X

آرشیف

نگفته بودمت اما تو می دانی
شب که سحر نمی شود غم که به سر نمی شود
نام تو می برم ولی هیییییچ دگر نمی شود
ماه غروب می کند شمع سقوط می کند
حال بدیست رفتنت بی تو به سر نمی شود
داغ به دل نشست و شب راه سکوت برگرفت
مرد که راه می رود وااااای سحر نمی شود
نیست شدنهای تو و شب زده گی های مدام
من و سکوت این زمین از این بتر نمی شود
خاک که سرد جای خود ماه که سرد جای خود
این همه سردی از جهان چرا به در نمی شود
رو به تو حرف می زنم دور ز من به گریه ای
حادثه های پشت لب به گریه تر نمی شود
رفت مراد دل زبر ماند خیال روی او
بی همگان به سر شود شب که سحر نمی شود
…………………
سی ام آبان نود و نه خورشیدی
بیست دقیقه به دوازده
محل کار

 
X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.