آرشیف

2024-3-25

دکـتـر بصـیر کامجو

آموزه های یزدانشناسی درعرفان خراسان 

 

جریان یزدانشناسی درتاریخ ایران باستان پیش ازپیدایی آئین زرتشتیان درقالب آئین زروانیسم ،  میترائیسم ، وپسانها زیر آموزه های زرتشتی ، مانیسم ومزدکیسم رشد وتکامل نموده وجهان گیر شده  است . و نزدیک به چهارهزاروسه سده پیشتراز پیدایی دین اسالم ، این روند یزدانشناسی جز باورها  وتفکرات واندیشه مردمان جغرافیایی سیاسی حوزه تمدنی قاره کهن وسایر کشور های جهان بوده  است.  

پس ازین که تازی ها به کشور ایران باستان هجوم آوردند وآنرا اشغال کردند ، نخستین سیاست اشغال  گرانه آنها نابودی همه شمول هویت تاریخی وفرهنگی وزبانی این سرزمین بود ه است . دانشمندان میهن  دوست وخردباوران ایرانی اندیش برای نجات دین وآئین نیاکان خویش به این فکر وذکرشدند که مکاتب  فکریی را ایجاد کنند که تا در ان بسترگاه بتوانند داشته های ایقانی وایمانی وآئینی ، هویت تاریخی  وفرهنگی خویش را بگونۀ ، همسو با روند استقراردین اسالم رشد وتکامل بخشند واز آن بااسلوب نوین  نگهداری نمایند .  

شیوه یزدانشناسی خراسان یکی از آن مکاتب مهم شناخت الهیات درایران بود که دانشمندان وخردورزان  دوراندیش نستوه وخودشناس ایرانی موفق شدند که روند فکری ای را زیر نام یزدانشناسی در قرن های  سوم و چهارم هجری قمری ، زیر نام »عرفان خراسان « ، در خراسان بزرگ شکل بدهند .  

مرام ما دراین نوشته شناخت نسل نوین ازآموزه های خودشناسی ویزدانشناسی تاریخ سرزمین نیاکان  ما ازین برهه تاریخی است .  

درونمایه غایی پژوهش عرفان )یزدانشناسی( خراسان ، داشتن اراده استواربرای پاک سازی نفس  ورهایی از تمام آلودگی های مادی ومینوی است.  

این مکتب از روی تأکید بر سلوک کرداری و رنج کشیدن پژوهندۀ در راه حق ، به یزدانشناسی سلوکی  نیزمشهور است.  

اینجا تالش براین است که تا آگاهی وبرداشت های پنداری ما را ، درباره آموزه های یزدان شناسی  عارفان سرزمین خراسان یاایران شرقی ، با ایجاز کامل پیشکش نمائیم .  

خواجه عبدهللا پیرهرات ، در کتاب باارزش » منازل السائرین « جهت پی بردن به حقایق ذات حق ،  کوشیده منازل و مقامات مینوی سیر سلوك پژوهنده راه حق را ، بترتیب ذیل مورد بررسی و تأمل  قراردهد . . بفکر خواجه ، مقامات مینوی سیر سلوک فرآیند یزدانشناسی عرفانی از ده گامه ها تشکیل  می شود که هرکدام آن گامه ها ، به ده جایگاه ویا مرتبه دیگرنیز منقسم می گردد و ازینقرار اند :  

1

اول ــ منزل بدایت )آغاز( :  

یقضه )بیداری و هوشیاری( ، توبه ، محاسبه ، انابه ) بازگشتن ( ، تفکر ، تذکر ، اعتصام )چنگ  درزدن( ، فرار ، ریاضت )رنج ومشقت( ، سماع )وجد وسرور(.  

دوم ــ منزل ابواب ) مدخلها ( :  

حزن )اندوه ودلتنگی( ، خوف ، اشفاق ) ترسیدن وبیم داشتن ( ، ُخشوع ) فروتنی از روی خواری وزاری ( ، اخبات )آرام گرفتن دل( ، زهد ، ورع )پرهیزکاری( ، تبتل )ترک ازدواج کردن( ، رجاء  )امید واری وآرزو( ، رغبت )استیاق وتمایل( .  

سوم ــ منزل معامالت )رفتار ها وکردارها( :  

رعایت ، مراقبت ، حرمت ، اخالص ، تهذیب ، استقامت )ایستادگی کردن( ، توکل ) به امید خدا بودن  وتسلیم( ، تفویض )واگذاری( ، ثقه )اعتمادکردن( ، تسلیم .  

چهارم ــ منزل اخالق )هنجارهای مورد قبول ( :  

صبر ، رضا ، شکر ، حیاء )شرمساری وخجلت( ، صدق ) راستی ودرستی ( ، ایثار) فداکاری  وقربانی ( ، ُخلق )سجیه ومنش( ، تواضع ، فتوت ) جوانمردی وکرم ( ، انبساط )گسترده شدن و باز شدن (  

پنجم ــ منزل اُصول )شرعیات ، بنیاد ها ومبادی ( : 

نس )آمیزش والفت( ، ذکر) یادمان وتذکیر( ، فقر ، غنی ، مقصد ، عزم ، اراده ، ادب ، یقین ، ا ــــراد ُ 

) نیت وایه وکام ( .  

ششم ــ منزل اودیه )جمع وادی ، دره ها بین کوهها وپشته ها ( :  

احسان )نیکخواهی ونیکوکاری( ، علـــــــم ، حکمت ، بصیرت ، فـــــراست ) ادراک وهوشمندی ( ،  تعظیم ، الهام )تلقین کردن( ، سکینه )آرامش و وقــــــار( ، طمانینه ) سکون ومـــــتانت ( ، همـــت  )اراده و واالمنشی(.  

2

هفتم ــ منزل احوال ) کیفیت زندگی وکار وبار ( :  

محبت ، غیرت ، شوق ، قلق )آشفتگی وترس ولرز( ، عطش ) چیره گردیدن برکسی در نبرد وتشنگی(  ، وجد)حالت خوشی گذرا در سالک که با خروش ودست افشانی همراه است ( ، دهش ) سرگشته شدن  ورفتن عقل از عشق یا از بی خودی ( ، هیمان ) عاشق شدن وشیفته شدن ( ، برق ) درخشش  ودرخشندگی ( ، ذوق )شور وخوشی ( .  

هشتم ــ منزل والیات :  

حظ ) بهره ، خوشی ولذت ( ، وقت) میقات ، مجــــــال ومهلت ( ، صفا ) پاک وروشن ( ، سرور ،  ِسر ) چکاد ، قله ونوک ( ، نفس ) حقیقت هرچیز وجان ( ، غربت ) بیگانگی ودوری ( ، غرق )فرورفتن وشیفته ومجذوب ( ، غیبت )ناپیدایی وفقدان( ، تمکن ) توانایی پیداکردن وجاگیر شدن (  

نهم ــ منزل حقایق :  

مکاشفه )آشکارشدن اسرار بر سالک بدون تفکرواندیشه( ، مشاهده ) رویت را مشاهده کردن ( ،  معاینه ) کشف و شهود ( ، حیوت )فرجامیدن وپاین دادن ( ، قبض )گیرش وتملک( ، بسط ) فراخ کردن  وگشودن ( ، سکر)مستی ونشئه( ، سحو)رندیدن و ُمهرکردن نامه( ، اتصال ) پیوستگی وبهم رسیدن (  ، انفصال )جدایی وگسستگی( .  

10 ــ منزل نهایات )پایان امری یا چیزی( :  

معرفت ) شناختن وشناسایی ( ، فناء )بیرون آمدن از خودبینی مبنی برالزام شکوه وجالل خدایی( ، بقاء  )پایدار ماندن ودوام زیستن( ، تحقیق ) پژوهش وجستجو ( ، تلبیس )دسیسه ، نیرنگ ومکر وتزویر(  ، وجود ) فرتاش وهستی ( ، تجرید )رهاشدن از قیود مادی( ، تفرید ) گوشه گزینی از مردم وبه یگانگی  پذیرفتن ( ، جمع ، توحید ) یگانه گردانیدن؛ یکتا قرار دادن خدا را یگانه دانستن؛ به یگانگی خدا ایمان  آوردن(.  

خواجه عبدهللا هرکدام این مقامات م ینوی عبوری را به ترتیب و تـوالى تكاملى ای که دررساله » صد  میدان « یا صد منزل که همچو مقدمۀ ، بیست وهفت سال پیش تر از نوشتن کتاب » منازل السائرین  « خلق و ترتیب کرده بود ، این بار با آگهی ژرفتر و بیان نغزتر به رهروان راه حق وآنانیکه با  مقامات عرفان عملی سر و کار دارند تقدیم مینماید . وبشرح آن می پردازد .  

3

خواجه عبدهللا دربیان آموزه های یزدان شناسی عرفانی و تقرب سالک به نورذات حق ، ازاسلوبی  پیروی می کند که از مذهب فقر چاشنی می گیرد ومشرب سیروسلوک آن به توحید منتهی می گردد.  مرام وماهیت عمل وکالم سالک )رهرو راه خدا( در همه افق های سلسله شناخت نیز توحید را تعقیب  می کند.  

خواجه عبدهللا وپیروان این نگرش عرفانی در توحید تجلی حق را می بیند ، یعنی درگذارسیروسلوک  باور وایقان براین دارند که بزرگواری ازلی باید شامل حال سالک شود تا این راستینه » بُود« بموازات نورحق در بُعد هستی متجلی گردد .  

چنانچه که سعدی بزرگ میفرماید :  

 ترسد آدمی بجائی که بجز خدا نبیند بنگر تا چه ح د است مقام آدمیـ 

زمانیکه سالک از سرحد توحید خارج شد ، نخل وجودی دنیای درونی اش بارور شد ازبوهای خوش  زندگی ، بخش کیفیات ذات اقدس خود مدد می یابد ومشرب سیروسلوک را ادامه داده ، آنگاه چراغ  هدایت در دلش پیوسته در درخشش است .  

کتاب » منازل السائرین « شناساننده ده منزل وسد مقام عرفانی است که در فوق از آن تذکررفت ،  این مقامات بیانی از منازل و کماالت عرفانی سیر وسلوک است که در اندیشه ورویکرد های فکری  خواجه به شناسایی گرفته شده است . که خالی از کالم غیر بوده و دارندۀ نهاد ها ، فروغ ، کلیات و  جزئیات عارفان در تاریخ فرزانگی خراسان می باشد .  

که در این جستار با ایجاز کامل از جمع این مقامات مینوی سالک طریقت جهت خودداری از فزونی  سخن از جمع ده منزل وسد میدان مقامات مینوی به بررسی وشرح دومقــــــام مینوی ) اول بدایات (  و) دهم نهایات ( می پردازیم و به جزئیات وابسته به آنها اکتفاء می کنیم وعبارت اند از :  

اول منزل بدایات  

منزل بدایات عرفانی، اولین فازدر سیر و سلوک عرفانی است. در این فاز ، سالک به دنبال شناخت  خود و خدای خود است . منزل بدایات، فاز مهم در سیر و سلوک عرفانی است. سالک با گذراندن این  فاز، آمادگی ورود به فاز های بعدی را پیدا می کند . 

” انسان به نها یات ـ فنا و بقا و در نها یت توحید ناب – نم ی رسد؛ مگر این که بدای ات را بگونه درست  پشت سر گذارده باشد و سپری کردن سالم بدایات، تنها در شکلی است که .  

اول ــ نیت کامل باشد و هر کاری تنها برا ی خدا انجام شود؛ 

دوم ـ از آداب و آئین عقل پذیر تاریخی پیروی کامل شود و هی چ کاری انجام نشود؛ مگر ا ین که در  آئین ورسوم وارد شده باشد؛  

4

سوم ـ نهی الهی جد ی گرفته شود؛  

چهارم ـ در مواجهه با مردم ، آزرم وگرامش آنها نگهداری شود و با شفقت و مهربان ی، با آنها سخن  گفته شود .  

پنجم ـ از هرکس و هر چی ز که وقت را از ب ی ن م ی برد، مسافت گیرد و از هر کس که قلب را به فتنه  میاندازد، دوری کند ” )2(  

بدایات ) آغاز وشروع و ابتداء( یکی ازمقوله های عرفانی سرگذشت سالکان خداست وآنچه در ابتدای  سیر ، سالک خدا ، آنرا باید پاسداری کند . درستی بدایات عبارت از اقامۀ امر است برمشاهدۀ ارادت  و پیروی روش وآداب .  

چنانچه نظامی گنجوی می فرماید :  

هــــدایت چـــــون نباشـــــد در بـــدایت  

 بدان محـــــــــروم مـــــاند از عنایت  

بقول عطار نیشابوری :  

چندانکه سالکانت ره پیش و پس بریدند  

 در پیش و پس دویدند بودند در بدایت  

درتفاسیر عرفانی )یزدانشناسی( دانشمندان خراسان منزل مینوی بدایت را در سیر سالک بسوی ذات  حق به درخت سرو تشبیح کرده اند که ” مظهر ُخرمی ، راستی و وارستگی است . به این اعتبار که از قید کجی و ناراستی و پیوستن به شاخ دیگری فارغ است . درختی که میوه میدهد زیر بار عالقه  میوه است ، سرو میوه ندارد از این جهت آزاد است .  

حافظ بزرگ گوید :  

زیر بارند درختان که تعلق دارند  

 ای خوشا سرو که ازقید غم آزاد آمد ” )3(  

بدایت وجد سالک ، آگاهی و بیداری و تنب ه است وزیرساختی ست برای گرایش او بسوی خدا . این  مقام مینوی سیر سلوک عرفانی ، خود دارای ده جزء یا جایگاه بوده که باری در فوق از آن تذکر  رفت وقرار ذیل اند:  

1 ـ یقظه )بیداری و هشیاری ( ، 2 ـ توبه ، 3 ـ محاسبه 4، ـ انابه ) بازگشت بسوی خدا ( ، 5ـ تفکر  ، 6 ـ تذکر 7، ـ اعتصام 8، ـ فرار 9، ـ ریاضت ، 10 ـ سماع ؛ که با ایجاز به شرح آن می پردازیم :  

5

1 ـ یقضه )بیداری و هوشیاری ( :  

برای سیر هللا و خلیفه هللا شدن سالک ابتداء منزل » یقضه « را بگذراند. این مرتبه ، گام سیر و  سلوک برای قدس کردن روان و پاکیزگی نفس ودوری ازآلودگیهای دنیوی ومنزه ساختن دنیای درونی  است.  

بقول خواجه عبدهللا پیر هرات :  

” نور یقضه اولین نوری است که به قلب سالک میرسد وقلب سالک بدان منورمیگردد این نور به  سالک زندگی می بخشد واورا برای ترک نور تنبیه آماده می کند ” با این نور سالک رو به حق  براه می افتد شب و روز آرام ندارد . چون بمقام و موقعیت خویش پی برده واز تمام جهات ناپسند نیاز  های نفسانی و شهوانی واقف شده ودر پرتوآن نور، خیانت نفس خویش را مشاهده می کند و برای  بهبودی وجود مینوی اش در دلهره است . تالش می دارد تا دل را از کینه توزی ، خشم و کدورت و  

خیانت پاک سازد. وبا اراده ملکوتی پویش خود را ازکردار بیهوده ، ترهات وتمایل بی مقدارنجات  دهد. در آن مرتبه دل سالک از نور عقل کامیاب واز برکات مینوی بهره مند گردیده وتمیز دادن ابعاد  )سویه ها( بی انتهای بزرگی حق مشهود او شود .  

منزل سلوک یقضه )بیداری و هوشیاری ( سه چیز است :  

1ـ انگاره دل به نیکی ها . وشناختن نیکی ها به سه چیز پاک شود. : ) به نور خرد ، به نگـــــریستن  به برق منت ، به پند گرفتن از مردم درد دیده ( .  

2 ـ تمیز دادن درست خیانات و کژی ها وآگاهی بر پیامد ها وآمادگی برای تدارک آن . شناختن پلیدی  ها وکنه زشت لغزش های اخالقی به سه چیز بهبود پذیرد . : )به بزرگداشت ذات حق ، به شناختن جان  و دل ، به شناخت فزونی کاستی ها ( .  

3 ـ شناختن ارزش وقت در دائره ادب وآئین ) به اجابت انگیزه های آزرم وگرامش ، به هم نشینی  باشایستگان ( انجام می پذیرد .  

2 ـ تــــوبــــه :  

توبه دومین قدم در منزل بدایات ، توبه از گناهان و نافرمانی ها است. سالک راه حق باید با توبه، قلب  خود را از آلودگی های دنیوی پاک کند و آماده دریافت نور الهی شود .مفهوم لغوی توبه تنها بیان کلماتی  چند که بیانگرپشیمانی واقرار به ندامت باشد نیست ، بلکه به مفهوم بازگشت بسوی خدا است .  بازگشت از ناسازگاری به سازگاری واز خالف امر حق به امر حق از سهو به راستی می باشد.  

از این نگاه توبه زمان بسیار مغتنم برای ترک فساد و تباهی وجبران گناهان، گذار ازبازدارنده ها رشد  کمال مینوی ، خروج از لجنزار دهشت زای فسق و فجورو ورود در راه هدایت و رستگاری وباز  گشت به درگاه یگانگی خدا است.  

6

تا بدینوسیله سالکان راه خدا دل را از زنگار گناه بزدایند وجان و روان رااز هر پیوند و آلودگی رها  سازند وآنراجایگاه پاکیزه و مکان مهر و دوستی ونورخداوند گردانند .  

آنهائیکه ارزش گوهرناب راستی ها ودرستی های سیر سالک راه حق را در مراتب و فازها  روگردانیدن از پوچ بحق درک نکرده اند ، در مراتب نازل سیرسلوک گیرمانده اند ـ تنها در شکل  خیال قشری بوسیله » خواست آمرزش بزبان « بدون ژرفا فاقد درونمایه وتهی از نقش زیربنایی و  دگرگون شدن اقدام می کنند به این مفهوم که هنوز سه قرار اخالقی :  

1 ـ ترک گناهان ، 

2 ـ پشیمانی به دل ،  

3 ـ آهنگ کردن بااراده در نفی گناهان ، در وجود آنان متجلی نگردیده است .  

توبه از دید گاه خردمندان ومفسران وروایتگران ومتکلمان وعلمای علم اخالق ازارزش بس بزرگ  وواالی برخوردار است مگر درویشان و یزدانشناسان درک و نگرش ویژۀ به آن مبذول داشته اند .  از اینرو یكى از جستارهای مهم در یزدانشناسی کرداری و مقامامات منازل سیر و سلوک ورسیدن به  مراتب تقوا و پاکدامنی ، توبه است.  

بعقیدۀ خواجه عبدهللا : توبه نشان راه است ، و ساالر بار، و كلید گنج، شفیع پیوند ، و میانجى بزرگ و  قرارقبول و سر همه شادى . مگر در مورد خالف ونافرمانی حق میگوید که :  

” گنهکار باید در وقت خودسری به سه چیز نگاه کند :.  

1 ـ به زوال وجود از مقام پاکدامنی ،  

2 ـ به شادمانی کاذب هنگام سرپیچی ، 

3 ـ به اهمال و تکاهل وتهاون وغفلت که نسبت به تدارک و تالفی سرکشی وخودسری هست با اینکه  گنهکار می بیند ذات حق بینندۀ کردار وکنشهای او است .  

پیمان توبه مستلزم سه بنیاد است :  

1 ـ ندامت برای قلب ، 

2ـ پوزش خواستن برای لسان ، 

3 ـ اِقالع ) باز ایستادن از کار ( برای سایرهم وندان وجود . ”  

توبه در فرآیند سلوک از دیدگاه اسلوب تفکر واندیشۀ توبه کنندگان نیز دارای درجاتی ست مانند : توبه  همگانی ، توبه میانه ، توبه ویژه .  

7

راستینگی توبه نیز در سه مفهوم کوتاه می شود :  

1 ـ تعظیم جنایت )در نگریستن به گناه و رویداد ( 

2 ـ اتهام توبه ] دانستن اینکه درخواست بیننده ادق ) دقت ، باریکتر ، نازکتر( بر هیچ کار نیکی مسبوق  نیست [ .  

3 ـ پوزش خواستن از خلق )نیک شمردن آنچه را خدا نیک شمرده و زشت دانستن آنچه را خدا زشت  دانسته است ( .  

به این سلسله ، سرائر توبه عبارت اند از :  

امتیاز تقوی از گرامی داشتن به نفس که این کردار باارزش سالک برای تخفیف وناتوان کردن نفس  است بجهت انقیاد نسبت به اوامرذات حق ؛ دیگری فراموشی گناه ؛ وسومی توبه از توبه ) تازمانیکه  توبه های سالک جنبه نفسانیت داشته در آن کردار، خرابی وجود دارد . توبه راستینه سالک زمانی  آشکار می شود که توبه ربانی در او متجلی گردد ( می باشد.  

خواجه در پایان بحث توبه می فرماید :  

” مقام توبه بپایان نمی رسد مگر وقتی توبه منتهی شود بتوبه از ماسوای حق ، پس توبه از رؤیت همان  توبه که باز انگیزۀ است ، پس توبه از رؤیت همان انگیزه ” . )4( 

توبه و استغفاردر دانش یزدانشناسی جای بلند وشایستۀ را کسب می کند . مولوى بزرگ پیشکش  مسئله توبه در »مثنوى معنوى « را به مناسبتهاى مختلفى ژرف آموز ی نموده وبویژه توبه راست  ودرست را بگونه جالب ، همه شمول به بیان گرفته است . )5(  

مولوی توبه را بازگشت از گناه و نافرمانی و روی آوردن به خداوند پاک می داند . 

توبه یک آغاز دوباره است و پیشآمدی برای انسان است تا از گذشته نادرست خود پشیمان شود و  زندگی جدیدی را آغاز نماید . 

توبه تنها به مفهوم واگذاشتن گناه نیست، توبه آوردن تغییردر دنیای درونی ودگرگونی روان سالک  است .  

  

موالنا همچنین در مثنوی معنوی به اهمیت امید به بخشایش خداوند اشاره می کند. او یقین دارد که  خداوند پاک بسیار مهربان و بخشنده است و توبه بندگان خود را می پذیرد . 

8

حافظ شیرازى قابل توجهى مسئله توبه را در سى و دو بیت از دیوان خود به بیان گرفته است :  در تاب و توبه چند توان سوخت همچو عود  

 می ده که عمر برسرســـــــــودای خام رفت  

اساس توبه چو در محکمی چو سنگ نمود  

ببین که جام ُزجاجی چه ُط ــرفه اش بشکست 

گناه اگــــر چه نــــبود اختیار مـــا حافظ  

 تو در طریق ادب باش گــــو گناه ِ مــن است … )6(  

 ****  

3 ـ محاسبه )رسیدگی وبررسی امری ( :  

استنساخ کردارسالک جهت رسیدگی به حساب است . یعنی توبیخ وسرزنش کردن سهو نفس وسرکوب  نمودن کردار اشتباه آن است .  

کردارهای ناجایز وخالف در قلب سالک جای پای منفی گذاشته وآنرا مکدر مینماید ، مگر او با  شمارش و سنجش دقیق متوجه مفهوم زشت کردارخالف شده با ُحسن نیت ورفتار پاکیزه ورفتار وکارهای  نیک آنرا جبران می کند.  

درامر بررسی وباز شناسی سلوک رفتاری وکرداری ، سالک راه طریقت باید سه مقام عمل سیر را  مورد دقت قرار دهد:  

1 ـ مقام شناخت مقایسه : توجه به جنایات و نافرمانی های بنده سالک وخوبیهای که خداوند به او  ارزانی کرده روی آورد ، وارزش متفاوت این دو بنیاد را تمیز دهد .  

2 ـ مقام شناخت منت خدا : اینست که سالک بداند آنچه از پرستش ونیایش بردوش اوست منتی است  از ذات یکتا بر او ، و بفهمد که چگونگی مرمت وتهذیب او به ادای واجبات است .  

3 ـ مقام شناخت خشنودی حق : سنجش سالک در این مقام کم بها دادن خشنودی نفس به انجام امری  واهمیت شناختی امری که ذات خداوند در آن شادمان باشد. جهت امری که نفس درآن خوشدل باشد ذات  یکتا خشنود نیست . ومیگویند :  

” … سالک وقتی از انجام رفتاری بیان خشنودی نمود آن بیان خشنودی بیانگر از آنست که هنوزسالک  بمقام خداوند و عزت کبریائی او آشنائی فرآورد نک ــــرده و نمیداند کسی نتـــ واند داد پــــرستش  پروردگار و بندگی اورا بجای آرد . ” )7(  

9

4 ـ انــــابــــت )پشیمانی( :  

انابت مرتبه دیگری از سیرسالک بسوی خدا است . انابت باز گشتن از کار های بد بسوی ذات هستی  واز غفلت بسوی ذکراست . انابت بازگشت از کل است بسوی آنکه کل از آن اوست . انابت ترک  سماجت و مالزمت استغفار است .  

انابت باال تر از مرتبه توبه است ، سالک در توبه رو از گناه و نافرمانی و لغزشها برمیگرداند در  مقام انابت رو به خدا دارد. توبه دررفتاروکردار نمایان است و انابت در کردار نهانی و امور وابسته  به دنیای درون چم دراموری که بین بنده و خدای بزرگ است .  

انابت قلب را از تاریکی های شبهه ، بیرون آوردن است . چم سالک گنهکار پریشان روزگاربا ترک  گناه و تزکیه قلبی و پاکدلی دراو، دست انابت به امید اجابت بدرگاه ذات بی همتا بردارد. 

بنقل از تاریخ بیهق ص 81 ، در فرهنگ فارسی معین آمده : ” وزاد آخرت را طعام و شراب نیست  که ایمان و عمل صالح و توبه و انابت زاد آخرت است ” .  

5 ـ تـــفکــــر :  

تفکردرادبیات فارسی و مدارک عرفانی )یزدانشناسی( خراسان و اسـالم در موارد مختلف شناخت  بکاررفته است .  

تفکر: تملک دل است در مفاهیم اشیاء برای درک مسئله ، اندیشه کردن ، اندیشیدن ، تأمل کردن ونگاه  کردن در چیزی ، درک سرشت ودلبستگی وقدرت ترکیب و پیوند پدیده ها ، دربستره تکامل و تغییر  بسوی بودن وشدن اشیاء و غیره می باشد.  

چنانچه فردوسی این بزرگمرد خردمند اهمیت اندیشه و تفکر وخرد را در شناخت هستی و آفرینش  جهان چه شایسته بیان می کند :  

به نـــــام خــــــداوند جــــــــان وخــــرد  

 كـــــزین برترانـــدیـــــشه بر نگــــــذرد  

خــــرد چــــــون یکی خلقت ایــزیدیست  

 از انــــدیشه دورست و دور از بــدیست  

تو چــــیزی مــــدان کز خــــرد برترست  

 خـــــرد بــــر همـــه نیکـــویها ســـرست  

خــــرد جــــوید آگـــــنده راز جهــــــــان 

 کـــــه چشـــــم ســــــر مــــا نبییند نهان  

خــــــرد چشــــم جانست چـــون بنگری  

 تــــو بی چشـــم جـان آن جهان نسپری)8(  

10

در میان موجودات زنده ، آنچه انسان را از دیگران متمایز ساخته ، داشتن قوه تفکر و درک کلیات  است . انسان بمدد قوه تفکر مغزش می اندیشد وتأمل می کند وپیوستگی مادی ومی نوی جهان هستی را  می شناسد. وبوسیله همین قوه تمیز ، ذهن را از بند دایمی دائره دورانی ُسهش مجازی مجرد رها می  کند وبه دنیای راستین جدید ـ هستی ، پیوند می دهد.  

بقول مرشدان وبزرگان دین پیامبر اسالم درمورد اهمیت و ارزش تفکر فرمود : 

” یک ساعت تفکر بهتر از یک سال پرستش است و تنها کسانی به این مقام می رسند که خداوند آنان  را به نور بینش وخرد و یکتاپرستی ویژگی داده باشند .”  

از امام صادق نقل شده است : 

” فکر و اندیشه و آئینه خوبیها و پوشاننده بدیها و روشنی بخش دلها و موجب خوشخویی گشادگی  صدر)سینه انسان( می شود . به وسیله تفکر ، انسان به خوبی روز رستاخیز و پایان کارش آگاه می شود  و بر آگاهی و دانشش افزوده می گردد وهیچ پرستشی باالتر ازتفکر نیست ” . 

دانشمندان دینی در تفاسیرمفاهیم کالمی هرمقوله وواژه دانشی تالش براین دارند که تا بار ارزشی مسئله  را به مشیت خداوندی پیوند دهند وآنرا یکسره در دائره دین اسالم کرانمند سازند .  

اما مغز سخن دراین باره رنگارنگ سازی هر مقوله دانشی به واژه های دین اسالم نیست ، بلکه  تفسیرقوه تفکر وقدرت تمیز وشناخت خرد انسان ومزیت وامتیاز آن در زندگی بشریت مورد توجه می  باشد.  

اگر اندیشه امام صادق بزرگواررا که درفوق خواندیم به بررسی گیریم ، که فرمودند :.  ” به وسیله تفکر ، انسان به خوبی روزرستاخیز و پایان کارش آگـــاه می شود … ” .  

در نظر بگ یرئیم باید گفت که واژه رستاخیزدرفرهنگ پربار فارسی بمفهوم زنده شدن مردگان تفسیر  شده است. زنده شدن یک موجود پس ازمرگ . این مقوله دارای مفهوم دینی است. رستاخیز مردگان  یک بنیاد اعتقادی در معادشناسی ادیان ابراهیمی ) اسالم ، یهودیت ومسیحیت ( می باشد .  

بانگرش عقالنی رسالت هر دانشمند خرد ورز آن خواهد بود که در مورد تمجید وستایش ازقوه تفکر،  قدرت تمیزو خرد انسان ویا هرمعرفت تجربی وعلمی دیگری که درجهان بشریت عرض وجود می  نماید ، بایست در گفتگو ها ومشاجرۀ عقالنی درین بخش ، نمک اندیشه ویا یقین دینی خویش را افزوده  نه نمایند.  

چنانیکه امام صادق بخشایش خداوند بروی ، درتمجید تفکر ومزایای تفکرــ تنها برداشت دینی خویش  را ازآن واژه بیان می کند . اما دربازکاوی وتأمل ارزش تفکر وقوه قدرت تمیز در شناخت جهان خلقت  وآفرینش سخنی نه می گوید .  

اهداف دانش امروزی وفردای بشریت نزد دانش پژوهان بگونه ایست که دست آورد های شناخت  وآگاهی بشری رابه سود انسان ودر جهت خوشبختی وی سوق دهد .  

11

نباید با نگرش های دینی غیر دانشی ، قدرت تفکر وبینش تکامل پذیر رشد وآگاهی انسان های امروزی  را با اتکاء به برداشت های غیر عقالنی یقینی و پرستشی کهنه پرستانه ، بسمت بیان سخنان بیهوده ،  گورستان ، زنده شدن مرده ها ، عذاب قبر وروز قیامت ، جن واجنه ، اهریمن وابلیس وغیره سوق  داد.  

هرقدر ما در مورد انسان شهروند تفکر نمائیم وزندگی خویش را بربنیاد تفکر وخرد ، باز ازنو آباد  کنیم به همان اندازه می توانیم خوشبختی وشکیبایی وبردوباری وآزادی وامنیت وآسودگی را برای  انسانهای همزیستگاه خود سازگار ویارمند می گردانیم .  

برای روشنی مسئله مورد بررسی نمونه ای را پیشکش شما می نمائیم :  

دولت وکشورعربستان سعودی در جوالنگاه بین المللی خویشتن را میراث دار دین اسالم وگهواره  پیدایی پیامبر اسالم می داند . اما این کشور در 14 سده پسین نتوانسته یک دانشمند واقعی دینی در پهنه  جهانی تقدیم مسلمانان نماید.  

این مردمان خردمند ایرانی تبار )تاجیک وپارس و ُکرد( بودند که با اتکاء به درون مایه فرهنگ چندین هزار ساله خویش ، نقش برجسته ای را در رشد وتکامل دین اسالم ومذاهب : فقی ) حنفی ، مالکی  شافعی وحنبلی ( و کالمی ) ماتریدی ، اشعری ، اثری ومعتزلی ( و جنبش های فکری دیگری ایفاء  نمودند .  

نزدیک به کل، پیدای ی ورشد دانش وشناخت همهٔ جریانات فکری ، فرقه ها ، نگرشها وراهکار های  اسالمی، اززمان امام بزرگ گرانمایه ابوخنیفه نعمان )699 ــ 767 م.( تا کنون مرهون اهتمام ، تقال  وتالش دانشمندان و خردورزان ایرانی نژاد بوده است .  

پس اکنون به این نکته می رسیم که عربستان سعودی در رشد وتکامل وترویج دین اسالم کدام نقشی  نداشته است . نقش این کشور تنها سوء استفاده ناجایز از دین است وآن بدست آوردن سود سرسام آور  از زائرین مکه ومدینه می باشد . ساالنه در زیرپشتیبانی ونگهبانی مستقیم نیروهای رزمی آمریکا ،  خاندان آل سعود ساالنه ده ها میلیارد دالر از راه پیداوار بانک مکه درآمد دارد. این پول درراه بهبودی  زیست مسلمانان جهان استفاده نمی شود.  

بلکه این پول باد آورده به جیب شیخ های تازی می ریزد وکیف پولش را همین خاندان آل سعودی می  کنند . مگر غم ودرد وناله وجنگ وخون وخشونت وتقویه تروریسم واسالمگرایی که ناشی از سیاست  غیر اخالقی وغیر انسانی رژیم خود گردان عربستان می باشد ، بسود کشور های مسلمان فقیر وبویژه  یمن وسودان جنوبی وغیره می شود .  

چرااینگونه است ؟  

زیراسیاست رژیم شاهی عربستان سعودی بگونه ای است که باید همه ساله ده ها میلیون دالر را در  کشور های مسلمان عقب نگهداشته شده وفقیر وغریب سرمایه گذاری می نماید ، و مساجد ومکاتب  

12

دینی تعمیر می کنند ودرآنها شاگردان بنیاد گرای دینی ومال ومولوی تربیه می نمایند . وازین راه چنین  کشورها وفرقه ها را بسمت اسالمگرایی وجنگ وقتل وکشتار ، بیم ودهشت وترس می کشانند .  کشورعربستان وآمریکا ازین شیوه سیاست سود آور ، بهرۀ زیادی بدست می آورند .  

اول ــ از یکسو هرقدر کشور های مسلمان در مساجد دینی مال ومولوی وچلی وطلبه تولید نمایند . به  همان اندازه این رهبران دینی با تبلیغ وترویج سنت های بنیادگرایی اسالمی ، مردمان متدین این کشور  هارا به زیارت مکه آماده اعزام می سازند . این سیاست بی مصرف به نفع عربستان سعودی تمام شده  وساالنه میلیاردهادالر را ازین راه بدست می آورند .  

دوم ــ از سوی دیگر طالبهای تربیه شده دینی در مساجد ومکاتب در حقیقت سربازان اجیر کور نهاد  های سرمایه نیز هستند. دولت آمریکا در چهل سال اخیرسیاست خویش ، آشکارا ازین نیروهای  تروریست اسالمگرای مجاهدین ، القاعده ، داعش وطالبان ، برای تأمین منافع ملی خویش ، اس تفاده ای  ابزاری نموده است .  

چنانچه مادیدیم که آمریکا در تهاجم شوروی ها به خراسان ــ افغانستان از مجاهدین )اسالمگرا ها (  کار گرفت . در جنگ های سازمان یافته وساختگی طالب مقابل دولت پشتونی دست نشانده )کرزی  واحمدزی( در بیست سال تمام سود راهبردی بدست آورد .  

همین گونه در جنگ سوریه آمریکا برای سرنگونی رژیم بشاراسد رئیس جمهور سوریه ازتروریستهای  القاعده وداعش کار گرفت . پس ما می بینیم که عربستان سعودی مولد تروریسم ، جنگ وجنایت در  کشور های مسلمان برهبری نهاد های سرمایه جهانی می باشد .  

این کاالی فرسوده وتاریخ تیر شده دیگر کدام خریداری ندارد که عربستان برای ما مساجد اعماربناً 

کند ودر آن تاریک خانه ها برای ما مال ومولوی طالب غیر دینی و آدمکش تربیت کند . وآن مال  ومولوی وطالب درمدارس ومجالس ، فکرجوانان را بسمت واپسگرایی ، بدبینی وبیدینی ، جنگ وجنایت  وحشت ودهشت وترس و…. بکشاند . این دیگر امکان ندارد . باید سرنوشت خود را خود رقم زنید ،  ِز روند پرتموج روزگار باشید.برسرنوشت خود خودشما حاکم شوید . تماشاکننده نباشید جـــ 

دوستان ! عصر ما دوره روشنگری وروشن بینی وروشن سازی ذهن انسان شهروند ودوره کار آگاهی  هوش مصنوعی است .  

اراده کنید ! ما در فضای أمن وآرامش میتوانیم دریک جامعه پهلوی هم بدون دغدغه زندگی مسالمت  آمیز داشته باشیم . این روشن است که هرقدرانسان مصون وآرام زندگی کند وجای کار وخانه وسایر  نیازمندی هاراداشته باشد ، به همان اندازه با سرشت پاکیزه مشرف به گفتار نیک ، رفتار نیک وپندار  نیک بوده وبه خدای خود وبه فامیل وخانواده وجامعه خود عشق می ورزد.  

من با نگرش امام صاق بخشایش خداوند بروی ، که درمورد قوه تفکر ورستاخیز، سخن رانده بود  کدام ایرادی ندارم . اما نگرش من دراین زمان از مسئله بگونه ای بود که در فوق متذکرشدیم .  

13

خواجه عبدهللا میگوید : ” تفکر جوینده روشن بینی است برای درک شایسته ، و آن بر سه گونه است  1 ـ فکردر گوهریکتا پرستی ، 2 ـ فکر در چیزهای نیکو ونغز کار ، 3 ـ فکردرمفاهیم کردار و  سرگذشت … ؛ به عقیده وی ــ سالک از فکر در گوهریکتاپرستی رهایی می یابد به سه چیز :  

1 ـ به آگاهی از ناتوانی خرد ، 2 ـ به یأس از وقوف به نهایت ، 3 ـ بدست گرفتن رشته سرفرود  آوردن ــ بدرک بزرگی ذات آفریدگار … ” )9(  

6 ـ تــــــذکـــــر :  

مقام تذکر فازهای سیرمقام تفکر سالک است ، تفکر جستن است و تذکر وجود است ، تفکر قبل از  بدست آوردن مراد است تذکرپس از آن ، متفکر در جستجوی دلخواه است ، متذکر دل خواسته را یافته  بیاد اوست .  

سه چیزاساس و پایه تذکر است :  

1 ـ برخیزانیدن از اندرزها وپندها ، 2 ـ بینادل شدن ازچگونگی راه حق ، 3 ـ بهره مند شدن از سود  فکر ؛  

روشن بینی وآگاهی یافتن بسبب پندآموزی از اتفاقات ناجایز است ، سالک اتفاقی می افتد پند می گیرد  وتذکیر وپند و اندیشۀ را که می شنود تشویق می شود ، واینهمه سازه ها وچگونگی زندگی به او زیر  مایه تفکرمی سازد واز ژرف نگری و تفکر بهره می برد . بینشمندی ای که از اندرزها وپندها بدست  می آید به نگاه یزدانشناسان )عارفان( وابسته بوجود خرد و نور فرزانگی است .  

این منزل و مقام تذکر بهره مند شدن سالک )روینده راه خدا ( ازسود اندیشه و تفکر در وقتی رخ میدهد  که خواب وخورکم ، وابستگی و تمایل از آز و افزونخواهی بریده ، آرزوی دنیوی تمام ، و دل به  بزرگی وارجمندی متمایل باشد .  

عارف بزرگ مرد حافظ شیرازی مینویسد :  

خواب و خورت زمرتبه خویش دور کرد  

 آنگه رسی بخویش که بیخواب و خور شوی  

غــالم همت آنم کـــه زیر چــــــرخ کبود  

 زهــــرچــــه رنگ تعلــــق پذیرد آزاد اسـت  

 **** 

14

7 ـ اعـتـصــــام )چنگ زدن ، خودرا از گناه باز داشتن ( :  

رسالت روحانی سالک در این مقام معنوی سیرطریقت ، خود را از گناه نگهداشتن ؛ اراده باز ایستادن  از نافرمانی به امید ومهربانی و کرم خدا ؛ نگهداری خویشتن را ازگناه و دوری و پرهیزاز کردار  نا روا و بی دینی است .  

دست انداختن به چیزی در راستی مبادرت کردن به رسن خدا است . رسن در ادبیات عرفانی بمفهوم  ریسمان و پیوستگی آمده است . یعنی همه وسائلی که خداوند برای رهنمایی و هدایت انسانها فراهم  فرموده از ارسال رسل الی انزال کتب آسمانی ، اوامر و احکام ، ممکنه ها وواسطۀ هستند که بندگان  بحق مربوط شوند ودر این سلسله همه میتوانند تحت عنوان رسن قرار گیرند .  

خاقانی شروانی در وصف مقام اعتصام چه خوب میگوید :  

آن ریسمان فروش که از آسمان ســـــروش  

 کــــــردی بریسمان اشـــاراتش اعتصام  

از نگاه عرفان یا یزدانشناسی اخالقیات و پرستشها و نیکویها و مکارم ویا هر نشانه و وسیله عمل  وکرداریی که زمینه قرب سالک جوینده را به مرام فراهم می کند زیر نام مقود خدا قرار دارند .  

خواجه درمورد اعتصام باهلل میگوید :  

” اعتصام بحبل هللا مبادرت کردن برنیایشها و مراقبت بودن بر اوامر الهی واعتصام باهلل ترقی از هر  موهوم و رهایی یافتن از هر تردد است ”  

بقول عارفان آنهائیکه به قول وقرار حق اقرار کنند ، سنگپایۀ کردار شان بر یقین و مروت گذاشته  شده باشد ، نسبت به اوامر ونواهی خدا پاس میگذارند و درسیر وسلوک بنسبت تقرب تام ایکه بذات  اقدس الهی دارند این مقام به حبل )رسن یا ریسمان( هللا المتین )موقر( تعبیر میشود .  

انوری ابیوردی در مورد چنین میگوید :  

 در دین چـــــو اعتصام بحـــــبل المتین کنــــند  

 آن به کــــه مطلع سخـــــن از رکــــــن دین کنند )10(  

8 ـ فـــــرار :  

فرار در ادبیات فارسی بمفهوم : گریختن ودویدن، جهش بمقام قرار و پابرجایی وآرمیدن ، نجات جان  از چگونگی ناگوار نا آسوده بسوی آرام دادن ، استیگان و استواری ، آسایش وجود؛ فرار چم ادامه  دهنده سیروجهش است به ایستگاه پایداری مقام نهایت … وال غیر بیان شده است .  

در سلوک عرفانی فرار مقابل قرارچم رسیدن بمقام آرمیدن است ، وفراز از آن چیزهای نغز ونیکو  است که در راه برای سالک پی ش می آید و سالک به وسیله آن از لغزش و اشتباهات درامان و مسکون  مینما ید .  

مقام مینویی فرار برای سالک آرامش روان می بخشد ودرآن مرتبۀ ازسیرآئ ینه دلش هدف را یکی نشان  می دهد .  

15

اساسا ما در هر مقامی باش یم چه مقامات مینوی و چه مقامات نفسان ی پیوسته در فرار خواهیم بود و ً 

قرار و آرام ی نخواهی م داشت زیرا زندگی در ای ن جهان ناسازگار و پیچیده و سیر در عالم سلوک  الزمه اش بیقرار ی وفراراست اال اینکه اگر کسی در آفاق سلوک بی قراری روانی کشید نتیجه اش این  میشود که به قرار و آرام برسد و آرامش ی در وجود او فرآورده گردد. 

در گفته خواجه عبدهللا :  

دشمن بیرونی ودرونی سالک رونده راه خدا ، نفس است . ازاینرو دنیای نفس بن مایه فراردر سیر  مقامات مینوی است . زیرا نفس و نیاز های نفسانی بیم ها و لغزشهای بیشماری را متوجه رهروان  راه حق میسازد . از آنها گریخت ، رو بذات یکتا فرار کرد . ” فرار بسوی ذات یکتا برای این است  که سالک از لباس هستی وامی خارج گردد بسربندگی که ترک خود پرستی است برسد وجه رب را  دریابد بقاءابدی پیدا کنند. ” )11(  

9 ـ ریـــاضــت ) سختی وممارست ( :  

یقین به سختی و مجاهده یکی ازمقامات ویژه سیروسلوک عرفانی می باشد. سختی در فرهنگ ادبی  خراسان بمفهوم رنج ، الم ، درد ، دشواری ، مرارت ویا کوشش با رنج ومشقت تفسیر شده است . ویا  در مقام کرداربه مفهوم آزار وآزار پذیری آمده است . ویا تاب آوری به شداید وکارهای توان فرسا  برای تهذیب نفس ، ودربسا موارد انجام گماشتگی های کرداری سختی را بمفهوم ــ تربیت شده ، آموزش  یافته ، رام شده نیز بکار برده اند.  

خاقانی شروانی در مورد میگوید :  

گــفـتم هـــوا به مرکب خــاکی تـــ وان گذاشت  

 گـــفتا تـــوان اگـــر بـــه ریاضت کـنِـ یـش رام  

خواجه عبدهللا پیرهرات در آگاهیدن سختی چنین میگوید : ” تمرین دادن نفس برای قبولی راستی سختی  است . چم جلوگیری کردن نفس جانوری است از پیروی شهوت و تند خویی وخودگرائی وآنچه وابسته  به این قواء است . ”  

در مراتب سلوک مجاهدت در برابرخواسته های نفس برای رسیدن بمقام راستی است واین مقام جای  أمن ایست که نفس رادر سیر سلوک بجای که تسلیم خواست ذات یکتا شود می رساند .  

به این اساس شماری ازعارف هاو صوفیه درمقام سختی کشیدن سیر وسلوک به همین بهانه برخالف  میل نفس ، رفتار فشار آوردن وسختی دادن به تن را قبول کردند وآمده شدند که دیگران سرشت ومنش  حقوقی و شهروندی ایشان را لگدمال کنند وبرای مبارزه در نفی غرور و وقارخویش به انجام فسق و  فجورخودنمایی می کردند و برخی هم برای کوبیدن نفس تن به گدائی میدادند . 

بفکرخواجه عبدهللا : ” رنج کشی و مجاهدات در منازل سلوک عرفانی براساس درجات افراد مختلف  است . وهر مقام مینوی سیرسلوک ، رنج کشیدن ویژه ای بخود دارند .  

16

ــ رنج کشی همگانی : تهذیب اخالق است بدانش ، پاک سازی کردار است به یکرنگی وکرنش کردن  حقوق است درداد وستد .  

ــ رنج کشی ویژه : بریدن تفرق ، بریدن التفات وباقی گذاردن دانش است در جایگاه خود .  ــ رنج کشی ویژه ویژه : که خود نیز دارای سه جزء مقامی سیر سالک است و از جمله :  

1 ـ مقام تجرید شهود ـ سالک درمقام تجرید شهود در سیر اسماء ، سرشت وزابها است ، او هنوز  رهائی از دو رنگی و دو بینی بدست نه آورده ، انجام این مقام زمانی رخ میدهد که او به فناء کامل  نائل از دوگانه پرستی آزاد شده باشد.  

2 ـ مقام همبارش ـ مقام بلند مباینت ، مقام افکندن تعینات )بهره ها ( ومقام افراد شهود حق ذات یکتا  است جائیکه سالک از تعینات بیرون می آید حق را مشاهده می کند .  

3 ـ مقام زدایش معارضات )دشمنی( ومتوقف شدن جایگزینی ؛  

ــ زدایش رقیب اینست که سالک ازتقابل اسماء وسرشت وزابهای ذات الهی بگذرد وبمقام همبارش ارتقا  کند .  

ــ نفی هم چشمی اینست که سالک نیایش کند بی نظر و بی غرض . این مقام وقتی به سالک پیش می  آید که سالک بمقام همبارش برسد چم نفس او بمقام سلم رسیده باشد . تا وقتی که نفس در دنیای درون  وجود فرمان می راند ، ممکن نیست که کسی بتواند کاری بی نظروبی غرض انجام دهد . بنا براین  متوقف شدن مبادلت وابسته به آن کسانی خواهد بود که در مقام ِفناء نفس هستند . ” )12(  

10 ـ سماع :  

در ادبیات فارسی واژه سماع بمفهوم : شنوایی ، شنیدن ، .شنودن و گوش فرا داشتن ، هر آواز که  شنیدن آن خوش آید ، مجلس آهنگ وساز و بزم آواز … بکار رفته است چنانچه نخبگان ما :  

خاقانی شروانی میگوید :  

پیش از آن کز پر نشاندن مرغ ، صبح آید برقص  

اع بلبال ِن عشـــق ، ج ـــــــان افشـــانده اند برسمــ 

عطارنیشابوری میگوید :  

ز آرزوی ســــماع و شـــــــــــاهـــــد و مـــــی  

 ازهـــــمـــه عــــاشقــــان فغـــــان برخــاســــت  

سعدی میگوید :  

عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتر است  

 می بر سمـــــــاع بلبل خــــوشگــــوی خوشتراسـت  

17

فـــرخی میگوید :  

شبی کــــــــــه اول آن شب ســــماع بود و نشــــاط  

 میــانـــــه مستی و آخـــــرامــــــید بوس و کــــــــنار )13 (  

سماع درفرهنگ عرفانی خراسان بمفهوم خواندن چکامه و سرود ، ذکر شنیده شده ، آوازه و شهرت  ، آواز و بانگ خوش تفسیر شده است. در رویکرد های فکری خواجه عبدهللا سماع آگاهیدن دیگری  بخود می یابد . او میگوید :  

” راستینگی انتباه سماع است ” سخن خواجه به این مفهوم که کالم برای شنونده دلنشین واکنش بخش و  پذیرنده گردد وآن کنش فرآورده شده انتباه باشد بنظرخواجه مقام سماع است . چم گسیختگی دل از  مخلوق .  

و تـــوجه سالک بسوی پروردگار . وحافظ نیز به همین سماع اشاره می کند و میگوید :  در سماع آی وزسر خرقه بینداز و برقص  

 ورنه در گـــــوشه رو و دلق ریا برسرگیر  

در نگرش سیرسلوک عرفانی آمده که متقدمان مجلس سماع را بم فهوم وجد و سرور و پای کوبی و  دست افشانی صوفیان بگونه انفرادی یا همبارشی با آداب و تشریفاتی ویژه برنهادند . تا آنکه به وجد  می آمدند و از خود بیخودمی شدند و میگفتند که هرکه از آواز خوش لذت نیابد، نشان آن است که دل  او مرده است یا شنوایی درونش پوچ گردیده است .  

برخی گویند سماع غذای روان است وذکرغذای قلب ، ازاینروگهی سماع به مراد تذکر و پند ودانش  خرد مندان وگاهی مترادف به خیر تفسیر گردیده است.  

” انجام ارکان دینی ، پیروی از مقررات قرآن ، پیروی از انبیاء واولیاء همه گونه های کرداریی  سالک بیدار گردد ر ِوبه نیکوکاری رود ، به ذات پروردگار توجه نماید ، است که دل به آگاهی برسد ،  

چم بسماع آید به قبولی اوامر حق ، انجام مراد دینی و پیروی از رهروان راه حق ، همزمان اینکه  اینها راه رستگاری و مسیر ورود به خوشبختی ابدی هستند خود اینها بخودی خود خیری هستند که  خداوند به بندگان ویژه بخشش می فرماید وآنکه توفیق بندگی برآیند می کند ، اینها را واجد می شود  خیری در وجود او پدید می آید همین وجــــــود خـیردراوموجب می گـــــردد که او بسماع ذات حــق  برسد . ” )14(  

دهم نهایات )مترادف : آخر، اختتام، انتها، پایان، خاتمه، ختام، غایت، فرجام( :  

قسمی که در فوق گفته آمدیم ، عرفان یا یزدانشناسی عملی ، بیان گونه ها ومقامات انسان در سیر  سلوک به سوی پروردگار ، وبه تائید قول خواجه از اولین منزلی که عارفان آن را مقام بدایات نام می  نهند آغازوتا آخرین منزل نیل به ذات حق که به مقام نهایات یا منزل توحید )حدود ها و اقاصیها و  اواخر ها گفته اند( تفسیرمی شود ، ادامه پیدا می کند .  

18

نهایات از دید عرفان به کنه مطلب رسیدن ویا واقع شدن ، بدست آوردن وبه چم رسیدگی ووارسی  کردن است که بمقام استقرار وابسته می شود .  

عبدالرحمان جامی ) 817 ـ 898 هـ.ق. ( نهایات را آخرین مرتبه از مراتب قرب الهی می داند کـــــه  فرازی از دلدادگی و توحید و شناخت و پژوهش است . )15( 

در عرفان » نهایات « چگونگی سالک از بینشمندی به ورود توحید است . این مقام مینوی سیر  سلوک عرفانی خود دارای ده جزء بقرار ذیل است :  

1 ـ معرفت 2، ـ فناء ، 3 ـ بقاء 4، ـ تحقیق ، 5 ـ تلبیس ، 6 ـ وجود 7،ـ تجرید ، 8 ـ تفرید ، 9 ـ  جمع ، 10 ـ توحید اند . که با ایجاز کامل به شرح آنها می پردازیم :  

1 ـ معرفت  

شناخت بن واژه» تداول « دانستن و شناختن است. شناخت از دیدگاه فرزانگان ودانشمندان ورهروان  راه خدا تاویل و تفاسیر مختلف دارد. وهرگروه بوجهی براساس باورهاوایقان وبرداشت اندیشوی خود  آنرا تفسیر و بیان میکنند.  

ودر ادبیات وفرهنگ فارسی شناخت ، مقام خیلی شایسته وقابل ستایش را کسب کرده است . چنانکه  در سروده ها ورویکرد های فکری بزرگان ما آمده است :  

نظامی میگوید :  

نـــــزل تحیـــت به زبـــانــــــش رسان  

 معـرفـــت خـــــویش به جـــانش رسان  

ناصر خسرو مینویسد :  

عــــارف حــــق شدی و منکر خـــویش  

 بـــــه تو از معـــرفــ ت رســـید نســــــیم  

به فکر سنائی :  

ذکـــــر او اززبــــان بســــته طلـــــــب  

 معــرفـــت در دل شــ کســـــته طلــــــب 

خاقانی شروانی می فرماید :  

گویند عالمان که نکردی تــــو سجده ای  

 نزدیک اهل معرفـت این خود فســانه بود  

ِرش ها ومراتب شناخت مانند : همچنان در متون مختلف کالم فارسی نیز مفاهیم وچم ها ، آ 

19

شناخت استداللی ، شناخت ُسهشی ، شناخت خردورزانه ، شناخت شهودی ، شناخت کشفی والغیر  بیان ، تفسیروتبیین گردیده است .  

بفکر این قلم شناخت : شناسایی ودانایی ، بینش ، آشنایی و فهمائی : ازهستی وآفرینش ، انسان  وجامعه ، کسب دانش ، علم وآموزش و پژوهش ، کشف راستینه های ِوجود ودریاقت قدرت پیوند  وسرشت ترکیب مناسبات مادی و م ینوی اشیاء ــ در بسترۀ جنبش وسکون ، تغییر و ُجود ازمکانگاه  بُودن بسوی ُشدن بی نهایت ها ی هستی ست .  

وبقول علی اکبر دهخدا ) 1297 ـ 1334 هـ.ق. ( : ” و آنکه در سایه ٔ رایت دانشمندان آرام گیرد تا  به آفتاب کشف نزدیک افتد به مجرد معرفت آن چندان شکوه درضمیر او پیدا آید که اوهام نهایت آن  رادرنتواند یافت “.  

بقول کاشانی : معرفت عبارت است از باز شناختن دانسته فشرده در شکل تفاصیل . پس معرفت  ربوبیت که وابسته و مقید است به نفس ، عبارت بود از بازشناختن ذات وصفات الهی در شکل تفاصیل  کردار واتفاقات ونوازل .  

خواجه در تعریف معرفت میگوید :  

معرفت عبارت است از وقوف یافتن به راستی شئ چنانکه هست وبرسه درجه اند .  

ــ درجه اول : عبارت از شناسائی زابها وفروزگان و نعمات حق متعال بدان ترتیب که اسامی آنها  وسیلۀ رسول رسیده است . وشواهد آنها نیز در یقین در وجود خلق بسبب نوری که حق متعال بخلق  داده است دیده شده وعقل نیز با گسترانیدن فکر به آنها دست یافته وبا ُحسن اعتبار و ُحسن نظر نسبت به بزرگ داشت آن قیام نموده حیات قلب هم آنراپذیرفته است بوجهی که از این صفات ونعمات مقام  یقین حاصل آمده است .  

ــ درجه دوم : در این مرتبه معرفت ویژگی می یابد بمعرفت ذات بااسقاط ) دور انداختنی ها ( فرق  بین صفت وذات.این معرفت بادرک مراتب فناء صفا یافته بعلم جمع استواروبعلم بقاء کامل می گردد .  عارف با بدست آوردن این معرفت ُمشرف بمقام جمع است . 

ــ درجه سوم : در این مقام دستیازی معرفت برای عارف مقرب با وسیله نیست . با استدالل نیست ،  عارف مستغرق در معرفت است غریق بحر توحید . در این اندازه از معرفت عارف سالک از علم  گذشته ، راز رسم خارج شده در شهود قرب ودرپژوهش جمع است . اگر در این مقام از انانیت  وخویشتن بینی سالک عارف خبری باقی باشد همان خبر اورا با استدالل ، شاهد و دانش میکشاند ولی  در مقام جمع که مقام فنای کامل سالک است از انانیت سالک خبری نیست . پس وقتی عارف سالک  فانی گشت معرفت ویژگی می یابد بمعرفت حق . او در معرفت به دلیل نیاز ندارد ذات او دلیل ذات  اوست . ” )16(  

با توجه به استشهاد خواجه عبدهللا پیر هرات از آیات قرآن وتعابیر و تفاسیر آن از سیر سالک درمقام  معرفت و تحقیق به این فکر می رسیم که او یکی از معانی تحقیق مقام معنوی معرفت را یقین واطمینان  قلبی می داند . یعنی تحقیق را پاک گردانیدن متعلقات در سه مرتبه : از حق ، با حق ، در حق ؛  پژوهش می کند.  

20

در مقام تحقیق از حق ، یعنی سالک هرآنچه که از صفات دارد پاک گردد واز آن حق شود .  

درمقام تحقیق باحق ، هرصفات ودانش و معرفتی که سالک باخود نسبت میدهد به حق منتسب می  شود.  

در مقام تحقیق در حق ، همه یی ممکنه های وجودی سالک که مخلوق و تازه پدید آمده ، به قدمت  ذات متعال معترف باشند .  

2 ـ فناء :  

فناء از دید دانش جامعه شناسی بمفهوم مسخ انسان در کشاکش زندگی اجتماعی مورد تأمل قرار می  گیرد . مگر در این بخش مقوله عرفانی فناء همچو مقام معنوی سیر سالک بسوی حق در رویکرد  های فکری عارف فرهیخته خواجه عبدهللا مورد بازشناختی قرارمیدهیم .  

گرچه در ادبیات فارسی فناء بمعنای خالف بقاء ، نیستی ، نابودی ، سپری شدن ، نابود شدن ، نیست  شدن ، نیست گردیدن ، فناء فی هللا ، فناء نفس شناخته شده است .  

چنانچه که حافظ میگوید :  

بعدازاین روی من و آینه وصف جمـــال  

 کـــه در آنجا خبر ازجلـــــوه ذاتـــــم دادند  

وخاقانی میگوید :  

پـــس محمـــد صـــد قیامت بــــود نقــــد  

 زآنکه حــــل شـــد در فـنائش حــــل وعقـد  

مگردر نگرش عرفانی خواجه زمانیکه سخن بر سر فناء جریان دارد هدفش فنای ذات است ، زیرا در  فنای ذات سالک بکمال دلخواه رسیده از قید اسارت نفس آزاد میگردد.  

بقول خواجه : ” فناء در این باب اسمی است برای ازهم پاشیدگی مادون حق علماً ، جحداً و حقاً و بر سه درجه است :  

ــ فناء در درجه اول عبارت است از فناء معرفت در معروف ) فناء علمی ( وعیان در معاین ) فنائ  جحدی ( وطلب در وجود ) فناء حقی ( است .  

21

ــ فناء در درجه دوم عبارت است از فناء شهود :  

در مورد خواست ) آن مشاهده ای که از شهود جستجو در خود داشت آنرا نمی بیند ( 

ودر مورد معرفت ) آن معرفتی که از معروف حاصل کرده بود نظرش از مشاهده آن معرفت سلب  می گردد ( ودر مورد عیان ) و آنچه به عیان درمورد ممکنات مشاهده کرده بود آن مشاهده نیز فانی  می شود ( .  

ــ فناء در درجه سوم عبارت است از شهود فناء ، این فناء حقیقی است در این فناء سالک بیننده برق  ذات هرچیز ، راکب بحر جمع ، سالک سبیل بقاء است . ” )17( 

3 ـ بقاء :  

در فرهنگ بزرگ فارسی زبانان جهان ، مقوله بقاء به مفهوم : زیست و زندگانی ، ماندن در جهان و  ناسازبه فناء ، بایستن و پایداری و همیشگی زیستن و ماندن ، پاییدن ، جاودانی ، پایندگی ، فانی  نشدن ، بی مرگی ، پا بستن ، هستی مقابل فنا و نیستی ، دوام ، دور بقا ؛ دوران زندگی ابدی بودن  و سرمدی بودن بکار گرفته شده است . بگونۀ مثال تجلی این مقوله عرفانی را درسروده نغز چکامه  سرای بزرگوار مان بخوانش می گیریم :  

ناصرخسرومیگوید :  

ترا خــــدای ز بهــــــر بقـا ء پـــدیــــــد آورد  

 ترا ز خــــاک و هـــــوا و نبات و حیوان را  

نظامی مینویسد :  

مــــا همــه فـــانــــی و بقـــا بس تـــراســــت  

 مــلـــک تعــــالی و تقــــدس تــــراســــــت  

سعدی میگوید :  

عــارفان هــــرچـه بقـــایی و ثــباتی نکــــــند  

 گــــر همه ملک جهــــان است به هیچـــش نخرند  

بقاء در زبانزد رهروان راه خدا فرازاست ازآنکه پس از فناء از خود، خود را باقی بحق دیده و از حق  بجهت فراخواندن از اسمای متفرقه که موجب تفرقه و افزونیهاست باسم کلی که درخور همباریش ــ  فرق است بجانب خلق بیاید و رهنمایی کند و روی بقا وراه بقا روی پیر و مرشد است که انسان کامل  است و همیشه باقی بدلدادگی است . )18(  

22

بقاء در شناخت عرفانی خواجه عبدهللا چنین آمده است :  

سالک وقتی وارد در مشاهدات شد وسرگرم کیفیات درون گردید باخارج و فراگرد بیرون کمتر برخورد  آزاد امادارد . خلوت فکرو پاکیزگی درون چنان اورا جذب می کند که گوئی ازفراگرد خارج کامالً جا در ملکوت وسیر در فراخه جهان قدس دارد.  

مقام گرفتن درملکوت موجب می گردد که سالک از امتیازات ویژه کیفیات ملکوتی برخورداری کسب  کند یکی از امتیازات ممتاز آن همین درک راستی ودستیابی بقاء وابدیت است که در مورد خود آنرا به  یقین مشاهده می کند . در ملک بود ، خود را فانی میدید ، به ملکوت که رسید خود را باقی می بیند.  

بقول خـواجه : ” بقـــاء فخری است برای آنچه باقی است ) وجه حق ( بعد ازفنای شواهد وافت آنها . ”  فناء رخسار بر خلق و بقاء وارد برحق است .  

4 ـ تحقیق یا بررسی وپژوهش :  

پژوهش : تفکر کردن ، دریافت راستی ، رسیدگی ووارسی کردن ، درست دانستن و باورکردن قولی  یا گمانی ، راستینگی چیزی را بدست آوردن و به کنه خواست رسیدن ، پژوهش ودرون کاوی ودست  رسی به ماهیت و سرشت شئ ، وشناخت دقیق از قوانین پیوند هستی وجود ، واجب کردن و تأکید  وتایید کردن چیزی را ، ودرسنت اهل دانش بایستن مسأله به دلیل است ، ودر نزد یزدان شناسان  ودانشمندان آشکار شدن حق است در صور اسماء الهی .  

از دید ماهیت ومفهوم واژه پژوهش وشیوه ورود آن به راستی، کوشش وپردازش روشمند آگاهی ایست  در حوزه ویژه که از آموزش و پژوهش اشیاءآغاز وبه پاسخگویی به مسئله های آگاهی شناخته شده  وسیر کاروان فهم ودانش منتهی میگردد. 

پژوهش بقول ناصر خسرو :  

آسیایی راستست این کآبش از بــیرون اوست  

 مــن شنیدستم به تحقــیق این سخ ـن ازراســتی )19(  

تحقیق در اندیشه سعدی چنین تجلی می یابد :  

گـــــشادند از درو ِن جان در تحقیق سعدی را  

 چواندرقفل گــــردون زد کلید صبح دنـدانـــه  

بلی مــــرد آن کس اســـت از روی تحقــــیق  

 کــــه چون خشــــم آیـــــدش باطل نگــویــــد  

وگـــــرچهل ســــاله راعــقـــل و ادب نیست  

 بـــــه تحقیــقــش نشـــاید آدمــــی خـــوانـــــد  

23

درنگـــــارسـتان صورت ترک حظ نفس کن  

 تا شــــوی درعالــــم تحقـــیق برخوردار دل  

مگر از دید عرفانی خواجه : باورمند است که ، سالک در پژوهش باید پاک و مجرد گردد از آنچه  شائبه و انتساب بدان میرود . او میگوید که پایان یافتن میدان پژوهش در وقتی است که فکرشود سالک  از میان برخاسته است در این اندیشه نسبت سلب میگردد هیچ ، کنیه از حق ، بحق ودر حق منتفی است  چه این سخنها واشارات وشهادات ازفکـــــر غیر بوجود می آید . چم درمقام پژوهش شهادات افت ،  گزاره های نادرست ، اشارات فانی می شوند . به اندیشه او درجات تأمل باز بینی سه اسم است و  میگوید : )20( 

بررسی اجمال نمودن همراه شده تواست ــ از حق ، سپس بحق ، سپس در حق ؛ اوافزوده می کند :  

ـــ درجه اول اجمال و تجرد همراه شده تو از حق آن است که دانش تو در دانش حــــــق وارد نگردد  ) دانش حق را بشمار دانش خود نگذاری ، دانش از او ست نه از تو ( .  

ــ درجه دوم اجمال همراه شده گزاره از آن است که شهود تو با شهود حق در درگیری وبرخورد نباشد  ) شهودی که واجد آن هستی از آن حق بدانی در نسبت آن در مقام ستیزه گری نباشی ( .  

ــ در درجه سوم اجمال همراه شده گزاره از آن است که رسم تو با سبق ازل در درد سردادن نباشد  )فکرنشود آنچه واجد آن شده ای ورسم تو بشمارآید با آنچه بر سبق برنامه آن ریخته شده مغایراست(.  

5 ـ تـلبـیس :  

تلبیس درزبان شناخت عرفانی بمفهوم آمیختن ومبهم کردن کار ودرهم و مشتبه ساختن امور و فریب  دادن ، آمده است . )21(  

کاربرد اخالقی تلبیس درعرفان متوجه اهل سلوک می گردد . زمانیکه سالک درمقام م ینوی سیر بسوی  حق ،خوی ومنش شایستۀ خود را با ســـــرشتها وفروزگان ناپسند می پوشاند ، میگویند که تلبیس می  کند .  

از بینش خواجه عبدهللا ، تلبیس بمفهوم لباس پوشیدن ، در اینجا هدف از لباسی است که ممکنات در  بردارند رویه ای وقشری نشان میدهند که مغایر با دنیای درون آنهاست . چم غیر حق در لباس حق  ظاهر گردد ودرست را غیر آنچه هست جلوه دهد .  

او میگوید : ” تلبیس کنایه است از موجودی قائم بشاهدی معار ودیباچه ای ست برای سه مفهوم .  24

ــ مفهوم اول تلبیس از حق است براهل تفرقه بسبب نشانه های وجود که زمان ، مکان وسبب را در  امور خلق دخالت داده ، فرهنگ را بوسیله، پیشآمد ها را بدلیل ، دساتیر را بشوند ها ، انتقام را  بجنایات ، پاداش را ب بندگی بیان نموده خرسندی و خشم خود را که تجلی گاه خوشبختی وسنگدلی  وموجب بهم رسیدن و جداساختن هستند از خلق پنهان کرده است .  

ــ تلبیس درمفهوم دوم وابسته به اهل غیرت است. اهل غیرت اوقات را مخفی ، کرامات را کتمان ،  بجهت خرد بیمار وچشم کلیل دیگران به کسب پرداخته ، باسبان متوسل شده بشواهد و آالت تمسک  میجویند .  

اهل غیرت در باور ، در سلوک ، در بررسی نگری ، درست دارند واز اینکه تلبیس نموده ملبس به  لباس اهل تفرقه واسباب شده اند از جانب خدای توانا برای آنان بخشایشی هستند .  

ــ تلبیس در مفهوم سوم اهل تمکن است که از جهت دلسوزی باهل عالم تلبیس نموده باسباب متوسل  به ائمه دارد که اشارات شان بذات وحکمشان صادر ازمقام جمعمیشنوند . این تلبیس ویژه به انبیأ بعداً 

است . ” )22(  

ودر متون فارسی نیز تلبیس به مفاهیم :  

تزویر کردن وخالف پیشنهاد کردن ، در آمیختن و پنهان داشتن مکر و زشتی از کسی ، پوشیدن راستی  وبیان خالف ماهیت چیزی ، فریب ونیرنگ و مکر وکذب دروغ وفسون و ریا وبهانه و آالیش و فساد  و تکذیب وناراستی و اغتشاش ، نهفتن راستینه چیزی از خَلق و اجرای کردار خالف آن ، چاره وتغابن  ، نفاق و غل وغش در کارها تعبیر و تفسیر شده است .  

چنانچه در کتاب » سند باد نامه « خواجه عمید ابوالفوارس قناوزی مینویسد : ” به تلبیس دست ابلیس  فروبست ی و به ترفند پای د ی و در بند کرد ی . ” )23(  

ناصرخسرو در مورد میگوید :  

یکی سخنت بـــپرســـم به رمــــز، بی تلب یس  

 کــــه آن بـــرون برد ازدل خـــیانت و پیسی  

نظامی تلبیس را این قسم میداند :  

به تلبــی س آن تـــوان ی خــــورد ازایـــــن راه  

 کــــزآن طـــبل دریـــــده خـــــــورد روبـــاه  

6 ـ وجود :  

مادربخش های مختلف پژوهش وتدقیق خود در بیان توحید و وحدت وجود راجع به وجود و هستی  » ِو ُجــود « ازنگرش متفاوت کنکاشی داشتیه ایم . اما در این قسمت میخواهیم بگونه ویژه در مورد  درک گونه های فرهنگ عرفانی مان را به بیان گیریم .  

25

» ِو ُجــود « درمتون فارسی مانند : یاد آورباید شد که آگاهیدن ، شناساندن وتفاسیر زیاد درمورد  

ــ لغت نامه دهخدا ، فرهنگ فارسی معین ، کشاف اصطالحات الفنون ، اقرب الموارد ، غیاث الغات  ، دائرة المعارف بزرگ اسالمی ــ آنندراج ، ناظم الطباء وبرهان قاطع وووانجام پذیرفته که بیان آنها  ازتوان پژوهش ما بیرون است .  

مگر ما در این مرتبه ، » ِو ُجود « را بگونه مقام م ینو ی سیر سالک بسوی ذات حق از دیدگاه کالم  خردمندان عرفانی ، موجودات را همه یک و ُجود خدای پاک ومنزه دانستن ووجود مـــاسوی را تنهــــا ارزشها شمــــردن بـــه تأمل می گیریم .  

» و ُجــــود « بمفهوم هست ی و هست بودن ، زوال نیستی ، موجود ، مقابل نبود ، ذات ، نفس ، کس ،  نفر ، تنه ، وجود آنچه که سلب جزو مفهوم آن نباشد و مقابل آن نابودی است که سلب جزو مفهوم آن  است .  

وجود آنچه پابرجابودن آن برای ستوده شده وابسته باشد به وجود آن برای ستوده شده ، بقول جنید  بهاوندی )فوت 297 یا 298 هــ. در بغداد ( ” … که گوید : بدان که توحید مبا ین )مترادف( است با  » و ُجــــــود « او و » وجود توح ید « مبا ین )مترادف( است با علم او پس توحید بـــــدایت است و  » و ُجود « نهای ت است و شوروشوق میانجی است م یان آن دو .  

” … هر پدیده ماد ی در ذات و جوهر خود دگرگون شونده است ووجود آن رد هر بهم زدن واجب غیر  ازوجود آن دراوقات دیگر است ، همان قسم كه می گو ئیم هر جزء واجب یك دبیره غیر از جزء دیگر  آن دبیره است ، بنابراین وجود هر موجود ی در این وقت غیر از وجود همان موجود است در وقت  دیگر، و بدین جهت از امتداد و ادامه وجود و جنبش هرموجود زمان نیز ازآن تفکیک م ی شود ، نتیجه  این كه جمادات نیز) مانند سایر پدیده ها( چون وجودشان از خودشان نیست لذا دم به دم درو ُجـود و  هستی نیازمند به خالق است و هنگامیكه خالق وقت به وقت دروجود و هستی او را ادامه داد ميگوئ یم  جوهر ووجود این شئ همچون خود شئ نم ی تواند ازلی باشد چون جنبش یك امرجانبی است كه وابسته  به وجـــود خود شئ است و چـــون وجود شئ وابسته به خالق است پس حركت آن هم وابسته به خالق  می باشد .” )24(  

وجود مفهوم خیلی ژرف وپیچیده ای است که دردوره های تاریخ بشری مورد پژوهش اندیشمندان  وخردورزان قرار گرفته است. درفرهنگها ، وجود بمفهوم هستی ، بُودن ، راستینگی وم وجود شناخته  ِو ُجود پایه ، ریشه ، بنمایه ، اساس وشــــالوده همــــ ه چیز است. همین » مو ُجود ِو ُجود « شده است .  است که انسان را به شناخت ، پژوهش ، وتأمل درهستی ، خلقت وآفرینش ، وادرا می کند.  

ِو ُجود « از نگرش ما به مفهوم هستی مستوفا وکامل وراستینگی وفرهود بی قید وبی کران است ،  « 

که هم ه چیز از آن نشأت گرفته است . 

مولوی درمورد هستی ووجود میگوید :  

26

مــــــا عــــــدم هــــــائی م و هستی هـــا نمــــا  

 تــــــو وجـــــــود مطلــــق وهســــتی مــــــا 

**** 

خواجه با آموزش این اندیشه که سالک به راستی وجودی ندارد وجودش خیالی و پنداری است ووجود  یکی بیش نیست خود دست یافتن بوجود ورسیدن به راستینگی اشیاء است میگوید :  

” وجود حق ، وجود فانی در حق ، وجود دانش ازلی حق .  

ــ …مفهوم اول ازوجود ، دانش ازلی است ، که دانش ذات حق است که از همسنخی با حق کشف شده  ، برنده شواهد ودانش استداللی است .  

ــ مفهوم دوم ازوجود ، خدای واال است که دراندازه اشاره نیست وبا وجود سروری وفرهمند ی فکر  هر وجودی پندار و خیال است .  

ــ مفهوم سوم ازوجود، مقام نیستی رسم وجود سالک است در وجود حق بسبب استغراق دراوقیانوس  ازلیست حق … ” )25(  

7 ـ تجـــرید :  

در مفهوم لغوی مجرد ساختن ، پیراستن ، درست کردن و تنهایی گزیدن، فرایند اکتفا، فشرده سازی،  و ایجازآگاهی ازراه شناسائی، استخراج،جداسازی و پنهان سازی جزئی ات از کلی ات ، برهنه کردن  چیزی را از زوایدی که بر آن باشد ، برکندن موی را از پوست ، برهنه کردن زمین از نبات والغیر  را تجرید نامیدهاند. ودر نگرشی تکنیکی تجرید را باید زیرساخت ومنبع اساس سادگی وزیبای در تفکر  واندیشه ورزی ، زبان ، منطق )فرنود ( ، ریاضیات )رایشگری( ، فرزانگی وهنر دانست .  

از دیدگاه تصوف وعرفان )یزدانشناسی( تجرید برش وابستگیها قشریست و تفرید برش وابستگیهای  درونی ، عارفانی که به تجرید ارواح از بدن و پیوستن آن به جهان ارواح قائلند ودر آن مقام مینوی  سیر سلوک حالت وجد ولذت ویژه ای برای آنان روی می دهد در مرتبۀ رد خالیق و عالیق و عوایق  و تفرید از خودی قرار گرفته اند .  

شهاب الدین سهروردی )587 هـ . ق . ( در مورد می گوید :  

” برحسب اندیشه دانشمندان همچنانکه تن های آدمیان را نفس گویایی ایست ، افالک نیز نفوس گویایی  زندۀ دانا دارند که پیوسته شیفته و مشتاق مبدأ خویش وهمواره در وجد جاویدان ولذت متواتر وپیاپی  باشند . واین لذت از نفس گویایی آنها به ابدان )دودمان ، تبار وخاندان ( شان نیزسرایت می کند  وازاینرواجسام ویا بدن های آنها مانند ابدان اصحاب تجرید درحرکت است . ” )26( 

27

مگر تجرید درسلوک ازخود رهائی و بی بینش شدن در کردار و رفتاراست .  

تجرید بمفهوم رها کردن خواستها ونیاز های دنیای نفسانی بیرونی ونفی خواهشهای مادی و مینوی  دنیای درونی است . و سالک راستین در مقام تجرید کسی است که در مقام تجرد سیر سلوک از دنیا  جوینده اشتباهی نباشد بلکه سیر رفتارش در این منزل به پیشگاه باری تعالی متقرب باشد .  

اوال تجــــرید شـــ وازهـــــرچــــه هســـت  

 وانگـــهی ازخـــــود بشــــو یکباردســت )27(  

خواجه تجرید را چنین تفسیر می کند . تجرید متفرق شدن از شهود شواهد است در سه مرحلۀ از مقام  معنوی سالک :  

1 ـ مجرد نمودن کشف است از کسب یقین . هنگامیکه سالک وارد فاز کشف می شود. … پایبند به این  یقین باشد که آشکارشدن تجلیات حق بردل موجب نابودشدن رسوم اوست .  

کسب یقین کردن شوائبی است ازشوائب نفس که نفس رااستوارمی کند ودال بر انانیت ) منیت و  خویشتن بینی ( سالک است .  

2 ـ مجرد کردن ذات جمع است از درک علم . رسیدن بمقام جمع نه برای این باشد که از حق متعال  درک علم کند .درخواست علم در نفس سالک نقل از آن می کند که نفس سالک هنوز در مسند عزت  باقی ودر انانیت استوار است . علم را برای مقاسد سوء خویش جستجو می کند نه برای روشنائی و  نابودی رسوم .  

3 ـ این مقام از تجرد رهائی از مشاهده تجرید است . مشاهده تجرید نقل از وجود انانیت ورسم سالک  است وبقول خواجه باید سالک از مشاهده تجرید نیز رهایی یابد .  

8 ـ تفـــریـــد :  

واژه تفر ید درفرهنگ فارسی از قرن چهارم متداول بوده است . برخی دانش پژوهان وعارفان وصوفیه  گفته اند که مقام تجرید رها کردن دنیا و مقام تفرید نفی خود نفس است . وبرخی باور مند اند که ذکر  و خلوت ونیایش در رسیدن به منزل تفرید کافی نیست ، ومجاهدت مستدام دررد اندیشه ها ،وترک ُخلق وخوی و مألوفات الزمه رسیدن به مقام تفریداست . بنابر این منزل تفرید در مقام باالتراز تجرید قرار  دارد .  

تفرید درفرهنگ عرفانی دورگزیدن سالک بجهت امر و نهی خدا چم تنها ماندن با حق در همه چگونگی  ورهائی از کلیه شوائب و وابستگیها می باشد .  

اما درلغت به مفهوم یگانه کردن ، از مردم بکنار رفتن ، گوشه گرفتن و تنها ماندن است .  خواجه درکتاب منازل السأیرین مقام تفرید را درسه مرتبه بازشناخته است . :  ــ سالک در مقام اول رو بحق دارد چم حصررهاکردن اشاره است بحق ،  

28

ــ در مقام دوم با حق است چم حصر اشاره است ببررسی سلوک ،  

ــ درمقام سوم ازحق روبخلق دارد ) برای هدایت ( ـ چم حصراشاره است بقبض غیرت ) سالک  بقبض و اختیار حق نظر اندازد ( توجه کند که اورا خالق متعال از بین خلق برگزیده است .  

مگر در کتاب » صد میدان « خواجه عبدهللا مقام تفرید را بقسم ذیل تفسیر نموده است :  ” … حقیقت تفرید یگانه کردن همت است . واقسام تفرید سه است :  

یکی در ذکرست ، ویکی در سماع )وجد وسرور، آواز وشنوایی ودست افشانی وپایکوبی( ، وسومی  در بینایی ونگریستن .  

در ذکر آنست که در یاد وی نه بربیم باشی از چیزی جز ازوی ، ونه در جستجوی چیزی باشی جز  از وی ، ونه در کوشیدن چیزی باشی بجز از وی .  

ودر سماع آنست که در گوش وسر از سه ندای وی بریده نیاید : یک ندای باز خواندن با خود در هر  نفسی ؛ دیگر ندای فرمان بخدمت خود در هرسمتی؛ سوم ندای نیکویی ونرمی در هر چیز .  

ودر بینایی ونگریستن آنست که نگریستن دل از وی بریده نیاید ، ونشان آن سه چیز است : یکی آنکه  گردش چگونگی مرد را بنگر داند ، ودیگر آنکه تفرقۀ دل بهیچ شاغل مرد را در نیابد ، سوم آنکه مرد  از خود بیخبر ماند. ” )28( 

9 ـ جمع :  

جمع در زبان فارسی دربردارنده مفهوم بن واژه و اسمی است وبه مفهوم گروه مردم ، گرد کردن ،  گرد آوردن ، فراهم نمودن ، فراهم کردن ، زفاف کردن ، جوش آمدن ، آمیخته شدن و اسم واحد را  جمع کردن چم ) یعنی ( جمع مفرد است ـ جمع آن جموع ، کلمه ایکه بر دو بباال داللت کند ـ بکار رفته  است .  

در مقامات معنوی خواجه عبدهللا ــ جمع بمفهوم اشاره است بحق بدون خلق . سالک در این مقام با  دو سوژه متقابل روبرو است یک سوژه جمع و یک سوژه تفرقه . درراه در تفرقه است در منزل در  جمع . در راه خلق را جدا از خدا می بیند ، در جمع تنها خدا می بیند .  

بقول برخی عرفا سالک تازمانیکه بخود نگاه می افکند در تفرقه هست و هنگامیکه بذات حق نگاه دارد  در مقام جمع است .  

بقول خواجه : جمع سرآغازی است برای مقامی که آن مقام زایل میسازد تفرقه را ، جدا می کند اشاره  را. برمی دارد از آب و گل سالک را ) سپس از ریشه ها تمکین و نفی تلوین ( دورمی دارد اورا از  شهود ) دو دیدن ویا دوگانه پرستی( پاک می سازد شهود مشاهده اورا نفی می کند از او سهش از کار  افتاده شدن را . مقام جمع آخرین مسیر سالک است که سالک در این مسیر به بحر توحید نزدیک است  بقول خواجه نصیر الدین توسی )29( : ” در این مقام همه اوست و غیر او نیست نه واصفی نه  موصوفی، نه سالکی نه مسلوکی، نه عارفی نه معروفی و این است مقام وقوف بر آستان حق. ”  

29

10 ـ توحید :  

توحید بمفهوم آخرین منزل مقامات م ینوی سیرسالک بسوی حق مدخلی برای باز بینی قرارمی گیرد .  

توحید : توحید یگانه گردانیدن ، یکی کردن ، وصف نمودن است و در لغت حکم به واحد بودن ش ئ  است ، یکی گفتن، یکی دانستن ویکی گفتن خدای را وگرویدن به یگانگی او تعالی . یکی گفتن و یکی  دانستن و یکی دردل اعتقاد کردن ، یگانگی واقرار به وحدانیت خدای تعالی جل شأنه ، به خدای یگانه  ایمان داشتن، یگانه پرستی ، یکتاپرستی ، علم به اینکه او خدا یکتاست .  

سعــدی در باره میگوید :  

روی از خدا به هرچه کنی شرک خالص است  

 تـوحـید محـض کـــــــزهمـه رو درخــدا کنــیم  

و توحید در نگرش سالکان ، آزاد ساختن دل و تجرید او از آگاهی به غیر حق سبحانه و تعالی )30(  

خواجه می گوید توحید : باور به یگانگی خداوند و نفی هرگونه شریک برای او را گویند . وخواجه آنرا  به سه وجه تقسیم مینماید :  

1 ـ توحید عامه که با شواهد درست می گردد گواهی به یگانگی خدای یکتاست که مورد پرستش جز  او نیست خدائیکه زائیده نشده ونمیزاید بی انباز ) شریک ( است . خدائی است که از هر بدی وکاستی  منزه ، از همه باالتر ووالتر است .  

2 ـ توحید خاصه که باحقایق تثبیت می گردد . با اسقاط اسباب ووسائل وباگذشت از تزاحم عقول  وباقطع تعلق از شواهد است . باین معنا که سالک درشهادت بتوحید بدلیل محتاج نباشد ، در توکل ،  بسبب نیازی پیدا نکند ، وبرای نجات خویش بوسیله توسل نجوید .  

3 ـ توحید خاص خاصه که قائم بوجود قدیم حق متعال است . وآن توحید سزاوار شأن کبریائی سروری  اوست . )31(  

30

منابع ومآخذ  

ـــــــــــــــــــــــــــ  

1 ـ رساله » صد میدان « ، خواجه عبدهللا انصاری ، باهتمام قاسم انصاری ، چاپ دوم 1360 خورشیدی ، صص 16 ـ 17 .  

2 ـ خواجه عبدهللا انصار ی ، منازل السائر ین، با شرح کمال الد ی ن عبدالرزاق قاسان ی، تصح یح : محسن  بیدارفر، انتشارات ب یدار، چاپ دوم، قم ،1381 ص 18 – 19 .  

3 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 1 ص 31  

4 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 1 ص 37 ، 46 .  

5 ـ مثنوى معنوی ، موالنا جالل الدین محمد بلخی مولوی ، ، از نسخه نیکلسون ، مقدمه دکتر حسین  محی الدین الهی قمشه ای ، چاپ پنجم 1386 ، دفتر پنجم ص 834 : قصه قوم یونس و دفتر چهارم  ص 726 ، بیان حدیث انى الستغفرهللا… و دفتر پنجم 863 توبه نصوح . 

6 ـ مجله علوم انسانى و اجتماعى، دانشگاه شیراز، شماره 1 و ،2 سال 69 ،70- توبه در اشعار حافظ . 7 ـ مقامات معــــنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 1 ص 51 .  8 ـ شاهنامه فردوسی ، بتصحیح ژول ُمول ، تهران 1379 ، چاپ پنجم ، ص 3 .  9 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 1 . 61 ـ 62 .  10 ـ دائرة المعارف بزرگ اسالمی ، مؤلف : آنندراج ، سال 1888 میالدی، هند ، در سه مجلد.  11 ـ مقامات معنوی خـــواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 1 . 83 .  12 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 1 . ص 89 ـ 90 .  13 ـ رجوع شود به : لغت نامه دهخدا .  

14 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 1 . ص 91 .  15 ـ عبدالرحمان جامی ، 1356 ش ، ص 153 .  

16 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 4 ، صص 81 ــ 88 .  17 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 4 ، صص 92 ـ 93 .  

18 ـ فرهنگ فارسی دهخدا . ورجوع شود به : کتاب کشاف اصطالحات الفنون ، تألیف محمد علی  فرزند علی التهانوی .  

19 ـ د یوان ناصر خسرو قبادیانى بلخى ، با مقدمه : سید حسن تقی زاده ، تهران ، چاپ اول 1381 شمسی ، ص 440 .  

31

20 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 4 ، صص 103 ـ 104 .  21 ـ کتاب تاریخ بیهقی ، مؤلف : ابوالفضل بیهقی ج 2 ، ص 562 .  

22 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 4 ، صص 108 ـ 109 .  

23 ـ کتاب سند باد نامه ، ص 238 ، ــ سندباد نامه داستانی قدیم بود که آنرا از موضوعات سندباد  حکیم هندی می دانسته اند. این کتاب نخست به دستور نوح بن منصور سامانی بوسیله خواجه عمید  ابوالفوارس قناوزی به فارسی ترجمه شد و آن را به عربی نیز ترجمه کردند تحت عنوان » حکایة  الملک المتوج مع امراة الملک و الحکیم السندباد و سبع الوزراء و حکایة کل واح ــــــد منهم « . نسخه  عربی این کتاب دراستانبول به طبع رسیده .  

ترجمه ای فارسی از سندبادنامه بوسیله محمد فرزند علی ظهیری سمرقندی که در قرن ششم هجری  می زیسته چاپ شده است، ارزقی شاعر این داستان را به نظم در آورده است. تصحیح دیگری در سال  1381 توسط مکز پژوهشی میراث مکتوب و با همکاری مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها به چاپ  رسیده است. این کتاب توسط محمد باقر کمال الدینی تصحیح شده است . 

24 ـ رجوع شود به تارنمای :  

www.tebyan.net/index.aspx?PID=46778&PageSize=10&PageIndex=9&SID=94 – 59k – 25 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 4 ، صص 119 ـ 120 .  26 ـ کتاب : » حکمت اشراق سهروردی « ، نویسنده : سید یحیا یثربی ایران ـ قم ، ص 269 .  

27 ـ از عارف و شاعر اسیری الهیجی در دائرة المعارف بزرگ اسالمی ، مؤلف : آنندراج ، سال  1888 میالدی، هند ، در سه مجلد.  

28 ـ صد میدان ، تألیف : خواجه عبدهللا انصاری ، باهتمام قاسم انصاری ، تهران ـ چاپ دوم 1360 خورشیدی ، ص 56 .  

29 ـ محمد بن حسن جهرودی توسی مشهور به خواجه نصیرالدین ت وسی در تاریخ 15 جمادی االول  598 هجری قمری در ت وس والدت یافته است. او به آموزش دانش تمایل زیادی داشت و از دوران  کودکی جوانی در دانش ریاضی و نجوم و حکمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گردید.  توسی یکی از سرشناس ترین و با نفوذترین چهره های تاریخ فکری حکمت خراسان است. علوم دینی و  علوم عملی را زیر رهنمایی پدرش و منطق و حکمت طبیعی را نزد خالویش بابا افضل ایوبی کاشانی  آموخت. تحصیالتش را در نیشابور به اتمام رسانید و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت.  خواجه نصیرالدین ت وسی را دسته ای از دانشوران خاتم فالسفه ای و گروهی او را عقل حادی عشر  )یازدهم( نام نهاده اند. 

30 ـ دائرة المعارف بزرگ اسالمی ، مؤلف : آنندراج ، سال 1888 میالدی، هند ، در سه مجلد.  31 ـ مقامات معنوی خواجه عبدهللا انصاری ، بقلم محسن بینا ، ج 4 ، صص 132 ـ 133 . 

 

نویسنده : دکتر بصیرکامجو  

مارچ 2024 میالدی