آرشیف

2017-2-7

رسول پویان

شیشۀ بشکسته

عـزای شـیشۀ بشکـسـته هر محل دارد
توگویی طفل زمان سنگ در بغل دارد

هوای تازه دم زلف و کاکل ازسررفت
سـر خـیـال غــزل تـار غـم کچـل دارد

بـه کـشـت و بـاغ فـتادسـت آفـت پایـیز
روان و جـسم نـباتـات جمـله شـل دارد

به جای گندم و شالی که مار می روید
دیگـر نــه بـرکۀ ما ماهی و مگل دارد

چــه آفـتی خــدایـا فـتـــاده در کـشــور
به هردماغ که خوب بنگری خلل دارد

روباه وگرگ به هم یار گـشته اند لیکن
خروش و خشم چـرا شیر با جمل دارد

اگرکه برق زند زلف مصنوعی امروز
به زور پـودر و روغـن جل و بل دارد

مرا به گرمی خورشید عشق سوگند باد
نه هـر فضای دلی زهـره و زحل دارد

زچشم و صحبت معشوقه می برم لذت
فقط حـریص هـوس چـشم بر کپل دارد

درین زمانه به هر چهره ییکه مینگری
ســر سـتـیـزه و ذهـن پر از جـدل دارد

چه شد صدق وصفا و مگو زساده دلی
فلک بـه عاشـق آزاده چال و چل دارد

به جمع افـعی و ماران سمندر مسکین
نه دیگـران فقط خویـش را مچل دارد

متاع مــردۀ پایـیـز می دهــد افــراط
ولـی بـه حیلـه سخن از دم حمل دارد

14/1/2017