آرشیف

2014-11-17

مولانا کبیر فرخاری

آقای محمد عزیز عزیزی!

 

آقای محمد عزیز (عزیزی )!
در پناه حضرت خداوند باشید .
نوشته ی عاری از کدورت تان که به ارتباط سروده ی من زیر عنوان ( مسلمان) نوشته بودید و در سایت وزین و با نام جام غور خواندم . واز لابلای عبارات تراویده از خاطره ی تان دانستم دیگ خشم و غضب شما به جوش آمده و در غلیان است. بخاطر فرو نشاندن آن ابراز عقیده و نظر می نمایم .تا از یک طرف معانی ابیات روشن گردد و از جانب هم احساسات مردم شریفی را که در ذیل نگارش تان ابراز نظر کرده اند پاسخ داده باشد .
تحصیلات اکادمیک ملایی دارم ، به نحو، صرف ،فقه ، تفسیر … آشنایی دارم و قرآن را در پراتیک توام با تجوید می خوانم . هر آدمی که در خواندن قرآن از احکام تجوید کار نگیرد قرآن را درست نمی داند. مع الاسف اکثر ملا های افغانستان به حرفی از تجوید آشنا نیستند و فقط استاد قاری برکت الله( سلیم ) دارد که سمت حرکت درست قرای  کشور را تعیین می نماید.
در ختم تحصیل مطابق عرف چند متر دستار را بدور سرم پیچیده اند و لقب مولانا را برایم افتخار دادند. به پول ناسره آن را نه از کسی خریده و نه عاریت گرفته ام.
امید است به این حقیقت روشن گردن نهید و دیگر خشم نگیرید .
   شعر من لباس زیبای اشعار کلاسیک را به تن دارد و به وسیله ی صنایع بدیعی آنرا می آرایم و چون عروس آنرا غرق در زیور می سازم و از شعرای معاصر کمتر افرادی  را می شناسم که با من همطراز باشند  به قول صاءب( دست سخن گرفته و بر آسمان شدم )
آقای عزیزی !
نوشته بودید مطالبی را که در شعر میآورم بسیار طولانیست و آنرا نمی شود در غزل که از 15 تا 20 بیت بالا نمی رود بگنجانم.گرچه آنرا در نوع شعر مثوی آورده اید و نام مثنوی را قصیده گذاشته اید که کاملآ از تعریف شعر دور است .باید یاد آور شد که اشعار کلاسیک ده نوع است. قصیده و غزل به شعری گفته میشود که دارای مطلع و مقطع باشد و مصراع دوم هر بیت از قافیه ی مطلع پیروی کند . فرق غزل از قصیده این است که غزل از شش تا دوازده بیت و قصیده از 12 آغاز و تا هر جاییکه شاعر توانایی داشته باشد توسعه می یابد . ودر  مثنوی طوریکه از نامش پیداست قافیه در هر بیتی از شعر تفییر می کند در این مثنوی مولانای بلخی:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت می کند
از نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
در بیت نخست حکایت و شکایت قافیه اند و در بیت دوم ببریده و نالیده قافیه قرار گرفته اند که با قافیه ی بیت نخست همنوایی ندارد .
مطالب منوط به شعر بحثی است طولانی و از حوصله بیان این مختصر بیرون.به مطلب مورد بحث باز میگردیم ویاد آور میشوم که شعر شما را اگر شعر بنامیم مثنوی است و برای توضح مطالب دینی ،سیاسی و …  میشود از قصاید استفاده نمود و نباید یکی را جای دیگر به اشتباه گرفت که آدم کم ظرفی چون من را در مغالطه و اشتباه می اندازد .
در مورد شعر زیبای طراوش خاطر من .
(مسلمان از چه زیب و فر ندارد
درخت باغ مومن بر ندارد
تعریف مسلمان از افق دید پیغمبر اسلام (المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده)
مسلمان کسی است از گزند دست زبان  آن انسانها آسوده باشند و سلامتی خویش را از دست ندهند.
خود قضاوت کنید این هدایت صریح شما را زیر پوشش خود قرار میدهد؟ و یا زبانتان مبین بغض و کیته ی درونی شماست .
در دین مبین اسلام کشتن انسانی به مثابه  کشتن همه مردم جهان است.تذکار آیات قرآنی در مورد مشکل به نظر میرسد و صرف به مضمون استعانت می بریم .
شما بگویید که مسلمانها نکشته و نمی کشند؟دولت کنونی افغانستان محصول جهاد است ، به حدی انسان کشته اند دست شان به خون شریف ترین انسانها آلوده است. تنظیم ها در کابل جنگهای را براه انداخته اند که از هر طرف مسلمانی نقش زمین میشد .سینه های زنان را بریدند و به هزاران ناموس مردم تجاوز صورت گرفت که بیان این همه فجایع  کتابهای قطوری را لازم دارد .همین اکنون طالب اعلیه دولت که نامش اسلامیست و از درون غرق در انحراف و فساد است، میجنگد ، می درد، ستون فقرات خون ریزیست و انتحار که در اسلام مطلقآ نا درست است و از بیگناهان قربانی میگیرد ، آنها مسلمان اند؟شما از اسلام کچری قروت ساخته اید و از سبک برخورد تان معلوم میگردد که نقش تان در زمینه برجسته است .
در موردم چیزهای گفته اید ، اگر اجازه باشد  یاد آورمیشوم که در ولایت قندوز زندگی و وظیفه اجرا نمودم شما میتوانید در مورد از آنجا معلوات بدست آورید و نیز یاد آور میگردم قطره یی ازخون  زنده جانها را نریخته ام و نزد خدا و خلق مبرا از گناه ام .
غارت کردن بیت المال را میشود در زیر چطر فرمان دین قرار داد ؟ مسلمانهای تشنه به خون مردم چیزی در انبار های دولتی باقی گذاشتند؟ آخر دزدی از دارایی عامه را در کدام اصول و قوانین دینی ملاحضه کرده میتوانیم؟
قاضی در مسند پیغمبر اسلام تکیه زده است چشم تیزش در جیب مردم نیست؟و سوالهای فروان دیگر.
جناب عزیزی!
همین اکنون زیر سیطره ی کافر به سر نمی برید ؟ در کشور کی حکومت میکند؟ برای آنکه ما یکدیگر خود را نخوریم به بودن عسکر کافر در وطن علاقه نگرفته ایم؟و ناگزی یم که علاقه بگیریم زیرا مسلمان به خون مسلمان تشنه است.
همین حالا در کشور که زندگی می نمایید ولفیر (سوشیال) لقمه نان چرب را در گلون شما نمی گذارد ؟ آیا شما از رنج و آبله ی دست خود نان می خورید؟مواد غذایی یک هفته  شما را اداره ی کلیسا (چورچ)در اختیار تان قرار نمی دهد؟
وقتیکه دست ات  به کافر درزار است و با چشم انتظار به او می نگرید به شما زیب و فری می ماند؟ .چرا مردانه اعتراف نمی کنید و هنوز پافشاری می نماید ُ
خداوند در آییه یی می فرماید)وسایل جنگی را آماده سازید تا دشمن خود و خدا را بترسانید.)دولت های اسلامی بدین مفهوم دست بکار شده اند؟ اکثر کشور ها از دولت های غیر اسلامی ابزار- آلات جنگی می خرند که با هیج دولت غیر اسلامی در تقابل قرار گرفته نمی توانند. مسمانها در کشور مان وسایل مدرن جنگی را از کار انداختند و در مثل آهن پاره کهنه بدشمن افغانستان به فروش رسانیدند.از این گونه سوالها و مسایل قابل توضح فروان وجود دارد و به هیج یک پاسخ درست گفته نمی توانیم .
علامه اقبال لاهوری از رهبران مسلمان شاکیست:
زما بر صوفی و ملا سلامی
 که پیغام خدا گفتند ما را
ولی تاویل شان در حیرت انداخت
خدا و جبرییل و مصطفی را
و یا:
بدام صوفی و ملا اسیری
حیات از حکمت قرآن نگیری
ز آیاتش ترا کاری جز این نیست
که از یاسین او آسان بیمیری
در جهانی که زندگی میکنیم نا توانی از در و بام ما می بارد در سال 1967بین اسراییل، مصر، اردون و سوریه جنگ در گرفت و در شش روز اسراییل بخش اعظم خاک اردن،سوریه و مصر را تصرف کرد و در نزدیک کانال سویس رسید وجهان مانع پیش رفت اسرایل شد. ور نه امروز بنام مصر، سوریه و اردن کشوری وجود نمی داشت.و همین اکنون تنها اسراییل قادر است که همه کشور های منوط به مسلمانان را از نقشسه ی زمین بیرون سازد.
حالا محاسبه کنید که شان و شوکت تان در کجاست؟ و درخت باغ که حیات می گرانید میوه دارد یا خیر؟ قصه ما به آدمی می ماند که گفته اند در تو چنار سبز شده است وآن آدم گفته است که خوب است در سایه ی آن می نشینم.
محترم عزیزی!
در مورد ماده پرستی خاطر نشان می سازم که شما از من بیشتر ماده پرستید.گرسنه شدید نان میخورید، تشنه شدید آب می نوشید و ذریعه ی لباس از گزند سرما و گرما خود را حفاظت می کنید در صورت نخوردن و نیاشامیدن لابد می میرید.اگر در راه بروید که موتری پیش روی شما بیاید برای آنکه موتر شما را فرش زمین نسازد کناره میگیرید . یا حالا که بین من و خودت خدا ناخواسته دشمنی افتاده سنگی را به طرفت پرتاب کنم از خود دفاع میکنید و نقش و اثر ماده را به چشم می بینید .اگر ماده ی وجود ندارد و همه چیز در ذهن شماست و در خارج از ذهن شما وجود ندارد چرا از آن استفاده می برید و یا می ترسید.
اگر ماده پرستی به معنی عبادت و سر فرو بردن به پای ماده باشد، نعوذبالله که هر گز چون دیگران به پرستش سنگ و چوب معتقد نیستم و جبین باغرورم را نزذ هیچ پیر و پیشوایی فرود نمی آورم.
خداوند نجاد دهد از آنهای که مادی پرست اند ، پول و ثروت می اندوزند و در قصور مجلل به سر می برند اما درکنارشان بیوه ، یتیم و بیچاره نوحه می کشد و آه و ناله ی شان از چرخ هفتم می گذرد.
مولوی ، خیام، بو علی ، و چند شخصیت نامدار دیگری را از افتخارات اسلام دانسته اید . این شخصیت های جهانی ،ملی  و بین المللی نیز از گزند زبان و دست همچو شما بهره گرفته اندو هر کدام شان را به چوب تکفیر بسته اند. پدر مولانا از ترس بلخ را ترک گفت ، بوعلی را کافر مطلق خواندند که در مورد خود می فرماید:
کفری زمنی گزاف آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
منصور حلاج در زیر پای دار جان داد وبا  انگشتان پای مینوشت من حق می باشم نه کافر.
فردوسی نامدار از سعایت افراد ترسید و از دربار محمود غزنوی گریخت تا بدست این شخصیت متعصب و خشک کشته نشود.
قدیر پاکستانی شخصیت قابل افتخار نیست دزد است، وسایل اتومی را که در زمان جنگ سرد و رقابت های دو ابر قدرت، امریکا و سایل ذر وی را در اختیار پاکستان قرار داد،قدیر را زیر پرورش گرفت که علیه هند و شوروی استفاده برد .بر عکس او پول گرفت و وسایل را در اختیار برخی کشور های دیگر قرار داد و از خود ابتکار ویژه ی راکه  مایه مباهات و افتخار تان باشد تبارز نداده است . به عباره دیگر یک تحویلدار بود .
محترم عزیزی!
دروغ گویی آدمی را سبک می سازد و پیامبر اسلام آنرا از زمره ی امتان خویش به حساب نمی آورد .
در زیر یک شعرخود که به مذاق دیگران سازگاری نداشت و جنجالی را بر انگیخت به نفع خود چند بار نظر نوشته اید که آن نظر ها از دیگران نبود و از شخص خودت بود.شما بگویید در کدام جا های این اعمال افتخار اسلامیست که شما بدان می بالید.
بیدل می فرماید:
قدرت ذاتی هر کس ز کلامش پیداست
در صدا بست بود چینی اگر مو دارد
و یا:
نمی شود سخن پست فطرتان مشهور
بلند نیست صدا کاسه ی صفالین را
شعر گونه یی  را که راجع به من نوشته اید عوض آنکه فطوری در شخصیتم وارد نماید از نظرات مردم شریف ولایت غور معلوم میشود که به من شخصیت داده است وبه  قدرم فزونی بخشیده است.
از مردم با احساس ولایت غور و سایت جام غور که در آسمان نشرات چون ستاره یی می درخشد و استاد با فضیلت (فضل ) سپاس می گذارم .
حاجی عبدالشکور ( دهذاد)که  به بزعم خویش در باره ی شعر من شعری سروده است مبتذل و در آینده ی نزدیک با شعر پاسخ می گیرد.
حکایتی را می آورم میگویند: وزغ (بقه)از جای می گذشته است که اسپان را نعل میزدند و بقه پای خویش را بالای سنگدان گذاشته است که نعلش کنند .آقای دهزاد همچو بقه می خواهد پای نا توانش را نعل بزند.
کسی به حج رفته شیطان را به سنگ زده است شیطان خنده ی گریه دار را سر داده ویاد آور شده است که حالا برادرم مرا به سنگ می زند بعد از این سر من در کجا پناه خواهد شد.ُ
 
 
مولانا عبدالکبیر فرخاری
ونکوور کانادا
25 جون