X

آرشیف

شعر!!اجتماعی!!!

دردهه چهل خورشیدی، درافغانستان، [[ شعرِ!]] باصطلاح اجتماعی، بلسان پارسی،رواج داشت. ((بیشرینه ))،درزمینه های:
اخلاقی! بامایه هایی از فقرجامعه!، و هزاراالبته ، ازدریچه دیدِ شاعر،تضاد طبقاتی!!! پدیداربود.
<شعر> هایی باکوچه ها ی آبپاشی شده ویا شاهراه هایی مُدرن وقیرشده یعنی ازسده بیستم وامروزی !
واکنون درسال ۱۳۹۸نیزهمین سان سروده هادرلابلای مردم«موج » میزند.
شعرزیرین رابخوانید.
به صحنه یی چرکین ازیک فلم مبتذل ومزخرف هندی،که دوتوت سیاه هم نمی ارزد،شباهت دارد:
از: محمودفارانی
زیبا روی
با تن لرزان و از سرما کبود
در کنار کوچه ای استاده بود
گیسوی آشفته و چرکین او
بررخ بیرنگ اوافتاده بود
***
دانه های برف می آمد فرو
باد سرد شام‌ گاهی می‌ وزید
او همی لرزید و از سیلی باد
بیشتر در جامهء خود می خزید
***
لنگ لنگان سوی خانه می‌دوید
پیرمردی شیشهء تیلی به دست
پای او لغزید ناگه روی برف
او فتاد و شیشهء تیلش شکست
***
کودکی فریاد می‌زد، می‌گریست
برف را می‌کرد پیهم زیر ورو
می نمود آنجا میان لای و برف
پول‌های خویشتن را جستجو
***
چشم مخمور گدای خو برو
سوی او گاهی نگاهی می‌نمود
ازغم کودک دلش می‌سوخت لیک
در میان چادرش پولی نبود
***
رهروی چاق و تنومندی گذشت
از کنار ماه‌روی بینوا
از شگاف پیرهن چشمش فتاد
بر تن سیمین و زیبای گدا
***
از تبسم باز ماند لب‌های او
برق خواهش‌ها ز چشمانش جهید
پیسه ای در چادرش افگند و گفت:
خیر خواهی با چنین ساق سپید؟

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.