آرشیف
حـــــــرف رو لب:
نثار احمد کوهین
آسمان امروزه می بارد شگوفه هایی خویش
برف های مو سپید از شدت غمهایی خویش
من کنار روزنه زنبيل غم در شانه ام
کاش می شد همچو برف افتاده در دنیایی خویش
رنج هجران داغ جانان بس گران افتاده است
زنده ام ؛ اما چنان نابوده در رویایی خویش
هی رفیق! این جا شقایق را نمی دانم که چیست؟
دیده ام چندیست از خونی برادر هایی خویش
عشق را منفور و مطرود ساخته آن دلاک شهر
عشق، افتاده زبون درگوشه ی رسوایی خویش
آسمان برف ات چنان پاک و لطیف است دیده ام
چهره آن دلبری تناز و بی غوغایی خویش
دست من با زلف تو زلفت چرا آشفته است؟
مو سپید گشتی درین وادی، پی سودای خویش
عاشقانه کی سرود حماسه ی دنیای خویش
پیر ایران و "تلستو" "هومر" از مبنایی خویش
من نه عطارم نه مولانا و سعدی وکلیم
می کشم پیمانه را مستانه در مینایی خویش
حافظ ، رندان سرا گه مدح و گه زم می کند
هر یکی دارد نگاهی تازه با لیلایی خویش
شعر من قافیه بشکسته، عروض اش تازه است
من همین هستم خودم ؛ این حرف رو لب هایی خویش.
کوهین
19/9/94 فیض آباد _ بدخشان .
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور