آرشیف

2017-4-6

الحاج امین الدین سعـیـدی

آیا هجرت حضرت عمر به مدینه علنی بود !

 
بسم الله الرحمن الرحیم

تحقیق در مورد هجرت حضرت عمر (رض) از مکۀ مکرمه به مدینۀ منوره در حالیکه مسلمانان مورد آزار و اذیت مشرکان مکه قرار گرفت و حضرت عمر (رض) با تمام قوت، صراحت و علني از مکه به مدینه منوره با صورت آشکارا مهاجرت کرد درآن زمان درس بزرگ از شهامت و قوت حضرت عمر (رض) و انکشاف وضع به نفع مسلمانان و دین مقدس اسلام بود. این درس حضرت عمر (رض) است که آنشخصیت گرانقدر و صاحبی جلیل القدر پیامبراسلام حضرت محمد صلی الله علیه وسلم  مانند  یکی از رهبران ارشد دین مقدس اسلام آنرا به نمایش گذاشت.
خواننده محترم !
در بدو کلام باید گفت که «هجرت» در زندگی بشر و پیشرفت علوم و بوجود آمدن تمدنها در طول تاریخ جوامع بشری نقش بس مهم و آموزنده  داشته و دارد. اسلام به عنوان آخرین دین الهی ابراهیمی در ابعاد مختلف مسئله هجرت را مطرح کرده و بر آن تأکید میدارد.
هجرت در لغت:
کلمۀ هجرت، کلمۀ عربی است و  اسم از مادۀ «هجر يهجُرُ هِجراً، هَجراً و هُجراً» است (ابن منظور، 1996، ماده هجر). مطالعه کتب لغت نشان می دهد. این کلمه  در معانی مختلفی  به کار گرفته شده است.
ابن اثیر می گوید: هَجرت و هِجرت از زمینی به زمین دیگر رفتن است (ابن اثیر، 1383، ماده هجر).
این کلمه به معنای هذیان گفتن نیز به کار رفته است، مانند «هجر فی نومه أو مرضه» (ابن منظور، 1996، ماده هجر).
همچنان کلمۀ هجرت، بر ترک کردن چیزی که باید به همراه می داشت، نیز اطلاق شده است (زبیدی، 1414، ماده هجر).
برخی از علمای علم لغت «هجرت » را  به معنای غفلت کردن هم استعمال نموده اند: «هَجرتُه الشيء هَجرا: إذا أغفلته» (ابن منظور، 1996، ماده هجر).
وبرخی از علماء هجرت به رامعنای دور شدن نیز استعمال نموده و می فرمایند :«هَجَر الرجل أي تباعد» (مصطفوی، 1360، ماده هجر، ابن فارس، 2001، ماده  هجر).
هجرت در اصطلاح:
ازهری در معنای هجرت می گوید: مهاجرت از نظر عرب خارج شدن بادیه نشین از محل خود و به شهر روی آوردن است. وجه تسمیۀ آن هم این است که این اشخاص  خانه و کاشانه خود را ترک کرده اند. بنابراین هر کسی که وطن خود را ترک کند و به جای دیگری برود چه بادیه نشین به شهر برود و چه شهرنشین به جای دیگری برود و ساکن شود، همه را مهاجر می گویند (ازهری، 2001، ماده هجر).
مسألۀ فراری، تبعید شده و مهاجر به صورت عام و مهاجر به مفهوم اسایلم سیکر
( پناهندهء سیاسی به مفهوم سیاسی کلمه مطابق قوانین امروز و  تبعید شده ) مفاهیم و اصطلاحات است که هریک ازخود مفهوم و باریکی های خویش را دارند که درین مبحث ما به آن به این جزئيات نمی پردازیم. اما 
اسلام به عنوان آخرین دین الهی در ابعاد مختلف مسئله هجرت را مطرح کرده و بر آن  در صورت وجود شرایط مشخص پای فشاری  و تأکید نیز کرده است.
درقرآن عظیم الشان  کلمۀ هجرت و مشتقات آن در بیست و شش آیه قرآنی  مورد استفاده قرار گرفته است. در قرآن عظیم الشان  در بیش از 14 آیه  به صیغه های مختلفی دستور به  هجرت داده است.
قرآن عظیم  الشان گاهی با زبان ملامت، فرموده است : «مگر سرزمین خدا گسترده نبود، چرا دست به هجرت نزدید؟ » گاهی پاداش عظیم آن را گوشزد می نماید و می فرماید: «آنانیکه ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جانهای خود در راه الله  جهاد کردند درجۀ بزرگتری نزد خدا دارند و کسی که در راه خدا هجرت کند، نقاط امن فراوان گسترده ای در زمین می یابد. هجرت مبدأ تأریخ مسلمانان و زیر بنای حوادث سیاسی، تبلیغی و اجتماعی آنان است.
خوانندۀ محترم!
مطالعۀ زندگی انبیاء الهی نشان می دهد که آنان با ناملایمات و سختی های زیاد و متعددی بمنظور تحقیق وظایف و رسالت های اعطا شده الهی مجبور به هجرت گردیده اند. حتی در زندگی پيامبران الهی و رجال بزرګ اسلام حالاتی پیش آمده که با اختیار خود مهاجرت ودر دیار  و سرزمینی دیگری کوچ کشی وتغیر مسکن فرموده اند.
زندگی برخی از انبیاء الهی و امت های گذشته در قرآن کریم به منظور عبرت آموزی مطرح شده است. مطالعه این آیات نشان می دهد که برخی از انبیاء و پیامبران الهی با مسأله هجرت روبه رو بوده اند.
در قرآن کریم هجرت پنج پیامبر الهی بیان شده است.
اولین هجرتی که در قرآن عظیم الشان بدان اشاره شده، هجرت حضرت آدم علیه السلام می باشد.
حضرت آدم علیه السلام از جنت به زمین مهاجر شد، واین داستان عبرت ناک درسوره های از قرآن عظیم الشان از جمله در آیات 35 الی 36  سوره بقره ، ایات 19 الی 20  سورۀ اعراف وایایت 117 الی 121   سوره  و تعداد دیگری از سوره های قرآنی با زیبای  خاصی  بیان گردیده است.
دومین هجرتی که در بین پیامبران الهی رخ داده است و قرآن عظیم الشان  از آن ذکری بعمل اورده است  ، هجرت حضرت نوح علیه السلام است.
حضرت نوح علیه السلام پس از بعثت به پیامبری و سالیان متمادی تبلیغ و رنج ومشقت که در جهت هدایت امت خود، کوشید و در نهایت  چون از هدایت آنان مأیوس شد، از جانب خداوند متعال مأمور به ساختن کشتی شد، پس از ساختن کشتی خود و یارانش همراه با تجهیزات کامل در کشتی جای گرفته و به هجرت پرداختند. این هجرت در سورۀ نوح با بسیار زیبایی اش بیان گردیده است.
سومین پیامبری که داستان هجرت وی در قرآن عظیم الشان  بیان شده است، داستان هجرت حضرت ابراهیم علیه السلام است.
 پس از آن که حضرت ابراهیم علیه السلام در فرصتی مناسب بتها را سرنگون می کند، از طرف نمرود دستور تبعید او صادر می شود.
حضرت ابراهیم علیه السلام همراه با دختر کاکای خویش، ساره و برادرزاده اش لوط و پدر خود تارخ عازم حران می شود.
پس از چندی که پیروان به دور او جمع شدند باز هم حضرت ابراهیم هجرت می نماید؛ او با پیروانش از حران به کنعان سفر می کند. پس از مدتی به دلیل قحطی شدید آن دیار را نیز ترک می کند و به مصر می رود. در مصر با ناملایمات زیادی روبه رو می شود و همین عامل سبب می شود تا به فلسطین و قدس مهاجرت کند.
داستان هجرت حضرت ابراهیم علیه السلام در سورۀ انبیاء، آیات  58 الی 72 با دقت آن بیان گردیده است .
چهارمین هجرتی که در قرآن کریم مطرح می شود، داستان هجرت حضرت موسی علیه السلام است. 
موسی علیه السلام در جامعه ای زندگی می کند که فراعنه قریب به چهارصد سال بر مردم آن جا ادعای خدایی می کردند.
موسی علیه السلام از مصر هجرت کرده و به مدین  رفت که داستان در قرآن عظیم الشان با شد و مد آن تعریف  گردیده است.
در داستان هجرت حضرت موسی علیه السلام از مصر به مدین در قرآن کریم این گونه بیان شده است:
– هجرت زمانی آغاز می شود که امیدی به هدایت مشرکین نمی باشد.
– هجرت همراه با یاران مخلص و با ایمان صورت می گیرد.
– هجرت در راه خداوند متعال سبب نجات آنان از قوم ظالم می شود.
– هجرت الهی موسی سبب هلاکت کفار می گردد.
پنجمین هجرت، در تاریخ انبیا ادیان ابراهیمی ، هجرت پیامبر گرامی جهان بشریت  حضرت محمدصلی الله علیه وسلم از شهر مکه به مدینهه که 13 سال پس از بعثت صورت پذیرفت.
اين هجرت، درنوع خود از جمله هجرت های  است که  معجزه بی نهایت با عظمت در عالم بشریت بر پا داشت، این هجرت با عظمت نه تنها درسرزمین  سعودی ودین مقدس اسلام مفید وموثر شد، بلکه نور وروشنی این هجرت سراسر عالم بشریت را فراگرفت.
با هجرت رسول الله صلی الله علیه وسلم ، مسلمانان که قبلآ به مدینه مهاجرت نموده بودند، به زعامت پیامبر اسلام بحیث یک قوت منطقوی و درنهایت دین اسلام  جهانى شد. و باز همين هجرت مبدأ تاريخ شمسى و قمرى برای مسلمانان قرار گرفت.
قرآن عظیم الشان داستان هجرت پیامبر صلی الله علیه وسلم را در سه  آیه بیان می کند: از جمله اولین آیه آن اشاره به جلسه سران مشرکین در دارالندوه و تصمیم به قتل پیامبر است که در آیه زیر به آن اشاره شده است: «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِين» (سوره انفال: 30). عده ای از مشرکان در دارالندوه جمع شدند تا پیرامون مبارزه با پیامبر بیندیشند و در نهایت تصمیم گرفتند ده تن از قریش با هم شبانه به خانه پیامبر رفته و او را به قتل رسانند، خداوند پیامبر صلی الله علیه وسلم را از این موضوع مطلع کرد و پیامبر تصمیم گرفتند تا شبانه از مکه خارج شده و به مدینه هجرت کنند باشد.
خوانندۀ محترم!
قابل تذکر است که قبل از مهاجرت مسلمانان به مدینه دوبار مهاجرت توسط مسلمانان به حبشه هم صورت گرفته بود.
بار اول قرار نوشته برخی ازمورخین بعد از اینکه از اواسط یا هم اواخرسال چهارم بعثت بود.خصومت مشرکین قریش بالای مسلمان شدت گرفت، واقامت مسلمانان در  مکه غیرممکن گردانید شد. مسلمانان بخاطر نجات از عذاب الیم حکم وفرمان الهی نازل شد واجازه هجرت برای مسلمانان داده شد «لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌۗ إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ » (سوره الزمر: 10).
رسول الله صلی الله علیه وسلم می دانست که  اَصحَمۀ نجاشی پادشاه یمن پادشاهی عادل وبا تقوای است، و در ساحه نفوذ او به کسی ظلم وستم  بعمل  نمی اید ،بنآ به  مسلمانان دستور فرمود تا به حبشه مهاجرت کنند، و دینشان را از آسیب فتنه‌ها و آزارهای مشرکین و کفّار دور سازند (السنن الکبری، بیهقی، جلد 9، صفحه 9. ).
در ماه رجب سال پنجم بعثت، اولین  گروه از صحابۀ پیامبر اسلام به حبشه مهاجرت کردند. این گروه متشکّل از دوازده مرد و چهار زن بود. ریاست این گروه را حضرت عثمان‌بن عفّان برعهده داشت و همسر وی رقیه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز شامل این گروپ بود ، طوریکه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود :«إنهما اول بيت هاجر في سبيل الله بعد إبراهيم ولوط عليهماالسلام» «این زن و شوهر اولین خانواده‌ ای هستند که پس از خانواده براهیم ، و خانواده لوط ، در راه خدا مهاجرت کره‌اند».
این گروه از مسلمانان با احتیاط تمام در تاریکی شب کوچ از  بندر شُعَیبه عازم حبشه گردیدند ، که با رسیدن این گروه مهاجردرحبشه به بهترین وجه مورد استقبال و پذیرایی قرار گرفتند ( زادالمعاد، جلد 1، صفحه 24.)
بعد از یک مدت  گروپ دوم مسلمانان به حبشه به هدایت رسول الله صلی الله علیه وسلم مهلجر شدند ،تعداد این گروپ به  هشتاد و سه مرد و هجده یا نوزده زن بود. شمار مردان با احتساب عمّار یاسر است که البته حضور وی در این سفر مسلمانان به حبشه مورد تردید است (: زاد المعاد، جلد 1، صفحه 24. ).
چراپیامبر اسلام به مدینه هجرت کرد:
محدثین مینویسند : زمانیکه آزار و اذیت مشرکان مکه بر پیامبر صلی الله علیه وسلم و یارانش شدت یافت، و پیامبر صلی الله علیه وسلم  به نوعی، از ایمان آوردن سران قریش در مکه مأیوس  شد، در موسم حج دعوت خویش را به قبایل عدیده ای از عرب ها که غرض ادای مراسم حج به مکه آمده بودند ،عرضه نمود و از ایشان خواست تا او را با ایمان آوردن خود مورد حمایت قرار داده و کمکش کنند تا رسالت پروردگارش را به جهانیان برساند. و در مقابل بهترین پاداش ، که همانا جنت است، را کمایی نمایند.
بدین ترتیب  ده سال گذشت، اما پیامبر  صلی الله علیه وسلم  کسی را نیافت که این دعوت را اجابت نموده و به ندای او لبیک گوید، تا اینکه افرادی چند از قبیلۀ خزرج از اهل مدینه غرض ادای مراسم حج به مکه آمدند، در مدینه یهودیان ساکن مدینه هر از چند گاهی پیرامون بعثت پیامبری نوظهور سخن گفته تهدیدشان می نمودند که با آمدن او، در رکابش قرار گرفته با ایشان خواهند جنگید و نابودشان خواهند کرد.
هنگامی که خزرجیان مدینه، دعوت به اسلام را از پیامبر شنیدند، با هم گفتند: این همان پیامبری است که یهود با بعثت او، ما را تهدید به مرگ نموده اند، پس باید کاری کنیم تا یهود با ایمان به او بر ما سبقت نگیرند.
ایشان نزد پیامبر  صلی الله علیه وسلم  آمده به او و دعوتش ایمان آوردند و سال بعد دوازده نفر از ایشان آمده با پیامبر پیمان ایمان بستند. و سال دیگر در موسم حج افراد زیادی از مردم مدینه که شامل اوسی‏ها و خزرجی‏ها بود، شبانگاه به عقبه حضور به هم رسانده با پیامبرصلی الله علیه وسلم  بیعت نمودند تا هنگام هجرت، او را یاری نموده و در خوشی و غم از او اطاعت و فرمانبرداری نمایند، در تنگدستی و فراخی ایشان را نفقه دهند، امر به معروف نموده از انجام منکرات بازدارند. حرف حق را آشکار کنند و از نکوهش هیچ سرزنش گری نهراسند، پیامبر صلی الله علیه وسلم  را حمایت نمایند و در راه حمایت از او و دعوتش، با هر سرخ و سیاهی بجنگند. و چه بسا ممکن در این راه مال شان به مصرف رسد و جان شان را از دست دهند.
و این چنین سرآغاز هجرت به مدینه اساس گذاشته شد و زمینۀ کوچیدن بنیانگزاری شد.
– نباید فراموش کردکه :هجرت کار سهل و آسانی نبود که به راحتی بتوان بدان دست یافت؛ هجرت، ترک خانه و کاشانه  و دست شستن از همه هست و بود و دار و ندار، بود.
سرنوشتی که باید دوباره نوشته می شد و می بایست زندگی نوی را دوباره اساس گذاشت. و این کاری بس سخت و توان فرسا بود، و بدان می نمود که هجرت حرکتی به سوی عالم نامعلوم و ناپیدا است؛ به سوی دولتی که تشکیل آن در ذهن آسان می نمود و در واقع به سوی جنگی بزرگ رهسپار بود، جنگ در مقابل توده ای بس بزرگ از  مردم جزیره العرب چه که همه لشکرهای روی زمین. بلی این امر مهم، هجرت بود نه گریز و فرار؛ زیرا آمادگی برای روز بزرگی بود، روز نبرد و جنگ، روز خون و مرگ.
– طوریکه متذکر شدیم مسلمانان سال‌هاى متعمدی با بسیار حوصیله مندی ظلم وستم ، عذاب و شكنجه غیر انسانی  مشرکان مکه را متحمل شدند ودر برابر آن جان فشانی ومقاومت کردند ، ودر این راه مظالم که براخود خانواده ، مال وعیال خویش دیدند ، تاریخ بشریت به یاد ندارد که از آنجمله  شهادت  سومیه وشگنجه بر حضرت بلال  نمونه بارز این وحشی گری مشرکین قریش برمسلمانان در مکه است ،بنابر همین مظالم  بود که تعداد از یاران رسول الله ، ناچاربه ترك شهر و ديارخویش  گردیدند .
طوریکه گفته امدیم دیگر مكّه سرزمين مناسبى براى ادامه دعوت برای رسول الله صلی الله علیه وسلم نبود ، وتا جای که ممکن بود رسول الله ،بهره‌ بردارى ممكن را از اين شهر بعمل اورده بود ، ودیگر  هيچ اميدى براى پيوستن سایر گروه‌ها، لااقل در آينده نزديك- به دین اسلام  دیده نمی شود.
بنآ رسول الله صلی  الله علیه وسلم چون رسالت عظیمی در پیشرو داشت نمیتوانست به این پیشرفت قلیل واندک در جلب وجذب واقع شده در مکه اکتفا نماید ، زیرا برنامه دین مقدس اسلام ، برنامه ای برای همه عالم بشریت بود. برنامه جهانی بود وباید پیام این دین به سراسر عالم بشریت مواصلت میگرد.
– در نهايت قريش بعد از ظلم وتجاوز که بر مسلمانان بعمل اورد ، ودر نهایت اینکه مشرکین قریش مقاومت ورشادت قهرمانان پیامبر صلی  الله علیه  وسلم ویاران اورا مشاهده کردند ، به این  نتيجه رسيدند كه با طرح نقشه قتل رسول الله صلی الله علیه وسلم برای همیش خود را از آن خلاص  نمایند .
– قابل ذکر است که مكّه مقام خاصی در قلوب مردم داشت ،و بدون سيطره بر آن و برچيدن بت‌پرستى و جايگزينى دین اسلام ، دعوت توحيدى پيامبر صلی الله علیه وسلم  شكست خورده به حساب مى‌ آمد،بنابراين فیصله بر ان شد ، تا محلی مناسبی برای دعوت انتخاب  شود كه علاوه بر نزديكى، بتوان از آنجا اوضاع مكّه را زير نظر داشت و نوعى فشار سياسى و اقتصادى و حتى نظامى به وقت لزوم بر آن وارد ساخت.
در این میان جای مناسب برای هجرت ، مدینه انتخاب می شود چون نسبت به حبشه جهت استقرار و برپایی دولت اسلامی، مکانی بهتر بود، در حبشه تنها نجاشی پادشاه حبشه طرفدار مسلمان ها بود و چه بسا ممکن بود آنگاه که او بمیرد، دوباره سرنوشت مسلمانان سخت ودشوار گردد ، و به مشکلات گرفتار گردند . اما در مدینه چنین امری پیش بینی نمی شد؛ زیرا همه اشخاص صاحب نفوذ مدینه و مردم یثرب نشین، با پیامبرصلی الله علیه وسلم، عهد وپیمان بسته بودند که برای همیشه از اسلام و مسلمانان حمایت نمایند.
مدينه همان محلی بود كه مقدمات و لوازم اعمال چنين فشارى در آن موجود بود.
مدينه مى ‌توانست به دليل قرار داشتن در مسير كاروان‌هاى تجارى قريش، مكّه را از نظر اقتصادى در فشار قرار دهد. خصوصا كه منبع تأمين معاش مردم كه درقدم اول، تجارت و مبادلات اموال تجارتی  بود.
– بنا هجرت به مدينه تنها راه حل ممكن برای پیامبر صلی الله علیه وسلم ویاران اش  بود
– مدينه منطقه زراعتی ومنطقه تقریبا  غنى ‌تر از مكّه بود. بنابراين اگر روزى با نوعى فشار تجاری  روبه‌رو مى ‌شد،مى ‌توانست در مقابل اين فشار مقاومت كند و بدون تسليم شدن در مقابل خواسته ديگران، به نوعى هرچند مشقّت بار به زندگى روزمره خود ادامه دهد.
– ناگفته نباید گذشت که باشند گان مدینه ، در اصلی مردمان مهاجر يمن بودند كه در قديم الايام نوعى تمدّن ابتدايى داشتند. بدين ترتيب نه همانند مردمان بيابان‌گرد عرب، قلب‌هاى خشن داشتند و نه همچون مردم قريش در فضاى روانى خاصى به دنبال امتيازات بخصو ص  بودند.
– مورخین مینویسند که مردم مدينه طعم تلخ انحراف را چشيده بودند و جنگ‌هاى پى‌درپى آنان را از پاى درآورده بود؛ آن‌ها همواره در رعب و وحشت به سر مى ‌بردند، چنان كه شب و روز اسلحه بر زمين نمى‌ گذاشتند.
– بشارت ‌هاى يهود مدينه درباره ظهور قريب الوقوع پيامبرى در منطقه عربستان سعودی ، روان تعداد کثیری از باشندگان یمن را براى پذيرش دين جديد آماده كرده بود
– ازهمه گذشته، طوریکه در فوق هم یاد اوری شدیم ،مردم مدينه خودشان از پيامبر صلی الله علیه وسلم دعوت كردند تا به اين شهر هجرت كند؛ با او در عقبه منى بيعت كردند و به حضرت وعده يارى و نصرت دادند و متعهّد شدند كه با سرو مال ،وفرزندان  خويش از آن حضرت صلی الله علیه وسلم ،ویاران او دفاع كنند و حتى  در اين راه سلاح بردارند و در مقابل همگان بطور مسلحانه مبارزه وجنگ کنند.
آیاهجرت حضرت عمر (رض) علنی بود یا مخفی !
شجاعت حضرت عمر (رض)  از همان روزهای اولی که اسلام را پذیرفت آشکارابود. او می‌خواست همه‌ی اهل مکه از موضوع مهاجرت او به مدینه با خبر شوند، لذا شخصی را به دنبال «جميل بن الجمحي» که در خبر رسانی (سخن چینی ) در بین مردم مشهور بود، فرستاد و با صراحت به او گفت که اسلام را پذیرفته است و از او خواست که این خبر را به اهالی مکه برساند .
ابن جمحی بعد شنیدن خبر هجرت از حضرت عمر (رض) خواست وگفت : اگر اجازه باشد اورا ، تا خانه‌ی کعبه همراهی خواهد فرمود ،و وقتی آنجا رسیدند به میان مردم رفته با صدای بلند چیغ خواهد  زد که : ای جماعت قریش! بدانید که این مرد از دین برگشته است. حضرت عمر (رض)  با شنیدن این سخنان فریاد زد: «ای ابن جمحی! دروغ گفتی من مسلمان شدم و گواهی دادم که هیچ معبودی به جز الله  نیست و محمد صلی الله علیه وسلم  بنده و فرستاده‌ی اوست».
ابن جمحی چندین بار با صدای بلند سخنانش را تکرار کرد و هر بار او با قوت تام چیغ و فریاد می‌زد که عمر اسلام آورده و دین جدید را پذیرفته است.
مردم دور آنان جمع شدند و می‌خواستند که حضرت عمر (رض) که به دین محمد صلی الله علیه وسلم گرویده بود، اذیت کنند، همان طور که با بقیه‌ی مسلمین رفتار می‌کردند. حضرت عمر (رض) به فکر فرو رفت، تعداد مشرکین زیاد بود و نمی‌توانست به تنهایی با همه این جمعیت  به مبارزه برخیزد، تصمیم گرفت با شخصی که از همه قوی‌تر است مبارزه کند. در میان این جمعیت ، شخصی به نام «عتبه بن ربيعه» را به مبارزه طلبید و چند لحظه بیشتر طول نکشید که در مقابل چشمان همه بر زمین افتاد.
حضرت عمر (رض )  از دوستداران ورزش کشتی و با فنون آن آشنا بود، از این رو بر روی سینه‌ی «عتبه بن ربيعه»  زانو زد و بعد از تنبیه بسیار تهدید کرد که او را کور خواهد کرد و آنگاه انگشت سبابه اش را به طرف چشم‌های او گرفت، عتبه بن ربیعه از او خواست که به خاطر جوانمردی و شهامتی که دارد او را ببخشد.
حضرت عمر (رض)  گفت: «این دو چشم بینا چه سودی دارد! زیرا برای دیدن حقیقت نابیناست و نور الهی را نمی‌بیند». پس از گفتن این سخنان، عتبه را بخشید.
در همین اثنا حضرت عمر (رض) برخاست تا محل را ترک کند، هیچ یکی از مشرکین جرات آنرا نکردند  جلویش را بگیرد. ».(تفصیل این داستان را میتوان در کتاب :زندگی ‌نامه فاروق اعظم عمر بن خطاب نوشته :محمد کامل حسن الحامی مترجم:مولوی غلام حیدر فاروقی مورد مطالعه قرار دهید .)
حضرت عمر (رض ) بعد از اینکه به دین اسلام مشرف  شد ، نه تنها اسلام وعبادت اش را از کسی پنهان نکرد ، بلکه از برکت  مسلمان شدن  آنحضرت ، مسلمانان  برای  اولین بار در تاریخ اسلام نمازهای پنچگانه  وطواف  کعبه خویش را برای طور  علنی واشکارا  انجام دادند .
بعد از اینکه  رسول الله صلی الله علیه وسلم به مسلمین دستور فرمود تا به مدینه هجرت نمایند، مشرکین قریش از ترس  اینکه با گذشت هر روز تعداد مسلمانان در آن دیار زیاد نشود ، موانع جدی وخوف ناکی را در برابر هجرت مسلمانان ایجاد نمودند ، بنآ مسلمانان بنابر دستور ورهنمود پیامبر صلی الله علیه وسلم بطور انفردی وبه اصطلا ح  یکه پر، یکه پر به مهاجرت می پرداختند.
مشرکین اطلاعات کافی  بدست اوردند ، که تعداد زیادی از اهالی مدینه به دین اسلام مشرف شده اند ، ودین اسلام در مدینه با سرعت در حال رشد ونمو است ، ومشرکین  قریش از این سرعت واز این مهاجرت ها سخت در حراس  بودند ، آنان می ترسیدند که با رفتن مسلمین مکه به آنجا تعداد مسلمین خیلی زیاد گردد و قدرتی به دست آورند که در آینده برای قریش خیلی خطرناک باشد، بدین جهت بود که از هجرت آن‌ها جلوگیری می‌کردند.
مسلمانان که موظف به نیت مهاجرت می شدند ، ناچار بودند در تاریکی شب ،مخفیانه وبدون سروصدا وحتی بدون خدا حافظی ازاعیال و دوستان خویش از مکه خارج شوند و راه مدینه را در پیش گیرند.
ولی خصوصیات شخصی وفردی ، شخصیت عالی حضرت عمر (رض) چیزی دیگری بود ، 
حضرت عمر ( رض )  بعد از فصیله پیامبر صلی  الله  علیه وسلم ، تصمیم گرفت که علنی وآنهم  در انظار عموم بدون ترس وحراس به هجرت به مدینه به پردازد .
ابن عباس به نقل از حضرت علی بن ابی طالب (رض ) می فرماید : من هیچ یک از مهاجرین را سراغ ندارم که آشکارا هجرت نموده باشد، جز عمر بن خطاب که هنگام هجرت شمشیر و کمان بر دوش افکند و نیزه ای را به همراه تعدادی تیر برداشت و آن گاه به مسجد الحرام رفت و هفت مرتبه کعبه را طواف نمود و در مقام ابراهیم علیه السلام  دو رکعت نماز گزارد و سپس به قریشیانی که پیرامون او جمع شده بودند، چنین گفت:
چهره هایتان سیاه باد و خداوند، بینی های شما را به خاک بمالد! هر کس می خواهد مادرش به سوگش بنشیند و همسرش بیوه گردد و فرزندانش یتیم شوند، من پشت این وادی منتظر او هستم علی بن ابی طالب رض می گوید: هیچ یک از قریشیان جرأت نکردند دنبال او بروند و فقط تعدادی از مسلمانان مستضعف برای بدرقه ی عمر به نبالش 
رفتند.وبدین ترتیب حضرت عمر (رض ) از مکه به مدینه مهاجر شد .
 آیا عمر علناً هجرت نمود؟
خواننده محترم !
روایت را که در فوق بدان اشاره نمودیم از روایات معروفی ومشهور است که در مورد مهاجرت حضرت عمر (رض ) از مکه به مدینه ، توسط تعداد کثیری از مؤرخین تذکر رفته است . وتعداد کثیری از مورخین حکم می نمایند که حضرت عمر بطور علنی وبدون خوف وحراس از مکه به مدینه هجرت فرموده اند.
ولی در این میان هستند تعدادی از مورخین از جمله هریک :
ابن هشام و ابن سعد و طبری که روایت مهاجرت علنی حضرت عمر را از مکه به مدینه  قبول ندارند،و می‌گویند: حضرت عمر (رض) هم طبق دستور حضرت رسول الله  که فرموده بود مسلمین مخفیانه هجرت کنند، مانند سائر مسلمین مخفیانه هجرت کرد.
 این مطلب را از خود حضرت عمر (رض) می‌شنویم که می‌گوید: «من و عیاش و ربیعه و هشام بن العاص با هم مذاکره کردیم که در وقت معینی در جایی با هم ملاقات نماییم و از آنجا پنهانی با هم هجرت کنیم. قرار گذاشتیم که اگر یک نفر از ما سه نفر به هر علتی موفق نشد به میعادگاه برسد، دو نفر دیگر می‌توانند با هم حرکت کنند، من و عیاش بن ربیعه در همان وقت معین به وعده‌ گاه رسیدیم، ولی هشام نتوانست بیاید، لذا ما دو نفر با هم هجرت کردیم».
دکتر محمد حسنین هیکل در کتاب خود به نام حیات عمر نیز این روایت را بر روایت اول ترجیح داده می‌گوید: چون رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرموده بود مسلمین مخفیانه هجرت کنند عمر کسی نبود که از نظام و دستوری که رسول الله مقرر فرموده بود تخطی و تخلف نماید، گرچه او در طول حیاتش هرگز ضعف و ترس نداشت و می‌توانست با کمال جرئت آشکارا هجرت کند، ولی چون مرد نظم و انضباط بود، به خود اجازه نمی‌داد از دستور صاحب رسالت تخلف نماید.بنآ حضرت عمر (رض ) مانند سایر مسلمانان مطابق تعلیمات حضرت محمد صلی الله علیه وسلم از مکه به مدینه بطور سری ومخفی مهاجر فرموده اند .( تفصیل بیشتر در این مورد را میتوان در کتاب شیخین  نوشته سید عبد الرحیم خطیب (بندر عباس ) مورد مطالعه قرار دهید .)
صحابی جلیل القدر عبدالله بن مسعود (رض)  در مورد شخصیت حضرت عمر (رض)  می‌فرماید:
«اسلام آوردنش پیروزی برای اسلام و هجرت او برای مسلمان‌ها نصرتی جدید و حکومتش برای مسلمین رحمتی بزرگ بود». 

پایان


مأخذ ها :
حیات عمر ازدکتر محمد حسنین هیکل   
الهجره النبویه.. دروس وعبرت – تیسیر الفتیانی
هجره سید البشریه .. دروس وعبر د. خالد راتب
من قیم الهجره التوکل على الله رمزی سعید