X

آرشیف

چراغ های کم نور

سروده های کوتاه
***

گاهی که رمان عاشقانه می خوانم
زمستان های سخت کابل را به یاد می آورم
که زیر پتوی نشسته 

با اشتیاق کتاب می خواندم
(شهلا لطیفی)
***

روزی
تو می روی
من می روم
به این سو
به آن سوی ابرها
و آخرین نفس های شب با چراغ های کم نور کنار جاده ها
به پهلوی یکدیگر خواهند خوابید
بی صدا
(شهلا لطیفی)
***

انگشتان هنرمند لطیف من
به رخسار تو
بوسه های باران خورده می ریزند 
***
انگشتان هنرمند لطیف من
بر تن هیجان زده ی تو
گلبرگ های پرپر شده عشق می ریزند
***
انگشتان هنرمند لطیف من
در کوره ی درد چنان آبدیده شده اند چون نیلوفرهای تشنه ی با ایمان
ولی هنوز هم برای تو 
ای مرد پرغرور
هنر عشق ورزی بلد اند
(شهلا لطیفی)
***

در یک روز شُوم 
که شهر می گرید
و تن های خون آلود کودکان
چون شقایق پرپر شده بر دست طوفان
قلب و جان آسمان را تسخیر می کند
افقی دوردست
سردرگم و نؤمید
کوچ می کند به سوی خلوتگه خورشید
(شهلا لطیفی)
***

آنگهی که روی خیالات تو می آویزم 
انگور شیرین خاطره ها
دانه دانه گل می کند
(شهلا لطیفی)
***

لبانت بسته به لب های من
قلبت با تپش های عاشقانه آمیخته با قلب من
روان به سوی رخوتگاه می شویم 
آن معبد هستی جاودانه های عشق
(شهلا لطیفی)
***

با درد پرنده زندانی آشنا هستم
و ارزش نغمه آزادی را
که در درون قلب شهر متروک پر از دود تفنگ مدفون است
خوب میدانم
(شهلا لطیفی)
***

دستانت روی گلبرگ جنون 
چنان می رقصند 
تا شفق را از تنم جاری کند
و لب هایت 
بر لب هایم
چنان می رقصند
تا مرا سرشار از لذت عشقبازی کند
(شهلا لطیفی)
***

بته وحشی هوای عشق را تنفس می کند
خیس
باران زده
فقط هوای عشق را 
از دهان تو

شهلا لطیفی
اکتبر ۲۰۱۶م

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.