X

آرشیف

آسمان زن

 

آسمان زن به میهن عرصه ی گردو غبار
تیم حاکم گرچه دارد در زبان مکر شعار

وه چه مردانی زوحشت یک پلنگ تیز چنگ
میکشد برقطع لب یا گوش شمشیراز کنار

میشود پیدا کسی کو از سرشب تا به روز
از گلونش برکشد سرپنجه ی ظلم و فشار

دختر نشگفته را از باغ می آرد بزور
دود آهش میرود از روزن دل تا مدار

برجمال گیتی آرایش زند سیلی اســــــــید
چون شرر برپنبه ریزد دست شوم نابکار

سنگ دل ساید سرش در زیرسنگ آسیاب
میکند بیرون دو چشم از خانه تیغ آبــــدار

کشورم آسوده حالـــی زیر فرمان جهال
از محالات است که کس بیندزچنگ دیوسار

بی غبارآیینه است درامتیاز خوب وزشت
بشکند دستی که آزارد خداوند نگــــــــــار

برسرش آنکس که دارد تاج (کرمنا)چومهر
ازدناأت دست بالا میکنـــــــــــد دیوانه وار

برمجاهد میسزد خاموش سازد چلچراغ
همچو جغد آهنگ ظلمت سرکند در شام تار

گویدت گر من مسلمانم خدایا یاوه گوست
دست وپای بسته زن را میبرد در پای دار

کی بسوزد دوزخ موعود فردا اینقدر
میدهد دست زن بیچاره درکام شـــــــرار

گرنباشی درکنارم زندگی بیرنگ وبوست
زن تویی افرشته ی ناموس برگردون سوار

آفتاب طلعتت بیرون کن از ابر سیه
بادورخسارت شود روشن فراز روزگار

از درخت معرفت چین میوه بادست ادب
تاببوشی جامه ی رنگین و تمکین و وقار

چادر عفت بسرکن میدرادر انجمن
میدهد رخسار تو شوخی برنگ لاله زار

بازکن دروازه ی دانش به روی زند گی
بسته کن راه جهالت ای مه ی والا تبار

گرچه (فرخاریست) شیدا برقد سروچمان
پرکند جیب نسیم از مشک زلف تابــــدار

 

مولانا عبدالکبیر (فرخاری)

ونکوور کانادا

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.