X

آرشیف

آخر کار

هنوز آن  روزگاران را
و آن لحظات  ايام بهاران را
درانجا:
در زمين جيره گک (۱) نزديک جویبار جرِ کاريز (۲)
و پشت آن کهن ديوال گمبک (۳)،
يادگار و رازدار سالهای پيش از آن روز
و آنسوتر
گل و گل بته های بوی باران و گل زردگ (۴)،
کمای و اسپخوان و بره گوش و يمه و خرپک (۵)،
هميشه ياد می آرم.
 
درانوقت 
زنده گی در قريه خيلی ساده و دور از تکلّف بود
صلاح کار روستايان همه دور از تعارف بود
محيط زنده گی آنجا  
بسی محدود و کوچک بود
فقط چند خانه و جوی و درختان بود
کوه و دشت و کنار چشمه ساران بود.
چه شيرين است ياد آن پلاسين خيمه های(۶) ما
چه زيبا است ياد زنده گی سادۀ آنجا
بهاران بود و خيل و خانۀ (۷) در جريگک بود
برای کودکان وقت و زمان شور و شوقک بود
من و چند کودک همسن و سال پنج و شش ساله
هنوز از درد سرها و تکاليف جهان بيغم
لب جویِ جرِ کاريز
برای خويشتن يک خانۀ ساختيم.
يکی سنگريزه می آورد،
ديگر ريگ و ديگر سنگی
يکی با چوب ميزد روی برگان  درخت بيد،
يکی آب در دهان و دست خود  از جوی می آورد
کف اش را پاک بنموديم
و دور اش را 
منقّش ساختيم از سنگ پاره های خورد
رۀ دروازه اش را با نشان دانه سنگ های سفيد مانديم
ورقهای ز برگ سبز بيد اطراف آن ريختيم
 و آب پاشی نموديم چهارگرد و داخل آنرا
 سر فرشی ز ريگ و خاک آن يکجايی بنشستيم
سه و چهار پارچه سنگی را
بحيث ديگ و ظرف خويش بگزيديم
ز دسترخوان مادر نان خشک آورديم و
در ظرفهای سنگی، ريزه ريز کرديم
غذای چاشت را درخانۀ نو
اينچنين آماده بنموديم.
ز نوده (۸) چوب  های سپيدار و بيد
برای خويش ارزانی نموديم اسپ و قمچينی
سواره بر همين اسپان رام و يرغه و چالاک
ميان خيمه ها و خانۀ نو سير ميکرديم
دران هنگام احساس و حواس ما
همه سرشار از شورو محبت بود
همه مجذوب و مسحور همان دنيای کوچک بود
عجب دنيای بيغم بود.
 
قضارا يکشبی ابر سياه آمد
صدای خشخش باران به روی خيمه بشنيدم
و گَردِ آب باران در درون خيمه می ديدم
هوا تاريک اما رعد و برق همراهيش مينمود
و من زير لحافم داخل آن خيمه ترسيدم.
 
سحرگاهان شدم بيدار
هوا خوب و معطر بود
هنوز روی زمين از آب باران تازه و تر بود
به ياد خانۀ نو، زود از جا خيستم و رفتم
کنار جوی جر گشتم
نه اسپها بود و نه خانه
همه را آب سيل جوی جر
 از بيخ برکنده.
به آب جو نظر کردم
هنوز آبش گل آلود و خروشان بود
هنوز سرمست و نالان بود
غمی برمن مسلط شد
دلم را تنگ و تنگتر کرد
بياد خانۀ چند روزه
هُقهُق گريه کردم و رفتم
 
کنون بعد از گذشت سالهای پيش
مرا درسی است از ايام
که ای غافل!
سرای حاضرت يک خانۀ چند روز انسان است
که واقع در مسير جادۀ يک سيل طوفان است
چنين است حال هر مال امانت در ديار ما
چنين است آخر کار همه، در دار اين دنيا.
 
 
 فگارزاده

شهرکابل، سنبلۀ ۱۳۹۰
 
 
پا ورقی ها

(۱)  جيره گک: نام قسمتی از زمينهای زراعتی در قريۀ يخن عليای ولسوالی تيوره، ولايت غور
(۲)  جرِ کاريز: نام چقوری زمين که در امتداد يک کاريز در قريۀ يخن عليا و در جوار جيره گک واقع گرديده است.
(۳)  ديوال گمبک: يکی از ساختمانهای کوچک که بشکل گنبد در زمانه های گذشته ساخته شده و در ساحۀ جيره گک قرار دارد.
(۴)  بوی باران، گل زردک: نام دو نوع گياه گلدار طبيعی.
(۵)  کمای،  اسپخوان، بره گوش، يمه، خرپک: نام علفهای طبيعی و کوهی است. که جهت خوراکۀ حيوانات برای زمستان جمع آوری، خشک و کوبيده ميشوند.
(۶)  پلاس: قطعات بافته شده از تار موی بز که ازان در ساختار خيمه های نشيمن هنگام گرم شدن هوا استفاده ميشود.
(۷)  خيل و خانه: به مجموعه ای از خيمه های پلاسی گفته ميشود که مردم قريه در بهار و تابستان، بعد از کوچيدن از خانه های ديواری شان، ازان بحيث خانه در ساحات بيرون از قشلاقها استفاده ميکنند.
(۸)  نوده: اصلاً به معنی زاده، فرزند و نواده است، اما در اصطلاح مردم محل به مفهوم شاخه های تازۀ درخت و يا نهال های تازه زرع شده، بکار ميرود.
 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.