X

آرشیف

مصاحبه ی غیر مستقیم با کدبان انور نوژان

مصاحبه ی غیر مستقیم با کدبان انور نوژان

 کدبان انور نوژان شاعر معاصر کشور ما
 

 هیات تحریر مجله ی زن برایم پلان دادند  با محترم محمد انور (نوژان) شاعر معاصر کشور ما که در ایالت کلفورنیا آمریکا زندگی دارند مصاحبه اجرا نمایم . با تلاش زیاد موفق به ارتباط مستقیم با کدبان( نوژان) نشدم چند سؤال که قبلن از  یکی از شاعر ان معاصر کشور ما در رابطه پرسیده بودم کاپی انرا به آدرس شان   ارسال نمودم خوشبختانه در مدت کم جواب‌های با ادبیات سلیس وساده به آدرس مجله ی زن دریافت نمودیم و بهره ها بردیم  به امید آنکه    با آ قای (  نوژان) از نزدیک مصاجبه ی اجرا نموده با عمق نظر اشعار انرا بخوانم با طرز تفکر شان آشنا شوم.
معاشر
.
سلام  آقای محمد انور( نوژان) :
با عرض احترام به خوانندگان عزیز، از شما متصدیان –نشریۀ زن- تشکر میکنم که به من فرصت داده اید تا درین مصاحبه شرکت نمایم.  امیدوارم بتوانم باعث رضایت خاطر شما گردم.
 
سوال:  از دیدگاه شما شعر چگونه تعریف میشود؟
شعر توسط اشخاص مختلف در هر جامعه به شکلی تعریف گردیده است.  شعر از نظر من تصویریست که از احساسات و عواطف درونی یک شاعر که متاثر از عوامل خارجی نیز میباشد، بروی آئینۀ تفکر و خیالاتش جلوه گر میگردد.  در یکی از مصاحبه های تلویزیونی در جواب یک سوال من گفتم، "من شعر میگویم، شعر نمیسازم."  من همیشه به این عقیده هستم که اگر ما بخواهیم شعر بسازیم به حق آن آئینۀ که خداوند به صفت یک شاعر برای ما اعطا نموده است جفا کرده ایم.
سوال:  نقش زبانرا در شعر چگونه ارزیابی میکنید؟
نقش زبان در شعر مانند وسایل کار یک معمار، یک نجار، و یا یک نقاش است.  اگر زبان نباشد ما از نطفۀ شعری که در خیال و تفکر یک شاعر القا گردیده است با خبر نخواهیم شد.  همچنان زبان در طرز بیان و زیبایی یک پارچه شعر اهمیت به سزایی دارد.  و جالبتر اینکه شعر هم در حفظ خصوصیات زبان رول عمده بازی میکند.  وقتی من از تماشای صدمات بیرحمانۀ که در پروگرامهای مختلف تلویزیونهای داخل افغانستان بر زبان دری وارد میشود به گریه می افتم، پروگرام "بوی ماه" را مشاهده میکنم وازینکه چگونه شعرای جوان ما در حفظ ناموس زبان دری همت بی همتا نشان داده اند از خداوند بزرک سپاسگزار میگردم.
سوال:  جایگاه اسطوره، حماسه و تغزل را در شعر بصورت مختصر بیان کنید.
اسطوره که به معنی قصه و افسانه آمده است، یکی از قدیمی ترین آثار ادبیست که انسانها نخست آنرا بصورت شفاهی و بعد از اختراع رسم و خط، ثبت صحیفه های نوشتاری کرده اند.  یک اسطوره بصورت اجمالی انعکاس عوامل مختلف در یک جامعه بوده و تاکید آن به یک یا چندین عوامل مخصوص، مربوط به اهمیت آن عوامل در جامعۀ مورد نظر میباشد.
حماسه که به یک قسمت مشخص اسطوره تاکید میورزد قهرمانان رزمی، بزمی، و یا دینی را بصورت منظوم در ادبیات یک جامعه تبارز میدهد.  اهمیت و برجستگی موضوعات حماسه ها در جوامع مختلف بشری فرق میکند.  حماسه ها شامل درس های اجتماعی معمولۀ زمان حال ویا گذشته میباشند که بدون تاریخ مشخص وقوع آنها، به معرفی گرفته میشوند.  حماسه ها زیاد تر افتخارات جامعه را در بر دارند که نسل حاضر و آینده به درک و استقبال آن ها تشویق میشوند.

قوم آزاد

 
تو شاهین کدامین سرزمینی،
که از چنگال خونینت
ندارد خواب ایمن در جهان
یک شب رقیبانت
 
نه آن چنگیز خونخوار و نه آن انگلیس مکار را
تو دادی فرصت خفتن
به کوه و دشت و دامانت
 
به زار روس و استاد کمونزم
تو دادی درس عبرت
کشید از لست عالم نام لینن
شهامت کاری نا ترس جوانانت
 
به خیبر ناله دارد انعکاس سم اسپانش
سکندر راه میجوید زترس حملۀ آن راد مردانت
 
صدای نعرۀ آزادگانرا
بگوش عالمیان
رسانده گرد و خاک کوه و دامانت
 
تو ای افغان آزاد از کجایی؟
به کردستان و ایران و به هندوستان و بغداد
رسیده مرز تاریخت، قدامت های داستانت
 
تو شاهین کدامین سرزمینی،
که از چنگال خونینت
ندارد خواب ایمن در جهان
یکشب رقیبانت

نوژان
 
تغزل یا راز و نیاز عاشقانه:  خلقت حضرت آدم که حضور بی بی هوا را بدنبال داشت نشان میدهد که عواطف و احساسات از عوامل عمدۀ خلقت انسانها میباشد.  تغزل که این عوامل را بصورت منظوم تبارز میدهد حتما" جایگاه والایی در ادبیات جامعۀ انسانی دارد.  تغزل در ادبیات تنها به چوکات عواطف و احساسات محدود نمانده، با عرفان، سیاست و موضوعات دیگر اجتماعی ارتباط حاصل نموده است.  و نا گفته نباید گذاشت که تغزل در جریان این انکشافات از نگاه معنی و شکل به مرور زمان تغیر کرده است.
 
 
من شاخ شمشادم

به زنجیرم مپیچید من صدای مرغ آزادم
نوای حق بگوش محرمان دل ز فریادم

به افلاطون عالم کی شوم تسلیم بی دردی
جنون دارم بسر بیتابی عشق است بنیادم

سبکبالم ندارم پایبندی قفس در خود
چو گرد پای یاران من اسیر دامن بادم

نه آتش در بغل دارم نه دود بی سر انجامم
سراسر عشق بیتابی تنیده، خاک ایجادم

ندارم شکوه یی از درد و سوز آتش عشقی
به طوفان آورم اشکم، صدای رنگ فریادم

به خود رفته ز خود بی خود شدم در بیخودی هر دم
نمی آید مرا از بیخودی هایم دگر یادم

کشیده بار غم شیرینی صبر وجودم را
به تلخی میکشم این جنس شیرین را ز فرهادم

ندارم الفتی بر دام تزویر نگاه کس
من آن مرغ سر آواز انتظار تیر صیادم

به زنجیر محبت گر کشی ما را چه باک است
من آن جان سبکبالم، ز هر زندان آزادم

مکش نوژان تو بیجا انتظار من درین گلخن
که هر چند زیر خاکستر شدم، من شاخ شمشادم

 
سوال: آیا شما تا کنون شعر هیروتیک سروده اید؟
 
فکر نکنم. ولی آزاد ترین شعرم، شاید کمی عریان، در افغانستان در قالب نیمایی تقریبا" چهل سال پیش در مجلۀ پشتون ژغ بنام "پشیمان" بچاپ رسید
 
پشیمان
 
آنشب در آن سکوت دل انگیز و پر ز راز
انگشت آشنایی در کلبه ام نواخت
 
از پشت پیرهن بدن مرمرین او
بر شیشۀ شکستۀ چشمان من رنگ باخت
 
آهسته پا گذاشت در آستان کلبه ام
اما دگر                                                                                     
اما دگر، درساغر چشمان مست او
شراب ز غرور و هوس نبود
 
گفتم آمدی باز،
آزارم دهی؟
فریبم دهی؟
گفتا که نه!                                                                                                                                                                                
 
گفتا که نه، آمده ام تا کفاره گناهان گذ شته را،
در میان بازوانت بتو باز دهم
نوژان
 
شعر تا اندازه یی آزاد تر دیگری بنام "خاطرات قدیم" سال گذشته در دیوان شعری ام بنام "گرد روزن"
به چاپ رسید.
 
 
 خاطرات قدیم
 
یکشب ز خاطرات قدیم در خیال خود
آن قامت رعنای ترا زنده ساختم
 
در لابلای زلفکان موج خیز تو
خود را و زندگی را،
افسانه ساختم                                                                     
 
بهر نجات وجود نبوده ام
بر قله های مرمرین سینه ات،
بهر خودم،
لانه ساختم
 
لغزیدم اندرون حریم میانه ات
بیگانه وار لیک،
هزاران بهانه ساختم
 
وقتی که یافتم خود را به پای تو
جانرا ز یاد بردم و دلرا،
یکسره دیوانه ساختم
نوژان
 
سوال:  سیر و سلوک عارفانه را به تجربه نشسته اید؟
 
وقتی کتاب اشعارم سال گذشته آمادۀ چاپ گردید و من میخواستم برای آن یک عنوان انتخاب نمایم دیدم اکثر اشعار آن عرفانی بودند.  به همین سبب نام کتابرا "گرد روزن" گذاشتم.  البته گرد روزن از چندین نگاه ممثل خصایص و مراحل عرفانیست.  گرد چون نی در اشعار مولانا، سبکبالی و خالی بودن از تعلقاترا نشان میدهد و از همین سبب چون رقص سماع در آغوش نور آفتاب به پرواز در می آید.  ما در رقص روزن سنگچل و یا پارچه های بزرگ خاک و یا گل را نمی بینیم بلکه آن زراتی را می بینیم که آنقدر سبک و خالی اند که نور آفتاب با شوق آنها را در آغوش گرفته رقصان بسوی بالا میبرد.
 

خرابات یقین

غبار دشت بیرنگم ز خود بیگانه میگردم
به صحرای جنون، با لیلیم همخانه  میگردم

ندارم طاقت تنهایی خود بعد ازین امشب
بدور شمع محفل من پر پروانه میگردم

ز فیض خاکساری دامن زلف بتان گیرم
به پا بوس سر مو رخنۀ هر شانه میگردم

ز محمود جهان دیگر نگیرم تاج شاهی را
چو بهلول زمان من ساکن ویرانه میگردم

بپای خم رسیدم از سر فرزانگی هایم
ازین بعد با همه فرزانگی دیوانه میگردم

مرا ساقی نباشد میل ساغر در میستانت
ز شور دیده و دل من خودم پیمانه میگردم

کمینگاه تغافل میبرد ما را ازین عالم
ز فیض نعمت دنیای نو جانانه میگردم

تب و تاب نفس گردیده بار زندگانیم
بنام زندگانی من دیگر افسانه میگردم

ز دود خرمن هستی بسوز آمد دل تنگم
شکست خاطر دردم، بت و بتخانه میگردم

خرابات یقین گردیده نوژان رمز ایمانم
ز خود بیگانه ام در کوی یار مستانه میگردم

 
در آخر کتاب "گرد روزن" قسمتی از تک بیتها گنجانیده شده است که عنوان آن "گلبرگهای معرفت" است.
سیر معرفت
عشق جیحونی بود چون توسن وحشی دهر
هر سواری را سلامت کی به منزل میبرد
انگیزه
عاشقی گرچه نشان فطرت انسانی است
آتش شوری بکار است تا تمنا بشکفد
خود بینی
زاهدا منگر خودت در شیشۀ خود بینیت
چهرۀ آئینه از آهت مکدر میشود
مساوات
بسته کن دوکان گبر و هندو و یا مسلمت
در دکان رحمت حق، رنگ، بی رنگی بود
نیستان ازل
من نی ام، من از نیستان ازل یک شاخه ام
ناله ام بشنو حکایت از نیستان میکند
 
سوال:  نقش اشراق و شهود را در ادبیات معاصر چگونه میدانید؟
 
وقتی شاعر اولین شعرش را میگوید، وقتی شاعر یک پارچۀ شعرش را میخواند و باور نمیکند آنرا وی سروده است، و یا وقتیکه هر مرتبه شاعر عین شعرش را میخواند و مفهوم دیگری از آن میگیرد او دیگر پا به پشت دروازۀ اشراق و شهود گذاشته است.
جهان امروزی به گفتۀ نسل جوان بسوی تعالی و نو آوری پیش میرود ولی کسانیکه چون من چند سال بیشتر زندگی کرده اند خوب میدانند که عوامل دور و پیش، عمق و سنگینی خود را از دست داده اند.  هر پدیدۀ این عصر برای یک مدت کوتاه جلوه گری میکند و زود فراموش میشود.  کلمۀ کلاسیک دیگر هوا خواه ندارد.  ادبیات و شعر هم تحت تاثیر این پدیدۀ زمانی قرار گرفته است.
من که شعر سرودن را در مکتب هندی به رهنمایی حضرت بیدل شروع کردم بعدا" برای اینکه یک پل تفاهمی در اشعارم تعمیر نمایم از مکتب عراقی و پیروانش، حضرت مولانا و حضرت حافظ شیرازی کمک گرفتم.  در کتاب "گرد روزن" در قسمت مقدمۀ آن من ازین سه راد مرد جهان شعر و ادب سپاسگزاری کرده ام.
 
شعر من در سه طریقت سفته است اندر اثر
یا ز حافظ، یا ز بیدل، یا ز ساز مولوی
**********
شعر من گر بنگری رنگی ز رنگ حافظ است
یا در آن بیدل تپیده، یا که مولانای روم
**********
در خرابات مغان ساقی چو حافظ گشته است
ما و بیدل مست مولانای خود گردیده ایم
**********
در خودم پیچیدم و در ساز بیدل وا شدم
گاهی شمس و گاهی حافظ، گاهی مولانا شدم
 
در نهایت، فکر میکنم این کار یک خواننده است که ببیند آیا شاعر از نعمت دروازۀ اشراق و شهود که برایش از جانب خداوند اعطا گردیده، استفاده کرده و خودش را به افق آنطرف رسانده است و یا اینکه از بیرون، در پشت در نغمه سرایی میکند.

خیال یار

شب خیالش آسمان تیره ام را اختر است
اشک من بر دامنم گنجینۀ پر از زر است

هر چه میگویم بخود در خود فراموشش کنم
سایۀ بار نگاهش از تصور بر تر است

گرچه من در گوشه یی افتاده ام تنها و دور
قصه هایش بر رخ اندیشۀ من زیور است

قطرۀ آبم درون موج طوفان خفته ام
حاصل افتادگی در قهر دریا گوهر است

شعلۀ شمعم درون کلبۀ ویرانه یی
پرده پوش گرمی ما دامن خاکشتر است

من ندارم حاجتی بر گفتن درد دلم
رمز تصویر نگاه شیشه ها از جوهر است

پای ما را گر توان رفتن کویش نشد
سایۀ برق نگاهش خفته ما را بر سر است

در نیستان وجود من نغمۀ یکتاییم
هر صدا از هر گلو یک ناله یی را مظهر است

من ندارم میل پرواز در سرای این و آن
رنگ بال من شکسته قدرت من یک پر است

شستشو گر میدهم دل را ز تصویر جهان
آب آن از قطره های آب چشمان تر است

نقره و زر گر نباشد ارزش آسودگی
خاطرش امشب مرا تا صبح فردا در بر است

کعبه و بتخانه هر دو خانۀ عشق دل است
هر کجا ما خانه سازیم خا نۀ آن دلبر است

نیست نوژان را گریز از حرمت دلدادگی
آتش بیتابی او بستر خاکستر است

سؤال دهنده:امان معاشر ،خبرنگار مجله ی زن
 ونکوور کانادا

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.