X

آرشیف

از “پـُف و لاف” دیواری ساخته نشده، هیچگاه!

 

 

برای اعمار – ساختن یک دیوارِ آزادی و سربلندی و رفاع و خوشبختی و …..، حد کم، به وجود فعال مغز متفکر ِ سالم و مؤثر؛ به کارگر زحمتکش و دستان توانا و سازندۀ ( نه شمشیرزن و تیر انداز و نه خاموشگر نور و روشنی ) او و به اسباب و مواد ساختمانی ضرورت است. نبوده و نخواهد آمد روزی که به این سه وسیلۀ اساسی و حمتیِ ساختمانی، با پُف و لاف زدن، دستیاب شد. 
مواردی بسیاری اند که میشود به گونۀ مثال، از خود ستایی های پوچ و میان خالیی عدۀ از مجانین سربلندی و همت عرشی، به روی آورد. می بینیم که در صفحه جام غور، زیر عنوان "چرا انتخابات؟"، مانند همیشه، یکی از متفکرین با شهامت و حماسه آفرین ما چگونه بلند می پروازد در خیالات و می بالد و می غرد از غرور و غیرت افغانی: 
" …….. اما مردم افغانستان که در برابر نارسائی های جبر تاریخ آب دیده شدند و از کوره آزمون زمان سرفراز و سربلند برآمدند هرگز تن به حقارت و زبونی نداده پرچم شهامت و حماسه آفرینی را بر قلل شامخ این خطه در اهتزاز داشته با عزم متین و استوار از وجب وجب خاک مادر وطن حراست نموده زمینه انتخابات شفاف و مطمئن را فراهم خواهند نمود تا مردم عزیز ما در مسیر جاده دیموکراسی گام های بلند پروازانه ای را بردارند که در تاریخ قهرمانی کشور یکبار دیگر حک شود . و ……. .

دوازه ربع الاول 1435 – چغچران". 

اما، پیر دانا – فرخاری گرانقدرِ شیرین زبان، چه بسا گشاده ناله ای دارند توأم با اشک تحسرِ که رابطۀ مستقیم ِ متقابل می گیرد به او غره های کلَکی:

……….
همتـم بـالاتر است از عــرش و فـرش کائنـات 
در حـصـــار چــرخ نـا فــرمــان گـردونـم هـنـوز

سالهـا شد حـاصل عمـر عـزیزم شـد ز دسـت
طفـــل مجنـون بیــابـانگــــرد و هــامـونم هـنوز 

………

مفهوم اساسی و نتیجه نهایی از همه دست آورد های "تاریخ قهرمانی" ی افغانستانیِ ما به همین چند عبارت رده بندی شده، خلاصه میشود. این تاریخ، مملو از خودستایی و قهرمان تراشیست و اصلن سخنی از "ساختن" در لابلای صفحات خود ندارد. رهبران افغانیِ " سر بلند و سرفراز" ما بر حسب اعتیاد، همیشه می غرند در ویران سرای خود، مانند شیران درندۀ بی عاطفه و خالی از معرفت؛ در عمل، آنچه می بینیم، تنها و مختصر، روباه های اند زرد رنگ و گردن کج و خمیده گوش و دست دراز و خیرات گیر و هوار این و آن. جامعۀ جهانی، به ویژه بخش آگاهش، ما را فقط به صفت متغازیانِ متغاطسی میشناسند و بس؛ به همین ترتیب، جایگاه و موقف بیرون دیواریِ افغان، هیچ و نامش – بد ترینِ بد ها و شهرتش – پوچ ترینِ پوچ هاست. 
من هم، وقتی جوان بودم و نا "آب دیده"، به چنین ادعا ها و شعار های شیوا وزیبا و دل انگیز، ولی عوام فریب، باور داشتم و حتا، سرِ زبان میآوردم؛ چون مبلغین ماهر و کار شناسِ فرمانروا، از همین شیوۀ "افسار سازی" و افسون گری، استفاده ها برده اند و استفاده ها دارند از مردم و حاکمیت میکردند و حکم میرانند بر مردم. اما، عملن ندیدیم سرفرازی مردم ما را؛ دور شده میرویم از "خطۀ" – شعاع نور معرفت و ندیدیم و نمی بینیم دستیابی به آن "قله های شامخ" و آن "پرچم شهامت را در اهتزاز" بر آنها. باور دارم، هر دوستِ ما – آنکسی که "سرفرازان و سر بلندان" ما را بدرستی میشناسد و از تاریخ سازی های افغانی آگاه است و به جعل کاری های تاریخی ای افغانیِ مان بلد است، با خواندن این عبارات و جمله های شیوا و پُر مفهوم و اما، بی مایه و بی پایۀ ما در هیجان افتاده، نا گزیر پرسش های خیلی صاف و ساده ای از قهرمانان و پرچمداران دلیر دفاع از "وجب-وجب خاک مادروطن" و از همه "آب دیده شده" گان ( به زعم ایشان) تاریخزده، میداشته باشد. من از خودم که نخواهم در شمار چنین قهرمان های بود و نمیروم و هم از همه مبلغین این عبارات مرسومِ شیرین و شیوا و در عین حال مرثوم و گسسته در آماجگاه ما؛ از همه "آب دیده" ها و "سربلند ها و سرفراز ها" ی بیرون آمده از "کوره آزمون زمان " و از همه دانشمندان فهیم و شهیم علم تاریخ و مکتب این" کوره"، پرسش های دارم که مستلزم بیان میدانم:

– سر بلندی در چه و کدام علامت، دست آورد و یا راز و رمزی از روشنی داریم که بشود انگشت افتخار را به او گذاشت و به عنوان دست آویزِ ادعاهای قهرمان بودن ما، پیشکش نمود؟ – در صورتیکه همه سبزه های دهکدۀ ما درو شده، پایه های نور، بر کنده و روشنی خاموش و تاریکی حکفرماست؛ مغز جذم اندیش رهبریِ "سر بلند ها" در محوطۀ تاریک سیاسی –دینی –فرهنگی خاکستر پوسیده و خشکیده ای را مانَد که توان جذب و پذیرش گرمی و معرفت نور و روشنی را نداشته و حتا، خورشید و روزش را به فارسی نسبت داده، نفی و نفرت دارد.
– از کدام "سرفرازی و سر بلندی" سخن داریم؟ – در حالیکه نه لقمه نانی داریم و نه آزادیی سیاسی- نظامی – اقتصادی – فرهنگی؛ در صورتیکه از دل و جان تن داده ایم و مستحکم قرار داریم در چاه عمیق "حقارت و زبونیِ" سیاسی – اقتصادی – نظامی- مدنی – ادبی و فرهنگی ی ملی و جهانی؛ در حالیکه دیگران (مغلوبین شهامت ها و قهرمانی های ما؟) مارا نان میدهند و بر ما حکومت میکنند و حتا، رسم تعظیم و عشق ورزیدن را به آنچه ارزش و ایدآل و فرهنگ و اصول مقدس آنهاست، بما می آموزانند و درس از "خود بیگانگی" میدهند.
– از کدام قهرمانی و از کدام "پرچم شهامت و حماسه آفرینی" ودر اهتزاز بر کدام "قلل شامخ" می توانیم سخنی داشت؟ – در حالیکه افغانستان همیشه در گرو معاملات سردار – بادار بوده، آزادی نداشته و آزاد نیست حالا؛ در حالیکه باز هم و باز هم، پرچم "یار و آموزگار" دیرینۀ امیران "قهرمان" ما با پرچم های چهل یارِ تازه نفس استعماری، امروز بر قله های "شامخ" زمین و بر فراز آسمان " وجب – وجب خاک مادروطن" ما، در اهتزاز اند؛ در حالیکه "حراستِ" امنیت و آرامش "سربلند ها و سر فراز های" مان را از گزند تیر و آتش سیه اندیشِ افغانیِ خود مان، همان اشغالگر ِ استعمار گر – مغلوب شهامت ما(؟)، بدوش دارد – کسیکه نه قهرمانست و نه مسلمان سربلند و سر فراز؛ در حالیکه قهرمانی های ما، درست مشابه است با جست و خیز زدن های موش در بازی با پشک؛ در حالیکه فکر و قلم ما از خود بیگانه اند و در خدمت دیگران و تقویم ما، ربیع الاول 1435 – عربی شده و این را هم جزئی از "سربلندی ها" و خدمات ما به "مادروطن" میشماریم.

– در نارسائی های ما و در رنج های ما، جرم تاریخ در چیست؟
فکر میکنم، "تاریخ قهرمانیِ کشور" خسته است از ما و از چنین غریدن ها و قهرمانی های شیرانۀ خون ریز و درد آور بیشمار ما و دیگر جایی برای "حک" کردن لاف ها و تُف و پُف های مان ندارد. این چند صد سال شده که اربابان حاکم، ما را در گرو ترفند خود ستایی های خود داشته، صفحات تاریخ را با تف کردن و پف زدن های شان، سیاه کاری دارند و جعل سازی. همه آنچه نور و روشنی پنداشته میشوند، در خانه و افکار و " کوره آزمون" افغانیِ ما گسسته و مرثوم اند. 

تندیس کاران و حکاک های متقلب و زیرک و حیله گر سیاسی، چه پیکر های بایع و داغولی، عیاش و بی اصالت، چابک و انسانیت ستیز نبوده که زیر نامها و القاب امیرالمؤمنین؛ بابای ملت؛ نابغۀ شرق و ستارۀ شرق؛ شیران و "مشر و ستَر" ها برای توحید و تجسیم خود، نتراشیده اند و در مغز های مات و مبهوت روشنفکران افغانستان ( دارندگان توان خواندن و نوشتن) حک نکرده باشند و رایج زبان های خوش گوی جامعه نداشته باشند! ما – تعظیم و نیایش کنان این هیکل های بی کرامت، هیچگاه نفهمیدیم اهداف توحید و تجسیم این پیکر ها و پیکر سازان را و ندیدیم ارمغان و سوغاتی بهتر از زیر افتیدن و مردن. ما معتاد خوش باوری و ساده اندیشی بوده، گوش دهنده و تابع خرافت جک و جانوریم ، دریغا! 

دغلکارانِ واژگون ساز سرنوشت کشور، بی شرمانه و هم ظالمانه، مفاهیم و آرمان های مقدس "دفاع از مادروطن" و " اندیشه وطن پرستی" و "جهاد اسلامی" را همواره به استهزا و افتضاح کشانیده، همه داشته ها ی تاریخیِ ما را، به ویژه، فرهنگ و ادب و مدنیت را عملن نابود دارند و سخنها از "قهرمانی و سربلندی و شهامت" و شیر بودن را بر زبان های ما می اندازند. مردم ما اشک ریزند و غرق در شیون؛ حاکم جعل کار ِ عیاش و مبلِغین ماهرش گویند : ای مردم زحمتکش و مسلمان و متدین افغانستان، جهاد است راه و آرمان ما؛ شادی کنید و رقص، ما بر دشمنان خود پیروزیم ؛ سر بلند و سرفرازیم ؛ با همت و استوار و ….. " . فکر میشود که گویی ما همیشه در جبهۀ جنگ ِ نا برابری با دشمنِ قوی ای قرار داریم که ناگزیریم توسط تبلیغات دروغین و تاکتیکی – جنگی، خود را بزرگ و قوی نشان دهیم تا دشمن ترسانی کرده، لشکر پیشرونده اش را در وهم وهراس قرار داده باشیم. کی را داریم میترسانیم؟

فکر میشود که سیرت و یا رسم و آئینِ جعل کاری و جذم اندیشی، خود ستایی و قهرمان تراشی، همچنین در همه عرصه های زنده گی ی روشنفکریِ کشور ما، نقش اساسی و جای مهم را داشته و در افکار جمعیت کارشناسان "سربلند و سرفراز" ما، منزلتِ خصوصیت و یا ویژگی طبیعی و یا ذاتی ی بخود گرفته باشد! خوب می بینیم که هرگاه، از قطب های مختلف دنیا، ساختار های گوناگونی در خاک ما قدم مانده اند و اگر خواسته اند پُلی و یا راهی، مکتبی یا بیمارستانی سازند و یا ساختند – میسازند ؛ افغان خیست، ویران کرد و فغان سر داد که ما افغانیم و قهرمان، هوشیار و مسلمان، با همت و….با مکان؛ و در عین حال، در خدمت آن جناب قطبی قرار گرفته، زاری و عذر کرده و دارد که "بتی یک لقمه نان". قهرمانیِ افغان، در فریاد و زاری و فغانست. صفات و ویژگی های مشهور قبولانده شده بر ما، بر جسته اند در: نفاق درونی، خویشتن ستاییِ بی مایه، کج خیالی و خام خیالی، خانه جنگی، زیستن با اندیشه های وهم آلود و خرافت زا، تعصب گری و فرهنگ ستیزی، جعل کاری با تاریخ و تمدن، فریب کاری با وزن کمال و درایت خود و دیگران، مناقشه و ضدیت و مخالفت با هر پدیده ای که به او نور و روشنی گویند؛ در مسخ از خوبی ها و زیبائی ها و و اقعیت ها؛ در کُشتن افکار روشن؛ در ویرانگری و در پابندی و وفاداری به شیوۀ زجر و خرافت و خصومت کاری ی سیاسی – اجتماعی- فرهنگی و دینی و پیرویِ بدون تزلزل و انکار از آن؛ در اعتیاد به مخدر و "بچه بازی" – بیماری ی عنعنوی – جنوبی ی را که مهمترین دست آورد حکومات بابا ملتی های افغانی بوده و امروز مبدل به فرهنگ شده . 

خاک خون آلود ما، از قهرمانی های بی نظیر ما در خون ریزی و ویرانگری، بسیار خسته و زار است، فکر نمیشود؟ رحمی بخود داشته، خوب خواهد بود تا خود را از صحن تمسخر جهانیان بیرون رانده، از خودستائی های بی مایه و بی بنیادِ که بیشترن "کلک حسرت" ماست، دوری جسته، هوش و نفس مارا قناعت دهیم به این که در گوشه و کنار ما، انسانها و اجتماع های عاقلی و یا عاقل تری از ما وجود دارند که نمی غرند، می اندیشند و می سازند (!)؛ نیک و انسانی خواهد بود اگر از آنها بیاموزیم و دیگر شویم ؛ راست بینیم و روشن؛ صریح گوئیم حق را و فصیح و سازنده باشیم در عمل! حالا که ما انسانهای "آب دیده" صدۀ بیست و یکیم، فکر میکنم باید با قهرمانی در تفنگ و جنگ و انتحارِ که ویرانی آورده و درد و زیر افتیدن، وداع کنیم! بیائیم خود را در قهرمانیِ کارگری و سازندگی، حد کم، در یک چند سالِ معدودی هم اگر شده، آزمون کنیم تا مزه "ساختن" را هم بچشیم، تا شاید شود که افغانستان بدل گردد به کارستان! تیر اندازی و پُف کردن آسانست، ولی دود تلخ و جانگیر دارد و خاک پرانی و ویرانگری. ساختن،گرچه سخت و دشوار است، ولی لذتِ شیرین دارد و جانبخش.

– " ستارگی" – درد دل بزرگوار ادب و سخن ، استاد مهر ورز ما یگانه، ماهیت پُر ماجرای برحال زندگی مارا چگونه عالی بیان دارد؛ امید دارم، خواننده عزیز مرورش کند. 

دلو 1392 خورشیدی.

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.