ۱۸۸۴ع. ماه جون. غلام محمد طرزی و محمود طرزی دست به سفر شش ماهه یی برای بازدید از شهر های گونه گون هند، زدند.
۱۴– ۱۸۸۴ع. ماه نوامبر. ازدواج  اول محمود طرزی با خانم جان از مردم خوگیانی، در هند.
۱۵– ۱۸۸۵ع.  ماه مارچ. غلام محمد طرزی و خانواده  بندر کراچی را به سوی بصره و بغداد ترک گفتند.
۱۶– ۱۸۸۵ع. اکتوبر. غلام محمد طرزی و محمود طرزی وارد استانبول شدند. آنان از سوی سلطان عبدالحمید دوم مورد پذیرایی قرار گرفتند.
۱۷– ۱۸۸۵ع. ماه دسامبر. آنان برای اقامت دایم، وارد دمشق شدند. 
۱۸– ۱۸۹۰ع. محمود طرزی بار دوم با اسما رسمیه، دختر شیخ صالح المسدیهٔ سوریه یی، ازدواج می نماید.
۱۹– ۱۸۹۱ع. اولین ماموریت رسمی محمود طرزی در امپراتوری عثمانی. او در شام یا دمشق به این کار می آغازد.
۲۰– ۱۸۹۶ع. دیدار با جمال الدین افغان در استانبول.
۲۱– ۱۸۹۶ع. غلام محمد طرزی در یک دیدار خصوصی با جنرال جواد پاشا، در مورد این امر که افغانان برای به دست آوردن استقلال خویش چی تدبیری رو دست بگیرند، مشوره نموده بود. جنرال، یگانه راه را تشکیل نیروی عسکری و آموزش جدی آنان، توصیه کرده بود. غلام محمد طرزی این مساله رابه صورت فوری برای امیر عبدالرحمان اطلاع داده بود.
۲۲– ۱۸۹۷ع. سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی با تشویق اسماعیل حقی، یک از قاضیان معروف ترکیه، نامه یی به امیرعبدالرحمان ارسال و خواستار رابطه های نزدیک می گردد. امیر عبدالرحمان در خط این دیدگاه که با ترکیه و ایران رابطه بر قرار نماید، به شدت شادمان گردید.
۲۳– ۱۸۹۹ع. محمود طرزی، بادرک این مساله که ترکان علاقه دارند تا با امیر عبدالرحمان پیوند بر قرار نمایند،  کتاب ٫٫ حقوق بین الدول،، را ترجمه و به امیر عبدالرحمان می فرستد. امیر از او خواهش می نماید تا از این دست کتاب های بیش تری را بر گرداند و برایش ارسال نماید.
۲۴– ۱۸۹۹ع. نامهٔ امیر عبدالرحمان به غلام محمد طرزی. امیر از او می خواهد تا به کشور باز گردد. غلام محمد به این بهانه که ٫٫ روز رستاخیز در همین دیار، آغاز می یابد… اگر درین وقت بوطن بر گردم و در آنجا داعی اجل را لبیک بگویم، برای من چقدر مشکل خواهد شد که این راه دور و دراز را دوباره قطع نموده واپس اینجا بیایم.،، از بازگشت به وطن خود داری می نماید.
۲۵ـ ۱۹۰۰ع. غلام محمد طرزی. در اثر بیماری انسداد روده در دمشق، سوریه فوت می نماید. او را در آرامگاه     ٫٫ دحداح،، نزدیک مسجد جامعه امویه، به خاک می  سپارند.
۲۶ـ ۱۹۰۲ع. ماه مارچ.  محمود طرزی برای بار نخست پس از تبعید در ۱۸۸۲ع. از راه بمبیی، دهلی، لاهور  پشاور وارد کابل می گردد.
۲۷– ۱۹۰۳ع. جنوری. محمود طرزی، با فرمان ویژهٔ امیر حبیب الله، بار دیگر به شام بر می گردد تا خانواده را به کشور باز گرداند. او هم چنان ماموریت داشت تاخبره گان دانش و فن ترکی را به کابل بیاورد. امیر حبیب الله، از او خواسته بود تا نمونه هایی از لباس عسکری را نیز با خود بیاورد.
۲۸– ۱۹۰۴ع. محمود طرزی، علاقه داشت تا پیام امیر حبیب الله را به سلطان ترکیه برساند، اما، به گفتهٔ خودش، به اثر کار ٫٫ یک دسته فساد پیشگان و جاسوسان،، با مشکل بزرگی رو به رو شد. این امر والی شام را بر او مشکوک ساخته مانع دیدارش با سلطان حمید گردید.
۲۹– ۱۹۰۴ع. اوکتوبر. پس از هشت ماه جدل، بلاخر به توافق امیر حبیب الله، مقام های ترکیه اجازهٔ باز گشت به محمود طرزی می دهند.
۳۰ ـ ۱۹۰۵ع. ماه مارچ. برگشت محمود طرزی با خانواده به کشور و اقامت در دهکدهٔ هندکی. بعد ها نام چل ستون را به خاطر قصری که چل ستون داشت، را برایش گذاشتند.
۳۱– محمود طرزی و خانواده به محلهٔ ٫٫ ده افغانان،، کوچیدند. آنان تا سال ۱۹۱۸ع. در آن جا زنده گی نمودند.
۳۲– ۱۹۰۶ع. اولین دستهٔ هفت نفری خبره گان ترکی وارد کابل می گردند.
۳۳ـ۱۹۰۹ع. محمود طرزی با موافقهٔ امیر حبیب الله به تاسیس ٫٫ دارالترجمه،، دست زد. جایگاه این ادارده در ٫٫عمارت مهمانخانه،، که حالا جایش را ساختمان بلدیهٔ کابل گرفته است، بود.
۳۴– ۱۹۰۹ع. محمود طرزی دست به برگردان اولین ناول ها، اثر ژول ورن، ناول نویس فرانسه یی زد. هم چنان او به برگردان کتاب معروف ٫٫ جنگ روس و جاپان (۱۹۰۳۱۹۰۵)،، پرداخت.
۳۵– ۱۹۰۹ع. جولای. ازدواج سردار عنایت الله، معین السلطنه با خیریه، دختر محمود طرزی.
۳۶– ۱۹۱۰ع. محمود طرزی برای نشر یک نشریه زمینه را آماده می ساخت.
۳۷– ۱۹۱۳ع. بانو ثریا، دختر محمود طرزی همسر شهزاده امان الله، می گردد.
۳۸ ـ ۱۹۱۸ع. سو قصد ناکام  به جان امیر جبیب الله به وسیلهٔ تفنگچه یی در کابل.
۳۹– ۱۹۲۷ع. محمود طرزی که با سفر امان الله به اروپا موافق نبود، در قاهره پایتخت مصر، از او جدا شد. او به سویس برای تداوی رفت.
۴۰– ۱۹۲۹ع. بهار. محمود طرزی در قلهک یعنی قلعه گک، که امین طرزی به نادرستی آن را قهلک نوشته است و در دامنه های کوه های شیمران در نزدیکی های تهران، قراردارد، ساکن شد. از دید تاریخی این جا شاهد بر خورد های سیاسی بوده است. درهنگام فشار بر آزدای خواهان در دوران نبرد برای مشروطیت، آزادی‌ خواهانی چون : دهخدا و تقی زاده  به این جا که محل سفارت بریتانیا بود، پناه بردند و از مرگ رهایی یافتند.
 ۴۱ـ۱۹۲۹ع. پس از آن که نادر و خانواده، به قدرت دست یافتند، بردن نام محمود طرزی، در مجلس ها چی رسد به نوشتن در باره اش در مطبوعات کشور قدغن گردید. این امر حتا دامن نشریه های دانشی و علمی مانند: دانشنامهٔ اسلام، را نیز گرفت. این یخ قدغن به مدت بیش از سی سال  دوام یافت و نشکست.
۴۲– ۱۹۲۹ع. اکتوبر. ورود به استامبول. او از این زمان تا ۲۷ اپریل ۱۹۳۲ع. به سرودن شعر های آخرش و نشر آنان در ٫٫ ژولیده ،، و ٫٫ پژمرده،، پرداخت.
۴۳ – ۱۹۳۳ع. نوشتن آخرین اثر نا تمامش به نام ٫٫ دیدنی ها و شنیدنی ها،،.
۴۴– ۱۹۵۷ع. حیدر ژوبل در اثرش به نام،٫٫ تاریخ ادبیات افغانستان،، نخستین کسی بود که از محمود طرزی به عنوان ٫٫ محمود طرزی پدر نثر معاصر،، سخن به میان آورد. البته اشتباه بزرگش این بود که زادگاه محمود طرزی را کابل خوانده است. او با بیان این امر، که٫٫مدنیت اخیر عرب،، بر او اثر نموده است، خطای دیگری نموده است. محمود طرزی بیش از همه از دگرگونی های فکری در امپراتوری عثمانی اثر پذیرفت. او مدحت پاشا را٫٫ خواجهٔ اول،، می خواند.  این درست زمانی بود که دیگر سیطرهٔ استبداد کبیر، پس از اصلاح های شاه محمود، به شدت سست شده بود.
 ۴۵– ۱۹۶۴ع. لویی دوپری با نوشتن اثری زیر ٫٫عنوان محمود طرزی: ملیگرای فراموش شده،، اولین کسی بود که   در خارج از‍‍ کشور، یخ سنگین را در مورد یادی از محمود طرزی، شکستاند.
۴۶ – ۱۹۶۷ع. تابستان. وارتان گریگوریان، در اثرش زیر عنوان،٫٫ محمود طرزی و سراج الاخبار: ایدیولوژی ملی گرایی و نو گرایی در افغانستان،، نیز در مورد محمود طرزی نوشت.
۴۷ – اما، به باور من به ترین اثری که در این زمینه تا کنون به دست نشر سپرده شده است، نوشتهٔ می شناسی، زیر عنوان،٫٫ افغانستان در آغاز سدهٔ بیست: ملی گرایی و روزنامه نگاری در افغانستان، بررسی سراج الاخبار (۱۹۱۸ـ۱۹۱۱ع.) انستیتوت دانشگاه شرق،، ناپل، ایتالیا، ۱۹۷۹ع.
۴۸– ۲۰۰۵ع. تاسیس ٫٫ بنیاد فرهنگی محمود طرزی،، به وسیلهٔ برخی عضوان خانواده اش در کابل و هم چنان استانبول.
سرگذشت محمود طرزی 
سپس  روان فرهادی زیر عنوان ٫٫ ورقی چند بر سرگذشت محمود طرزی،، ـ با شگفتی آن را در صفحهٔ (۳) چنین تغییر می دهد،٫٫ چند برگی بر زندگی محمود طرزی،، ـ  او همان نوشتهٔ ٫٫ ورقی چند بر سر گذشت محمود طرزی،، را که در صفحهٔ هشتم ٫٫ مقالات محمود طرزی در سراج الاخبار افغانیه،، (۹۷ـ۱۲۹۰ش) چاپ ۱۳۵۵خ. (همین نسخه نزدم است. ص. ط.) و ۱۳۸۷خ. (چون نسخه یی از این چاپ نزدم نیست، در مورد داوری کرده نمی توانم. ص. ط.) به گفتهٔ قدما طابق النعل با النعل و یا واژه به واژه، با آن که از اولی نزدیک به چل سال می گذرد، بدون کوچک ترین دگرگونیی آورده است.
جالب است که اشتباهی که در مورد روز و سنهٔ عیسایی در چاپ ٫٫ مقالات،، (ص. ۷ ) رخ داده، درست نگردیده است. در٫٫مقالات،، در مورد وفات محمود طرزی چنین آمده است:٫٫ چهارشنبه، ۲۲ نوامبر ۱۹۳۳م،، در حالی که درستش سه شنبه ۲۱ نوامبر می باشد.
سپس از همین صفحهٔ هفت تا ۳۱ آن چیزی که در ٫٫ مقالات…،، به دست نشر سپرده شده بود، در کتاب ٫٫خاطرات،، از صفحهٔ (۳۳) تا (۴۹) دوباره  آورده شده است.
اما، نکتهٔ شگفت انگیز این می باشد که در پایان نوشته، در کتاب ٫٫ خاطرات،، تاریخ ۱۹ سنبلهٔ ۱۳۸۸(۱۰ سپتامبر ۲۰۰۹) درج شده است. آن گونه که می دانیم این نوشته در ٫٫ مقالات…،، در ماه حوت سال ۱۳۵۵ خ. یعنی ۳۶ سال پیش به چاپ رسیده است. چنین به نظر می آید که برای فرهادی، این ۳۶ سال در مورد محمود طرزی، در خط انجماد، قرار داشته است!؟
او در زیر عنوان ٫٫دیدنی ها و شنیدنی ها،، علت تاخیر نشر این اثر را شرح می دهد. او می گوید که  که با یاری عبدالوهاب طرزی، که نسخه قلمی یا اصلی را داشت، آن را در دسترسش گذاشت. او موفق گردید تا آن را برای تایپ به  الحاج محمد عظیم امینی، بسپارد. علت چاپ نشدن اثر را در همان زمان بخشی هایی بوده است که در آن ها محمود طرزی ٫٫ در بیان احوال جنگ دوم افغان و انگلیس،  در بارهٔ سردار محمد یحیی خان جد محمد نادرشاه… مطالبی درج شده بود که همکاری سردار یحیی خان را با سلطهٔ انگلیس در افغانستان نشان می داد.،،
سپس او زیر عنوان هایی چون: ٫٫ اهمیت رساله از نظر تاریخ افغانستان در قرن نوزده،، ، ٫٫ از نظر تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشور،، ،٫٫ از نظر زبان شناسی و ادبی،، نکته هایی را بیان می دارد.
این بخش چنین پایان می یابد: (ر. ف)، کالیفورنیای شمالی، اکتوبر۲۰۰۹
 
دیدنی ها و شنیدنی ها

خود محمود طرزی در این مورد چنین می نویسد:
٫٫ نوشتم شعر بسیاری دو سه سال
ز نظم آمد بسوی نثر امسال
از این رو پس از انجام یافتن ژولیده و پژمرده، خواستم به نام دیدنیها و شنیدنیها خاطرات دیدنی و شنیدنی خود را بقدر ممکن در قید تحریر بیاورم تا بیادگار، یک اثر تاریخی بماند.،،(ص. ۵۳)
با نگاه دقیق به همین بخش ما متوجه بی دقتی شگفت انگیزی می گردیم.
 در کتاب ٫٫ مقالات …،، که به مناسبت تجلیل از هشتادمین سال وفات سید جمال الدین افغانی در سال ۱۹۷۶ع. با تدوین آقای روان فرهادی در کابل به دست نشر سپرده شد، و در این جا نیز از آن بهره گرفته شده است، عبارت های عربی، ٫٫ بسم الله،،  و هم چنان ٫٫ من الله التوفیق،، که بوی باور دینی و عربی مآبی از آن ها بیرون می زنند، دیده نمی شوند.(مقالات. ص.۸۵۱)
هم چنان عبارت ٫٫ از این رو،، وجود ندارد. دیگر این که محمود طرزی، همان شیوهٔ روش املای زبان پارسی گذشته را به کار می برده است  که به قدر را ٫٫بقدر،، می نوشته است. اما، در این اثر از شیوهٔ جدید املا بهره گرفته شده است.  هم چنان ٫٫ به یاد گار،، که در ٫٫مقالات،، به همان شیوهٔ کهن به شکل ٫٫ بیادگار،،آمده است. نمونهٔ دیگر٫٫بنام،، می باشد که در این اثر ٫٫به نام،، آورده شده است. 
این امر روشن است که یکی از برتری های نثر محمود طرزی این بوده است که به زبان گفتاری و شیوهٔ بیانش علاقه داشته است. از این رو در کتاب ٫٫مقالات،، همان ٫٫ بیارم،،٫ آمده است، در حالی که در این اثر به ٫٫ بیاورم،، تبدیل شده است. اگر این کار را مهر ویراستاری بزنیم نیز نادرست است. زیرا در ویراستاری تنها بخش هایی که اشتباه های چاپی داشته است و یا نا آشنا می توان دگرگون کرد، ولی به هیچ صورت سبک نویسنده را نمی توان دستکار کرد. در حالی که مهتمم یا ویراستار در این مورد و به ویژه فاصله گذاری، دست به چنین کاری نزده است. نمونه روشن ٫٫ بدل،، به جای ٫٫ به دل،، می باشد که اولی معنای جانشین و عوض را می دهد، اما، در زبان گفتاری همانا نقیض اصل و بی کیفیت را معنا می دهد.
هم چنان در مورد باب های کتاب در ٫٫ مقالات،، چنین آمده است:
 باب اول: زمان امیر شیرعلیخان. در ٫٫ خاطرات،، به این گونه بدل شده است: باب اول: زمان امارت امیر شیر علی خان ۱۸۶۲ تا ۱۸۷۹.
 در باب های دیگر، سنه ها نیز بدون این که چنین بنمایند که به اصل اثر اضافه شده ، همراه گردیده اند.
در کتاب ٫٫مقالات،، از هندوستان و باب اولش ذکری نشده است. در آن جا چنین آمده است،٫٫… قافلهٔ ما… یکچند سواران خیمه ها به استقبال ما اسپ تاخته آمده، قافله را به توقف امر دادند..،،
در اثر٫٫ خاطرات،، چنین می خوانیم،٫٫ یک چند سواران از سوی خیمه ها به استقبال قافلهٔ ما اسپ تاخته امده، قافله را به توقف امر دادند،،
به این گونه، در اثر تازه ٫٫ از سوی خیمه ها،، و ٫٫ قافلهٔ ما،، اضافه شده است.
این امر، باور را نسبت به درستی تمام متن، مورد شک قرار می دهد.
من در نظر داشتم تا بخش ها پُراهمیت ٫٫ دیدنی ها و شنیدنی ها،، را در این نوشته ام بیاورم، اما، ترس این بی دقتی من را از این کار منصرف ساخت. من امیدوارم که آقای وحید طرزی، ـ با وعده یی که داده است ـ مقابلهٔ این دو را و یا اصل اثر را در اختیارم قرار بدهد. آن گاه بخش هایی پُراهمیت آن را در نوشته دیگری، به آگاهی مردم خواهم رساند.
هم چنان در این مورد در نظر دارم تا دیدگاه های محمود طرزی را با مورخان ما از کاتب گرفته تا کاکر، به مقایسه بگیرم تا برای مورخان نسل جوان ما یاری برساند تا راست راهه را از کژ راهه جدا نموده بتوانند.
با آن هم برای این که  خواننده گان با برشی از دید گاه محمود طرزی ـ آن گاهی که دیگر فشار دربار و محافظه کاران،  بر شانهٔ اندیشه هایش سنگینی نمی کردند ـ آشنا گردند، پاره هایی از آن ها را ـ با آن که به درستی کامل آن به دلیل بی دقتی هایی که یادآور شدم، باور ندارم ـ در برابر شما قرار می دهم.

 پاره هایی از ٫٫دیدنی ها و شنیدنی ها،،
 پدر در بند
این دیدنی ها یا چشم دید ها از زمانی آغاز می گردد که او چار سال داشت و کودکی بیش نبود. این درست زمانی است که امیر شیر علی، به دلیل این که غلام محمد طرزی، در هنگام فرمانروایی امیر محمد اعظم، امور تربیه و پرورش موسا، ولیهد را به دوش گرفته بود، پس از آن که به سید جمال الدین با پا در میانی غلام محمد طرزی، اجازهٔ سفر به خارج داد، خود او را در بند کشید. این درست هنگامی بود که امیر راهی امباله در هند بود، تا با لارد مایو Mayo  ویسرای هند بریتانیایی ملاقات نماید (۱۸۶۹ع.). محمود طرزی در مورد چنین می نویسد:
٫٫ … خیال میال ( این واژه به معنای میل زیاد است. اما در این جا بر وزن خیال است. این امر در گفتار مردم به شدت رایج است. مانند:چای مای  و دیگر و دیگر… ص. ط.) به یاد دارم که یک روزی ناگهانی در سرای ما عسکر و مامورین به یک مقدار زیادی ریختن گرفتند. بام ها و در ها را همه فرا گرفتند. والده و همشیره ها و همه کنیزکان و بیگمان (جمع بیگم. ص. ط.)، چادریها برسر، بنابر اشارت مامورین، از یک تالار به تالار دیگر گله شده میرفتند. ماموریت و عسکران، تالا  را از فرش و ظرف و زینت و سامانی که در آن بود، میروفتند و میبردند. باز زنها و همه اهل خانه به اتاقی خالی آمده، یغماگر ها آن را هم تاراج می کردند. من در بغل داده ام بودم. پیهم میپرسیدم که ٫ سردار بابا،  کجاست؟ و کالا را چرا جمع میکند؟، میگفت،٫ سردار بابا پیش امیر صاحب رفته و کالا و اشیا را به دیگر خانه که نو گرفته ایم، نقل می دهند.،،
٫٫ … در حقیقت این چنین نبوده، پدرم را امیر محبوس نموده و خانه و لانهٔ ما را یغما و تاراج امر داده بوده است. به قدر صد اسپ و هم اثاث البیت و غیره به تاراج برده شد. از بس که واقعهٔ آن روز جگر سوز و مغز خراش بود، در محفظهٔ دماغ نقش شده مانده است.
٫٫ به صدها آدم های ناخراش و نا تراش مسلح، دفعتاّ در خانه هجوم نمودن، و همه اهل خانه را بر خاک سیاه نشاندن، سردار معظم که ر‌یٔیس عایله و خانه است، محبوساَ، بردن، چیزی نیست که در مغز سر یک طفل چهار ساله نقش بسته نماند.،، (ص.۵۴)
٫٫… والده ام برای خموش شدنم از گریه مرا بر دوش لاله ام نهاد، رهسپار بندیخانه درنزد پدرم نمود تا او را دیده تسلی یابم.
٫٫… در همین اوتاق هر روز تا شام به حضور پدر می بودم. یک دو شخص دیگر نیز از کلانها و رؤسای کوهستانی و غلزایی هم در آن اوتاق با پدرم بندی بودند. کتابخوانیها، شعر سراییها…،،
٫٫ … بعد از آن که امیر شیرعلیخان! از انباله عودت نمود، حضرت پدرم را رها نمود،، (ص.۵۵)
بعد، او در جای دیگر این اثر در مورد به دربند افتادن پدرش چنین می نویسد:
٫٫ گویا حضرت پدر بعد از آن که امیر شیرعلیخان دیوانه وار به هرات رفت و حکومت به عبدالرحمن خان و محمد اعظم خان قرار گرفت، طبعاَ به جواب مکاتیب دلجویانه و محبانهٔ حکومت جدیده نامه نگار شده بودند، که آن نامه ها در دفعهٔ دوم که شیر علیخان امیر گردید، بعضی از غمازان به دست آورده ، به امیر داده بودند و این موجب این حبس و یغما و تاراج گریده آن بلا بر سر ما وارد آورد.،،(ص.۶۰ و ۶۱)
یازده سال کار فرهنگی
٫٫… در این مدت یازده سالهٔ حکومت امیر مشارالیه، حضرت پدر از کار و سر کار و بار سنگ بار دربار سرآزادانه و منزویانه در یک عالم صنایع نفیسهٔ ادبیات از شعر و رسامی و نقاشی در شگوفه زار های باغهای چاردهی و سرا های کوچه های مختلف کابل، با شاعران سخندان و ادبا و فضلای آن عصر و زمان، به سر آورده شده است.،،
٫٫ … کتابخانهٔ بسیار توانگر و مزینی موجود بود که اکثر با کتابهای قلمی خوش خط و طلاکاری قدیمه و جدیده پُر میبود. بعضی از آنها خیلی قیمتدار آثار شمرده میشد. غیر از آن ها در حضور خود شان بر خوش نویسان قندهاری و کابلی سر از نو کتابها نوشته میشد. کاغذی که استعمال میشد کاغذ کشمیری بود که مخصوص از لته های ابریشمی در کشمیر ساخته و از طرف بازرگانها آورده و خریده میشد. برای تذهیب و تزیٔین این کتابها از طلا ورق ساخته و با تربیه های مخصوص آن را به حال طلای مایع آوردن و با آن جدول کشیدن و نقاشیها با لاحرد (این اشتباه چاپی است. اصلش لاجورد بوده است. ص. ط.) و شنگرف و طلا و دیگر رنگها انواع سرلوحه ها ساختن، حتی مرکب ساختن و رنگها را به وجود آوردن،