X

آرشیف

سیری کوتاه بر مناقب ریحانۀ رسول خدا

 

(سیّده فاطمةالزهرا «رضی‌الله‌عنها»)

در این بخش نوشته به ذکر جمیل و مناقب علیای بانوی معظمی از بیت معظم نبوت می‌پردازیم که او حضرت فاطمه (رضی الله عنها) نام داشت، یعنی کوچکترین دختر رسول خدا محمد (صلی الله علیه و سلم) و خدیجه بنت خویلد (رضی الله عنها). 

دخت گرامی ای که در اوراق تاریخ، از میان فرزندان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم- همان گونه که سزاوارش بود- بیشتر مورد توصیف قرار گرفته است. 

جلوۀ سرور در بیت پرنور نبوت به مناسبت تولد حضرت زهراء (رضی الله عنها):

بدواً باید گفت: در مورد سال تولد حضرت فاطمه رضی الله عنها، روایات متفاوتی در دسترس است. برخی سال اول بعد از بعثت را مصادف به آن دانسته اند، (‌1) اما محل تولد ایشان مورد تایید همگان است که در مکه مکرمه صورت گرفته است.

به موجب منابع اسلامی تولد حضرت فاطمه ‌پنج‌ سال‌ قبل‌ از بعثت‌ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم صورت گرفته. مورخین آن سال را مصادف می‌دانسته اند به‌ وقوع‌ نزاعی بین تمام‌ قبایل‌ مکه‌ و اطراف‌ آن، نزاعی آن احتمال می‌رفت‌‌ آتش‌ آن بیشتر دامن بگسترد و  کینه‌ و بغض‌ را در سینه‌های اهل قبایل مشتعل و امنیت‌ و آرامش‌ مردم‌ آن‌ دیار را  به‌ یک جنگ‌ و خون‌ریزی‌ مبدل سازد! این کشمکش و نزاع بین قبایل بر سر نصب حجرالاسود، هنگام‌ تجدید بنای‌ کعبه‌ برپا شده بود. طوری که هر قبیله‌ای‌ می‌خواست‌ این‌ افتخار نصیب تیره و قبیله خودش‌ گردد.

بعضی‌ از بزرگان قبایل در اندیشه‌ی‌ حل‌ این‌ فتنۀ‌ بزرگ‌ بودند. پس‌ از تفکر و مشوره های فراوان‌، «اُمیه‌ بن‌ مغیره‌ مخزومی» که‌ از بزرگان‌ و اهل‌ نظر آنان‌ به‌ شمار می‌آمد، گفت‌: «ای قریش‌! ما برای رفع این اختلاف بزرگ نیاز به گزینش کسی به‌ عنوان‌ حَکم‌ داریم، تقاضای ما این است این طرح مورد پذیرش همگان قرار گیرد. هرگاه حکم نظری ارائه دهد، بر خلاف آن رای دیگری صادر نگردد، بل فیصله کنیم تا همگی نظرش‌ را پذیرا شویم‌. در مورد چگونگی انتخاب حَکم‌ یا قاضی رای ما این است: اولین‌ شخصی باشد که‌ از درب‌ مسجدالحرام‌ وارد شد، به این امر مهم گزیده شود». اهل نزاع آماده به نبرد، با صدا گفتند: «رضینا وسَلّمنا(راضی هستیم‌ و تسلیم‌ در برابر حکم وی خواهیم شد‌.)

آنگاه همه‌ با هیجانی‌ زیاد، دیده به‌ در ورودی مسجدالحرام‌ دوختند، ناگهان‌ دیدند شخصی‌ وارد آنحا شد که‌ در بین‌ همه‌ به «امین» و «صادق» شهرت‌ داشت، و به سبب همین شهرت نیکش، هیچ کس نمی‌توانست فیصلۀ او را مورد تردید قرار دهد و او کسی نبود الا حضرت محمد امین‌ (صلی الله علیه و سلم)! شخصیتی در اوج جوانی که سن مبارکش از سی و پنج سال تجاوز نمی‌کرد.

 هنگامی که اهل نزاع و جدال،‌ متوجه‌ ورود آن جناب (صلی الله علیه و سلم) شدند، از سر سرور نعره برآوردند: این‌ همان محمد امین‌ است‌، متیقن هستیم داوریش‌ مورد تایید و رضایت همگان خواهد بود‌!

هنگامی که جناب ایشان وارد محل گفتگوی قریشیان شدند، از موضوع کسب آگاهی فرمودند، سپس، متعاقب اندکی‌ تأمل‌،‌ ردایی را در آن محل پهن‌ کرده‌ و «حجرالأسود» را روی‌ آن‌ گذاشتند‌ و بعد خطاب به همه فرمودند: “بزرگ‌ هر قبیله‌ و قومی گوشه‌ای از این‌ رداء را بگیرد! زمانی که آنها به چهار گوشه ردا چنگ زدند، به دستور حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم، همگی یکجایی ردا را بلند کردند و مطابق فرموده ایشان ردا را که حجرالاسود در میان آن بود، به صورت یکجایی بالا کردند،‌آنگاه‌ حضرت پیامبر صلی الله علیه وسلم با دستان‌ مبارک خویش «حجرالاسود» را حمل و در مکان آن قرار دادند. بدین‌ترتیب صدای خوشحالی همه فضای کعبۀ شریفه را انباشت و نایرۀ اختلاف‌ و فتنه‌، به خاموشی گرائید. (2)

پس از آن، گزارش رویداد متذکره به‌ سرعت‌ در سراسر‌ مکه‌ پخش‌ شد و مردم‌ مژدۀ‌ نیک و عامل حل‌ این‌ فتنۀ‌ عظیم‌ را به کسی مربوط دانستند که به امین‌ شهرت داشت، جماعۀ غفیری ابتکار ایشان را ستودند و احترام ایشان را در دل‌ها فزودند و آن‌ روز تاریخی را، یکی از مهمترین ایام حیات قریشیان مسمی کردند. کاری که سبب شد تا پس از آن،‌ بر برتری‌ عقل‌ و حسن‌ تدبیر آن حضرت، اعتراف بکنند و توجه بیشتری نسبت به ایشان معطوف دارند.

شمیم گل تازه می‌آید:

متعاقب نصب حجرالاسود، جناب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم که با به کار بستن یک‌ تدبیر‌ در خور وصف و همه پسند، نزاع بزرگ قبایل حجاز به یمن مدد و یاری پروردگار توانا، به صلح‌ و آشتی‌ تبدیل شده بود، خدا را شکر گفتند و با دل مملو از نشاط و شادی، به‌ سوی‌ منزل‌ گام‌ سپردند، آنجا که شاهد شادی‌ و سرور بزرگ دیگری در انتظار ورود جناب شان بود. چه بزرگ است خدایی که بندۀ عزیز و گرامی اش را گونه گونه می‌نوازد و خیر و برکت و سعادت پیهم به استقبال شان می‌فرستد.

آری،همین که پای مبارک شان وارد منزلگاه پر فضیلت شان شد، به سرعت مژده یافتند که پروردگار توانا، به پاداش‌ نیت نیک و آن‌ اقدام مدبرانه و سرور آفرین و صلح گستر شان، هدیۀ گرانبهایی را برای ایشان و حضرت خدیجه رضی الله عنها، نصیب فرموده و آن هدیۀ پربرکت‌ و مایۀ وجد و سرور، قدوم پاره تن شان حضرت فاطمۀ زهرا بود  که از بطن‌ همسر فداکار و آن الگوی‌ کامل‌ برای‌ زنان‌ جامعه‌، یعنی حضرت خدیجه پا به زمین گذاشته و چهارمین‌ گوهر گرانبهای والدین به شمار می‌رفت. دختری که انوار زیبایی و طهارت‌، از همان عنفوان تولدش‌ ساطع و جلوه گر‌ بود و شباهت سیاری به پدر گران‌قدرش‌ داشت.

یکی از مظاهر خوشی پیامبر اکرم در رابطه با تولد فاطمه زهرا در آن بود که با قدومش به همۀ قبایل عرب نشان داد که تولد دختر نه تنها مایه ننگ و عار نیست، بل با سرور و بهجت و بسا با خیر بیشتری همراه است.

آری! تردید نمی‌توان داشت در قبال تولد حضرت فاطمه زهرا (رضی الله عنها) آنهم در سالهای مقارن عروج ایشان به مقام والای نبوت، حکمتی نهفته بود و آن عبارت می شد از زنده به گور شدن دختران معصوم، به وسیلۀ اعراب جاهل و بی‌خرد، گروه وحشی ای که به تعبیر قرآن عظیم الشان، با تولد آن رنگ چهرۀ اهل بیت، سیاه و مکدر می‌شد و سبب می‌گردید که بر بخت خود نفرین نثار و از شرم چهره در برابر این و آن در پوشند!

 اما، بر خلاف این روش احمقانه و جاهلانه، رفتار مملو از مهر و صفای پیامبر اکرم “صلی الله علیه وسلم” در پی تولد دختر عزیز شان (فاطمة الزهرا ) و محبّت‌ سرشار ایشان نسبت به‌ او، درس‌ مهمی‌ را به‌ جامعۀ‌ جاهلیت‌ آن‌ روزی‌ داد و مژده بزرگی شد بر شناخته شدن ارزش والا و انسانی زن در جامعه و قرار گرفتن کافۀ دختران به جایگاه بلند در آینده های نه چندان دور! 

درست همان گونه که ارادۀ خداوند بدان تعلق گرفته بود، باگذشت چند سال پس از  آن، رسول‌ اکرم (صلی الله علیه وسلم (به مقام رفیع پیامبری، مبعوث‌ شدند، و ضمن دعوت به بیرازی از شرک و بی دینی و بی عدالتی، در مورد تامین حقوق دختران و بانوان تاکید اکید فرموده باقی‌ ماندۀ‌ ریشه‌های‌ جاهلی‌ را که‌ در بعضی‌ از انسان‌های‌ ضعیف‌النفس‌ به‌ جای‌ مانده‌ بود، از بیخ‌ و بُن‌ بَر کنند.

 زمانی که آن چشم و چراغ خانواده محتشم و پر فضیلت نبوت صلی الله علیه و سلم چشم به جهان باز کرد، جناب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و حضرت خدیجه رضی الله عنها، بی نهایت ابراز خوشحالی و سرور فرمودند.

با تولد با میمنت حضرت فاطمه رضی الله عنها که پس از حضرت«زینب» «رُقیه» و «أم‌ کلثوم» رضی الله عنهن، چهارمین دختر‌ خانوادۀ مبارک نبوت شمرده می‌شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در چهرۀ وی زیبایی‌ ، جمال‌، برکت‌ و سعادت‌ را مشاهده‌ فرمودند.

به اساس نوشته سیره ها، فاطمة الزهراء بسیار شبیه‌ پدر بزرگوارش بود (صلی الله علیه وسلم)‌ و این نیز یکی از دلایلی شمرده می‌شد که وی تا آخرین‌ لحظات‌ زندگانی‌ پر از سعادت پدر و مادرش‌، محبوب‌ترین‌ فرد نزد آنان‌ محسوب گردد.

بزرگترین سعادت حضرت فاطمه “رضی الله عنها” این بود که تولد وی در خانوادۀ مبارکی صورت گرفت که مملو از سعادت و فضیلت بود. یعنی بزرگ‌ترین‌ و پاک‌ترین‌ منازل‌ روی زمین، همان منزل‌ خجسته و موقری که‌ پروردگار توانا آن‌ را از نور ایمان‌، اخلاص‌ و برکت‌ و صفا و صمیمیت مملوّ گردانید. 

دساتیر و رهنمود های پیامبر (صلی الله علیه و سلم) در مورد تولد دختر:

در این بخش نوشته فرصتی فراهم آمده تا رهنمودها و ارشادات‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه وسلم را راجع به تولد دختر، در سبد بررسی و تامل قرار دهیم:

کودکان به صورت مشخص دختر و کودک یتیم، نمونه هایی به شمار می‌روند که نسبت به سایر اطفال، بر نوازش، عاطفه محبت، شفقت و رعایت حال بیشتری نیازمند هستند.

در اینجا بحث ما مشخصاً در مورد دختران ترکیز دارد. اکنون توجه کنیم که رهبر جهان بشریت در زمینه چه ارشادی دارند:

در صحیح‌ مسلم‌ از انس‌ بن‌ مالک رضی الله عنه، روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند:

مَن عالَ جارِيَتَيْنِ حتَّى تَبْلُغا، جاءَ يَومَ القِيامَةِ أنا وهو وضَمَّ أصابِعَهُ. ( 3 )

یعنی: (کسی که‌ دو دختر را سرپرستی نموده‌ و بزرگ‌ کند تا به‌ سن بلوغ‌ برسند- سپس‌ به‌ دو انگشت‌ خود اشاره‌ کرده‌ فرمودند-: در روز قیامت‌ با من‌ مانند این‌ دو انگشت‌ خواهد بود).

در حدیث دیگر، امام‌ احمد در مسندش‌ از «عقبه‌ بن‌ عامر جهنی» روایت‌ کرده: از رسول‌ خدا صلی الله علیه و سلم شنیدم‌ که‌ فرمودند‌:

«مَن‌ كانت‌ له‌ ثلاث‌ بنات‌ فصبر عليهن‌، وسقاهن‌ وكساهن‌ من‌ جدَته‌ (أي ماله‌) كن‌ له‌ حجاباً من‌ النِّار». (4)

یعنی: (کسی که‌ سه‌ دختر داشت‌ و غذا و زندگی آنان‌ را تأمین‌ کرد و بر آنان‌ از مال‌ خود لباس‌ پوشاند و بر تکفل‌ آنان‌ صبر  پیشه کرد، در روز قیامت‌ این‌ عملش‌ مانعی در مقابل‌ آتش‌ خواهد بود.)

 از دیدگاه آیین برگزیده اسلام، در رابطه با تربیت صحیح دختر، دانستن و به کار بستن قواعد اساسی ذیل ضروری دانسته شده است:

یکی از آنها عبارت از دوری از کراهیت و ناپسند داشتن دختر است، زیرا، قرآن کریم قبل از هر چیز طرز نگرش غلط و تصور باطل را راجع به نفرت داشتن از برخورداری دختر از ذهن‌ها زدود و آن را اصلاح نمود. بنابراین قرآن عقل ها را  به تصحیح نگرش غلط و به تعدیل تصور باطل نسبت به زنان متوجه ساخت تا به خوبی دریابند زن نه تنها به عنوان مخلوق خداوند، بل به حیث مکمِّل مرد در زندگی‌اش آفریده شده است، لذا زن همچون مرد دارای حقوقی است و برخوردار از وظایف و تکالیفی می‌باشد. نفس انسان از آغاز زندگی تا مراحل معاشرت‌ها و داد و ستدها آمادۀ نیکی و اقدام به انجام وظایف تکالیف خود می‌گردد.

جایگاه زنان در جامعه عرب بسیار پایین بود و آنها از حقوق اجتماعی و سیاسی چندانی برخوردار نبودند. ازدواج‌های اجباری، قتل نوزادان دختر و محدودیت‌های اجتماعی از جمله مواردی بود که زنان در آن دوران با آن مواجه بودند.

کشتن دختران در زمان جاهلیت در عربستان نشان می‌دهد که اختیارات مرد نامحدود و حتی مادر در درون خانه حق هیچ مداخله در امر زندگی نداشت.

البته این جنایات در کلیه خانواده‌های عربستان عمومیت نداشته، و بعضی خانواده‌ها تحت تاثیر عوامل دیگری، از این عمل زشت برکنار بودند. ظاهراً اولین قبیله‌ای که به این جرم مبادرت ورزید قبیله بنی تمیم بود.

 یکی از عوامل کشتن دختران، ترس از فقر اقتصادی بود، اما اوهام و خرافات هم در ایجاد این وضع دخالت داشت، تربیت و پرورش یک دختر جوان و تسلیم او به مرد اجنبی به نام شوهر، در نظر اعراب جاهلی با حیثیت و شرف و شجاعت مرد و خانواده او در تضاد بود! در عربستان به ولادت دختر فال بد می‌زدند و دختر پیدا کردن را شوم می‌دانستند.

 

بیچاره زنی که دختر می‌زائید! معمولاً ولادت دختر را از دوستان و آشنایان مخفی می‌داشتند، مردی که خبر ولادت دخترش را می‌شنید خشمگین می‌شد و رنگش از غضب تیره می‌شد، از روی خجالت‌زدگی خود را از مردمان پنهان می‌کرد، یا از دختر خود بانهایت بی‌علاقه‌گی و بی اعتنایی نگهداری می‌کرد.

چنان که قرآن کریم از وضع حاکم آن روزگار تیره و تار، چنین می‌فرماید:

« وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَىٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ- يَتَوَارَىٰ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ ۚ أَيُمْسِكُهُ عَلَىٰ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ ۗ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ» (سورۀ نحل، آیات:58-59)

یعنی: « و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده آید (از شدت غم و حسرت) رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ و خشمگین می‌شود. و از عار این مژده روی از قوم خود پنهان می‌دارد (و به فکر می‌افتد) که آیا آن دختر را با ذلت و خواری نگه دارد و یا زنده به خاک گور کند؟ آگاه باشید که آنها بسیار بد حکم می‌کنند.»

مفسرین در مورد علت تنفر اعراب جاهل از تولد دختر نگاشته اند:

دليل تنفر اعراب جاهل از دختر، امور زير بوده است:

الف: دختر نقش اقتصادى و توليدى نداشته و بار زندگى بوده است.

ب: در جنگ كه سرنوشت قبيله به آن بوده، دختر قدرت جنگيدن و دفاع نداشته است.

ج: در جنگ‌ها، دختران به اسارت رفته و مورد تجاوز دشمن قرار مى‌گرفتند.  (تفسیر نور)

سپس [در مرحله دوم] نفس بشریت را تکان داد و از او و ضمیرش پرسید تا از جهل و نادانی اش بیدار گردد: « وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ – بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» (سورۀ تکویر، آیات: 8 و9)

«و هنگامی که از دختران زنده به گور شده باز پرسن،.

 که (آن بی گناهان) به چه جرم و گناه کشته شدند؟!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم می‌فرمایند: « – إنَّ اللَّهَ عزَّ وجلَّ حَرَّمَ علَيْكُم: عُقُوقَ الأُمَّهاتِ، ووَأْدَ البَناتِ، ومَنْعًا وهاتِ، وكَرِهَ لَكُمْ ثَلاثًا: قيلَ وقالَ، وكَثْرَةَ السُّؤالِ، وإضاعَةَ المالِ. [وفي رواية]: غيرَ أنَّه قالَ: وحَرَّمَ علَيْكُم رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ، ولَمْ يَقُلْ: إنَّ اللَّهَ حَرَّمَ علَيْكُم. (5)

ترجمه: (خداوند عز و جل بر شما حرام کرده است: نافرمانی از مادران، زنده به گور کردن دختران، و امتناع از دادن و گرفتن (خساست). و برای شما سه چیز را ناپسند دانسته است: گفت‌وگوهای بی‌فایده، پرسش‌های زیاد، و تباه کردن مال).

آمده است: مردی چند دختر داشت و آرزوی مرگ آنان می‌کرد. ابن عمر از او خشمگین شد، گفت:

«انت ترزقهن»(مگر تو روزی آنان را می‌دهی؟) ( 6)

پیامبر اکرم به خاطر تصحیح تصور غلط راجع به دختران و عدم تنفرو ایجاد انس و الفت با آنان خطاب به والدین می‌فرماید:

“عن عقبة بن عامر، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ” لا تكرهوا البنات، فإنهن المؤنسات الغاليات”(7‌)  

دختران را ناپسند مدارید و از ایشان تنفر نداشته باشید زیرا که آنان ونس و هم‌دمان خوب و با ارزشی هستند.

صالح بن احمد گفته است هر وقت ختری برای پدرم متولد می‌شد، می‌گفت: پیامبران پدران دختران بوده‌اند و می‌گفت: درباره دختران چیزهایی آمده و شنیده‌ام، چنانکه یعقوب بن بختان گفته است دارای هفت دختر شدم و هر بار که دختری برای من متولد می شد، نزد احمد بن حنبل می رفتم و به من می گفت: “ای ابا یوسف!پیامبران پدران دخترانند و بدین وسیله گفتار او غم و اندوه مرا از بین می‌برد.

 در روایت دیگری آمده است: مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمد، پسرش را بر روی ران خود نشاند و دخترش نیز آمد و او را جلو دست خویش نشاند. رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: « لاستویت بینهم” (8) یعنی:  در میان آنان مساوات را رعایت ننمودی.

 آری این گونه دقت و تعامل نبوی صلی الله علیه و سلم در رابطه با تعامل و رفتار با پسر و دختر، از جمله مسائلی شمرده می‌شود که متاسفانه شناخت آن برای جوامع بشری، به طور کامل مغفول مانده است. 

انگیزۀ تسمیۀ فاطمه به این نام خجسته:

حافظ‌ دمشقی‌ از حضرت‌ علی‌ کرم الله وجهه روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم خطاب دختر عزیز آن (فاطمه) فرمودند:

ای‌ فاطمه‌! آیا می‌دانی‌ چرا تو را به این اسم (فاطمه) مسمی ساختم‌؟ در این‌ لحظه‌ (قبل از اینکه حضرت فاطمه چیزی بگوید) حضرت علی کرم الله وجهه لب به‌ سخن‌ کشود و گفت‌: یارسول‌ الله (صلی الله علیه و سلم)! چرا او را فاطمه‌ نامیدید‌؟! (9)

در یک روایت دیگر، راجع به سیده فاطمه زهرا آمده است: 

پنج سال قبل از فرود آمدن وحی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم، که برابر می شد با قبل از بازسازی ساختمان کعبۀ مشرفته به وسیلۀ قریش، رسول اکرم صلی الله علیه و سلم نام «فاطمه» را با الهام از خداوند بر وی نهاد.

در حدیثی که به آن حضرت صلی الله علیه و سلم نسبت داده شده، چنین آمده است: 

(إن‌ اللهَ -عَزَّوَجَل‌- قَد فَطمَهَا وَذُرِّيَّتَهَا عَن‌ النِّار يَوم‌ الْقيامَة) (10)

(به‌ راستی‌ پروردگار -عز وجل-‌ او و اولادش‌ را از آتش‌ جهنّم‌ در روز قیامت‌ دور کرده‌ است‌.)

و در روایتی أبي هريرة رضي الله عنه گفته است:(إنما سُمِّيَتْ فاطمةُ فاطمةَ؛ لأنَّ الله تعالى فَطَم مَن أحبَّها منَ النَّارِ). (11)

در روایت‌ دیگری آمده است:

امام‌ دیلمی‌ از ابوهریره‌ س و امام‌ ابوعبدالله الحاکم‌ از سیدنا حضرت علی‌ مرتضی‌ کرم الله وجهه روایت‌ کرده اند که‌: چون‌ خداوند متعال‌ او را بر آتش‌ جهنّم‌ حرام‌ گردانیده‌ و پرده‌ای میان‌ او و دوزخ‌ قرار داده‌ است‌، [فلهذا] اسم دختر عزیز شان‌ را فاطمه‌ گذاشته‌اند.

تاثیر تربیۀ عالی پدر و مادر در پرورش و رشد ریحانۀ پیامبر:

فاطمة الزهراء در برترین باغ‌های دو قلب بزرگ: قلب پدرش و قلب مادرش، از مهربانی و دلسوزی‌شان بهره‌مند بود و از شکوفه باغ‌هایشان، گل های عطر افشان محبت و عطوفت و دلسوزی و مهربانی را فراهم دید، و از زلال شفقت و مهربانی آن دو بهره‌مند شد.

وی، در بهشت پدر و مادرش، جایی والا مهیا کرد، و از آنان چیزهایی را یاد گرفت که دختر های جوان دیگر را این سعادت میسر نبود . وی آیاتی از قرآن کریم یاد گرفت. وحی که بر رسول امین، محمد صلی الله علیه و سلم نازل می‌شد، به عنوان بارانی بر سر او بود.

پس فاطمه زهرا در گهواره ایمان، بزرگ شد. به همین خاطر او درونی آرام، قلبی قوی، باطنی پاک داشت که جز ایمان چیزی را نمی‌شناخت و جز ایمان چیزی او را نمی‌شناخت. او بر سر سفرۀ‌ تقوی‌ و پاکی‌ نشست سفره ای که آراسته با حضور پر فیض پرهیزکارترین‌ پرهیزکاران‌ و اندوده با شمیم جانبخش ذکر و تسبیحاتی‌ بود. ریحانۀ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در چنین یک کانون مهر و پرهیزگاری و مکارم عالی اخلاقی، هر آنچه را که از زبان‌ مبارک پدر مهربان و مادر گرامی‌ اش می‌شنید، عاشقانه آنها را به گوش جان می‌سپرد.

راستی، چه نسبت شرافتمندانه و محترمی و چه پدر بزرگوار و باعظمتی و چه سعادت بزرگی از این بهتر که تولد انسانی خوشبخت در خانواده معززی صورت گیرد که بزرگترین شخصیت روی زمین سرپرست و متولی آن باشد و از یمن رهنمایی و حرکات و نشست و برخاست های آن شخصیت بزرگ، تاثیر به سزایی گیرد و رشد و  پرورش یابد و استعداد و رفتار و کردار آن با گذشت هر روز بیشتر به شکل فزاینده ای شگوفا شود و گل بیفشاند و مهر بیفزاید، مهر در دل اعضای آن خانواده بزرگ، و مهر در قلب مبارک شخصیت بزرگی که معلم برحستۀ اخلاق حسنه و سمبل مهر و صمیمیت و الفت بود. پدر گرامی و بزرگی که‌ به نام پیامبر امت‌، رسول‌ رحمت‌ و بهترین‌ مرشد و بزرگ‌ترین‌ مربی‌ و هدایت‌ کننده‌ ابنای بشر به‌ سوی‌ راه‌ راست،‌ شمرده می‌شد/ می‌شود. خانوادۀ با عظمت و پر شان و شوکتی که فاطمة الزهرا را این سعادت بزرگ نیز نصیب شده بود که گاه گاهی شاهد نزول‌ وحی‌ برای پدر گرامی اش (صلی الله علیه و سلم‌) باشد و او عاشقانه‌ آیات‌ کلام الله مجید را از آن حضرت (صلی الله علیه و سلم) بشنود و عقل‌ و قلب‌ و جوارحش از نفحات‌ جان‌فزای‌ ربّانی‌ لبریز شود‌، مسلماً چنین‌ وراثت‌، آموزش‌ و محیط‌ خانه‌، تأثیر به‌ سزایی‌ در تکوین‌ شخصیت‌ این‌ نادرۀ‌ زمان یعنی فاطمۀ زهرا‌ ایفا نمود‌ و از اثر این نعمت عظمی، در عفّت‌ کامل‌، عزّت‌ نفس‌، خیرخواهی‌ و حُسن‌ خلق‌ رُشد کرد و بزرگ شد و پربار گشت و نخل مهرش را در دل همگان به خصوص والد مهربانش غرس نمود و نام بلند و جاودانی را از آن خود کرد.

محبت پیامبر گرامی «صلی الله علیه وسلم» نسبت به فاطمة الزهرا:

هر چه از عمر گرامی ریحانۀ مصطفی و این پاره تن خاتم الانبیاء و گل مملو از عطر باغ خانوادۀ نبوت بیشتر سپری می‌گردید، میزان مهر و عشق اعضای بیت نبی اکرم نسبت به وی بیشتر و بیشتر می‌شد؛ در این میان به وضوح به مشاهده می‌رسید که دیدگان مهربار و زیبایی گستر پیامبر (علیه افضل الصلوات و الطیبات)، از دیدار و شمیدن این گل نوشگفته بهره بیشتری می‌برد.

آن حضرت صلی الله علیه و سلم به دخترش به عنوان بانویی که سرشار از کمال، ادب، ارزش های والای الهی، انسانی و اخلاقی بار می‌آمد، همواره از دید عطوفت و عشق پدرانه می‌نگریست. کسی که از چشمه سار رفتار و کردار برخاسته از نوازش و تربیت و عنایت او، فضایل و کرامت ها و نیکی ها سرازیر بود.

دخت گرامی ای که به قول شاعر:

به چشم ظاهر، قدرش نمی‌توان دیدن

نگاه ظاهریان از کجا و او ز کجا

به چشم ظاهر اگر هم نظر کنی بینی

که رفته قدرش از هرچه هست بر بالا.  (12)

حضرت فاطمه یکی از نیکوکارترین افراد نسبت به پدر بزرگوارش (صلی الله علیه وسلم) بود و این به سبب آن گفته شده که حضرت فاطمه رضی الله عنها بانویی خدا پرست، پرهیزگار، راستگو و درستکار شمرده می‌شد.

آری، حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم عمیق ترین احساسات پدرانه خویش را تقدیم دخترش می کرد. رابطه میان آن دو، گرم و صمیمانه و سرشار از مهر و احترام دوسویه و برخاسته از شناخت و آگاهی و بسیار بالاتر از علاقه ها و انگیزه های طبیعی بود. پیوند عمیق قلبی، عاطفی، انسانی و ریشه دار در ژرفای جان و روح آنان رسوخ کرده بود. (13)

و این در حالی بود که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرزندان دیگر و بزرگتری نیز داشتند، اما محبت شان نسبت به ریحانۀ شان زهرا فرا تر از وصف بود، طوری که می‌فرمود:

« فاطمة بضعة منی یؤذینی ما آذاها و یریبنی ما أرا بها» یعنی: ( فاطمه پارۀ تن من است، هر که او را بیازارد مرا آزرده است و  کسی که او را نگران کند، مرا نگران کرده است.) (14)

و اما پدرش، سیدالمرسلین و خاتم پیامبران و پیشوای پرهیزگاران است.

یکی از دلایل مهر سرشار و گسترده بودن محبت سید المرسلین و خاتم پیامبران علیه السلام، نسبت به فاطمه زهرا این بوده باشد که وی آخرین فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بود؛ معمولاً آخرین فرزند بیشتر مورد لطف و رحمت قرار می‌گیرد و از مهر و محبت و عشق و علاقه به خصوصی برخوردار می‌شود. از این‌رو فاطمه ریحانۀ رسول کریم قرار گرفته بود و “رضای او رضای پیامبر و خشم و غضبش، خشم وغضب پیامبر”قلمداد می گردید. علاوه باید کرد که مهر و محبت و دوستی پدر و مادر هرگز مانع از تربیت صحیح این عزیز و گرامی و آماده ساختن او برای تحمل مسئولیت‌های آینده نگردید در روایات آمده است که فاطمه زهرا به تنهائی کارهای خانه خویش را انجام می‌داد و در بیشتر اوقات کسی نبود که با او همکاری کند و نیز به اثر همین رابطۀ عمیق پدر و دختر بود که حضرت فاطمه زمانی که از جراحت پدر بزرگوارش در غزوه احد آگاهی یافت، شتابان خود را به آن جا رساند و زخم‌های پدر گرامی اش را پانسمان نمود و به آن حضرت رسیدگی کرد. (15)

 این رابطۀ عمیق و گسترده، رفتارها و برخوردهای بی نظیر و پر رمز و رازی که منبعث از عواطف و احساسات پدری و محبت سرشار رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نسبت به پاره تن آن حضرت، شمرده می‌شد، ایشان را بر آن می‌داشت تا همه روزه دخت گرامی شان را از زلال نوازش سیراب سازند. فاطمۀ زهرا نیز بهترین و آرامش بخش ترین پناهگاه را، آغوش پر از مهر و عاطفۀ چنین یک پدر عالیقدر می دانست، پدر گرامی ای که نمونه کامل مهر و صفا و صمیمیت بود.

بروز نشانه های بعثت برای حضرت رسول اکرم «صلی الله علیه و سلم»:

حضرت فاطمه رضی الله عنها این گل مملو از عطر و نشاط خانۀ پرنور و مشحون از فضیلتِ نبوت (صلی الله علیه و سلم) پنج بهار می‌شد که شگوفه می‌افشاند‌. این روزگار، به ایام فرخنده‌ای مصادف می‌شد که پیامبر اکرم (ﷺ) نشانه های نبوت را در خود مشاهده می‌فرمودند و نیاز می‌دیدند تا به خلوت گزینی و سپری کردن اوقات بیشتر عمر گرامی شان به راز و نیاز و عبادت بپردازند، از این رو روزانه و یا شبانه با مقداری آذوقه به داخل غاری به نام حرا تشریف می‌بردند،جایی که بهترین مقام برای خلوت گزیدن به شمار می‌آمد.

غار مخروطی شکل حراء در فراز کوهی که شش کیلومتر از مسجدالحرام دور است و به وادی منا مشرف می‌باشد، واقع است که حاوی عارفانه ترین و عاشقانه ترین فضا است و دیدن آن کماکان زایران را سخت مجذوب خود می‌سازد. در آن مقام مقدس که به جبل النور اشتهار یافته، بیشتر از هر جای دیگر برای پیامبر الهی آرامش می‌آفرید، آری آرامش درونی بی مثال. از همین سبب بود که پیامبر اکرم می‌فرمودند:

“میان من و این کوه حرا یا جبل النور، الفتی برقرار است” باری از ایشان پرسیدند: ای سیّد! کوه را چنین می‌گویی؟ چیست این رمز؟ گفت: آری شراب مهر از جام ذکر آنجا نوش کرده‌ایم.”

سید صلوات اللَّه علیه در بدایت کار که آثار نبوّت و امارات وحی برو ظاهر گشت، روزگاری با کوه حرا می‌شد، و درد این حدیث در آن خلوتگاه او را فرو گرفته، و آن کوه او را چون غمگساری شده:

جز گرد دلم گشت نداند غم تو

در بلعجبی هم بتو ماند غم تو

هر چند بر آتشم نشاند غم تو

غمناک شوم گرم نماند غم تو (16)

به اساس روایات، آنحضرت تا قبل از رسیدن به مقام پر شأن نبوت، دو بار در رویا اتفاقاتی را مشاهده فرمودند، پس از آن بود تصمیم اتخاذ فرمودند تا با پروردگار به راز و نیاز و عبادت و خلوت پردازند، (17) تا زمانی که فرشته وحی (حضرت جبرییل امین علیه السلام) بر ایشان فرود آمد که حامل بزرگترین و زیباترین و مقدس‌ترین مژده بود و آن عبارت بود از نایل شدن جناب شان به مقام والای نبوت.

حال از فاطمۀ کودک بگوییم، از پارۀ دل مبارک پیامبر  اکرم، که عطش سوزان روزانه وی فرو نمی‌نشست الا از زلال دیدار پدر و قرار گرفتن در آغوش پر مهر پدر!

 در یکی از چنین ایام فرخنده و پر سعادت، فاطمۀ زیباتر از گل حمرا از دور شاهد ورود پدر آن کوه عظیم مهر و کمال انسانیت شد، و این در حالی بود که فاطمۀ عزیز بیصبرانه انتظار می‌کشید که آن رشک آفتاب به مجرد رسیدن نزدیک خانه، بیشتر از کار دیگر دخت زیبای شان را به آغوش کشند. اما دختر هوشیار با نزدیکتر شدن پدر بزرگوارش دریافت که بر خلاف سایر ایام، حالت روحی ایشان به گونۀ دیگر است. پیامبر اکرم با شتاب وارد خانه شدند، در حالی رعشه به پیکر مبارک شان طاری شده بود، خطاب به همسر گرامی شان (حضرت خدیجه رضی الله عنها) فرمودند: «زملونی، زملونی» ( مرا بپوشانید، مرا بپوشانید). حضرت خدیجه رضی الله عنها ایشان را پوشاندند، لحظاتی گذشت، زمانی که برای آن حضرت احساس آرامش دست داد، خطاب به خدیجه رضی الله عنها، داستان را به همسر شان تعربف کردند.  حضرت خدیجه که بانویی با تجربه بود، ایشان را دلداری داد و گفت: خداوند او را هرگز تنها نخواهد گذاشت و …!

آن روز، تحول بزرگ و آغاز نوی بر زندگی پر سعادت و مملو از شان و شکوه حضرت محمد مصطفی پدیدار شده بود، یعنی طلوع آفتاب ظلمت زدای بعثت یا عید مبعث، روز خجسته ای که برای اولین بار نخستین آیات الهی برای پیامبر اکرم صلی‌الله ‌علیه ‌و سلم در غار حرا نازل شده بود و آن عبارت بود از نزول سورۀ مبارکۀ علق که با «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»آغاز می‌یابد.

در یک روایت باری، فرشتۀ‌ وحی‌ زمانی وارد منزل‌ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شد که حضرت خدیجه‌ و فاطمه رضی الله عنهما در نزد آن حضرت حضور داشتند. آن آیۀ نازل شده سورۀ مدثر بود. (18)

فاطمۀ‌ زهرا نظاره‌گر این‌ تحوّل‌ تاریخی‌ بزرگ‌ در زندگانی‌ پدر عظیم الشانش‌ بود، همان‌ پدری‌ که‌ صاحب‌ مسئولیت‌ بزرگی‌ شد؛ مسئولیت‌ اُمتی‌ صاحب‌ رسالت‌ و قیادت‌، مسئولیت‌ فرهنگی‌ که‌ پایان‌ دهندۀ فرهنگ‌ها و تمدن‌ها شد، مسئولیتی‌ جهانی‌ که‌ تربیت‌ کافۀ نسل‌ انسانی‌ را بر دوش‌ داشت‌.

در پیوند با واقعۀ آغازین روز های نبوت به آن حضرت باید افزود که حضرت فاطمه‌ رضی الله عنها در چنین‌ جوّ و روزگار مبارکی رشد می‌یافت، و با گذشت زمان شاهد حوادثی می‌شد که به قول مورخین ورقه بن نوفل یکی از بزرگان قریش به تاسی از مطالعه کتاب ماقبل الهی برایش پیشبین شده بود و آن عبارت بود از مقابله با کفار و مشرکین در حین ادای مسئولیت‌ سنگین‌ دعوت‌. پس از آن حضرت فاطمه در یک فضای روحانی و مملو از نور دیگری می‌زیست، روزها و هفته هایی که پیامبر اکرم شاهد دریافت پاره هایی از دساتیر الهی و نزول قرآن‌ عظیم الشان می‌شد. روزهای پرفیض و سعادتی که حضرت فاطمه مجال آن در خود پدید می یافت که به آموزش‌ قرآن‌ عظیم الشان بپردازد. به گونه ای که چنین فضیلت و سعادت بر هیچ کسی دیگری از باشندگان حجاز، که همسن و سال وی بودند، میسر نمی‌شد و یا نشده بود‌، آری او در آن مهد ایمان و جلوه گاه قرآن، چیزهایی‌ را فرا می گرفت‌ که‌ هیچ‌ نوجوان دیگری‌ در مکه‌ و اطراف‌، از آن‌ بهره‌مند نبودند. فاطمه از فیض چنین یک فضای آغشته به عطر لطف و کرم الهی و ارشادات پدر مهربانش رشد می‌یافت‌؛ رشدی‌ همراه‌ با کوشش‌ و اعتکاف‌، وقار و حیا، به‌ همین‌ علت‌ به‌ نَفْسی‌ آرام‌، قلبی‌ قوی‌، و درونی‌ زلال‌ و پاک‌، دست‌ یافت‌ که‌ غیر از ایمان‌ و تقوی چیزی‌ را نمی‌شناخت‌ و چیزی‌ هم‌ غیر از ایمان‌ و باور به حقانیت اسلام، او را نمی‌شناخت.

 دختر فداکار در راه حمایت از پدر بزرگوار:

همان گونه که رسول گرامی خدا صلی الله علیه و سلم پارۀ تن شان (حضرت فاطمه الزهرا) را از دل و جان دوست داشتند، دخت گرامی شان نیز چنان دوست داشت که آماده بود برای دفاع و خدمتگزاری به چنین پدری مهربان و بزرگ، آماده هر نوع ایثار و فداکاری باشند تا آنجا که آرزو می‌کرد که خودش را و بلکه تمام دنیا را فدای یک تار موی مبارک پدر عزیزش بسازد .

از حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روایت شده است که: پیامبر صلی الله علیه و سلم کنار کعبه مصروف ادای نماز بودند، در این اثنا ابوجهل و همفکرانش نیز آنجا بودند و عبادت پیامبر اکرم را نظاره می‌کردند، باری به همدیگر گفتند: کدام یک از شما شکمبۀ حیوان را می‌آورد و آن را هنگامی که محمد سر به سجده بماند، بر پشت وی می‌اندازد؟” یکی از بدبخت‌ترین و شریر ترین افراد (19) از جای برخاست و آن لاشه را آورد بر محل نماز پیامبر صلی الله علیه وسلم ایستاد و منتظر ماند تا آن حضرت به سجده روند، آن‌گاه که ایشان سر به سجده نهادند،آن شریر لاشه آلوده را بر پشت و درست میان شانه‌ شان گذاشت و من از دور نظاره می‌کردم و [متاسفانه] چیزی از دستم بر نمی‌آمد تا مانع رذیلت آنها شوم، ای کاش می‌توانستم دفاعی از ایشان بکنم.

عبدالله بن مسعود رضی الله عنه می‌گوید: با دیدن این وضع قریش چنان بنای قهقهه نهادند که از شدت آن خم و راست می‌شدند و رسول الله صلی الله صلی الله علیه و سلم کماکان در حال سجده بودند و نمی توانستند سرشان را بلند سازند تا این‌که دخت شجاع شان حضرت فاطمه شتابان آمد و آن شکمبۀ کثیف را از پشت شان دور افکند. (20)

پس از آنکه حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سر مبارک شان را بلند کردند، چنین دعا فرمودند: «اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِقُرَيْشٍ»: «خدایا قریش را به تو محول می‌کنم و خودت به حسابشان برس». ایشان این دعا را سه بار تکرار نمودند و این در حالی بود که مشرکان صدای جناب رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را شنیدند و این نفرین آن حضرت به آنان خیلی سخت و گران آمد.

عبدالله بن مسعود گوید: مشرکان معتقد بودند، دعا در آن سرزمین مستجاب خواهد شد. در دعا کردن پیامبر صلی الله علیه و سلم، نام کافران به ترتیب بر زبان شان گرفته شد به این گونه:

 «اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِأَبِى جَهْلٍ، وَعَلَيْكَ بِعُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَشَيْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَالْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ، وَأُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ، وَعُقْبَةَ بْنِ أَبِى مُعَيْطٍ». «خدایا! ابوجهل و عتبه بن ربیعه و شیبه بن ربیعه و ولید بن عتبه و امیه بن خلف و عقبه بن ابی معیط را به تو محول می‌کنم و خودت به حسابشان برس». و نفر هفتمی را هم ذکر کرد، اما من آن را به یاد ندارم.

عبدالله بن مسعود گوید: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، آن کسانی را که رسول الله  صلی الله علیه و سلم نامشان گرفتند، دیدم که در معرکه بدر همگی هلاک شدند. (‌21)

عقبه بن ابی معیط در غزوه بدر اسیر شد و پیامبر صلی الله علیه وسلم دستور قتلش را صادر کرد و برای مشرکان دیگر این دستور را صادر نکرد، چون او خیلی پبامبر ص را اذیت می‌کرد.

روزی‌ مردی‌ از مشركان‌ قریش‌ بر سر رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم خاك‌ ریخت‌، آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و سلم با سر و لباس‌ خاك‌ آلود وارد خانه‌ شدند، دختر شان (‌ فاطمه‌ی‌ زهرا رضی الله عنها) به‌ طرف‌ پدر دوید و در حالی‌ كه‌ خاك‌ها را از سر و صورت‌ مبارک و لباس‌ شان پدر پاك‌ می‌كرد، گفت‌: “خيلی می‌ترسم‌! اين‌ مشركان‌ شما را به‌ قتل‌ می‌رسانند!”

پیامبر صلی الله علیه و سلم جواب‌ داد: دختر عزيزم‌! گريه‌ نكن‌، خداوند پشتيبان‌ پدر توست‌ و او را محافظت‌ می‌كند. (‌22)

حضرت فاطمه (رضی‌الله‌عنها) بسیار مورد محبت قلب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بودند، زیرا ایشان از محبوب‌ترین افراد در نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم ) به شمار می‌رفت. زیرا او دختر بانوی بزرگواری بود که خداوند محبت او را به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) ارزانی فرموده بود، و آن عبارت بود از حضرت خدیجه (رضی‌الله‌عنها). حضرت فاطمه (رضی الله عنها) شبیه‌ترین کس به خدیجه (رضی‌الله‌عنها) بود. زمانی که حضرت خدیجه رضی الله عنها رحلت نمود، حضرت فاطمه (رضی الله عنها) جای مادرش را در جهت تسکین آلام و غم‌های پیامبر (صلی الله علیه وسلم) گرفت و در امور زندگی و معاشرت به ایشان کمک می‌کرد، حتی بعد از ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و سلم) با امهات المومنین دیگر و نیز حتی پس از آن که خود فاطمه (رضی‌الله‌عنها) رهسپار خانۀ بخت شد.

سهل بن سعد روایت کرده است: زمانی که صورت مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) جراحت برداشت و دندان‌های پیشین مبارک شان شکست و کلاه‌ شان خُرد شد. حضرت فاطمه، خون چهرۀ مبارک شان را می‌شست و  در آن اثنا حضرت علی (رضی‌الله‌عنه) آب می‌ریخت. وقتی فاطمه (رضی‌الله‌عنها) دید که استفاده از آب سبب جریان بیشتر خون می‌شود، با شتاب تکه‌ای از حصیر را برداشت و سوزاند و خاکستر آن را به جراحت چسباند، بدین وسیله خون متوقف شد.

فاطمه (رضی‌الله‌عنها) همیشه در انجام امور خود از پیامبر (صلی الله علیه و سلم) کمک می‌گرفت و از ایشان مشورت دریافت می‌داشت، چون نیک می‌دانست یگانه کسی او را به سوی خیر و فلاح رهنمایی می کند، پدر بزرگوار شان است.

علی (رضی‌الله‌عنه) روایت می‌کند، فاطمه (رضی‌الله‌عنها) از کارهای خانه خسته شده بود و از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) خواست که یک خادم به او بدهد. پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به او گفت: “آیا نمی‌خواهید چیزی بهتر از خادم به شما نشان دهم؟” سپس به او ذکرهایی را آموزش داد که فاطمه و علی (رضی‌الله‌عنهم) آن‌ها را هر شب پیش از خواب تکرار می‌کردند. (المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 170).

این حدیث از ابوهریره (رضی‌الله‌عنه) چنین روایت شده است: فاطمه (رضی‌الله‌عنها) از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) خواست که یک نفر خادم را در اختیار وی قرار دهند. اما پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به او فرمودند: “آیا آنچه که جستجو کردی بیشتر دوست داری یا چیزی بهتر از آن؟” سپس دعایی به او آموزش داد که آن را بخواند.

در روزهای آخر زندگی پیامبر (صلی الله علیه و سلم)، عایشه (رضی‌الله‌عنها) روایت می‌کند که زنان پیامبر (صلی الله علیه وسلم) همگی نزد او بودند. فاطمه (رضی‌الله‌عنها) وارد شد و به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) نزدیک شد. آن حضرت دختر شان را به کنار خود نشاند و چیزی به او گفت که فاطمه (رضی‌الله‌عنها) شروع به گریه کرد. سپس دوباره چیزی به او گفت که باعث شد فاطمه (رضی‌الله‌عنها) بخندد. عایشه از او پرسید که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) چه گفت؟ فاطمه (رضی‌الله‌عنها) گفت: “اولین بار به من گفت که جبرئیل هر سال یک بار قرآن را با او مرور می‌کرد، اما امسال دو بار مرور کرده و این نشان می‌دهد که مرگش نزدیک است. دومین بار به من گفت: آیا راضی نیستی که سرور زنان بهشتی باشی؟”

در لحظات آخر زندگی پیامبر (صلی الله علیه وسلم) که در حالت احتضار به سر می بردند، سر ایشان در دامن فاطمه (رضی‌الله‌عنها) بود. فاطمه گفت: “ای پدر، چه درد و رنجی!” پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: “پس از امروز، هیچ درد و رنجی برای پدرت نخواهد بود.” وقتی آفتاب حیات طیبۀ پیامبر (صلی الله علیه وسلم) غروب کرد، فاطمه گفت: “ای پدر، پروردگارت تو را خوانده و تو پاسخ داده‌ای. ای پدر، به بهشت فردوس می‌روی. ای پدر، به جبرئیل خبر داده‌ای.”

بعد از به خاک سپاری پیامبر (صلی الله علیه و سلم)، انس (رضی‌الله‌عنه) می‌گوید که از خانه فاطمه گذر کردم و او گفت: “ای انس! با کدامین قلب توانستید تودۀ خاک بر آرامگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) فرو بریزید؟” (صحيح ابن حبان، ج14، ص592).

القاب و جایگاه رفیع و اوصاف عالیۀ حضرت فاطمه رضی الله عنها:

سیده فاطمه (رضی الله عنها) به چندین لقب ملقب شده است. زهرا به معنای “گل رسول خدا” است. بتول به این معنا که او به خداوند نزدیک و علاقه‌ای به مردان نداشت. “ام ابی‌ها” به این دلیل که نسبت به پدرش بسی نیکوکار بود و با کمال محبت ایشان را مراقبت می‌کرد و نیز ریحانۀ رسول اکرم نیز نامیده شده است.

و این هم سخن چند در مورد جایگاه رفیع و اوصاف عالیۀ حضرت فاطمه رضی الله عنها:

من و ستایش فضل تو دعویی است خلاف

من و سرودن مدحت مظنه‌ایست خطا

مرا ز دعوی مدحت نه غیر ازین مطلب

مرا ز لاف مدیحت نه هیچ کام الا

که معترف به جلال توأم زهی توفیق

که معرفت به توام حاصل است شکر خدا (23)

در توصیف و معرفی جایگاه بلند حضرت فاطمة الزهرا رضی الله عنها چه سندی بالا تر از این پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده اند:

«إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، يُؤْذِينِي مَا آذَاهَا»

(فاطمه پارۀ تن من است، می‌آزارد مرا آنچه سبب آزار او شود.)

امام شرف الدین نووی در ذیل حدیث فوق می‌‌نویسد: 

«آنچه رنجیدگی و ایذاء حضرت فاطمه [رضی الله عنها] را فراهم آورد، سبب ایذاء پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم می‌‌گردد که علماء آن را حرام قرار داده‌اند.» (24)

و همچنین در روایتی آمده:

” يا فاطمة! إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك” (25)

«ای فاطمه! خداوند با ناخشنودی تو ناخشنود و با خشنودی تو خشنود می‌‌گردد». 

احادیث و روایاتی که از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم دربارۀ حضرت فاطمه زهرا نقل شده‌اند همه آنها دلالت بر مقام والا و مرتبه بلند آن بانوی بزرگوار نزد خداوند عزوجل و پیامبر او دارند.

در روایتی از ابن عباس رضی الله عنه آمده است:

“قال رسول الله [صلی الله علیه و سلم]: «أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ: خَدِيجَةُ بنتُ خُوَيْلِدٍ, وَفَاطِمَةُ بنتُ مُحَمَّدٍ وَمَرْيَمُ بنتُ عِمْرَانَ, وَآسِيَةُ بنتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ”

(برترین زنان بهشت عبارتند از: (خدیجه) دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)».

از اسامه روایت شده است که از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسیده شد: چه کسی نزد تو از همه محبوب‌تر است؟ فرمود: ‌«فاطمه» (26).

از بُریده روایت شده است که می‌گوید: محبوب‌ترین فرد از میان زنان نزد رسول خدا ص فاطمه و از میان مردان، علی بود». 

(- ترمذى در سنن خود، به شماره 3868؛ و حاکم در «المستدرك»؛ 3/155 آن را روایت کرده‌اند. حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبى هم با وى موافقت کرده است.)

از عائشه دختر طلحه، از عایشه مادر مؤمنان روایت شده است که گفت: کسی را ندیده‌ام که به اندازه فاطمه سخن و کلامش با سخن و کلام رسول الله ص شباهت داشته باشد. و هر وقت فاطمه بر پیامبر ص داخل می‌شد، پیامبر ص به سوی او می‌رفت و او را می‌بوسید و به وی خوش‌آمد می‌گفت. و فاطمه هم این کارها را در حق پیامبر صلی الله علیه وسلم انجام می‌داد.

(ابوداود در سنن خود، به شماره 5217؛ و ترمذى در سنن خود به شماره 2871 آن را روایت کرده‌اند. حاکم در «المستدرك»، 3/154 آن را صحیح دانسته و ذهبى هم با او موافقت کرده است.)

 از ابوسعید روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند:‌ «لا يبغضنا أهل البيت أحدٌ، إلاَّ أدخله الله النار» یعنی: «هیچ کس اهل بیت (خانواده پیامبر ص) بغض نمی‌ورزد، مگر این‌که خداوند او را داخل جهنم می‌گرداند». (حاکم در «المستدرك»، 3/150 آن را روایت کرده و آن را صحیح دانسته است و ذهبى هم آن را تأیید کرده است.)

از حذیفه روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «نزل ملك فبشرني أن فاطمة سيدة نساء أهل الجنة» یعنی: «فرشته‌ای فرود آمد و به من م‍ژده داد که فاطمه سرور و بزرگ زنان بهشتی است».

 (حاکم در «المستدرك» 3/151 آن را روایت کرده و آن را صحیح دانسته و ذهبى آن را تأیید کرده است.)

یکی از اوصاف حضرت فاطمه رضی الله عنها، راستگویی صریح‌اللهجه بودن وی بود. حضرت عایشۀ صدیقه گفته است: : « والذي ذهب بنفسه، ما رأيتُ آدمياً قطُّ أصدقُ لهجةً من فاطمةَ الزَّهْرَاء، غيرَ الذي ولَدَها» .

عائشه رضی‌الله‌عنها گفته است: «قسم به آنکه جانش را گرفته، هیچ انسانی راستگوتر از فاطمه الزهرا ندیدم، جز کسی که او را به دنیا آورد.» (27)

یکی از اوصافی که پسوند نام گرامی حضرت فاطمه، فراوان به کار برده شده، “الزهراء” است. هرچند برخی از محدثین گفته اند، کلمۀ «الزهراء» جزء حدیث نیست. (28)

از اوصاف دیگر حضرت فاطمه چنین گفته آمده است که: وی علاوه بر اینکه محبوب ترین دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شمرده می‌شد، صداقتش نیز زبانزد خاص و عام بود، بانویی بود دارای دست خیر و امداد به بی نوایان .

فاطمه (رضی الله عنها) بانویی کریم، صبور و با اخلاق نیکو بود که به آنچه خداوند به او عطا کرده بود راضی و شکیبا بود. در زندگی‌اش اذیت و آزاری بسیار دید؛ او شکنجه کفار قریش به پدرش (صلی الله علیه و سلم) در مکه قبل از هجرت را می‌دید، اما وی از جمله اینکه او آزار و اذیتی که عقبة بن معیط به پیامبر (صلی الله علیه و سلم) می‌کرد را از بین می‌برد، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در حال ادای نماز بودند و حضرت فاطمه هنوز  در دوران صباوت به سر می‌برد. وی، زمانی که در احد شایع شد که رسول خدا صلی الله علیه و سلم شهید شده، به میدان جنگ شتافت دید که رسول مبارک صلی الله علیه وسلم حراجت بر داشته اند، فاطمه رضی الله عنها با دستان خود خون را از چهره مبارک پیامبر صلی الله علیه و سلم  پاک کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم وی را بانوی زنان جهان معرفی فرمود. 

فاطمه رضی الله عنها از میان‌ دختران‌ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تنها كسی‌ است‌ كه‌ به‌ روایت‌ حدیث‌ پرداخته‌ است‌.

در كتاب‌های‌ معتبر حدیث‌ اهل‌ سنّت‌، 18 روایت‌ از او نقل‌ شده‌ كه‌ راویان‌ آنها عبارت از:

حضرت‌ علی‌، حسن‌، حسین‌، أنس‌، عایشه‌، اُم‌ كلثوم‌، اُم‌ رافع‌ و سلمی می‌باشند.‌ (الإصابة‌: ج‌ 4، ص‌ 365.)

پیامبر اکرم و نمونه ای از درس طهارت و تقوا به دخت گرامی شان:

آن حضرت صلی الله علیه و سلم را عادت بر این بود، هرگاه از مسافرتی تشریف می‌آوردند ابتدا به مسجد می‌رفتند و دو رکعت نماز در آن‌جا ادا می کردند و سپس به خانه فاطمه رضی الله عنها رفته و مدت نسبتاً طولانی در آن‌جا حضور می‌داشتند و بعد از آن جا بیرون شده به منازل همسران خویش سر می‌زدند.

محمد بن قیس (29) روایت می‌کند: روزی پیامبر صلی الله علیه و سلم و  حضرت علی کرم الله وجهه، سفری در پیش گرفتند. حضرت فاطمه در غیاب آن‌ها برای خویش یک جفت دستبند و گردنبند و یک جفت گوشواره تهیه نمود و نیز پرده ای بر سر درخانه خویش آویخت، تا بدین‌صورت از پدر و شوهر استقبال گرمی به عمل آورد.

وقتی پیامبر تشریف آوردند ابتدا به خانه دختر شان (فاطمه) رفتند. تنی چند از اصحاب که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را همراهی کرده بودند، متردد شدند که آیا تا خروج ایشان منتظر بمانند و یا بروند؟‌ چون معمولاً پیامبر صلی الله علیه وسلم در آن‌جا مدت زیادی را می‌ماندند، اما اصحاب این بار متوجه شدند که پیامبر به سرعت بیرون آمده اند و این در حالی بود که آثار خشم بر چهره مبارک شان مشاهده می شد. رسول اکرم آنگاه مستقیماً به طرف مسجد رفتند و بر روی منبر نشستند.

در این هنگام فاطمه دریافت که خشم رسول الله صلی الله علیه وسلم ناشی از مشاهدۀ دستبند و گردنبند و گوشواره‌ها و پرده بود، فوراً همه آن‌ها را از دست و گوش خود بیرون کشید و پرده را نیز پائین آورد و همه را نزد پدر گرامی شان فرستاد و به کسی که این‌ها را نزد پیامبر می‌برد، گفت: به رسول خدا صلی الله علیه و سلم بگو دخترت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید همه این‌ها را در راه خدا مصرف کنند. حینی که آن شخص نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و پیام دختر شان را به آن جناب رساند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: “پدر فدایش شود چه کار زیبایی انجام داد، من می‌دانم که دنیا نمی‌تواند در حریم دل محمد و اولادش راه پیدا کند، اگر دنیا به اندازه پر پشه‌ای نزد خداوند ارزش می‌داشت برای هیچ کافری حتی یک جرعه آب هم از دنیا نصیب نمی‌شد.”

علماء می‌گویند: پیامبر صلی الله علیه وسلم از دنیا و کالاها و تعلقات فانی‌اش بر فاطمه می‌ترسید.

راجع به داستان گردنبند طلا یا نقره روایتی با این عبارت نیز ذکر شده است: از ثوبان روایت شده است که می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه وسلم بر فاطمه داخل شد و من هم با او بودم. فاطمه گردنبندی طلا بر گردن داشت و گفت: ابوالحسن این را به من هدیه داده است. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «آیا خوشحال می‌شوی که مردم بگویند: ‌این فاطمه دختر محمد است و در دستش، حلقه‌ای از آتش دوزخ است!» سپس رفت. فاطمه با آن گردنبند، برده‌ای را خرید و سپس آن را آزاد کرد. آن‌گاه پیامبر  ص فرمود: «سپاس برای خدایی که فاطمه را از آتش دوزخ نجات داد». (30)

از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا ص فرمودند: «أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَفَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَمَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَآسِيَةُ»: «برترین زنان بهشتی، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد و مریم و آسیه هستند».

هم‌چنین آن حضرت فرمودند: «حَسْبُكَ مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مَرْيَمُ وَخَدِيجَةُ وَآسِيَةُ بنت مزاحم وَفَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وسلم» : «بس است برای تو از زنان جهانیان: مریم، خدیجه، آسیه دختر مزاحم و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه وسلم».

وصلت با میمنتِ حضرت فاطمة الزهرا با حضرت علی کرم الله وجهه:

زمانی که موافقت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم برای ازدواج حضرت فاطمه رضی الله عنها با حضرت علی کرم الله وجهه صورت گرفت، یکی از اصحاب به نام حارثه بن نعمان که در همسایگی جناب پیامبر اکرم می‌زیست، از تصمیم و خواست قبلی پیامبر «صلی الیه علیه و سلم» اطلاع یافت، بی‌درنگ نزد آن حضرت آمد و گفت: من دریافتم که شما می‌خواهید حضرت فاطمه در کنار شما و در همسایگی تان قرار داشته باشد، [اشاره به خانه هایی که مربوط وی بود] این چند باب منزل از آن من است و نزدیک‌ترین خانه‌های بنی نجار به شما همین منازل هستند، من معتقدم تمام دارائی‌های من از آن خدا و رسول اویند.

ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم! یقیناً همان مالی که از من در خدمت شما و مورد استفاده شما قرار دارد نزد من محبوب‌تر از آن مالی است که خودم شخصاً از آن استفاده می‌کنم.

رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: “راست می‌گویی، خداوند در مال و جان شما برکت عنایت فرماید.”

پس از آن مرحله حضرت فاطمه و حضرت علی کرم الله وجهه در همسایگی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم اسکان گزدیدند که در ملکیت حضرت حارثه قرار داشت.

حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم هر روز صبح جویای احوال آن اهل بیت شده از ایشان خبر می‌گرفت و خطاب به آن‌ها می‌فرمود: ای اهل خانه سلام خداوند بر شما باد و خداوند شما را پاکیزه گرداند عادت پیامبر جاین بود.

حضرت فاطمه‌‌ زهرا رضی الله عنها همان گونه که از چشمۀ زلال مهر و‌ محبّت‌ والدین گرامی اش سیراب بود، با همان نحو از لطف و مهر و رهنمایی های خواهرانش‌ به‌ خصوص‌ زینب رضی الله عنها، نیز مستفید می‌گردید ‌.

این نکته را به خاطر افزودیم: هنگامی‌ که «زینب» رضی الله عنها به‌ سن‌ ازدواج‌ رسید و وارد خانۀ‌ شوهر گردید‌، متعاقب آن خواهر دیگرش‌ یعنی «رقیه» نیز به‌ خانۀ‌ بخت‌ رهسپار شد، فاطمه‌ الزهرا رضی الله عنها، با رفتن این دو خواهر مهربان، حضرت فاطمه بنای گریۀ شدیدی را نهاد، زمانی که مادرش (حضرت خدیجه رضی الله عنها)‌ علت‌ آن‌ را جویا شد تا بداند که چه‌ چیزی وی را به‌ گریه‌ انداخته‌ است‌؟! فاطمه‌ رضی الله عنها پاسخ داد‌: خواهش‌ می‌کنم‌ اجازه‌ ندهید هیچ‌ کس‌ مرا از شما پدر و مادر جدا کند، من‌ طاقت‌ دوری شماها را ندارم‌! 

حضرت خدیجه رضی الله عنها‌، این‌ مادر مهربان‌ و فداکار، تبسّمی‌ که‌ مظهر کمال مهربانی‌ و محبّت‌ وی بود، بر لبانش‌ نقش‌ بست‌ و گفت‌: ما هرگز تو را ترک‌ نمی‌کنیم‌ تا وقتی خودت‌ بخواهی (31)

علی ای حال، کتاب روزگار ورق می‌خورد، زمان آن فرا رسید که عندلیب اقبال به گوش حضرت فاطمه نیز نوای وصلت فرو خواند. همان بود که زمینۀ وصلتش با حضرت علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) فراهم گشت و این اتقاق خجسته، پس از غزوه احد در مدینه رخ داد. در آن زمان حضرت فاطمه در آستانۀ هجدهمین بهار زندگی قرار داشت. 

اکنون به داستانی که به این موضوع مرتبط است، گوش می گماریم:

روزی ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) به نزد پیامبر آمد و از ایشان درخواست کرد که فاطمه (رضی الله عنها) را به همسری او درآورند. پیامبر (صلی الله علیه و سلم) این درخواست را به نحوی رد کردند که پای هیچ نوع تاثر و نارضایتی در میان نیفتاد. متعاقباً عین تقاضا از سوی عمر بن خطاب (رضی الله عنه) نیز صورت گرفت، اما رسول اکرم صلی الله علیه وسلم این درخواست را نیز به همین گونه رد فرمودند. سپس علی بن ابی طالب (کرم الله وجهه) نزد آن حضرت صلی الله علیه و سلم حضور یافت و موضوع ازدواج با حضرت فاطمه رضی الله عنها را مطرح کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با شنیدن پیام نامبرده، از وی پرسیدند که چه چیزی برای مهریه در اختیار دارد؟ حضرت علی (رضی الله عنه) پاسخ داد: یک اسب و یک زره دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به وی فرمودند: اسب را نگه دارد و زره را به بازار بفروشد و آن را به عنوان مهریه به فاطمه قرار دهد.  حضرت علی زره را به چهارصد و هشتاد درهم به فروش رساند و با آن به حضور جناب پیامبر بازگشت. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بخشی از آن را برای خرید جهیزیه فاطمه رضی الله عنها تخصیص فرمودند و سپس آب بر دست و سر فاطمه و علی ریختند و برای هر دو دعای خیر کردند.

هجرت سیده فاطمه زهرا «رضی الله عنها» به مدینه منوره : 

نقش زید بن حارثه (رضی الله عنه) در هجرت سیده فاطمه (رضی الله عنها) چه بود؟ 

زمانی که زمینۀ هجرت او به مدینه فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم، زید بن حارثه و یکی از انصار و یکی از بنی عبدالمطلب را از مدینه به مکه فرستاد تا او و خواهرش ام کلثوم (رضی الله عنهما) را انتقال دهند. زید به نزد آنان رفت و آنان را برای سفر به مدینه همراهی کرد. یک مرد مشرک به نام حویرث بن عبد قصی، که یکی از بزرگان قریش بود، شتر فاطمه (رضی الله عنها) را گرفت و آن را زخمی کرد و فاطمه به زمین افتاد و جراحاتی برداشت. بعدها علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) او را در روز فتح مکه کشت.

زندگی پرفراز و نشيب‌ فاطمه‌ رضی الله عنها:

در واپسین بخش های منقبت قرة العین رسول گرامی خدا ( حضرت فاطمه رضی الله عنها ) نزدیک می‌شویم، اینک در این قسمت نوشته به طور گذرا به مواردی از زندگی ایشان می پردازیم که هم سرور  توام با سعادت و خوشی های بی پایان را در آنها مشاهده کرد و هم مرارت ها و تلخی های بیشمار را در ارتباط پدر مهربان و عزیز شان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:   مشاهده‌ی‌ اذیت‌ و آزار پدر عزیزش‌ از سوی‌ مشركان‌ مكّه‌.

  •   محاصرۀ‌ پدر بزرگوار و یاران‌ شان در شعب‌ ابی‌طالب‌.
  •   وفات‌ مادر عزیز و مهربان‌ او، یعنی حضرت خدیجه رضی الله عنها.
  •   هجرت‌ و جدایی‌ خواهرش‌ رقیه‌ رضی الله عنها به‌ حبشه‌.
  •   وفات‌ خواهرش‌ رقیه رضی الله عنها،‌ همسر حضرت‌ عثمان‌ رضی الله عنه.
  •   مصوبۀ‌ مشركان‌ در دارالندوه‌ و تصمیم‌ به‌ حذف فیزیکی آن حضرت صلی الله علیه وسلم.
  •   هجرت‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم به‌ مدینه منوره‌ و بی‌خبری‌ فاطمه رضی الله عنها‌ از تصمیم.
  •   هجرت‌ فاطمه رضی الله عنها‌ به‌ مدینه‌ منوره و تعقیب‌ آنان‌ از سوی‌ دشمنان‌.
  •   روزهای‌ شكل‌گیری‌ حكومت‌ اسلامی‌ در مدینه منوره‌.
  •   وقوع‌ جنگ‌ بدر و مشاهده‌ نصرت‌ الهی‌ و مددهای‌ غیبی‌.
  •   جنگ‌ اُحد و شایعۀ‌ شهادت‌ رسول‌ الله صلی الله علیه وسلم.
  •   ازدواج‌ با علی کرم الله وجهه‌ و آغاز زندگی‌ جدید.
  •   تولد فرزندان‌ مبارك‌.
  •   فوت‌ خواهر دیگرش‌، زینب رضی الله عنها‌ در سال‌ هشتم‌ هجری‌.
  •   فوت‌ خواهر دیگرش، اُم‌كلثوم‌ رضی الله عنها در سال‌ نهم‌ هجری‌.
  •   فتح‌ مكّه‌ و مشاهده‌ شكوه‌ و عظمت‌ اسلام‌.
  •   روزهای‌ واپسین‌ زندگی‌ پر فضیلت و سعادتبار پدر.
  •   ایجاد آتش فراق‌ از رهگذر رحلت جانگداز پدر عزیز و محبوب‌.
  •   ارتداد بعضی‌ از قبایل‌ عرب‌.

 آمادگی برای سفر به جهان باقی:

سزاوار خواهد بود این بخش نوشته را با ریختن قطرات اشک آذین ببندم که سخن از پرواز روح پارۀ تن پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم است، پرواز یک فرشتۀ زمینی، فرشته ای پرورده در آغوش پر مهر رحمةً للعالمین و آن عبارت بود از نزدیک شدن سفر همیشگیِ “نهال گلشن عصمت گل حدیقه دین”/ “سرور سینه بی‌کینه رسول خدا”/ “گرانبها صدف گوهر حسین و حسن”/ “قیاس منتج قدر ائمه والا” (32)…، یعنی فاطمۀ زهرا، که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ” ام ابیها”(‌33) اش می‌خواند…!

برای شنیدن این داستان رقت انگیز، که با تکیه بر منابع معتبری آراسته آمده، با ما باشید:

روز های پرواز مرغ ملکوتی روح گل خوشبوی رسول خدا صلی الله علیه وسلم نزدیک می‌شد، او این سفر جاودانی را از  آنجا دریافت کرد که از پدر عزیزش‌ شنیده‌ بود نخستین کسی که از اهل‌ بیت‌ معظم و پر شرافت نبوی (صلی الله علیه وسلم) به آن حضرت می‌پیوندد، او خواهد بود، یعنی فاطمۀ زهرا! دخت گرامی نبی و فرستادۀ خدا،‌ برای‌ این‌ سفر جاودانی آمادگی‌ می‌گرفت‌، اما پیش از آن نیاز بود که کتاب وصیتش را در مقابل چشمان نافذ شیر خدا ( علی کرم الله وجهه) بکشاید و خطاب به آن بگوید:

” پسر عموی عزیز‌! احساس‌ می‌کنم‌ هنگامۀ کوچ‌ به‌ سوی پدر عزیزم‌ نزدیک‌ است‌، اجازه ده تا تو را وصیتی کنم‌.

حضرت‌ علی‌ رضی الله عنه، در برابرش‌ نشست‌ و از او خواست تا هر آنچه در دل دارد، بر گویدش!

حضرت فاطمه‌ رضی الله عنها، سخن خویش را بدینگونه آغازید‌: 

“تا آن دمی که در حریم خانه ات بودم‌، نه‌ سخن کذبی از من سر زده و نه‌ خلاف‌ میل تو‌ کاری انجام پذیرفته.

حضرت علی‌ رضی الله عنه، فی‌الفور در میان حرف های همسر عزیزش دوید و گفت: ” خداشناسی تو بر همه محرز است و ‌ پرهیزگارتری تو نیز بر جملگی مسّلم! بگذار بگویم: یکی از دشوار ترین و دردناکترین حالتی که در خود احساس می کنم، همانا حایل شدن پای جدایی همیشگی با توست، اما واقعیت امر این است که نمی‌توان‌ در برابر مرگ‌ سد واقع شد‌.” سپس افزود:

همسر عزیز! به‌ خدا سوگند که مرا به‌ یاد رحلت‌ جانگداز رسول‌ گرامی الله صلی الله علیه وسلم و آن‌ مصیبت‌ بزرگ‌ انداختی که جناب شان برای همیش با ما وداع فرمودند.”

آنگاه هر دو بنای گریه‌ سر دادند. حضرت‌ علی‌ کرم الله وجهه دست خود‌ را بر پیشانی‌ و سر و صورت‌ مبارک فاطمه نهاد و افزود‌: ” حالا هر دستوری که‌ برای من داری، بفرما تا‌ با تمام‌ وجود برای خدمتگزاری آمادگی گیرم‌.”

قبل از پرداختن به پاسخ حضرت فاطمه رضی الله عنها لازم است که علاوه داریم: هر مادری در هر موقعی که باشد، به خصوص هنگام قرار داشتن در بستر بیماریِ مشرف به سفر همیشگی، آنچه بیشتر مایۀ نگرانی آن می‌باشد، سرنوشت و یا چگونگی آیندۀ فرزندان وی خواهد بود. این یک حس غیر قابل دفع و یک جاذبۀ بزرگ عشق مادر بودن است. از همین رو هنگامی که دخت گرامی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم، حس کرد که زمان رحلت همیشگی از دنیا و پیوستن وی به پدر گرامیش فرا رسیده، بیشتر از هر چیز در فکر فرزندان عزیز خود افتاد. از همین سبب در این بخش سخنانش -که حکم وصیت نامه را داشت- خطاب به همسر گرامی اش (حضرت علی کرم الله وجهه) فرمود:

“نخستین وصیت‌ من‌ [به عنوان یک مادر] این است که‌ بعد از رحلت‌ من‌ با خواهر زاده‌ام «اُمامه» ازدواج‌ کنی‌؛ چون من او را نسبت به هر کسی دیگر برای‌ تربیت‌ و مراقبت‌ فرزندانم‌ بهتر و شایسته تر می‌دانم. وصیت دوم من این است که مراسم غسل و تکفین مرا شبانه‌ (در دل تاریکی شب) انجام دهی و در سینۀ خاک‌ بسپاری! چون شب زمانی است که همه‌ چشم‌ها در خواب‌ فرو می‌روند‌، و این مناسب ترین فرصتی است که من از مشاهده نامحرمان‌ در امان خواهم ماند”.

بخش دوم سخنان حضرت‌ فاطمه‌دلالت بر آن داشت که وی در مورد رعایت حجاب‌ بسیار دقیق‌ و حساس‌ بود. مشهور است که حضرت فاطمه‌ رضی الله عنها از نظر شرم و حیا یک الگوی منحصر به فرد به شمار می‌آمد و نمونه بارزی برای زنان امت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم! طوری که هرگز خوش نداشت خود را در برابر مردان بیگانه ظاهر کند و صدایش را به هیچ وجه بلند نمی‌کرد که مبادا به گوش نامحرمی برسد. 

مشابه به آنچه گفته آمدیم، روایت دیگری نیز هست و آن اینکه: روزی حضرت فاطمه نزد اسماء بنت عمیس نشسته بود، ناگهان بنای گریه نهاد. حضرت اسماء رضی الله عنها با تعجب سبب گریۀ وی را جویا شد. حضرت فاطمه رضی الله عنها فرمود: نگرانی بزرگم این است، پس از آنکه از جهان در گذشتم و غسل و تدفینم کرده، داخل تابوتم گذاشتند، مردمی که برای جنازه حضور می‌یابند، قامت مرا خواهند دید، اما من هرگز دوست ندارم مردان نامحرم مشاهده ام کنند!”

 حضرت اسماء رضی الله عنها از چنین تفکر بسیار به شگفت اندر شد، آنگاه به یاد آورد که چگونه جنازه زنان حبشه را تکفین می‌کردند. سپس رو به حضرت فاطمه کرده عرض نمود: “در کشور حبشه دیده ام که چهار طرف جنازه را بلند می‌کردند و پتوئی روی آن می‌انداختند تا میتی که در آن قرار داشت، هرگز دیده نشود!” با شنیدن سخنان حضرت اسماء، بر سیمای مبارک دخت گرامی رسول الله «صلی الله علیه و سلم »نشانۀ مسرت پدید آمد و وی را با دعای خیری بدرقه فرمود و وصیت نمود تا جنازه‌اش به همین منوال تکفین شود، طوری که هنگام حمل تابوت وی، هیچ مردی قادر به دیدنش نشود. (34)

طبق یک روایت دیگر: «اسماء بنت‌ عمیس» (همسر حضرت‌ ابوبکر صدیق رضی الله عنه) ‌ گفت‌: 

ناراحت‌ نباش‌! چیزی به‌ تو نشان‌ خواهم‌ داد که‌ در حبشه‌ دیده‌ام‌. سپس‌ چند شاخه‌ خرما آورده‌، آنها را خم‌ کرد و به‌ هم‌ وصل‌ نمود، بعداً‌ پارچه‌ای‌ بر آن‌ کشید و چیزی‌ شبیه‌ تابوت‌ درست‌ کرد.

حضرت‌ فاطمه‌ رضی الله عنها از دیدن‌ آن‌ خوشحال‌ گردید و فرمود: بسیار خوب‌ است‌ جسد مرد یا زن‌ در آن‌ معلوم‌ نمی‌شود. حتماً پس‌ از غسل‌ دادن‌، مرا در چنین یک تابوتی بگذارید تا هیچ جای بدنم‌ برای مردان‌ مشخص‌ نباشد. (35‌)

بیماری‌ حضرت فاطمه‌ رضی الله عنها، با گذشت هر روز شدت‌ بیشتری می‌یافت‌، حضرات: حسن‌ و حسین‌ و علی‌ (رضی الله عنهم) هرگز‌ از نزد حضرت فاطمه‌ الزهرا دوری نمی‌گزیدند. سرانجام زنگ اجل به صدا در آمد، آن روز برابر می‌شد با روز سه‌شنبه،‌ سوم‌ رمضان‌ (یازدهم‌ هجری‌)، و تقویم نشان می‌داد که شش‌ ماه‌ از غروب هستی جناب‌ رسول‌ اکرم ‌صلی الله علیه و سلم سپری شده است؛ حضرت فاطمه‌ رضی الله علیها خطاب به «سلمی»(36) یا «اسماء» (37) فرمود تا آب‌ آماده‌ کردند. حضرت‌ فاطمه‌ غسل‌ کاملی‌ گرفتند، لباس‌های‌ نو شان را پوشیدند، سپس‌ خطاب به «سلمی» (اسما) گفتند‌ تا رختخواب شان را در وسط‌ حجره‌ بگستراند، حضرت فاطمه رضی الله عنها، آن‌گاه‌ رو به‌ قبله‌ دراز کشید؛ (و به‌ صورت‌ سنّت‌) دست‌ها را زیر سر نهاد و فرمود: “من‌ اکنون‌ قبض‌ روح‌ می‌شوم‌، خود را پاکیزه‌ کرده‌ام‌، کسی‌ مرا پوشش مرا دور نسازد .” (38)

پس‌ از آنکه روح‌ ملکوتی حضرت فاطمۀ‌ زهراء، به پرواز در آمد، فرزندان عزیز شان (حسن‌ و حسین)‌ وارد استراحتگاه مادر گرامی شان‌ شدند و سراغ‌ مادرشان‌ را گرفتند و گفتند: اکنون‌ وقت‌ استراحت‌ مادرمان‌ نیست‌! اسماء (سلما) به‌ آنان‌ گفت‌: عزیزانم‌! مادر عزیز تان‌ سفر همیشگی را برگزیده اند.

فرزندان‌ حضرت زهراء اشک افشان‌ جانب‌ مسجد شتافتند تا پدرشان‌ را از درگذشت غم‌انگیز مادر با خبر سازند. وقتی‌ خبر وفات‌ زهراء (رضی الله عنها) به‌ حضرت علی‌ کرم الله وجهه رسید، از شدّت‌ غم‌ و اندوه‌ بی‌تاب‌ شد و فرمود: “ای دختر پیامبر! تو تسلی‌بخش‌ من‌ بودی، بعد از تو از که‌ تسلیت‌ جویم‌؟”

خبر رحلت‌ یادگار رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم به‌ سرعت‌ در سراسر مدینه‌ منوره پیچید. مردم‌ گروه گروه،‌ به‌ سوی‌ خانۀ‌ دخت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم حضور به هم رسانیدند و با دیدن‌ حضرات علی‌ و حسن‌ و حسین رضی الله عنهم ‌ به‌ شدت‌ می‌گریستند، منتظر بودند تا جنازه‌ی‌ زهراء را تشییع‌ کنند، اما حضرت ابوذر رضی الله عنه آمد و گفت‌: “به‌ خانه‌هایتان‌ برگردید! چون‌ تشییع‌ جنازه‌ به‌ تأخیر افتاده‌ است‌”.

این‌ یکی‌ از وصایای‌ خود حضرت فاطمه‌ رضی الله عنها بود که‌ تشییع‌ جنازه‌ ایشان بدون‌ حضور مردم‌ در دل‌ شب‌ انجام‌ گیرد.

پس‌ از مراسم‌ تدفین‌ و خاک‌سپاری دختر گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم،‌ حضرت‌ علی‌ کرم الله وجهه، با دل غمناک چنین گفت:

لکلّ اجْتماع من خَلِیلَین فرْقَةٌ 

وکل الذی دون الممات قَلِیلُ 

وإنّ آفتقادى واحداً بعد واحدٍ 

دلیل على أن لا یدُومَ خَلیل (39)

چون درد فراق در جهان چیست، بگو

عاجز ز فراق ناشده کیست، بگو؟

گویند مرا که در فراقش مگری

آن کیست که از فراق نگریست، بگو؟ (40)

در مورد گزینش آرامگاه حضرت‌ فاطمه رضی الله عنها، دو روایت در دسترس است، برخی گویند وی‌ را در قبرستان‌ بقیع‌ به‌ خاک‌ سپردند، اما بعضی‌ از مورّخان‌ بر این‌ باوراند که‌ حضرت‌ فاطمه را ‌در حجرۀ‌ خودش‌ در همسایگی‌ پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم دفن‌ کرده اند. (الله اعلم) (41)

افزودنی است: مطابق روایات عمر گرامی حضرت فاطمه از بیست و پنج بهار فرا تر نرفته بود.

در برخی روایات آمده است: 

ایشان در سال یازدهم هجری در 23 سالگی دار فانی را وداع گفته است.  او نخستین کسی بود که در اسلام برایش تابوت ساخته شد. (42)

او اولین کسی بود که از اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و سلم)پس از عروج روح مبارک آن حضرت، درگذشت. 

در این قسمت نوشته بی مناسبت نخواهد بود، ابیاتی از فیض لاهیجی را نقل کنیم: 

شهاب نیست به شب کز وفور فیض به ارض

ستاره از فلک آید برای کسب هوا

چنان که روح‌فزا گشته است پنداری

هوا شمیم گرفته ز تربت زهرا

چه تربتی که بود آبروی گوهر دین

چه تربتی که بود نور چشم نور و ضیا

چه تربتی که رسد گر غبار او به فلک

هزار جان گرامی کند به نقد فدا

چه تربتی که بود ننگش از گران‌قدری

عبیر جیب و بغل گر نمایدش حورا

خجسته تربت پاکی که گوهر عصمت

درو گرفته چو دُر در دل صدف مأوا  (43)

حضرت فاطمه یکی از چهار بانوی برتر عالمیان:

در [فتاوی اللجنة الدائمة: ۳/۲۳۵] آمده‌ که‌ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به‌ حضرت فاطمه‌ مژده‌ داد که‌ ایشان [از جملۀ چهار بانوی] سید و بزرگ زنان بهشت می‌باشند.

و در [فتاوی و مقالات ابن باز: ۷/۴۰۲] آمده‌: … از میان مردها افراد زیادی به‌ درجۀ کمال دست یافته‌اند، اما حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و سلم) از همۀ آن‌ها کامل‌تر و فاضل‌تر است، زیرا در روایت صحیحی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نقل شده‌ که‌ فرمودند: «كَمُلَ مِنَ الرِّجَالِ كَثِيرٌ وَلَمْ يَكْمُلْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاَّ مَرْيَمُ ابْنَةُ عِمْرَانَ وَآسِيَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ وَفَضْلُ عَائِشَةَ عَلَى النِّسَاءِ كَفَضْلِ الثَّرِيدِ عَلَى سَائِرِ الطَّعَامِ».

(مردهای زیادی به‌ درجۀ کمال رسیده‌اند، اما از میان زنان جز مریم دختر عمران و آسیه‌ دختر مزاحم (همسر فرعون) زن دیگری به‌ آن درجه‌ دست نیافته‌ است، و فضل و برتری عایشه‌ بر سایر زنان مانند فضل و برتری آب‌گوشت بر سایر غذاها است).

و در روایاتی دیگر به‌ ثبوت رسیده‌ که‌ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: خدیجه‌ دختر خویلد رضی الله عنها مادر فرزندان پیامبر جزو زنان کامل می‌باشد و به‌ همین گونه راجع به‌ فاطمه‌ دختر پیامبر نیز به‌ ثبوت رسیده‌ که‌ فرمودند: ایشان یکی از زنان اهل بهشت می‌باشند، پس اینان (پنج زن ذکر شده‌) زنانی هستند که‌ در میان سایر زنان به‌ درجۀ کمال دست یافته‌اند.

  •    

بخش واپسین نوشته را به مناسبت ریحانۀ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را به فراز هایی مطالب ادبی آذین می بندیم که از آن جمله است ابیاتی از علامه محمد اقبال لاهوری به زبان عربی: (44)

 قَالَ النبيُّ (صلى الله عليه وسلم) لفاطمةَ: “يَا فَاطِمَةُ، أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ، أَوْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الأُمَّةِ؟” (رواه البخاری)

یعنی: « تو بزرگ و سرور زنان بهشتی هستی».

همانا انداختن نور و روشنائی بر سیرت فاطمه رضی الله عنها کاری بس دشوار است، چون مناقب و فضائل و بزرگواری‌هایش خیلی زیادند. به خدا قسم، من که دارم راجع به سیرت و زندگانی او می‌نویسم احساس خجالت و شرمساری می‌کنم. من کیستم تا سیرت و زندگی دختر رسول الله صرا روایت کنم؟!!!.

احساس می‌کنم که کلمات از خجالت و شرمساری فرار می‌کنند.

همانا سیرت معطرش بهترین توشه برای زنان و دخترانمان است؛ چون قلب‌های باایمان را به گونه‌ای در می‌آورد که با نور یقین سرازیر می‌شوند و با طناب ایمان و تقوا متصل می‌شوند. او دختر سرور و بزرگ اولین و آخرین، حضرت محمد صلی الله علیه و سلم است، و مادرش، سرور و بزرگ زنان جهانیان، خدیجه رضی الله عنها می‌باشد.

پس چگونه سیرت و زندگینامه‌اش را شروع کنیم و از کجا شروع کنیم، چون بوی خوش سیرتش سراسر هستی را پُر کرده تا جایی که ما نمی‌دانیم چه می‌نویسیم و چه چیزی را رها می‌کنیم!!!.

چقدر نیازمندیم ـ در حالی که با سیرت معطرش زندگی می‌کنیم ـ که خود را از تعلقات دنیا رها کنیم تا آن لحظات باارزش را در خانه نبوت بگذرانیم تا حیات حقیقی‌ای که پیامبر صهمراه مادرمان خدیجه و دخترش فاطمه لبه سر برده، ببینیم.

با ما بیایید تا آن صفحه مبارک را همراه ریحانه خانه پاک، همراه سرور و بزرگ زنان جهانیان در زمان خود و سرور و بزرگ زنان بهشتی، همراه فاطمه کسی که دل‌ها با یاد او آرام می‌شوند، شروع کنیم.

آن سیرت معطر را با این کلمات شروع می‌کنم:

الـمجد یُشرَق من ثلاث مطالع /  في مهد فاطمة فما أعلاها!

(مجد و بزرگی در بستر فاطمه از سه جهت طلوع می‌کند. او چقدر والاست!)

 هي بنت من، هي زوج من، هي أم من ؟ /  من ذا یداني في الفخار أباها؟

(او دختر کیست؟ همسر کیست؟ مادر کیست؟ چه کسی در بزرگی به پای پدرش می‌رسد؟. )

هي ومضة من نور عین الـمصطفی/  هادي الشعوب إذا تروم هُداها

(او تابشی از نور چشم مصطفی، هدایتگر ملت‌هاست وقتی که هدایتش بخواهد) . 

هو رحمة للعالـمین وکعبة الآ /  مال في الدنیا وفي أخراها

(او پیامبر (صلی الله علیه و سلم) رحمت و مهربانی برای جهانیان است. و کعبه آرزوها در دنیا و آخرت است) 

من أیقظ الفطر النیام بروحه /  وکأنه بعد البلی أحیاها

(کسی که سرشت‌های خوابیده را با روح خویش بیدار کرد. گوئی پس از پوسیدن و کهنگی، آنها را زنده گردانید.) 

وأعاد تاریخ الحیاة جدیدة /  مثل العرائس في جدید حُلاها

(و تاریخ را حیاتی تازه بخشید، مانند عروس‌ها در لباس‌ها و زینت‌های نوشان)

ولزوج فاطمة بسورة «هل أتی» /  تاجٌ یفوق الشمس عند ضُحاها

(شوهر فاطمه با آمدن سوره «هل أتی» درباره او، تاجی است که از خورشید موقع روشنائی‌اش هم بالاتر است)

أسدٌ بحصن الله یرمي المشکلات /   بصیفل یمحو سطور دُجاها

(شیری است که به کمک خدا مشکلات را رفع می‌کرد و سطرهای تارش را پاک می‌کند)

إیوانه کوخ، وکنز ثرائه /  سیفٌ، غدا بیمینه تیَّاها

(خانه‌اش از نی است و ثروت و دارایی‌اش، شمشیر است. آشفتگی‌اش به وسیله برکتش رفت)

في روض فاطمة نما غصنان لم /  ینجبهما في النیرات سواها

(در بوستان فاطمه دو تا شاخه رشد کرده که در میان زنان نورانی کسی جز فاطمه آنان را گرامی و نجیب نیاورده است)

فأمیر قافلة الجهاد وقطب دا /  ئرة الوئام والاتحاد ابناها

(فرمانده قافله جهاد و قطب دایره هماهنگی و اتحاد، دو پسر فاطمه است)

هي أسوة للأمهات وقدوة /   یترسم الفخر المنیر خُطاها

(او اسوه و الگوی مادران است که گام‌هایشان فخر و بزرگی روشنائی دهنده، ترسیم می‌کنند) 

حسن الذي صان الجماعة بعدها /  أمسی تفرقها یحل عُراها

(حسن، کسی که جماعت مسلمین را پس از آن‌که تفرق و چند دستگی‌، برهنه‌اش می‌نمود، مصون و محفوظ نمود.) 

ترک الخلافة ثم أصبح في الدیار  /  إمام ألفتها وحُسن عُلاها

(خلافت را رها کرد سپس در سرزمین‌ها و مناطق، امام و پیشوای الفت دادن و والایی نیک آن شد). وحسین في الأبرار والأحرار ما /   أزکی شمائله وما أنداها! 

(و حسین در میان نیکان و آزادگان و آزاد مردان، ویژگی‌هایش چه قدر پاک و بی‌نظیر است!)

متفکر اسلام، علامه محمد اقبال.، در دیوان فخیم خود سروده دیگری نیز در منقبت حضرت فاطمه دارد که در بخش بانوان در آیینه شعر این اثر نقل شده است.

در این بخش نوشته بریده ای از قصیده غرایی تقدیم می‌شود که فیاض لاهیجی  آن را  “در منقبت حضرت فاطمه زهرا(رضی الله عنها) ” سروده است: 

… به وصف آب و هوا چون شوم صحیفه‌نگار

هزار غنچه معنی شود شکفته مرا

رسید تا به زبانم شکفته می‌گردد

به آب و تاب کنم چون حدیث غنچه ادا

به سینه غنچه پیکان شکفته جا گیرد

درین هوا چو خدنگی شود ز شست رها

به دهر غنچه نشکفته غنچه دل ماست

وگرنه نامی ماندی ز غنچه چون عنقا…

نتیجه‌ای که ز انتاج قدر او زادند

نتایج کرم و علم و عدل و جود و سخا

زهی جلالت قدری که زاده نسبش

بزرگ ملت و دین است تا به روز جزا

سیادت از شرف اوست نور چشم نسب

شرافت از نسب اوست تاج عز و علا

به خود سپهر چه مقدار ازین هوس بالید

که گردد از پی جاهش کمینه پرده‌سرا

ولیک غافل ازین در طریق عقل و قیاس

که در حساب چه مقدار گنجد از دریا

مقرنس فلکش پایه‌ای ز قصر جلال

مسدس جهتش عرصه‌ای ز صحن سرا

عروس کنه جلالش نقاب نگشاید

مگر به حجله علم خدای بی‌همتا

به وهم عرصه قدرش نمی‌توان پیمود

محیط را نتوان کرد طی به زور شنا

کنند طول زمان حلقه حلقه گر چو کمند

به اوج قصر جلالش هنوز نیست رسا

محیط عرصه قدرش نمی‌تواند شد

زمان اگر سر خود را گره کند برپا

درین سخن سر مویی نه جای اغراقست

مجردات برونند از دی و فردا

هم این زمان طویل و هم این مکان عریض

نظر به عالم قدس است ذره در صحرا

طهارت نسب او را سلامی از آدم

جلالت حسب او را پیامی از حوا…

مرا چه حد که کنم وصف رتبه شأنت

مرا چه حد که شوم درخور تو مدح‌سرا

نقاب قدر تو بگشوده «بضعه منی»

علوشان تو بنموده از «من اذاها»

چه حاجتست به تعریف رتبه‌ات که بسی است

علوشان ترا رتبه ائمه گوا

به چاکری درت آسمان مرادطلب

به خاک‌روبی تو آفتاب کام‌روا

فلک به راه وفاق تو می‌رود شب و روز

از آن پرآبله باشد همیشه‌‌اش کف پا

غبار درگهت آرایش نسیم بهار

ز گرد بارگهت آب‌روی باد صبا

به رتبه تو تواند فلک تشبه کرد

پرد به بال و پر آفتاب اگر حربا

من و مناسبت خدمتت, زهی امید!

من و موافقت طاعتت خجسته رجا!

مرا توقع لطفت بس است حسن عمل

مرا توجه فضلت بس است خیر جزا

زمن نه درخور شأن تو خدمتی لایق

زمن نه در حق جاهت ستایشی بسزا

همیشه تا که ز لطف و ز قهر در عالم

معززند احبا، مذللند اعدا

عزیز لطف تو بادا چو دوستان فیاض

ذیل قهر تو اعدا همیشه در همه‌جا.

 ……………………………………………………………………………..

پی‌نوشت‌ها:

1 –    اکثر مورّخان‌ اهل‌ سنّت‌ و گروهی‌ از اهل‌ تشیع‌، تاریخ‌ ولادت‌ حضرت‌ فاطمه‌‌ زهرا رضی الله عنها را بیستم‌ جمادی‌الثانی‌، پنج‌ سال‌ پیش‌ از بعثت‌ نقل‌ کرده‌اند، از جمله‌: طبری‌، (م‌ ۳۱۰ هـ.)، اصفهانی‌ (م‌۳۵۶هـ.)، احمدبن‌ حنبل‌ (م‌ ۲۴۱هـ.)، ابوطلحه‌ شافعی‌ (م‌۶۵۴هـ.) و… امّا اکثر علمای‌ شیعه‌ مانند کلینی‌ (م‌ ۳۲۹ هـ.)، طبری‌ شیعی‌ (م‌ ۴۰۰ هـ.) طبرسی‌ (م‌ ۵۴۸ هـ.) و مجلسی‌ (م‌ ۱۱۱۰ هـ.) معتقدند که‌ حضرت‌ فاطمه‌ در ۲۰ جمادی‌ الثانی‌ سال‌ پنجم‌ بعثت‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌.

نظریۀ‌ سومی‌ نیز وجود دارد، و اینکه‌ تولد حضرت‌ زهرالدر سن‌ ۴۱ سالگی‌ پیامبر ج روی‌ داده‌ است‌.

در میان‌ همان‌ اهل‌ تشیع‌ افرادی‌ چون‌ یعقوبی‌ (م‌ ۲۴۸ هـ.)، شیخ‌ مفید (م‌ ۴۱۳ هـ.) شیخ‌ طوسی‌ (م‌ ۴۶۰ هـ) و کفعمی‌ و در میان‌ علمای‌ اهل‌ سنت‌ بزرگانی‌ چون‌ بیهقی‌ (م‌ ۴۵۸ هـ.)، حاکم‌ نیشابوری‌ (م‌ ۱۴۰۵ هـ)، خوارزمی‌ (م‌ ۵۶۸ هـ) و محب‌الدین‌ طبری‌ (م‌ ۹۹۴ هـ. ق‌) این‌ نظریه‌ را ترجیح‌ داده‌اند. (به‌ نظر می‌رسد سخن‌ علمای‌ شیعه‌ و سنی‌ که‌ ولادت‌ فاطمه‌ی‌ زهرا را ۲۰ جمادی‌ الثانی‌ سال‌ دوم‌ بعثت‌ و یا در سن‌ ۴۱ سالگی‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم ذکر کرده‌اند، کاملاً با هم‌ مطابقت‌ دارد؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در ۱۲ ربیع‌الاول‌ و یا ۱۷ ربیع‌الاول‌ سال‌ عام‌ الفیل‌ به‌ دنیا آمد و در ماه‌ رجب‌ یا رمضان‌ آغاز چهلمین‌ سال‌ زندگی‌ خود به‌ نبوت‌ مبعوث‌ گردید که‌ در هنگام‌ بعثت‌ ۳۹ سال‌ و چهار یا شش‌ ماه‌ از سن‌ شریف‌ حضرتش‌ می‌گذشت‌، بنابراین‌، در ۲۰ جمادی‌ الثانی‌ سال‌ دوم‌ بعثت‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم در چهل‌ و یکمین‌ سال‌ زندگی‌اش‌ بود.(برگرفته از: زندگانی‌ فاطمه‌ زهرا، نصیرپور: ص‌ ۲۹-۲۸.)

روایات فوق نشان‌دهنده این واقعیت است که تاریخ دقیق تولد حضرت فاطمه الزهرا به‌طور قطعی مشخص نیست و ممکن است به دلایل مختلفی از جمله اختلافات در تاریخ‌نگاری و منابع تاریخی، متفاوت باشد.

2-  این ماجرا در منابع متعددی ذکر یافته است از جمله در: الحکیم (۱/۴۵۸ – ۴۵۹) ، عبد الرزاق (۵ / ۱۰۰-۱۰۱) و البیهقی فی الدلیل (۲ / ۵۶-۵۷).

 3- راوي : أنس بن مالك |محدث : مسلم | مصدر : صحيح مسلم، فحه و شماره: : 2631خلاصۀ حكم محدث : [صحيح]

4- راوی: ابن ماجه (3669)، وأحمد (17403)، برای دریافت معلومات بیشتر، ر- ک به کتاب: «چگونه‌ فرزندان‌ خود را تربیت‌ کنیم‌؟» ص ۵۳-۵۴.

5- راوي : مغيرة بن شعبة | محدث : مسلم | مصدر : صحيح مسلم | صفحة و شماره:  ، 593خلاصة حكم محدث : صحيح] | تخريج : صحیح البخاري (2408) بااختلاف نظر]،

6– به روایت بخاری در الادب المفرد ج 10 ص 158 ،

7– شماره حدیث 17373، به روایت احمد و طبرانی از عقبه بن عامر،

8- هیثمی در المجمع ج 8، ص: 156، گفته است: بزار این حدیث را روایت نموده است.

9– او عقبه بن ابی معیط بود، این مطلب نزد صحیح البخاری به شماره 3185 و مسلم به شماره 1794/108 نیز وجود دارد.

 10- به همین صورت یوسف از ابواسحاق آن را روایت کرده که ابواسحاق گوید: عمرو بن میمون به من گفت که ابن مسعود به او خبر داده است. و شعبه از ابواسحاق روایت کرده است: «پیامبر ص سرش را بلند نکرد تا این که فاطمه آمد و آن را از پشتش برداشت و کسی که این کار را کرده بود نفرین کرد». هم‌چنان که نزد بخاری به شماره 3185 و مسلم به شماره 1794/108 آمده است: «پس فاطمه آن را از پشتش برداشت».

اسرائیل از ابواسحاق روایت کرده است: «قریش خندیدند تا جایی که از خنده خم و راست می‌شدند، پس کسی نزد فاطمه، رفت – و فاطمه دختر کوچکى بود- پس فاطمه به سرعت آمد، و پیامبر صلی الله علیه وسلم هم‌چنان در حال سجده بود تا این که فاطمه آن لاشه را از پشت وی برداشت و رو به مشرکان کرد و آنان را سرزنش کرد». هم‌چنان که نزد بخاری به شماره 520 هم این مطلب وجود دارد.

و نزد مسلم به شماره 1794/107 از روایت زکریا از ابواسحاق آمده است: «تا این‌که کسی رفت و فاطمه را از این امر مطلع کرد. فاطمه آمد. و فاطمه دختر کوچکى بود. پس فاطمه آن لاشه را از روی پشتش دور انداخت سپس رو به مشرکان کرد و آنان را سرزنش نمود».

11- «فضائل فاطمة» للحاكم (ص 72) حديث رقم (75).

12- – ابیاتی از قصیده لاهیجی، (ملا عبدالرزاق علی بن حسین لاهیجی متخلص به فیاض (درگذشتهٔ ۱۰۷۲ قمری) از متکلمان مسلمان و شیعه، صاحب تألیفاتی چون گوهر مراد، سرمایه ایمان و شوارق الالهام است).

13- ر. ک: فاطمه رضی الله عنها از خود دفاع می کند. کتاب تحقیقی استاد گنجی،

14- «ای فاطمه! خداوند با ناخشنودی تو ناخشنود و با خشنودی تو خشنود می‌‌گردد».

امام شرف الدین نووی در ذیل حدیث: « إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي…»می‌‌نویسد: (آنچه رنجیدگی و ایذاء حضرت فاطمه برا فراهم آورد، سبب ایذاء پیامبر اسلام صمی‌‌گردد که علماء آن را حرام قرار داده‌اند.)

15- ر- ک به کتاب تحقیقی: “فاطمه الزهراء از خود دفاع می‌کند” نوشتۀ ایوب گنجی،

16- کشف الاسرار و عدة الابرار (میبدی)،

17-  به نقل بیشتر مفسرین و محدثین، پنج آیۀ اول سورۀ علق اولین آیاتی بوده که بر آن حضرت نازل گردید. گویند: پیش از این وحی صریح و آمرانۀ “اقراء” رویاهای روشنی چون سپیدۀ صبح بر حضرتش نمایان می شد و گاه صدایی چون بانک جرس “طنین جرس” به گوش می رسید. زمانی پس از دیدن اینگونه رویا ها و شنیدن صدا ها در خلوتگاهش نور تابانی می دید و ندای “یا محمد!” می شنید. این حالات و مناظر گویا پیش در آمد هایی بود تا ذهن و قلبش را برای ظهور وحی و نزول آیات آماده و مانوس نماید و به اندیشه اش وادارد و روحش را بدان سوی کشاند. ( پرتوی از قرآن جزء اخیر، تالیف آیت ا… طالقانی، ص 175)

18- برخی از منابع اسلامی بر آنند مواردی ذکر شده که حضرت فاطمه (رضی الله عنها) در هنگام نزول وحی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم حضور داشته. البته این موارد محدود بوده و به صورت مستقیم در بسیاری از منابع نیامده است.

یکی از منابع معتبر که می‌توان به آن اشاره کرد، کتاب “المستدرک علی الصحیحین” اثر حاکم نیشابوری است که در آن حدیثی آمده که حضرت فاطمه (رضی الله عنها) در موقع نزول وحی حضور داشته‌اند.

همچنین کتاب “سنن ابن ماجه” و “مسند احمد بن حنبل” نیز به برخی از این موارد اشاره کرده‌اند.

در موارد دیگری نیز احادیثی وجود دارد که به حضور حضرت فاطمه (رضی الله عنها) در کنار پیامبر (صلی الله علیه و سلم) اشاره می‌کند، اما مشخصا ذکر نشده که هنگام نزول وحی بوده باشد.

19-  این داستان از زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و سلم) یکی از معروف‌ترین داستان‌های تاریخ اسلام است که نشان‌دهندۀ شجاعت و محبت حضرت فاطمه (رضی الله علیه وسلم) نسبت به پدر گرامیش بود.

روایت شده است که روزی پیامبر (صلی الله علیه وسلم) در حال نماز خواندن در کعبه بودند. چند نفر از مشرکان قریش، از جمله ابوجهل، با یکدیگر مشورت کردند و تصمیم گرفتند که شکمبه‌ای (بخش داخلی معدۀ یک حیوان) را بر روی پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بیندازند تا او را آزار دهند و به تمسخر بگیرند. یکی از آن‌ها، به نام عقبۀ بن ابی معیط، شکمبه را برداشت و بر روی پیامبر (صلی الله علیه و سلم) که در حالت سجده بود، انداخت.

پیامبر (صلی الله علیه و سلم) همچنان در حالت سجده باقی ماند و حرکت نکرد. در این هنگام، کسی رفت و حضرت فاطمه (رضی الله عنها) را که در آن زمان دختری جوان بود، خبر کرد. حضرت فاطمه (رضی الله عنها) به سرعت به سمت پدرش آمد و شکمبه را از روی ایشان برداشت و سپس با اشک‌هایش آن را پاک کرد. او با شجاعت به مشرکان اعتراض کرد و آن‌ها را نفرین نمود. سپس پیامبر (صلی الله علیه و سلم) سر بلند کرد و دعا کرد که “یا الله، این قوم را هدایت کن، چرا که آن‌ها نمی‌دانند.”

این داستان در منابع مختلفی مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است و نشان‌دهندۀ اهمیت مقام حضرت فاطمه (رضی الله عنها) و محبت عمیق او به پدرش شمرده شده. همچنین این داستان نمونه‌ای از صبر و بردباری پیامبر (صلی الله علیه و سلم) در مواجهه با آزارها و مشکلات است.

اعراب، نام جیفۀ بدبوی بیرون شده از شکم حیوانات را که کافران بالای پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم افگندند، “اسلاء” می‌گفتند. اسلاء: جمع‌ السّلي به‌ معنی پرده‌ جنين‌. ابن‌ حجر می‌گويد: همان‌ مشيمه‌ كه‌ جنين‌ انسان‌ در آن‌ قرار می‌گيرد، در حيوانات‌ السّلی‌ نام‌ دارد.

20-  بخاری و مسلم‌ آن‌ را روايت‌ كرده‌اند. طبرانی‌ آن‌ را روايت‌ كرده‌ است. برای آگاهی از چگونگی این داستان ر- ک به: ص 16 و 17 کتاب « فاطمه زهرا از ولادت» تحقیق و گرد آوری از ایوب گنجی، یکی از محققین اهل سنت کرستان.

21- صحیح البخاری، حدیث شماره 240،

22-  نساء حول‌ الرسول‌، محمد برهان‌: ص‌ 180. سيره‌ ابن‌هشام‌: ج‌2، ص‌ 58 و…

23- از قصیدۀ فیاض لاهیجی

24- درحدیث شریف بعد از ضمیر ها (آذاها) این عبارت نیز ذکر شده: … و يُنْصِبُنِي ما أنْصَبَها (و مرا ناراحت می‌کند آنچه او را ناراحت می‌کند.) در مورد شان ورود این حدیث آمده است:

مسور بن مخرمه نقل می‌کند. علی بن ابی طالب (رضی‌الله‌عنه) از دختر ابوجهل خواستگاری کرد و این موضوع به فاطمه (رضی‌الله‌عنها) رسید. فاطمه به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) گفت: “ای رسول خدا، مردم می‌گویند که شما برای دخترانتان خشم نمی‌گیرید. این علی است که می‌خواهد با دختر ابوجهل ازدواج کند.” پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بر منبر رفت و گفت: “فاطمه پاره‌ای از من است. من نمی‌خواهم او را اذیت کنند. به خدا قسم، دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نمی‌توانند در یک خانه با هم باشند.” علی (رضی‌الله‌عنه) از این خواستگاری صرف نظر کرد. (صحيح مسلم، ج 4، ص 1903).

در یک منبع دیگر آمده است: مسور بن‌ مخرمه‌ گوید: شنیدم‌ از پیامبر صلی الله علیه وسلم كه‌ بر منبر می‌فرمود:

«فرزندان‌ ابن‌هشام‌ (ابوجهل‌) از من‌ اجازه‌ خواسته‌اند كه‌ دخترشان‌ را به‌ عقد علی درآورند! به‌ آنها اجازه‌ نخواهم‌ داد، (سه‌ مرتبه‌ اين‌ را تكرار فرمود) مگر اينكه‌ علی، دخترم‌ را طلاق‌ دهد آن‌ وقت‌ می‌تواند دخترشان‌ را عقد كند؛ چرا كه‌ فاطمه‌ پاره‌ی تن‌ من‌ است‌، هر كس‌ او را آزار دهد، مرا آزرده‌ است. (صحابيات‌ حول‌ الرسول‌ ص‌ 271 و مسلم‌: كتاب‌ فضايل‌ الصحابة‌ / فضايل‌ فاطمه‌ دختر رسول‌الله صلی الله علیه وسلم).

در روایتی‌ دیگر از مسلم‌ آمده‌ است‌ كه‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:

«من‌ هيچ‌ گاه‌ حلالی را حرام‌ و حرامی را حلال‌ نمی‌كنم‌ (يعني ازدواج‌ دوم‌ كه‌ حرام‌ نيست‌) اما به‌ خدا سوگند دختر رسول‌ خدا و دختر دشمن‌ خدا هيچ‌ گاه‌ در يك‌ جا جمع‌ نمی‌شوند. (صحيح‌ مسلم‌: كتاب‌ فضايل‌ صحابه‌ / فضايل‌ فاطمه رضی الله عنها).

حضرت‌ علی‌ کرم الله وجهه هنگامی‌ كه‌ ناراحتی‌ رسول‌الله صلی الله علیه وسلم را مشاهده‌ نمود، احساس‌ كرد كه‌ با این‌ اقدام‌ گناه‌ بزرگی‌ مرتكب‌ شده‌، سریعاً نزد فاطمه رضی الله عنها‌ برگشت‌ و از او معذرت‌ خواهی‌ نمود، فاطمه‌ نیز كه‌ نمونهۀ‌ زن‌ مؤمن‌ و همسر باوفا بود از خطای‌ علی‌ چشم‌پوشی‌ كرده‌ و او را بخشید.

امام نووی مى‌گوید : علماء معتقدند که این حدیث نشان‌دهنده تحریم اذیت و آزار پیامبر صلی الله علیه وسلم در هر حال و به هر شکل و صورت است هرچند آن‌چه که این اذیت و آزار را به وجود مى‌آورد، در اصل مباح باشد و خود پیامبرصلی الله علیه وسلم زنده باشد. و این برخلاف غیر پیامبر صلی الله علیه وسلم است. آنان مى‌گویند: پیامبر صلی الله علیه وسلم با این فرموده‌اش: «لست أحرم حلالاً»: «من حلالى را حرام نمى‌کنم» مباح بودن ازدواج علی با دختر ابوجهل اعلام کرده است، ولى از جمع میان دختر خود و دختر ابوجهل به خاطر دو علت منصوص نهى فرموده است:

اول ـ این امر منجر به اذیت فاطمه مى‌شود پس در این صورت پیامبر صلی الله علیه و سلم هم اذیت مى‌شود و هر کس پیامبر صلی الله علیه و سلم را اذیت کند، هلاک و بدبخت و زیانمند مى‌شود؛ در نتیجه پیامبر صلی الله علیه و سلم به خاطر شفقت و دلسوزى فوق‌العاده‌اش بر علی و فاطمه، از آن نهى کرده است.

دوم ـ ترس فتنه بر فاطمه به سبب حسادت. (مسلم بشرح النووی، 16/4). حاکم در «المستدرك»، 3/150 آن را روایت کرده و آن را صحیح دانسته است.

25- حدیث شماره 3714 باب مناقب قرابة الرسول الله صلی الله علیه وسلم و منقبة فاطمة علیها السلام بنت النبی صلی الله علیه وسلم/ صحیح البخاری، راوی: المسور بن مخرمة، ص: 3767، حکم محدث: صحیح، و مسلم (2449).

26- راوي : أبو هريرة |رضی الله عنه ، محدث : القرطبي المفسر | مصدر : تفسير القرطبي | صفحه و شماره: 5/127 | خلاصۀ حكم محدث : این حدیث به طریق صحیح روایت شده است.

ارناووط مى‌گوید: راویان آن، ثقه‌اند. (السیر، 2/133).

27- «فضائل فاطمة»، راوی: حاكم (ص 57) شماره حدیث 46.

در مورد اسناد این حدیث، ــ أحمد بن إسحاق بن أيوب أبو بكر الصبغي. ثقه خوانده و نیز محمد بن غالب بن حرب، أبو جعفر الضبي التمار، معروف به تمتام نیز بر ثقه بودن حدیث نظر داده اند. هکذا، حدیث مذکور در مسند ابی یعلى موصلی با شماره 4700 به ثبت رسیده و ترجمه عبارت چنین است.

عایشه (رضی‌الله‌عنها) گفت: «هیچ کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم، غیر از پدرش.» روزی بین آنها چیزی پیش آمد، پس عایشه گفت: یا رسول الله، از او بپرس؛ زیرا او هرگز دروغ نمی‌گوید.

28- الحاکم در کتاب «فضائل فاطمة» این حدیث را روایت کرده است. او برای این حدیث طرقی ذکر کرده که در آن‌ها ذکر «آدمی» و «الزهراء» نیامده است، جز در این سند.

ظاهرًا (والله أعلم) این کلمه «الزهراء» از حدیث نیست و وصفی است که یکی از نسخ‌نگاران اضافه کرده است.

29-  نام: محمد بن قیس، کنیه: ابو نصر، یا ابو قدامه، و نیز گفته شده ابو حکم- نسب: اسدی، والبی، کوفی،روابط راوی: نوه‌اش وهب بن اسماعیل بن محمد بن قیس، تاریخ وفات: بین سال‌های 141 هجری و 150 هجری، طبقه راویان تقریب: بزرگان طبقه هفتم، رتبه نزد ابن حجر: ثقه (مورد اعتماد)

ذهبی وی را  صدوق (راستگو) لقب داده است.

30- این روایت – با اضافۀ این جمله « سپس برخاست و نزد فاطمه سلام الله علیها رفت» در آخر- علاوه بر امالی صدوق، در کتاب‌هایی همچون روضه الواعظین، مناقب آل ابی طالب و در منابعی از اهل سنت مانند مسند احمد، نیز ذکر شده است.

همچنان طیالسى در مسند خود، 2/354؛ احمد در مسند خود، 5/278-279؛ و1/ 293 همراه با موافقت ذهبر، و نسائی در سنن خود، 8/158 آن را روایت کرده‌اند. و حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبى با او موافقت کرده است. هم چنین حافظ منذرى در «الترغیب والترهیب»، 1/557 آن را صحیح دانسته است. به همین نحو ترمذى در سنن خود، به شماره 3878؛ حاکم در «المستدرك»، 3/157؛ و احمد در مسند خود، 3/135 آن را روایت کرده‌اند. و ارناووط مى‌گوید: اسناد آن، صحیح است. ارناووط مى‌گوید: راویان آن، ثقه‌اند. (السیر، 2/133).

31- – نکته مهمی را که در این بخش نوشته ناگفته نگذاشت، این است که:

متاسفانه برخی، با جعل حقایق بر آنند تا وانمود کنند، گویا دخت گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به اثر وارد شدن لگد عمر بن الخطاب (رضی الله عنه) سقط جنین کرده!!! ” یعنی این قول یکى از بزرگترین افتراءات تاریخ است که چنین دروغ بزرگ را بر گردن تاریخ اسلام آویخته اند. قبول این افترا به دلایل زیادی از عقل و خرد به دور است، هرگاه خواننده و یا شنونده ای (خدا نخواسته) به روی این تهمت بزرگ صحه بگذارد، این بدان معنا خواهد بود که گویا حضرت على (رضی الله عنه) – بر خلاف برخورداری اش از شهامت و غیرتی که نظیرش در تاریخ کمتر به مشاهده رسیده-  انسانی نامرد و ترسو بوده که نتوانسته از ناموس خود دفاع کند! بگذریم از جنبه های دیگر افترا که یکی از نزدیکترین یاران و تربیت یافتگان مکتب قدسی رسالت (صلی الله علیه و سلم) یعنی حضرت عمر رضی الله عنه (خدای نخواسته) به چنین جنایتی دست یازیده باشد! 

در حالی که اسنادی در دسترس است مبنی بر اینکه حضرت ابوبکر رضی الله عنه توصیه فرموده: «ارقبوا محمداً صلی الله علیه و سلم في أهل بيته» ‌«حال محمد صلی الله علیه وسلم را دربارۀ اهل بیتش مراعات کنید». (بخاری، صحیح بخاری ج، 14 ص، 579 کتاب فضائل اصحاب النبی، باب مناقب قرابه رسول الله، شماره‌ی حدیث 3713، (دارالکتب العلمیه بیروت 1412 ه‍. 1992 م).

و نیز گفته است: «وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم أَحَبُّ إِلَىَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِى» «قسم به ذاتیکه جانم در دست اوست ارتباط و خویشاوندی با خاندان پیامبر نزد من دوستدارتر از آن است که با خویشاوندان خویش، خویشاوندی نمایم». (همان مرجع ج 4 ص 579 شماره حدیث: 3712)

از طرفی حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه جدّ برخی از ائمه محسوب می‌گردد چنانکه امام صادق/ که مادرش‌ “ام فروه” نوادۀ محمد و عبدالرحمن، پسران ابوبکر صدیق رضی الله عنه بود، می‌فرمود: «من از دو سو نوادۀ ابوبکرم». «ولدني أبو بکر مرتين» ( اعیان الشیعه ج 1، ص 659).

علامه عبدالحسین احمد امینی نجفی در کتاب «الغدیر» می‌‌گوید:

«بزرگداشت و احترام یار غار بزرگوار پیامبر و مهاجری که به تنهایی پیامبر اسلام را در سفر هجرت همراهی می‌‌کرد و نامش در سر فهرست مهاجران ثبت است، باید برای ما اهمیت داشته باشد. و نشناختن حق ابوبکر و کم رنگ جلوه دادن شخصیت او، از جنایات فاحش و قضاوت ناعادلانه و داوری از روی احساسات به شمار می‌آید» ([1]- الغدیر، ج، 7 ص، 73-74 (دارالکتاب العربی 1403ه‍. 1983م).)

حضرت عمر فاروق رضی الله عنه نیز به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و سلم احترام خاصی قایل بود و خطاب به حضرت فاطمه رضی الله عنها فرمود:

«يا فاطمة! والله ما رأيت أحداً أحب الي رسول الله صلی الله علیه و سلم منك والله ما کان أحدٌ من الناس بعد أبيك صلی الله علیه وسلم أحب إليّ منك»( مستدرک حاکم، ج، 4 ص، 139 شماره‌ی حدیث 4789، (دارالمعرفه 1418ه‍. 1998م)

یعنی: «ای فاطمه! بخدا قسم من کسی را محبوبتر از تو نزد پیامبر خدا نیافتم و بخدا قسم هیچ کسی بعد از پدر بزرگوارت نزد من محبوبتر از تو نیست».

عقیده و ارادۀ خاص حضرت عمر فاروق رضی الله عنه به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و سلم، سبب شد تا ایشان از ام کلثوم رضی الله عنها دختر گرامی حضرت علی و فاطمۀ زهرا رضی الله عنها خواستگاری نمایند.

چنانکه مورخ شهیر شیعی، احمد بن أبی یعقوب یعقوبی متوفی (284ه‍). می‌‌گوید: عمر، ام کلثوم، دختر علی بن ابی‌طالب را که مادرش فاطمه دختر پیامبر بود از علی بن ابی‌طالب خواستگاری کرد. پس علی گفت: که او هنوز کودک است، عمر گفت: آنچه پنداشتی نخواستم. لیکن خود از پیامبر خدا شنیدم که فرمود:

«کل سبب ونسب ينقطع يوم القيامة إلا سببي وصهري».

«هر بستگی و خویشاوندی در روز رستاخیز بریده می‌شود، جز بستگی و خویشی و دامادی من، پس خواستم که مرا بستگی و دامادی با پیامبر خدا باشد؛ پس او را به زنی گرفت و ده هزار دینار به او مهریه داد. (یعقوبی احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج، 2 ص، 35 ترجمۀ: محمد ابراهیم آیتی، (شرکت انتشارات علمی و فرهنگی 1366 ش).

با بهره از کتاب: عصمت حظرت زهرا رضی الله از دیدگاه اهل سنت و جماعت، اسحق دبیری ، تاریخ نشر:جدی 1392 شمسی، ربیع الاول 1437ق، منبع: کتابخانه عقیده.

32- از قصیدۀ “در منقبت فاطمة الزهرا”، فیض لاهیجی،

33- ام ابیها: منبع: «مناقب علی» ابن المغازلی (صفحه 407، حدیث شماره 392).

مورد بررسی سند”ام ابیها” علمای آتی الذکر چنین نظر دارند:

  • علی بن محمد بن محمد بن الطیب بن ابی العلی الجلابی، ابو الحسن الواسطی، الفقیه المؤرخ، معروف به ابن المغازلی، نویسنده کتاب «مناقب علی»: ضعیف.
  • احمد بن محمد بن عبدالوهب بن طاوان، ابو بکر السمْسار البزاز الواسطی، معروف به «شراراة»: ضعیف.

34- مسند امام‌ احمد: ج‌ 6، ص‌ 163 و حلية الأولياء: ج‌ 2، ص‌ 43 و ذخائر العقبی ص‌ 43 و أسد الغابة‌: ج‌ 5، ص‌ 590 و…

35- سلما همسر ابو رافع‌ کنیز پیامبر اکرم صل الله علیه و سلم بود که‌ او را آزاد کرده‌ بودند.

 36-  در بعضی‌ از تواریخ‌ سلمی‌ ذکر شده‌ و در بعضی‌ أسماء.

37- حلية الأولياء: ج‌ 2، ص‌ 43.

38- – ترجمۀ مرثیۀ حضرت علی رضی الله عنه: «پیوند و اجتماع‌ هر دوست‌ و رفیق‌ را عاقبت‌ فراق‌ و جدایی است‌. و هر چیز جز مرگ‌ ناچیز و اندک‌ است‌. اینکه‌ من‌ فاطمه‌ را پس‌ از رسول‌ الله (صلی الله علیه وسلم) از دست‌ می‌دهم‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ هیچ‌ کس یا دوستی از دوستان [ما و شما]جاویدان نمی‌ماند».( نساء مبشّرات‌ بالجنة: ص‌ 226.)

39- کشف الاسرار و عدة الابرار، میبدی،

40- در صحیح البخاری آمده است: حضرت فاطمه الزهراء (رضی‌الله‌عنها) که سیده نساء اهل جنة و نور چشم پیامبر خدا محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بودند، در مکانی به نام بقیع دفن شده‌اند. این نظر بیشتر علمای مسلمان است. برخی نیز گفته‌اند که ایشان در روضه دفن شده‌اند، که مکان بین قبر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و منبر ایشان است. این ادعا را با قول پیامبر (صلی الله علیه و سلم) که فرموده‌اند: “ما بین بیت من و منبر من، روضه‌ای از ریاض بهشت است، و منبر من بر روی حوض من است”، استدلال کرده‌اند. همچنین، چون پیامبر (صلی الله علیه وسلم) در خانه خود دفن شدند، برخی گفته‌اند که قبر فاطمه (رضی الله عنها) بین قبر ایشان است. 

41- فاطمه رضی الله عنها خطاب به اسماء بنت عمیس روایت شده كه فاطمه زهرا(علیهاالسلام) به او فرمود: چه ناپسند است تابوت‏هایى كه براى زنان مى‏سازند، زیرا در آن پوششى روى بدن مى‏افكنند كه اندام میّت براى مردم مشخص می‌شود. اسماء عرضه داشت: اى دختر رسول خدا(صلى الله علیه و سلم) من براى شما تابوتى مى ‏سازم كه نظیر آن را در سرزمین حبشه دیده ‏ام.

حضرت از او خواست که برای او نیز چنین تابوتی ساخته شود و اسماء در زمان حیات حضرت آن را ساخت (کلینی، 228.3، ابن عبدالبر، 1897.4) و حضرت ـ که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وسلم) تا آن روز خندان دیده نشده بود ـ با دیدن آن تبسم نمود و دعا کرد که خداوند اسماء را از آتش جهنم حفظ کند (طوسی، تهذیب الاحکام، 469.1). نقل شده است (حاکم نیشابوری، 162.3). این ماجرا، با اختلاف در تعابیر، در چندین روایت دیگر نقل شده است (ابن‌اثیر جزری، 524.5؛ حر عامل، 876.2؛ مجلسی، 212.43؛ 249.78 ـ 250، 256).

42- از قصیده ملا عبدالرزاق علی بن حسین لاهیجی متخلص به فیاض متوفی ۱۰۷۲ ق، منتشره سایت ادبی گنجور،

43- شعر عربی در منقبت حضرت فاطمه به قلم علامه محمد اقبال لاهوری رح با مقدمه ای از استاد محمود المصری، ترجمه از: اسحاق دبیری، ( صحابیات‌ حول‌ الرسول ج: ص‌ ۲۵۶. / با آرایشی از این قلم)

………………….

منابع: 

1- الدرر السنَة المشرف العام: علوی بن عبدالقادر الشقاف/ مرجع علمی موثق عند منهج اهل السنة و الجماعة،

2- پایگاه انترنیتی “رسول الله” متعلق به علمای اهل سنت به زبان عربی،

3- «منهج التربیة النبویة للطفل» نوشتۀ استاد محمد نور سوید، ترجمه: محمد صالح سعیدی با مقدمه چندین استاد معتبر جهان اسلام: استاد ابوالحسن ندوی، دکتر محمد فوزی فیض الله، استاد علامه عبدالرحمن حسن حبنکه، دکتر محمود الطحان، علامه شیخ احمد قلاش و دکتر احمد حجی کردی استاد دانشگاه های شرعی دانشکده های شرعی و حقوقی دانشگاه های دمشق، حلب و  کویت. تاریخ نشر: «(دوم)1387.»

4- بانوان صحابه الگوهای شایسته – نویسنده عبدالرحمن رأفت پاشا، مترجم: اکبر مکرمی، تاریخ نشر: جدی 1394 شمسی (ربیع الاول 1437ق) عبد الرحمن رأفت الباشا (1338- 1406 هـ/ 1920- 1986 م) پژوهشگر و نویسنده سوری، از ادیبان برجسته زبان عربی و استاد دانشگاه بود. او به خاطر دو کتابش با عناوین “صور من حياة الصحابة” و “صور من حياة التابعين” شهرت یافت. نامبرده به عنوان بازرس تخصصی زبان عربی در سوریه و مدیر دارالکتب ظاهریه در دمشق فعالیت کرد و یکی از بنیان‌گذاران انجمن جهانی ادب اسلامی بود.

5- الاسلام سوال و جواب، مشرف العام شیخ محمد صالح المنجد، محمد صالح المُنَجِّد (13 يونيو 1961 -) (30 ذو الحجة 1380 هـ -) فقيه و دعوتگر اسلامی مُقيم در عربستان سعودی.

6-     فاطمه زهرا رضی الله عنها وفات یا شهادت – نویسنده : سایت نوار اسلام، کتابخانه عقیده،

7- بانوان نمونه عصر پیامبر صلی الله علیه وسلم، ترجمه کتاب: (صحابیات حول الرسول)  گرد آورنده و تنظيم: محمود المصري أبو عمار  با مقدمه: استاد شيخ محمد حسان ترجمه:اسحاق دبيرى /  چاپ اول 1430/1388ﻫ

8- اسوه های راستین برای زن مسلمان- تالیف احمد الجدع، ترجمۀ عبدالصمد مرتضوی، از کتابخانه عقیده اهل سنت ایران، ﻧﻮﺑﺖ اﻧﺘﺸﺎر:اول (دﯾﺠﯿﺘﺎل) ﺗﺎرﯾﺦ اﻧﺘﺸﺎر:دی (ﺟﺪی)١٣٩٤ﺷﻤﺴی، رﺑﯿﻊ اﻷول١٤٣٧ﻫﺠﺮی،

9- فاطمه از خود دفاع می کند، نویسنده ایوب گنجی، تاریخ نشر: حوت 1394 برابر با جمادی الاول 1437 هجری، منبع: کتابخانه عقیده،

10- خانوادۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم 1-5-25-313-120000، ابتکار محمد زاهر ابوداود، جمع آوری: صفوان حموی، تاریخ جدی 1394 خورشیدی،

11- فاطمه از خود دفاع می کند، ایوب گنجی، کتابخانه عقیده،

12-  عصمت حضرت زهرا رضی الله عنها از دیدگاه اهل سنت و جماعت، شیخ اسحاق دبیری از علمای برجستۀ اهل سنت و جماعت ایران، تاریخ درگذشت: 21 صفر 1430- تاریخ نشر: ماه جدی 1394 برابر با ربیع الاول 1437 هجری- قمری،

13-   سایت ادبی گنجور.

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.