آرشیف

2016-3-25

محمد ابراهیم ملکزاده

آش و آتش بم در دوران مقاومت

انسان گاهی بیاد گذشته ها می افتد و بیاد خاطرات گذشته اوراق تاریخ را ورق می زند  نشیب وفراز های زیادی که بیشتر ناگواری است روزگاری که خاطراتش لگد کردن سنگ خارا تنفس دود ، دوش در تپه ها  بدوش کشیدن تن یاران زخمی ویا هم شهید وگاهی خزیدن وآرمیدن در غاری وسر انجام لقمه آش که با دود باروت وآتش پارچه های بم  وراکت همراه بود. ولی اخلاص ومهربانی برخی انسانها هم قابل یاد آوریست..خاطرات دوران مقاومت ما یاد محرومیت ها وهم درک برخی واقعیت هاست.ما هم هدف داشتیم وآرزوی استقلال وآزادی سر زمین که از هر طرف لگد مال میشد گاهی در سنگر جهاد وزمانی در کوه پایه های مقاومت  وصخره های رنگ اشنای غور.در تاریخ افغانستان مقاومتگران واقعی وبی ریائی زیاد بودند که عدۀ زیاد شان همسنگران خودم بودند ازینکه در رده های قدرت ورگه های رسانه  ها نقش ونفوذ نداشتند یاد شان کمتر در تاریخ تکرار شده وما لازم میدانیم تا زنده ایم این دین را ادا کنیم وبیاد بیاوریم که همسنگرانی داشتیم ومن درین خاطره که عنوانش در فیس بک( آش  خوردن در میان دود و آتش) است طور مفصلتر  از بسیاری دوستان نام خواهم گرفت که واقعا جان سپاری کردند وقربانی دادند گرسنه خوابیدند وجغرافیائی وسیع را در بین غور وهرات وبادغیس تا پرچن فراه من حیث سنگر پر افتخار مقاومت  حفظ کردند.خان برادر حاجی وزیر خان کرخ، دوست محمد خان لامانی از بادغیس که در نزدیکی های اوبه و پشتون زرغون بودند.به همه راپور دادم طور نا گهانى به قریه جواجه بطرف شرق ولسوالی ساغر بیایند. و فرماندهان پرچمن ولایت فراه به قریه ته بیل در جنوب ساغر جمع شوند همه خود را به محل تعین شده رسانیدند ساعت دو بعد از ظهر همان روز اطلاع رسید که دو هلی کوبتر به ساغر نشست نموده ما هم از طرف شب حمله را بالای ولسوالی آغاز وولسوالی را فتح نمودیم..در ولسوالی بیشتر بادغیسی ها بودند تعداد اسیر شد و تعداد هم زخمی بود و یکتعداد طرف تولک فرار کردند امکان نگهداری اسیر نبودهمه زخمی ها واسیر هارا رها نمودم.
 

آش و آتش بم در دوران مقاومت

درین شرائط بد وپر اضطراب با کسی آشنا شدم که قبلاً با وی اشنائی نداشتم تنها نام آنرا شنیده بودم آن شخص عبدالعزیز خان ساغری بود شخص متواضع، خوش بر خورد وهوشیاری بود. او حین ملاقات با من از من تقاضا کرد اگر چاشت مهمان من شوید؟ من در پاسخ گفتم بگذار همین نان خشک وآب یخ را بخوریم مهمانی ما بالای شما خیلی فشار خواهد آورد. دوباره اصرار کرد و گفت ازینکه همه فرماندهان و مقاومتگران حوزۀ جنوب غرب همینجاست بمن افتخار مهمان شدن انها را بدهید خیلی خوش میشوم بعدا توافق کردیم به آش.. نسبت خستگی ومشکلات وماندن چند شب سوق واداره وکشف ما پاشیده و ضعیف بود.اما دشمن به فرماندهی ملا برادر وهمکاران وطنی ویا غوری با توپ وتانک و تجهیزات قابل ملاحظۀ در اطراف ولسوالی جابجا شده بود. ما در حال صرف غذائی چاشت یعنی همان آش بودیم که محیط اطراف ما مورد حملات هوائی قرار گرفت وفیر های زمینی همزمان بگوش رسید. عزیز خان ساغری شخص زیرکی بود ولی پریشانی در چهره آن خوانده میشد من گفتم استاد شما نهایت لطف ومهربانی کردید ولی باز هم شمارا درک میکنم ولی سوق واداره ما فعلا نادرست است مجاهدین وفر ماندهان را قومانده دادم تا از قریه ها بیرون شوند در غیر آن مقاومت ما در بین قریه با عث پریشانی و تلفات مردم ملکی میشود..فر ماندهان همه با نفری خود به تپه ها بلند شدند. وتصمیم گر فتیم در روشنی هیچ سنگری را ترک نکنیم والا هم تلف میشویم وهم امکانات را که گرفته بودیم انتقال داده نمیتوانستیم. تا شام مقاومت کردیم وبعدا با استفاده از تاریکی شب از منطقه های تیتان و جرف بیرون شدیم خوب روشنتر بگوئیم از دست ملا برادر شکست خوردیم این ناگواری وشکست فراموش نشد زمانی فرا رسید که این شکست را جبران كرديم و در یکی از جنگ ها ملا برادر را با پریشانی زیاد شکست دادیم واین حوادث در استانه بهار بیادم آمد.
نوت: ما در کوه های غرور آفرین غور در حالی مقاومت میکردیم که جزء آمر مسعود شهید دیگران نمکیداستند در مناطق غور مردم با دست خالی بدون حمایت خارجی وداخلی مقا ومت میکنند وشاید برای عدۀ قابل قبول نبود ولی فر ماندهان زیادبود که در مناطق وسیع غور تا مرز های هرات وفراه مقاومت میکردند که نا مهای شانرا قبلا تذکر دادم.

آش خوردن در میان دود وآتش (بهار 1378)
در دوران مقاومت نسبت فاصله های دور ومحصور بودن راه ها از هیچ مرجع به ما کمک نمی رسید حتی یک مرمی هم کسی بما کمک نمیکرد .ما با هیچ کشوری خارجی مرز وارتباط نداشتیم مقاومت ما برای رهبران در کابل قابل باور نبود.تمام قوت ها وگروپ های مقاومت در ولایات باد غیس " هرات ، فراه وغور امکانات خودرا از دشمن میگیرفتیم شهید آمر مسعود هم در روز های نخست از مشاورین نا آگاه خود مشوره میگرفت ومعلومات میخواست که برایش حقایق را جعل میکردند ودروغ میگفتند او از طریق شنود مخابره مخا لفین به این حقیت رسید که سنگر مقاومت بزرگی  در مناطق وسیع غور تا پرچمن فراه ونقاط شرقی هرات وجود دارد که جزء خداوند ج هیچ کس به کمک شان نرسیده. درست سال 1378 بود وما در همه جبهات به مشکل وتنگنا قرار داشتیم به ما معلومات رسید که بتاریخ چهار حمل 1378 به ولسوالی ساغر مهمات میآورند. مرحوم حاجی غازی محمد، سید گلاب الدین اوبی ، ملا سرور مشهور به یکدست ، طاهر آزاد،محمد نعیم خان برادر حاجی وزیر خان کرخ، دوست محمد خان لامانی از بادغیس که در نزدیکی های اوبه و پشتون زرغون بودند.به همه  دستور وهدایت دادم طور نا گهانى به قریه جواجه بطرف شرق ولسوالی ساغر بیایند. و فرماندهان پرچمن ولایت فراه به قریه ته بیل در جنوب ساغر جمع شوند همه خود را  در وقت تعین شده به محل تعین شده رسانیدند ساعت دو بعد از ظهر همان روز اطلاع رسید که دو هلی کوبتر به ساغر نشست نموده ما هم از طرف شب حمله را بالای ولسوالی آغاز وولسوالی را فتح نمودیم..در ولسوالی بیشتر بادغیسی ها بودند تعداد اسیر شد و تعداد هم زخمی بود و یکتعداد طرف تولک فرار کردند امکان نگهداری اسیر نبودهمه زخمی ها واسیر هارا رها نمودم.

آشنائی با عبدالعزیز ساغری وآش  وآتش
درین شرائط بد وپر اضطراب با کسی آشنا شدم که قبلاً با وی اشنائی نداشتم تنها نام آنرا شنیده بودم آن شخص عبدالعزیز خان ساغری بود شخص متواضع، خوش بر خورد وهوشیاری بود. او حین ملاقات با من از من تقاضا کرد اگر چاشت مهمان من شوید؟ من در پاسخ گفتم بگذار همین نان خشک وآب یخ را بخوریم مهمانی ما بالای شما خیلی فشار خواهد آورد. دوباره اصرار کرد و گفت ازینکه همه فرماندهان و مقاومتگران حوزۀ جنوب غرب همینجاست بمن افتخار مهمان شدن انها را بدهید خیلی خوش میشوم بعدا توافق کردیم به آش.. نسبت خستگی ومشکلات وماندن چند شب سوق واداره وکشف ما پاشیده و ضعیف بود.اما دشمن به فرماندهی ملا برادر وهمکاران وطنی ویا غوری با توپ وتانک و تجهیزات قابل ملاحظۀ در اطراف ولسوالی جابجا شده بود. ما در حال صرف غذائی چاشت یعنی همان آش بودیم که محیط اطراف ما مورد حملات هوائی قرار گرفت وفیر های زمینی همزمان بگوش رسید. عزیز خان ساغری شخص زیرکی بود خودرا مطمئن نشان میداد ولی پریشانی در چهره آن خوانده میشد من گفتم استاد شما نهایت لطف ومهربانی کردید ولی باز هم شمارا درک میکنم  اما سوق واداره ما فعلا نادرست است امکان مقاومت در بین ده وجود ندارد مجاهدین وفر ماندهان را قومانده دادم تا از قریه ها بیرون شوند در غیر آن مقاومت ما در بین قریه با عث پریشانی و تلفات مردم ملکی میشود..فر ماندهان همه با نفری خود به تپه ها بلند شدند. وتصمیم گر فتیم در روشنی هیچ سنگری را ترک نکنیم والا هم تلف میشویم وهم امکانات را که گرفته بودیم انتقال داده نمیتوانستیم. تا شام مقاومت کردیم وبعدا با استفاده از تاریکی شب از منطقه های تیتان و جرف بیرون شدیم خوب روشنتر بگوئیم از دست ملا برادر شکست خوردیم این ناگواری وشکست فراموش نشد زمانی فرا رسید که این شکست را جبران كرديم و در یکی از جنگ ها ملا برادر را با پریشانی زیاد شکست دادیم واین حوادث در استانه بهار بیادم آمد.
ما در کوه های غرور آفرین غور در حالی مقاومت میکردیم که جزء آمر مسعود شهید دیگران نمکیداستند در مناطق غور مردم با دست خالی بدون حمایت خارجی وداخلی مقا ومت میکنند وشاید برای عدۀ قابل قبول نبود ولی فر ماندهان زیادبود که در مناطق وسیع غور تا مرز های هرات وفراه مقاومت میکردند که نا مهای شانرا قبلا تذکر دادمدوباره اصرار کرد و گفت ازینکه همه فرماندهان و مقاومتگران حوزۀ جنوب غرب همینجاست بمن افتخار مهمان شدن انها را بدهید خیلی خوش میشوم بعدا توافق کردیم به آش.. نسبت خستگی ومشکلات وماندن چند شب سوق واداره وکشف ما پاشیده و ضعیف بود.اما دشمن به فرماندهی ملا برادر وهمکاران وطنی ویا غوری با توپ وتانک و تجهیزات قابل ملاحظۀ در اطراف ولسوالی جابجا شده بود. ما در حال صرف غذائی چاشت یعنی همان آش بودیم که محیط اطراف ما مورد حملات هوائی قرار گرفت وفیر های زمینی همزمان بگوش رسید. عزیز خان ساغری شخص زیرکی بود ولی پریشانی در چهره آن خوانده میشد من گفتم استاد شما نهایت لطف ومهربانی کردید ولی باز هم شمارا درک میکنم ولی سوق واداره ما فعلا نادرست است مجاهدین وفر ماندهان را قومانده دادم تا از قریه ها بیرون شوند در غیر آن مقاومت ما در بین قریه با عث پریشانی و تلفات مردم ملکی میشود..فر ماندهان همه با نفری خود به تپه ها بلند شدند. وتصمیم گر فتیم در روشنی هیچ سنگری را ترک نکنیم والا هم تلف میشویم وهم امکانات را که گرفته بودیم انتقال داده نمیتوانستیم. تا شام مقاومت کردیم وبعدا با استفاده از تاریکی شب از منطقه های تیتان و جرف بیرون شدیم خوب روشنتر بگوئیم از دست ملا برادر شکست خوردیم این ناگواری وشکست فراموش نشد زمانی فرا رسید که این شکست را جبران كرديم و در یکی از جنگ ها ملا برادر را با پریشانی زیاد شکست دادیم واین حوادث در استانه بهار بیادم آمد.
نوت: ما در کوه های غرور آفرین غور در حالی مقاومت میکردیم که جزء آمر مسعود شهید دیگران نمکیداستند در مناطق غور مردم با دست خالی بدون حمایت خارجی وداخلی مقا ومت میکنند وشاید برای عدۀ قابل قبول نبود ولی فر ماندهان زیادبود که در مناطق وسیع غور تا مرز های هرات وفراه مقاومت میکردند که نا مهای شانرا قبلا تذکر دادم.