آرشیف
أَیُّوب بن أَبِي تَمِیمَه کَیسَان عَنَزِي سَختِیانِي بَصرِي:
عبدالکریم غریق
امام حافظ أبوبکر ایوب بن ابی تمیمه کیسان عَنَزِي سَختِیانِي بصرِي أَدمِي غلام آزاد کرده شدۀ قبیله عَنَزَه بن ربیعه و طبق گفته بعضی از مورخین غلام آزاد کرده شدۀ جُهَینَه و از موالی هم پیمانان بنی حریش می باشد، و منزلش نیز در محله بنی حریش بصره بوده است. سختیان به معنی پوست دباغی شده است، که خانواده ایوب به آن شغل اشتغال داشته اند، و بعضی هم سختیان را نام شهرکی گفته اند، که وی منسوب به آن است. نامبرده از جمله صغار تابعین و سادات ایشان و از جملۀ علمای قرن اول و دوم هجری قمری می باشد. اسماعیل بن علیه می گوید: ایوب سختیانی در سال 66 هجری قمری متولد گردیده است. بغوی می گوید: طبقی که برای اطلاع من رسیده، تولد ایوب سختیانی در سال 68 هجری قمری بوده است. بعضی از مورخین تولد او را یک سال قبل از طاعون جارف گفته اند، و طاعون جارف در سال 69 هجری قمری بوده است. ذهبی می گوید: ایوب سختیانی در همان سالی متولد گردید، که در آن سال عبدالله بن عباس(رض) وفات یافت. بخاری به نقل از ابن مدینی وفات ایوب سختیانی را در سال 131 هجری قمری آورده است. و عمر او را در هنگام وفات 63 سال گفته اند. ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء می نویسد: ایوب سختیانی در سال طاعون در بصره وفات یافت، و در اثر آن طاعون بود، که در مدت سه روز در شهر بصره یکصد هزار نفر وفات یافتند. ایوب سختیانی از نزد مجاهد بن جبر، حسن بصری، نافع مولای عبدالله بن عمر، محمد بن سیرین، عطاء بن ابی رباح و قتاده بن دعامه درس گرفت، و شاگردان بزرگ او سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، مالک بن انس و شعبه بن حجاج می باشند. موصوف انس بن مالک(رض) را دیده، و از إبراهیم بن مُرَّه، إبراهیم بن مَیسره طائفِي، أبِي شعثاء جابر بن زید أزدِي، حسن بصرِي، حمید بن هلال عدوِي، خالد بن دُرَیک، دَیسَم سدوسِي، ذکوان أبِي صالح سَمَّان، زید بن أسلم، سالم بن عبدالله بن عمر، سعید بن جُبیر، سعید بن میناء، أبی خلیل صالح بن ابی مریم، ابی الولید عبدالله بن حارث بصرِي، ابی قِلابه عبدالله بن زید جَرمِي، عبدالله بن سعید بن جبیر، عبدالله بن أبی مُلَیکه، عبدالله بن کثیر قاری، عبدالرحمن بن قاسم، عبدالرحمن بن هُرمُز أعرج، عبدالکریم بن مالک جزرِي، عدی بن عدی کِندِي، عطاء بن ابی رباح، عکرمه بن خالد مخزومِي، عکرمه مولای ابن عباس، عمرو بن دینار، عمرو بن سعید ثقفِي، عمرو بن سلمه جرمی، عمرو بن شعیب، غیلان بن جریر، قاسم بن ربیعه، قاسم بن عاصم، قاسم بن عوف شیبانِي، قاسم بن محمد بن ابی بکر صدیق، قتاده بن دِعامه، مجاهد بن جَبر، محمد بن سیرین، محمد بن مسلم بن شهاب زُهرِي، ابی زبیر محمد بن مسلم مکِي، محمد بن منکدر، نافع مولای ابن عمر، هارون بن رئاب، هشام بن عروه، وهب بن کیسان، ابی حیان یحیی بن سعید بن حیان تیمِي، یحیی بن عروه بن زبیر، یحیی بن ابی کثیر، یعلِي بن حکیم، یوسف بن ماهک، أبِي رجاء عُطارودِي، أبِي رجاء مولای أبِي قِلابه، أبِي عالیه براء، أبِي عثمان نهدِي، أبِي ملیح بن أسامه هُذَلِي، أبِي یزید مدینِي، حفصه دختر سیرین و معاذیه عدویه حدیث روایت نموده، و از او إبراهیم بن طَهمان هروِي، إسماعیل بن علیه، جریر بن حازم، حاتم بن وَردان، ابوعمیر حارث بن عمیر، حسن بن ابِي جعفر، حسین بن واقد مروزِي، حکم بن سنان، حماد بن زید، حماد بن سلمه، حماد بن یحیی أبح، حمید طویل، زید بن حبان، ابوعبیده سَرَّار بن مُجَشَّر عَنَزِي، سعید بن ابی عَرُوبه، سفیان بن موسی، سلیمان أعمش، سماک بن عطیه، سلام بن ابی مُطیع، شعبه بن حجاج، عاصم بن هلال بارقِي، عباد بن منصور ناجِي، عبدالله بن عون، عبدالسلام بن حرب، عبدالعزیز بن عبدالله بن ابی سلمه ماجِشون، عبدالعزیز بن عبدالصمد عَمِّي، عبدالعزیز بن مختار، عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُرَیج، عبدالوارث بن سعید، عبدالوهاب بن عبدالمجید ثقفِي، عبیدالله بن عمرو رَقِّي، عبیدالله بن وازع، عَرَبِي ابوصالح حَجَّام، علی بن مبارک هُنَائِي، عمرو بن دینار، عمرو بن ابی قیس رازِي، فضاله بن حصین ضبِي، قتاده، قَطَن بن کعب قُطعِي، کلثوم بن جَوشن، مالک بن انس، محمد بن اسحاق بن یسار، محمد بن سیرین، محمد بن عبدالرحمن طُفاوِي، مُعتمِر بن سلیمان، معمر بن راشد، نوح بن قیس حُدَّانِي، هشام بن حسان، هشام دَستُوائِي، وهَیب بن خالد، یحیی بن ابی کثیر، یزید بن ابراهیم تُستَرِي، یزید بن زُرَیع و ابوجعفر رازی روایت کرده اند. ابوالولید به نقل از شعبه می گوبد: ایوب برایم حدیث گفت، و او سیدالفقها است. حمیدی به نقل از ابن عیینه آورده، که می گوید: من مثل ایوب بن کیسان سختیانی ندیده ام. نسائی او را ثقه و ثابت گفته است. هشام بن عروه می گوید: من مثل او در بصره ندیده ام. ذهلی به نقل از ابن مهدی گفته است: ایوب حجت اهل بصره بوده است.
امام محمد بن حبان بستی در کتاب تقریب الثقات می نویسد: ایوب بن ابی تمیمه کیسان سختیانی مکنی به ابوبکر از اتباع تابعین و مولای عنزه و از اهالی بصره بوده است. می گویند: از حسن بصری حدیث شنیده است، اما در نزد من آن گفته صحت ندارد، و از آن جهت او را در این طبقه(اتباع تابعین) آورده ام. حسن بصری می گفت: ایوب سردار جوانان اهل بصره است. و او از سادات فقهاء، علماء و فضلاء از جهت پرهیزگاری بوده است. موصوف در سال 131 یا 132 هجری قمری وفات یافته است.
ابونعیم در کتاب حلیة الأولیاء آورده است: ایوب سختیانی جوان جوانمردان، سردار عابدان و پرهیزگاران، روشنگر اهل یقین و إیمان، سختیانی ایوب بن کیسان، فقیه کامل، زاهدی تمام عیار، گوشه گیر از خلق و مونس با حق بود. از عبدالواحد بن زید روایت شده، که می گوید: من به همراه ایوب سختیانی در حال مسافرت بودم، نتوانستیم آب بدست بیاوریم. و مرا تشنگی شدیدی فراگرفته بود، چنان که اثر آن در رخسارم مشاهده می شد. ایوب گفت: من چه چیزی در روی تو مشاهده می کنم؟ گفتم: تشنگی! گفت: آیا با من عهد می کنی، که تا زنده ام چیزی از آن نگوئی. و من تعهد کردم، که از این قضیه تا زمانی که زنده است، به کسی نگویم. عبدالواحد بن زید می گوید: آنگاه ایوب سختیانی با پایش بر روی زمین دائره أی کشید، که از میان آن دائره آب جاری گردید. از آن آب آشامیدم، و مقداری را هم برای بردن با خود گرفتم. و از این موضوع تا وقتی که ایوب سختیانی زنده بود، به کسی نگفتم. وقتی ایوب سختیانی وفات یافت، به نزد موسی أسوارِي آمدم، و آن قضیه را برای او تعریف نمودم. موسی أسوارِي گفت: در این شهر بهتر از حسن بصری و ایوب سختیانی کسی نیست. ایوب سختیانی متولد سال 68 و متوفی سال 131 هجری قمری بوده است.
خیرالدین زرکلی در کتاب اعلام خود می نگارد: ایوب بن ابی تمیمه کیسان سختیانی بصری مکنی به ابوبکر در سال 66 هجری قمری مطابق به سال 685 میلادی متولد، و در سال 131 هجری قمری مطابق سال 748 میلادی وفات یافت. موصوف سید فقهاء زمانه اش، از جمله تابعین، از عابدان و پرهیزگاران و از حفاظ حدیث بود، او را فردی ثابت و ثقه گفته اند، و از وی در حدود 800 حدیث روایت گردیده است.
محمد بن سعد در کتاب طبقات می نویسد: ایوب بن ابی تمیمه سختیانی کنیه اش ابوبکر و از آزادکرده گان و وابسته گان قبیله عَنَزَه بود، و نام ابوتمیمه کیسان بوده است. ایوب محدثی مورد اعتماد، جامع، استوار، عادل، پارسا، پردانش و حجت بوده است. عارم بن فضل از گفتۀ حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب یک سال پیش از طاعون جارف زاده شده است، کس دیگری غیر از عارم می گفت: طاعون جارف به سال هشتاد و هفت بوده است. عفان بن مسلم و عارم بن فضل هر دو از حماد بن زید و او از گفتۀ میمون پدر عبدالله بن میمون ما را خبر دادند، که می گفته است: پیش حسن بصری بودیم، ایوب هم آن جا بود، و دربارۀ چیزی از حسن پرسید، و سپس برخاست، حسن بصری هم برخاست، و از پی او رفت، و چون ایوب به جائی رسید، که صدای حسن بصری را نمی شنید، حسن گفت: این سرور جوانان است. عارم بن فضل ما را خبر داد، و گفت: حماد بن زید از ابوخُشَینَه برای ما نقل کرد، که می گفته است: روزی محمد بن سیرین حدیثی نقل کرد، پرسیدند: این را از چه کسی نقل می کنی؟ گفت: ایوب سختیانی آن را برای من حدیث کرد، و بر شما باد به فراگرفتن از او. عارم بن فضل از حماد بن زید و او از خود ایوب ما را خبر داد، که می گفته است: هنگامی که محمد بن سیرین شروع به خواندن وصیت خود کرد، من خواستم برخیزم، و فاصله بگیرم، گفت: برجای باش، که از تو چیزی پوشیده نیست. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: هیچ کس را ندیدم، که بیشتر از ایوب و یونس به هنگام پاسخ بگوید: نمی دانم. و ابن عون در این باره چیزی شگفت انگیز بود. سلیمان بن حرب از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: هرگاه کسی از ایوب دربارۀ چیزی می پرسید، پس از آن که پاسخش را می داد، از او می خواست، آن را بازگو کند، اگر همان گونه که گفته بود، آن را بازگو می کرد، در موارد دیگر هم پاسخ می داد، و اگر مطلب را درهم می آمیخت، پاسخ نمی داد. اسماعیل بن عبدالله بن زراره جَرمِي از گفتۀ ضَمرَه و او از شوذب ما را خبر داد، که می گفته است: هرگاه از ایوب سختیانی چیزی را می پرسیدند، که پاسخ درستی برای آن نداشت، می گفت: از اهل علم بپرس. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب می گفت: چه کسی از این گرفتاری به سلامت می ماند، که چون حدیثی برای مردم نقل می کند، و ببیند میان ایشان موقعیتی به دست می آورد، بر خود نبالد، و بر دلش غرور و شگفتی نیفتد. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: از ایوب دربارۀ چیزی پرسیدند، گفت: در این باره خبری به من نرسیده است. پرسنده گفت: رأی خود را بگو. گفت: اندیشه من به آن نرسیده است. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: بر ایوب و ابن عون جز دربارۀ حدیث بیمی ندارم. عارم می گوید: این موضوع را برای یحیی بن سعید گفتم. گفت: من هم بر سفیان ثوری جز دربارۀ حدیث بیمی ندارم. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: فقیهان برجسته ما ایوب، ابن عون و یونس هستند. عارم می گوید: این موضوع را به ابن داود گفتم. او گفت: سفیان ثوری می گفت: فقیهان برجستۀ ما ابن ابی لیلی و ابن شبرمه اند. سلیمان بن حرب از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: در برابر قرائت و خواندن قرآن جرعۀ آبی به ایوب نمی آشاماندی، مگر این که او را بشناسی، موهای سرش پرپشت بود، و فقط سالی یک بار آن را می تراشید. گوید: گاهی موی سر او چنان بلند می شد، که آن را می بافت، و چنان می شد، که گوئی فرق باز می کرد. عفان بن مسلم از حماد بن سلمه ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب موی سر خود را از این سال تا سال بعد کوتاء نمی کرد. موسی بن اسماعیل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب می گفت: گروهی می خواهند، و دوست می دارند، که برتری یابند، و خداوند چیزی جز فروکاستن آنان را نمی خواهد، و دیگران می خواهند، فروتن باشند، و خداوند جز برافراشتن آنان را نمی خواهد. همو می گفته است: گاهی ایوب مرا از راهی دورتر می برد، به او می گفتم: آن راه دیگر نزدیک تر است. می گفت: من از این مجالس – مردمی که در راه نشسته اند. – پرهیز می کنم، و هرگاه ایوب سلام می داد، آنان به گونه أی پاسخ می دادند، که فراتر از هر پاسخی بود، که به دیگران می دادند، و ایوب می گفت: پروردگارا! تو می دانی، که من چنین چیزی را نمی خواهم، و این گفتۀ خود را تکرار می کرد. گوید: در آن روزگار پارسایان دامن پیراهن خود را فروهشته نمی داشتند، و آن را تا حدود ساق پا بالا می داشتند، ولی ایوب دامن پیراهن خود را بر زمین می کشید. گوید: عبدالرزاق از معبد نقل می کرد، که می گفته است: بر تن ایوب پیراهنی دیدم، که دامنش بر زمین کشیده می شد، در آن باره با ایوب سخن گفتم، پاسخ داد، که ای ابوعروه! در روزگاران گذشته شهرت و ناموری در دامن کشیدن بود، و امروز ناموری در بالا نگهداشتن است. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب که در تشیع جنازه أی بود، با من که به بازار می رفتم، برخورد کرد، من برای همراهی با او برگشتم، گفت: به بازار خودت برو. عمرو بن عاصم از ربیع بن مسلم ما را خبر داد، که می گفته است: همراه ایوب سختیانی مسافرت کردیم – حج گزاردیم – چون به ناحیه ابطح رسیدیم، مردی تنومند و به ظاهر خشن که جامه پنبه أی کلفت بر تن داشت، از پی مردم بصره راه افتاد، و می پرسید: آیا از ایوب بن ابی تمیمه خبر دارید؟ من به ایوب گفتم: این مرد به جستجوی تو است. ایوب همین که او را دید، خود را شتابان به او رساند، و یکدیگر را به آغوش کشیدند، و گردن به گردن سائیدند. من پرسیدم: این مرد کیست؟ گفتند: سالم پسر عبدالله بن عمر(رض) است. عمرو بن عاصم از گفتۀ سلیمان بن مغیره ما را خبر داد، که می گفته است: پیش حمید بن هلال بودیم، ایوب سختیانی و یونس بن عبید هم آن جا بودند، حمید برخاست، که پیش خانوادۀ خود برود، ایوب و یونس هم از پی او برخاستند، من متوجه شدم، که حُمَید از این احترام ایشان ناراحت شد، حمید روی به من کرد، و گفت: چنین گمان می کنم، که اگر برای حسن بصری و ابن سیرین حادثه أی پیش آید، ایوب و یونس را به جانشینی خود خواهند گماشت. گوید: گفتم: ما هم همین امید را داریم. گفت: مگر ندیدی، که آن دو از پی من حرکت، و از من پیروی کردند، و معلوم شد، که آن کار را به راستی خوش نمی دارد. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: هیچ کس را ندیدم، که بیشتر از ایوب و ابن عون برای اهل قبله امید رستگاری داشته باشد. عارم از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: هیچ کس را ندیده ام، که بیشتر از ایوب به هنگام دیدار با مردان – محدثان و شاگردان – گشاده رو ومتبسم باشد، البته در این راستا هارون بن رئاب چیز شگفتی بود. عارم بن فضل از حماد بن زید و او از خود ایوب ما را خبر داد، که می گفته است: من موضوع تقدیر(اعتقاد به قدر) را از دین نمی دانم. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب می گفت: اگر آدمی زهد خود را پوشیده بدارد، برای او بهتر از آن است، که آن را آشکار سازد. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: همراه ایوب راه می رفتم، مرا از راه های کم آمد و شد می برد، و شگفت می کردم، که چگونه راه های گریز از مردم را می شناسد، که نگویند: این ایوب است. عفان بن مسلم از بِشر بن مفضل و او از ابن عوف ما را خبر داد، که می گفته است: هنگامی که محمد بن سیرین درگذشت، گفتیم: پس از او چه کسی برای ما خواهد بود؟ و خود پاسخ دادیم، که ایوب برای ما خواهد بود. حجاج از شعبه ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب می گفت: اینک نام من این سو و آن سو بر زبان آورده می شود، و دوست ندارم، که چنین باشد. شعبه می گوید: بسیار اتفاق می افتاد، که همراه او برای کارهایش بیرون می رفتم، و چون می خواستم، همراه او راه بروم، اجازه نمی داد، و خود از گوشه و کنارهائی می رفت، که شناخته نشود. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که ایوب می گفته است: هیچ کس بر روی زمین برای من محبوب تر از پسرم بکر نیست، و با این حال اگر او را به خاک بسپرم، برای من خوش تر از این است، که هشام یا یکی دیگر از خلیفه گان پیش من آیند. عارم بن فضل از حماد بن زید و او از گفتۀ یکی از همسایه گان ایوب ما را خبر داد، که می گفته است: روز عید فطر پیش از آن که همسایه گان چاشت بخورند، کاسه های خوراکی ایوب بر در خانه ها برده می شد. عارم بن فضل از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: هنگامی که ایوب آهنگ حج داشت، به من گفت: برای من یک ردای پنبه أی از نوع ارزان یا نوع موئی آن خریداری کن، که در آن برای ناقۀ خود علوفه بریزم. گوید: چنان کردم، و چون باز آمد، همان پارچه را دیدم، که زیر پیراهن خود پوشیده است. ایوب فهمید که من متوجه شدم. گفت: اگر پوشیده می ماند، برای من خوشتر از آن بود، که آن را بپوشم. سلیمان بن حرب از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب جامه أی سرخ داشت، که هرگاه برای حج احرام می بست، آن را می پوشید، و آن جامه را برای کفن خود آماده ساخته بود، و شب های بیست و سوم و بیست و چهارم ماه رمضان آن را می پوشید، در یکی از آن شب ها همسر ایوب گفت: امشب با جامه رنگ شده با زعفران بیرون رفت. حماد می گفته است: بار و بنه ایوب در مکه دزدیده شده بود، و آن جامه سرخ هم میان بار و بنه اش بود، دزدیده شد. سلیمان بن حرب از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: گاهی مردی کنار ایوب می نشست، و چنان می نمود، که گوئی ایوب او را نمی شناسد، ولی اگر آن مرد مریض می شد، یا کسی از او می مرد، ایوب پیش از همه حاضر می شد، به گونه أی که آن مرد می پنداشت، از گرامی ترین مردم در نظر ایوب است. سلیمان بن حرب از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: یعلی بن حکیم که از آزادکرده گان و وابسته گان قبیلۀ ثقیف بود، در شام درگذشت، و خانه اش این جا و میان این محله و قبیله بود، کسی جز مادرش باقی نمانده بود، ایوب پیش مادر یعلی رفت، و سه روز آن جا بود، و کنار خانۀ او می نشست، و ما آن جا پیش او می رفتیم، مادر یعلی همواره به خانۀ ایوب می رفت، و گاهی شب هم همان جا می ماند، تا آن که ایوب درگذشت. عفان بن مسلم از حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: از ایوب می پرسیدیم دربارۀ این مسئله و آن مسئله از محمد بن سیرین چه شنیده أی؟ می گفت: چنین و چنان. می گفتیم: بیشتر توضیح بده، و متن آن را بگو. می گفت: مگر این گفته مرا نپذیرفتید؟ می گفتیم: همین کافی است؟ می گفت: آری. گوید: یحیی بن سعید از گفتۀ شعبه نقل می کرد، که می گفته است: از ایوب دربارۀ قرائت حدیث پرسیدم، گفت: پسندیده است. ابومحمد یمامی ما را خبر داد، و گفت: از عبدالرزاق شنیدم، که از گفتۀ معمر نقل می کرد، که ایوب می گفته است: بر من گران می آید، که حدیثی از احادیث محمد بن سیرین را بشنوم، که از خود او نشنیده باشم. معمر می گفته است: و همانا بر من گران می آید، که حدیثی از احادیث ایوب را بشنوم، که از خود او نشنیده باشم. اسماعیل بن ابراهیم می گوید: ایوب برای ما گفت: ابوقلابه وصیت کرده بود، کتاب هایش را به من بدهند، و آن ها را از شام برای من آوردند، و من ده و چند درهم کرایه آن را پرداختم. عارم بن فضل از گفتۀ حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب هنگامی که لنگ می بست، نافش پدیدار بود. عارم از گفتۀ حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: ایوب گاهی موهای سر و ریش خود را با رنگ سرخ خضاب می بست. عارم از گفتۀ حماد بن زید ما را خبر داد، که می گفته است: من خود بندهای پیراهنی را که ایوب در آن کفن شد، گره زدم. گوید: کس دیگری غیر از عارم ما را خبر داد، که همه گان اتفاق دارند، که ایوب در طاعون بصره به سال یکصد و سی و یک در شصت و سه سالگی درگذشته است.
منابع و مآخذ:
1 – تهذیب الکمال – مجلد سوم – از صفحه 458 الی صفحه 464 – به شماره 607 – تالیف حافظ جمال الدین یوسف مزِي – عربی.
2 – تهذیب التهذیب – مجلد اول – صفحه 309 و 310 – به شماره 734 – تالیف حافظ ابن حجر عسقلانی – عربی.
3 – سیر اعلام النبلاء – مجلد دوم – از صفحه 153 الی صفحه 158 – طبقه چهارم به شماره 841 – تالیف امام ذهبی – عربی.
4 – تقریب الثقات – صفحه 251 – به شماره 1672 – تالیف امام محمد بن حبان بستی خراسانی – عربی.
5 – حلیة الأولیاء – جزء اول – از صفحه 430 الی صفحه 435 – به شماره 20 – تالیف حافظ ابونعیم اصفهانِي – عربی.
6 – طبقات – جلد هفتم – از صفحه 255 الی صفحه 260 – تالیف محمد بن سعد – ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی – فارسی.
7 – اعلام زرکلی – جزء دوم – صفحه 38 – تابع حرف الف – تالیف خیرالدین زرکلی – عربی.
8 – ویکیبیدیا الموسوعة الحرة(دائرة المعارف عربی) آخرین تاریخ تعدیل دوم ماه اپریل سال 2018 میلادی – ساعت 11/07 دقیقه.
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور