X

آرشیف

 

رفت از‌ نظرم دیده به راهش نگران شد 
دل برده ای ما بود دل آرای جهان شد 

امید به نخلی که بهارش دهد ات بر 
هنگام ثمر بود گرفتار خزان شد 

از بخت بنالم شب و روز در این دهر 
از طالع بد حاصل من شور فغان شد 

یک چند کتاب و غزل و شعر ترانه 
با این همه سرمایه ای من یک چمدان شد 

با حسرت و دلتنگی و تنهایی و سکوت 
کارم همه در کشمکش و چند و چنان شد 

امروز وطن زخمی و آماج حوادث 
تن پاره شد و خون به هرسو فوران شد 

جاوید گشت نام کسی آن که به گیتی 
در خدمت میهن بود و نیکو گزران شد 

محمد اسحاق ثنا
ونکوور

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.