آرشیف
طالبان؛ روایتی از خاطرات تلخ تاریخ
محمد حسن حکیمی
هنگامی که در صنف سوم مکتب بودم با ذوق فراوان به درس میرفتم تا اینکه سروکلهی طالبان در حومههایی شهر چغچران وقت و فیروزکوه فعلی نمایان شد. بسیاری از افراد ملکی را به رگبار بستند و تعدادی را به زنجیر کشیدند اما از من و صدها شاگرد دیگر درس را گرفتند و دروازههایی مکتبمان را بستند. بدتر از همه از قدمهایی خشکشان، خشکسالی فرا رسید و همه مردم را نگران کرد. در ضمن مهاجرتها و مشکلات عدیدهی رونما گردید ما اطفال مکتب مجبور شدیم به کارهای شاقه رو بیاوریم، زراعت و مالداری ورشکسته شد. فقر به شدت دامنگیر جامعه ما گردید.
طالبان با چهره خشن بدون فامیل در تعمیرهای دولتی به آسایش زندگی میکردند. فاج سیاه، کالای آرش بلند، بوت های سیلور میپوشیدند و گوشت وپهلو میخوردن, موهای دراز داشتند و زبان درشت. دراین میان عوام ارتقا کردند و مولویها کمی نزول نمودند همه در حد وسط دغه ملاصاحب را بر یکدیگر تکرار میکردند.
روزگار خیلی سخت و گویا جهان بر همه تنگ شده بود، مردم همیشه از دست طالبان مورد لت و کوب قرار میگرفتند، بازار موسیقی بر دیگران بسته و بر خودشان باز بود. در این زمینه کسی حق اعتراض نداشت وگرنه به نوک بیرحم کیبل کوبیده میشد که در نهایت زخمی میشد و یا جان میداد.
آنها شش تن از بزرگان و جوانان هم روستایی ما را شب بردند و صبح جنازههایی سه تن و پیکرهایی نیمه جان سه تن دیگر را به اهالی برگرداندند. شبی دیگر کاکایم را به جرم بیجرمی لت و کوب کردند و گوشت پارههایی تنش به زمین ریخت اما نفس نداد و استوار ماند. من در آن ایام سه بار توسط افراد بیرحم طالبان لت و کوب شدم که یکبار آن در پیشروی مادرم و دیگر اهل قریهمان بود.
روزی در وسط روستا با همزادان و اطفال قد و نیمقد بازی میکردیم، ناگهان داکسن و موتر باربری طالبان به هدف جمع آوری مواد سوخت وارد قریه شد. از ما خواستند تا موترشان را بار کنیم. من با چند طفل دیگر فرارکردیم با تاسف طالبی مرا از پشت بام خانه گیر کرد و با قنداق تفنگ پیش دواند. هرچند الحاح و زاری کردم نبخشید و رهایم نکرد، تا اینکه مادرم گریه کنان به کمکم شتافت و آواز کشید گویا صدایش در گوشهایی مردی وجدان خوابیدهی در نرفت و رهایم نکرد. سرانجام ما را بیگار کردند تا موتر را بار کردیم سخت زجر دیدیم، اما از ترس خم به ابرو نیاوردیم.
روزی از روزها در چوک شهر فیروزکوه بازرسهای طالبان من را ایستاد نمودند و موهایم را به دهان قچی دادند و خورد و خمیر کردند، از هرطرف آن، مقداری را پراندند و کمی را به شکل عجیب گذاشتند. آن مقداری موی قچی شده را به دستمال سری شانه ام گره زدند و آن طرفتر گروهی دیگری از طالبان مرا به این حالت مشاهده نمودند و گرهچهی دستمالم را باز کردند، موهایی جبر دیده من را پریشان دیدند و زیاد خندیدند. با این عملکردها خود تا حال ادامه میدهند.
سپس دروازه برخی مکاتب در شهر فیروزکوه باز شد من و چند بچه همقریه مان به لیسه سلطان علاوالدین در شهر فیروزکوه بعد از سپری نمودن امتحان سویه شامل صنف هفتم شدیم. هر روز با طی کردن 24 کیلومتر فاصله، پیاده راه میرفتیم و بعد از ختم درس برمیگشتیم، متاسفانه طالبان خیلی از مکتب خوششان نمیآمد. گاهی سری به مکتب ما میزدند و به استادان و شاگردان به نحوی مزاحمت مینمودند.
در آخر حکومتشان یکبار مرکز فیروزکوه توسط نیروهای مقاومت تصرف شد و طی مدتی کمی دوباره گروه طالبان بالای شهر فیروزکوه حمله نمودند و مجددا به تصرف خویش در آوردند. با کمال تاسف تعدادی زیادی از افراد ملکی را به خاک و خون کشانیدند و زمین را از خون شهدا رنگین ساختند و به مراتب ظلم و ستمشان از دیگر وقتها بیشتر بود.
تخریب بودا، قتل عام مردم یکاولنگ، به آتش کشیدن تاکهای شمالی، قتل عام مزار، بستنمکاتب، شلاق زدن زنان، کشتن مردم به ضرب کیبل، خفه کردن صدای مردم و هزاران جنایت و رفتار بدشان در دوران حکومت شان را نیز از طریق را دیو می شندیم.
با شکست طالبان، فضای مکتب و درس و تعلیم بازتر شد بازهم امیدها به این بود که دیگر جنگ وخشونت ختم شده است، ما در یک فضای صلح امیز درس خواهیم خواند صاحب برق، سرک و همه چیز خواهیم شد.
خزان 1380 با شهادت احمدشاه مسعود قهرمان ملی کشور وحمله القاعده به امریکا که قضیه یازده سپتامبر به وقوع پیوست و امریکا وارد افغانستان شد درین میان رویکرد جدیدی رونما گردید. این نیروها شهرها و اکثر نقاط افغانستان را در قبضه خود در آوردند. نیروهای جبهه مقاومت به شهر فیروزکوه وارد شدند دراین میان آهسته آهسته فضایی دمکراسی به میان آمدید و زمینه فعالیتهایی اقتصاد سیاسی, اجتماعی و مدنی مساعد گردید.
چند سال اول حکومت حامد کرزی تا سال 1389 ولایت غور یک ولایت امن بود مردم زندگی آرام داشتند به هر منطقه هرکس می توانست سفر نماید. طالبان بعد از مدتی دوباره به فعالیت آغاز کردند، جنگ، خشونت و کشتار شروع گردید هرکس سلاح خرید و اوضاع کاملا بسوی دیگرگونی ادامه پیدا کرد.
در عقرب١٣٩٥ گروه طالبان 30 تن از اقوام ما را به شمول یک بچه خاله، بچه ماما، دو بچه عمه و یک نواسه عمه دست جمعی تیر باران کردند و یک روز بسیار دشوار برای خانواده ما بود.
در روز انتخابات پارلمانی گذشته هنگام که مردم بخاطر تعیین نماینده و تمثیل رای خویش در محل رایدی میرفتند طالبان یکبار دیگر بالای قریه ما حمله کردند. با اندوه فراوان پنچ تن را به شمول دو بچه عمهام شهید ساختند. همان روزی بود که ما می خواستیم مطابق قانون از حکومت و دموکراسی به اساس رای خویش حمایت کنیم.
امسال نیز پیش ازعید قربان طالبان یک عضو دیگر فامیل هم را که هم بچه کاکا, هم خسر بوره و رفیق نزدیک هم بود شهیدساختن. به این منوال طی پنج سال که گذشت یازده تن عضو خانواده و بیست تن از باشندگان قریه ما را شهید ساختند.
تمام عید و روزهای خوشی ما در غم و اندوه سپری گردید. امروز هیچ فردی از فامیل ما نیست که یک یا دوعضو خانواده اش را از دست نداده باشد. دهها طفل یتیم و زنان بیوه در خانوادهها زندگی میکنند این همه حاصل جنگهایی طالبان است.
طالبان از مردم غریب به زور جزیه می گیرند و مجبور میکنند سلاح بخرند و به حمایت از آنها به جنگ اشتراک نمایند و اکثر مناطق غور در تصرف آنهاست. هرکس را بخواهند طبق میل شان محاکمه می کنند. راه هایی مواصلاتی غور به اثر ماین گذاری اکثرا مسدود است. قیمتها بالا رفته و هر روز به مشکلات مردم افزوده میشود. در جنگها بیشتر مردم بیگناه مهاجر و قربانی می شوند و خشونت هر روز بیشتر می شود.
درین وطن هیچکس به آرزویی خود نرسید جوانی ما به جنگ سپری شد و همه به امید صلح، امنیت، آرامش، رفا و صمیمیت لحظه شماری می نماییم. تاکی به این حالت قرار داشته باشیم کاش صلح و ثبات بیاید تا بتوانیم آزادانه بدون ترس زندگی کنیم، سفر، کار و تحصیل نماییم. از فقر و محرومیت نجات پیدا کنیم. و دیگر خبری از جنگ و نفرت نداشته باشیم.
امسال نیز با انفجار یک موتر بهم طالبان شهرم را ویران کردند و مردمم را قتل عام نمودند و ما را به ماتم و غم فروبردند.
همچنان طی ١٩ سال گذشته حمله به قریجات، ولسوالیها و شهر ها، انفجار و انتحار و کشتن زنان، مردان و اطفال بیگناه که میلونها یتیم، بیوه و معلول بهجا گذاشته است.
تخریب و آتش کشیدن زیر بناهای کشور مانند سرک، پل، پلچک، مکتب، کلینک، بندهای آبگردان، پایههای برق، به غارت بردن معادن کشور و فروش ارزان به همسایهها که زمینه فقر را نصیب ما کرده است و همچنین کشت و قاچاق مواد مخدر که میلونها متعاد برای ما به ارمغان آورده است.
شاید گروههای سیاسی، مقامات دولتی، کشورهای جهان و منطقه با طالبان بخاطر منافعشان صلح کنند و همه چیز را فراموش کنند، ولی تاریخ و وجدانهای بیدار مردم افغانستان و دنیا این جنایات و بدیها را فراموش نخواهند کرد و ثبت خواهد شد.
اگرچه مردم صلح میخواهند. بخاطر ختم جنگ، ختم فقر و قتلها، طالبان را از مجبوری شاید قبول کنند. چنانچه دو سال پیش به آمدن طالبان در شهرها از آنها بخاطر صلح استقبال کردند، ولی طالبان هنوز به جنگ و خشونت ادامه میدهند.
این اعمال هیچ وقت از یاد مردم نخواهد رفت. همانگونه که برخی کاستیهای مجاهدین و مشکلات دوران حزب خلق از حافطه تاریخ و مردم پاک نشده است، این ویرانیها نیز به یاد مردم خواهند ماند و تاریخ قضاوت خودش را خواهد داشت.
هرچند زجر بسیاری دیدیم، اما دوباره برخواهیم خاست و وطن خود را آباد خواهیم کرد.
محمد حسن حکیمی
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور