آرشیف

2018-2-16

استاد محمد عارف ملکزاده

ارباب علم و معرکه میوند:

خواننده گان محترم بحق در موردجنگهای سه گانه  مردم افغانستان درمقابل قشون هند برتانوی که بیشتر به(جنگ افغان-انگلیس )مشهور است،معلومات دارند،.بعدازآنکه انگلیس هاحاکمیت سیاسی ونظامی خودرا در قاره هند تحکیم بخشیدند،بدلیل رقابت با روسیه تزاری  وبخاطر جلوگیری  از پیشروی  روسیه جانب نیم قاره هند، بخصوص بعداز آنکه امپراتوری روسیه تزاری دولتهای محلی ومستقل آسیای میانه رایکی بعد دیگرش اشغال کرده وتا سواحل آمودریا رسیده بودند،بمنظور جلوگیری، از پشروی آنها جانب هند ، بفکر تصرف افغانستان ویا حد اقل تبدیلش ،به منطقه حایل بین متصرفات خود وروسیه دست ،به تلاش زد .انگلیسها با استفاده از وضعیت نا بسامان ،وجنگهای داخلی ،بار اول درسال 1838 وبار دوم در سال1878میلادی بر افغانستان تعرض نظامی  نمود که در هردو نوبت  درنتیجه مقاومت مردم باشکست ،ودادن تلفات سنگین مجبور به عقب نشینی وتر ک افغنستان  گردید.انگلیسهادرنخستین تجاوز بعنوان روپوش تجاوز خود ،نواسه احمد شاه ابدالی به اسم شجا ع الملک مشهور  به شاه شجاع را سوار بربرپیل های جنگی خود به قندهار آورده،اورا بحیث پاد شاه دست نشانده بقدرت رساندند. گرچه درابتدا مردم افغانستان که از جنگ خسته وخواهان آرامش بودند ،از او بعنوان پسر تیمور شاه ونواسه احمد شاه ابدالی ،چون اورا مستحق میدانستند،استقبال کردند.اما بعداز آنکه دیدنداوچیزی جزء آله دست انگلیسها بیش نیست وصلاحیت ندارد،مردم سر انجام درسال1840میلادی علیه انگلیسهاقیام نموده،آنها را شکست داده  واز افغانستان خارج ساختند  وشاه دست نشانده  آنها را بقتل رساندند وبه این ترتیب نخستین تجاوزانگلیسها  به پایان رسید .
وبار دوم انگلیسها در سال 1878 میلادی  وآنهم به بهانه تأمین ارتباط شیر علی خان باروسیه تزاری ، پلان تعرض بر افغانستان طرح ریزی کردند.این پلان وقتی جدی وعملی شد که هیئت سیاسی روسیه  بدربار شیر علی خان آمده واز دولت روسیه به امیر افغانستان وعده هر نوع کمک را داد.
 انگلیسها در 1878 میلادی  برافغنستان حمله نظامی کردند. شیر علی خان باوجود داشتن  اردوی مدرن ،ومجهزبا سلاح کافی، بجای مقابله با انگلیسها پایتخت را رها  وبجانب شمال فرار نموده وبه مزار شریف رفته ودرهمانجا از جهان رفت.. پسرش محمد یعقوب خان که قبلا درزندان پدربسر میبرد،رهاوبحیث پاد شاه بقدرت رسید.او که مریض بود  وتوان رهبری کشور را نداشت، بحیث آله دست انگلیسها در منطقه گندمک احضار ،ومعاهده مشهور به گندمک را  که در نتیجه  امضای آن بخشهای بزرگی، از خاک افغانستان به هند برتانوی تعلق گرفت ،امضا کرد .
چون انگلیسها باتجربه که  داشتند،میدانستند که در دراز مدت نمیتوانند درین کشور باقی بمانند،بفکر آن شدند که ازبین شهزاده گان مدعی تاج وتخت کسی را که به آنها وفادار بوده ،وبتواند کشور را رهبری کند، وهم چنان در سیاست خارجی تابع انگلیس،اما درامورات داخلی مستقل اش گذارند، دریا بند.
این شخصیت امیر عبدالرحمن خان  پسرامیر محمد افضل خان بود، که تازه از سمرقند وبخارا برگشته بود.
 مردم در نقاط مختلف افغانستان برعلیه انگلیسها دست به شورش وقیامها زدند. یکی ازاین جنگها،همانا جنگ مشهور میوند است  که درقندهار وتحت رهبری سردار محمد ایوب خان فرذند شیرعلی خان که خودرا مستحق امارت افغانستان  میدانست، براه افتاد. محمد ایوب خان ازمردم خواست تا اورا درین جنگ علیه انگلیسهاکمک کنند.خودش قبلاً با تعدادی از سربازان مقیم قندهار جانب میوند رفته بود.
بعد از فراخوان محمد ایوب خان ،تعدادزیادی از نیروهای  مردمی ازاقوام،قبایل،گروه هاوملیتهای مختلف افغانستان اعم از پشتون،تاجیک،هزاره،ازیبک،ایماق…..از ولایات جنوب غرب وغرب  وشمال غرب ،ازبادغیس ،وفاریاب وغور وهرات وفراه ونیمروزوهلمند… ..با امکانات دست داشته خود  داو طلبانه درمعرکه میوندسهم گرفتند. با وجود مشکلات وهمه محدویت های نظامی وجنگی، به دشمن که از نگاه  نظامی برتری داشت ،شکست سخت دادند ،که تلفات آن برای انگلیسهاقابل باور نبود.
در زمره ای سایر مردم وجوانان، که از نقاط مختلف غور  به جنگ میوند اشتراک کرد ند، ارباب علم  هم با تعداد از طرفدارانش به میوند رفتند ودرجنگ میوند شرکت کردند.
میگویند  که ارباب علم فرزند دل آسابیک ،فرزند درویش بیک،فرزندمیرهزار،فرزند میرزا فولاد،فرزندمیرزا محمد،فرزندمیرزا مقیم ،فرزندمیرزا نظام،فرزندجلال،فرزند میرزنگی ،فرزندشاه ولد سلطان،فرزند پهلوان احمد،،فرزند محمد ،فرزندتحماس،فرزند الخاص،فرزند شیخ تیمن،فرزند سنجر،فرزند کاک نیکه میباشد ،..ومن هم افتخار کواسه بودنش را دارم، موصوف در سال 1218هجری شمسی، در قریه عاشقان ولسوالی تیوره ولایت غور متولد شده است..تعلیمات ابتدایی ودینی را نزد ملا های قریه آموخت وجوان تنومند،ورشید بود، او که جوان چهل ساله  ای بود درماه جولای  سال 1880 میلادی مطابق 1258 هجری شمسی، بسر کرده گی درحدود30-40 نفر بسواری اسپ، ازغور عازم قندهار شد، وبعد چندین روزسفر به قندهار رسیدند ودر جنگ مشهور میوند قندهار اشتراک کردند ودرجریان جنگ،،اینکه اینها از غور تا قندهار رفتند، اولا خودشان ودوم اسپ های شان از دست وپا افتاده بودند، در میدان معرکه برتری سلاح ومهمات،ووسایل حمل ونقل انگلیس واسپ های چاق وچله،باز هم مردم افغانستان،پیروز میدان معرکه شدندوبعداز ختم جنگ،دوباره بخانه های خود باز گشتند، که ارباب علم هم همرای شاه پسند ودل پسند از قریه عاشقان تیوره وتعداد از لشکریان خود به غور باز گشتند.ارباب علم بیشتر از چهل سال عمر داشت.،وغزل بسیار مشهور بود سابق دربین مردم غور ،که میخواندند.
شهیدای دشت مَیَوند _ گلرخان ابرو کَمَند _ سوا َر ند بالای سَمَند_مشکل گُشا فریاد َرس اند……
بعد از باز گشت ارباب علم از جنگ میوند قندهار ملا محمود مجذوب فاسکی  در وصف ارباب علم چنین سروده است.
علم خان  نُطفه ِمیرهزار است __  َنبِیری پهلوانان یاد گار است.
دل آسا را پسر نادر جوان بخت __ سلیمان را برادر با وقا راست.
هما یون طالع اقبال است ومَیمُون.__ بعزّ و جاه حشمت بختیار است.
بچَوگان ،گوی میدان ِمیَرباید.__  بَرخش ناز چون ُرستم سوار است.
بخوان از نعمت حق سُفره انداز.__ زحاتم دست بسته آشکار است.
بجمع  همسران در سرحد  غور.__  به از لهراسب و اسفندیار است.
بمصر عاشقان،اینها  بشوخی.__ خریدارش چو یوسف ،ناشمار است.
به پای بیرق اسلام مجذوب.__  بحمد الله که بنشسته هزار است.
فرزندان ارباب علم یادداشتها ، از مرحُوم میرزا عبدالملک  پهلوان، وکیل ملا محمد گل ،ارباب دوست محمد ،مولوی غلام رسول ،وحاجی ارباب محمد اعظم  ونواسه هایش ،عبدالغفور ملکزاده وملنگ آقا محمد  چنین فصه میکردند .
 بعد ازآمدن از جنگ میوند ، ارباب علم ،به  یک سیا ستمدار کاملا ًعیار تبدیل شده بود ، تا یک ارباب زور گُوی وقُلدرقبلی. شخصی از اباب علم راجع به جنگ میوند  سوال کرده بود،موصوف در جواب گفته بود،ما از هرات،غور،فراه،بادغیس،فاریاب،هلمند،وکندهار وهمه افغانستان، پشتون،تاجیک،هزاذه،وازبیک وغیره همه وهمه،مُتحد ویکجا برعلیه  دشمن مشترک وطن خودانگریز ویا انگلیس ،جنگ کردیم،ما همه یکی هستیم،مردم افغانستان بدون در نظر داشت اینکه از کدام قوم،گروه ،وعقیده ،ومذهب است، باهم برادرند، من به همه  شان ،احترام دارم.
ارباب علم بعد چند سال، از جنگ َمیوند ،روزی به قریه چشمه میرا ن ولسوالی تیوره، در جوار کوه معروف چهل ابدال،بخانه محمد عمر خان ومحمد حسن خان  فرزندان سردار انبیا خان میرود،درین وقت طفل را که خوانواده اش بدلیل ظلم وبیداد نظامیان امیر عبدالرحمن خان از زاد گاهش  در جاغوری غزنی  آواره وبدیارغور پناه آورده بودند، ووالدینش توان نگهداری فرزند خودرا نداشتند،وکم نبودند فامیلهایکه  بخاطر نجات از قهر وغضب آدم کشان امیر عبدالرحمن خان حتی اولاد های خود را بفروش میر ساندند، تا حد اقل زنده بمانند.  ازجمله یکی هم این خوانواده بود .ارباب علم فرزند این فامیل  را که غلام علی نام دارد، از والدینش  به فرزندی گرفته ،وبا خود اورا به عاشقان می آورد ونزد ملا ی قریه به درس خواندن،روان میکند.
ارباب علم سه 3 مرتبه ازدواج کرده ، ودر مجموع 16 اولاد دارد،وغلام علی را هم اولاد میخواند.،تا اینکه وضع وطن کمی بهتر میشود ،بعد چندین سال،غلام علی جوان میشود،.وارباب علم برایش میگوید ،حالا میتوانید بروی پیش مادر،وپدر خود،غلام علی رخت سفر می بندد،وبه زاد گاهش در شهر غزنی میرود وپدرومادر، خودرا می بیند. در حدود تقریباً بعد از یک سال زیاد ویا کم دوباره غلام علی به  قریه عاشقان ولسوالی تیوره  ولایت غوربرمیگردد ..ارباب علم از او می پرسد ،بچیم چرا دوباره برگشتی؟ارباب علم فکر میکند البته  والدینش را پیدا نکرده است. حالانکه چنین نبوده است.غلام جواب میدهد ومیگوید .پدر دلم برای شما بسیار می سوخت،وپشت شمابسیار دیق آورده بودم پس آمدم..،بعداً ارباب علم تصمیم میگیرد ،ویکدختررا از قریه  پشتای ولسوالی تیوره خواستگاری ،وبرایش عروسی میکند ، واین زن در وقت ،زایمان با طفلش میمیرد. باری دیگر بازهم از قریه پشتای زن بیوه ای برایش میگیرد، وازاین خانم،غلام علی صاحب دو
پسر ودودختر بنامهای  داد ی الله،عبدالله،طوطی ،ومینامیشود.،،واینکه ارباب علم  ،خودش دختر داشت؟؟وبرای غلام علی نداد نمیدانم؟؟؟؟
ارباب علم  به اندازه بچه های خود،وکیل ملا محمد گل، ارباب دوست محمد، مولوی غلام رسول ،ومیرزا عبدالملک پهلوان ،صوفی جان محمد،وکیل دین محمد،وحاجی ارباب اعظم ،ودیگرها ،برای غلام علی نیز زمین داده است.بدین معنی سهمی معادل  یا مساوی به بچه ها ی دیگرش.
از مادرم وکاکاهایم شنیده ام که میگفتند،همیشه ارباب علم ،به غلام علی واولادهایش،خیلی هامهره بان بود ،واوراهمیشه کمک میکرد،اگرکدام سوداگر در قریه می آمد،اولادهای غلام علی را گرفته،برای شان هرچیزی  خریداری میکرد، وگاهی ما از حسد میگفتیم،بافچه یا پدر کلان برای ماهم بخر ،میگفت برویدبه بابه  های خود بگوئید،که بشما بخرند،ارباب علم اولادهای غلام علی را بسیار دوست داشت وخیلی نوازش میکرد.
درسال 1319خورشیدی ماه میزان  روز چهار شنبه19صفرالمظفرارباب علم بعمر 101 ساله گی ،بزنده گی وداع میگوید.،پیش از وفات،تمام ،اولادهایش جمع میشوند،که از زبان پیر مرد، نصیحت اورابشنوند،اوبرای اولادهای خودمیگوید گفتنی خاص که من دارم این است.،هرکسی از اولادهای  من،غلام علی واولادهایش  را،آزرده سازدوآزار دهد، دست هایم از خاک بیرون است، ومن اورا نمی بخشم.،اولادهای غلام علی ،هم سن وسال پدر ومادرمن بودند، درسالهای 1325-1327 از قریه عاشقان ،میرزا عبدالملک پهلوان،ارباب دوست محمد،وغلام علی،بقریه سرجنگل میروند،وبرای خود خانه جور میکنند.،
وغلام علی روزی بقریه یگین ،وورس تیوره  میرود، درآنجا مریض میشود،وبه قریه عاشقان آمده فوت میکنددر سال 1330 ودر قریه عاشقان دفن میشود.فرزندان غلام علی دادی الله وعبدالله تا سال 1347 در قریه سرجنگل زنده گی میکردند، وبعداًزمین های خودرا با ماتبدیل ودر قریه علیحده،که همه مربوط،خود شان بود بنام کرو قاری وفعلاًبنام کرو عبدالله یاد میشود زنده گی میکردند،وهمانطوریکه همه مردم افغانستان از صدمات وآسیب های جنگ بی بهره نماندند،دادی الله وعبدالله،هم ،ودرسال 1373فرزندان غلام علی،دادی الله وعبدالله فوت شدند، وازدادی الله ،چند دختر وازعبدالله ،دوبچه ودختر ها باقی مانده است .،که مانند همیشه جزئی  فامیل ما بودند وهستند،وتاحال هرزمانیکه  من بقریه خود میروم ،بچه ها ی عبدالله خبر شدند بدیدن من می آیند..
فوتوی بالا قریه سرجنگل سال 2006 میلادی ماه جولای،نفر پیشروی میرزا عبدالملک،ارباب دوست محمد  بالنگی سفید وبروت ، نفر دست چپ محمد آصف ملکزاده ،فرزند ارشد میرزا عبدالملک ، این فوتو ازسال 1330خورشیدی.66سال قبل از امروز..25-11-1396—14-2-2018-.
 

ارباب علم و معرکه میوند: