آرشیف

2022-9-4

عبدالحفیظ منصور

آیا طالبان نماینده قوم پشتون است؟

از ظهور طالبان حدوسه دهه می‌گذرد، اما باز هم دیده می‌شود که در مورد سرشت و ماهیت این گروه اندیشمندان و قلم بدستان افغانستان اتفاق نظر ندارند و گاه این تفاوت دیدگاه به موضع‌گیری‌های تند و آتشین می‌انجامد و چه بسا که در مواردی دشمن اصلی به فراموشی می‌رود و کسانی تمام تلاش و توان خود را خرج کشمکش‌های درونی می‌سازند.

وقتی اعمال و قساوت‌های طالبان دیده می‌شود، پاره‌ای از تحلیلگران همچنان عنان تفکر و تعادل از دست می‌دهند، که با خشم و عتاب فراوان طالبان را یک جنبش قومی – پشتونی – می خوانند، که تمام سعی و تلاش شان در تسلط قوم پشتون و ترویج به اصطلاح «پشتونوالی» در کشور خلاصه می‌شود.

همنوایی‌ها و پشتیبانی‌های حامد کرزی و اشرف غنی در مدت زمامداری‌شان بهترین سندی است که بدان تمسک جسته می‌شود و نتیجه‌اش را چنین اعلام می‌دارند که همه‌ سیاستمداران قوم پشتون، چه کسانی که مارکسیست بودند، چه آن‌هایی که سخن از کاپیتالیسم می‌گویند و چه طالبانی که ندای پایبندی به شریعت سر می‌دهند، در واقع در پی انحصار کردن قدرت سیاسی‌اند.

سکوت چهره‌های سرشناس پشتون تبار در برابر سیاست‌های غیرانسانی و جنایات هولناک طالبان در گوشه و کنار افغانستان مزید برعلت شده است، و در مواردی بعنوان سند اتحاد، و هماهنگی میان همه‌ نخبه‌های پشتون تلقی می‌گردد.

اما، راستی طالبان یک گروه پشتونی است که فقط و فقط داعیه برتری جویی قومی را بر سر دارند و یا این که پدیده آمیخته از عوامل چندی است، که حاصل آن طالبان شده است؟

ساده‌ سازی یک پدیده‌ای مغلق و پیچیده‌ای اجتماعی به مثابه پانسمان کردن زخم سرطان است. این شیوه جز این که ما را از درک حقیقت دورتر سازد و به بیماری فرصت دهد تا ریشه‌های سرطانی خویش را گسترش بخشد، سود دیگری در بر نخواهد داشت. نه خشم انسانی، نه اخلاص عرفانی هیچ یک نباید ما را از یک نگاه عمیق و سازنده دور سازد. خستگی‌های ذهنی نمی‌تواند عذر موجه‌ای پنداشته شود، تا با نثار کردن سخن شاعری، تکلیف خود را ادا شده به حساب آوریم.

قبل از همه، قومی دانستن طالبان، برائت بخشیدن به مداخلات دوامدار پاکستان شمرده می شود؛ طالبان ساخته و پرداخته پاکستان می باشد واست در راستای تحقق اهداف آن کشور ایجاد و به حرکت افتاده اند. پاکستان از آغاز کوشیده است تا از دست درازی خویش در افغانستان انکار ورزد و تحریک طالبان را زاده محرومیت و نارضایتی پشتون‌ها وانمود سازد. از این رو آن‌هایی که طالبان را یک حرکت محض قومی می خوانند، ناآگاه درنقش سخنگوی پاکستان عمل کرده و با این گفته‌های شان آب پاک بر دست پاکستان می ریزند.

اظهارات بینظیر بوتو نخست وزیر اسبق پاکستان در مورد تشکیل طالبان به وسیله پاکستان جای هیچ ابهامی باقی نگذاشته است، رسانه‌های بین‌المللی پرده از نقش ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و حمایت‌های مالی عربستان سعودی برداشته اند و نمی شود این همه حقایق را پرده پوشی کرد و طالبان را در حد یک جنبش قومی- پشتونی – تنزیل داد.

بی تردید بیشتر اعضای طالبان به قوم پشتون تعلق دارند، ولی همه‌ پشتون‌ها هوادار طالبان نیستند، زجر و شکنجه‌ایی که پشتون‌ها از ناحیه طالبان متحمل شده اند، کمتر از سایر اقوام نیست. لذا با هیچ معیاری نمی توان طالبان را نماینده قوم پشتون خواند، شاید پاره‌ای از سیاستمداران طالبان سعی می‌کنند تا بعنوان نماینده پشتون‌ها مطرح گردند و بدین طریق حمایت یک قوم بزرگ را حاصل بدارند.

علاوه بر آن، تحریک طالبان براساس جرگه‌ قومی سران قبایل پشتون و یا تصمیم دانشگاهیان پشتون شکل نگرفته است، بلکه تشکیل این مجموعه در دهلیزهای استخبارات نظامی پاکستان نطفه بسته و از همانجا مدیریت و رهبری می‌گردد. از آنجایی که خاستگاه اولیه طالبان قبایل پشتون در جنوب و جنوب‌غرب کشور بوده است، فرهنگ و سنت‌های آن مناطق را این گروه به ارث برده است؛ پوشش لباس، نگاه به زنان و دختران، هنر، موسیقی و مناسبات با دولتهای خارجی را با معیار‌های قبایلی به سنجش می‌گیرند.

از نظر علمی میان خاستگاه یک پدیده اجتماعی و خود آن پدیده تفاوت معینی وجود دارد: بدین معنی که تحریک طالبان از آنجایی که در قبایل پشتون تولد شده است، پاره از خصایص آن مناطق را جذب کرده است، در حالی که نمی‌توان، طالبان را یک جریان قبایلی خالص قلمداد کرد و از پهلوهای دیگر آن چشم فروبست. همین ویژگی قبیله نشینی طالبان است، که آن گروه را از طالبان مدارس پاکستان مجزا می‌سازد: به گونه‌ای که در پاکستان بینظیر بوتو نخست وزیر می‌شود و مولانا فضل‌الرحمن از آن حمایت می‌کند، ولی در افغانستان زنان حق کار ندارند، دختران اجازه رفتن به مکاتب.

طالبان پاکستانی سالهاست که از حکومت‌های انتخابی حمایت می‌کنند و خود در آن اشتراک می‌ورزند، شاگردان آن‌ها برای نمونه در افغانستان انتخابات را تحریم می‌دارند؛ از دین دست مثال بسیار است.

مگر می‌شود، مثلث طالبان که متشکل از اراده پاکستان، سنت‌های قبایل پشتون و قرائت دیوبندی از اسلام است، را به پدیده یک ضلعی بنام تحریک قومی تقلیل بخشید؟ یک سال پیش از امروز وقتی ولایات یکی در پی دیگر به نفع طالبان سقوط کرد، فراموش نکنیم، که بدخشان نخستین ولایت بود، که بدست طالبان افتاد، در بدخشان طالب پشتون کجا بود؟

حضور چهره‌های نامدار در میان طالبان مانند فصیح الدین، امان الدین منصور، صلاح الدین ایوبی و مخدوم عالم را نمی‌توان انکار کرد. واقعیت پدیده طالبان همین است، و تنها با شناخت واقعی بحران می توان، راه و چاره سنجید و به مهار آن دست یازید.