آرشیف

2017-7-21

mazizi

چرا؟ عاقل کند کاری که باز آرد پشیمـانی

کسی بر عقل ودین حرمت نداشت از روی نادانی
ســــزایش حســرت واندوه وتشـــویش وپریشانی
 
خــدا داده بهر کس دانش وعقـــل وخـــرد تا آنک
نســـازد خویش را در بنــد حکم ظالم وجــانی
 
هـر آن آزاده انسانی که قــــدر حـــریت داند
نمی خواهد که باشـــد در قفس یا کنج زندانی
 
عـــُدوّیِ تو که قصد دین ودنیای ترا دارد
نمی باید که دشمن را بفـرق خویش بنشـانی
 
کسی دستور قتل وحکم تاراج تو صادر کرد
سـزاورت نباشد تا بحکمش سر بجنــــبانی

به فرعـــون وخـــدایان دروغین لا بگو هر وقت !
همان طوریکه نه گفت بر زبان موسی ابن عمرانی
 
به تیر دشمـــنان ، قلب برادررا مکن پرخــون
«چـرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمــــانی »(1)
 
یتیـــم ِبینـــوارا هیچ کس هر گز نرنجـاند
تو ناکس گر نباشی هیچـــگاه آنرا نرنجانی
 
نباشی آدمی گرچشم مظلومی کنی پر اشک
اگر خوشحال نمودی دردمندی را تو انسانی
 
به مصر وشام وبرما وفلسطین جوی خون جاریست
نبـــــاشد بـــی تفـــــاوت بودنت شـــــرط مسلمـــانی
 
عـــراق مهـد تمـــدن بود و وقتی مرکز اسلام
کنون جولانگـــهی اشغالگران قاتل وجــــانی
 
ز شام وطفلکان بی پناه وخلق مظلـــومش
جهــــان را لکۀ عار سیاه باشد به پیشانی
 
به برما آتش نمـرود باشــد مشتعل اکنون
وسوزانند اطفـــال وزنان وپیر مــردانی
 
بمصر بار دگر فـــرعون وهامان بلعم باعور
دهند فـــــرمان قتل هر مسلمان را به آســانی
 
صدای طبل جنگ بر ملک ما از دیر بالا است
سر اسر انفجار وانتحـــــار وقتــــل وویرانـــی
 
دوتا همسایۀ ای ما چون دو گرگ گرسنه دائم
بملک ما شبیخون می زنند چون نیست چوپانی
 
اگر خدمتگذار دین ومردم ، در زمین باشی
باوج آسمــــان آخـــر تو بال و پر بیفشـــانی
 
«عزیزی» از رۀ دین وخـــرد غافل مشو هر گز

وگرنه در حصـــار جهـــل وحیرت بند می مانی

پایان
——————
م – ع – عزیزی
روز چهار شنبه ساعت 18:30
19-07-2017
یاد داشت : (1) – این بند مصر بر گرفته از قصیدۀ معروف محتشم گاشانی است
مرا عقلی اگر می‌بود و کی این کار می‌کردم
چرا عاقــــــل کند کاری که باز آرد پشیمانی