X

آرشیف

شهید صوفی قربان محمد “قاصر” نماد زهد، راستی و استقامت

  
 عکس صوفی صاحب
 عکس صوفی صاحب
  

 
خیلی انتظاری کشیدم تا نویسندهء چهره دست مان آقای فضل الرحمن فاضل   در لابلای شخصیت های وطن که  به معرفی میگیرند یادی از شخصیت زنده یاد و با شهامت شهید صوفی قربان محمد قاصر هم  نموده و  دین وجدانی خویش را هم در برابر این شهید پاکدامن کشور عزیز مان  اداء نمایند. انتظاری من بخاطر این بود که آقای فاضل  شناخت دقیق از شهید مرحوم دارند و از تمام مبارزات عدالت خواهی و آزادی خواهی  وی در برابر پلید ترین عناصر  و  زشت ترین آیدیالوژی که بر کشور تحمیل شده بود، اگاهی دارند. 
( روحش شاد ، روانش آرام و راحش پر رهرو باد )
 
شهید صوفی قربان محمد "قاصر" نماد زهد، راستی و استقامت
 
زندگانی پر از فراز و نشیب صوفی صاحب را می توان در چند فصل مورد مطالعه قرار داد که هر فصل  آن  حکایتی بخصوص دورهء را بیان خواهد کرد و تاریخی پر از  رنج و دردی را احتوا می کند  که به فراموشی سپرده شده است.
 
هیچ  ملتی  نمی تواند به جایگاهی شایستۀ برسد، در صورتیکه تاریخ و قهرمانان واقعی خود را به فراموشی بسپرند. ارج گذاشتن به افراد و شخصیت هائیکه  زندگی خود و خانواده های خود را بخاطر دفاع از ارزش های والای دینی، انسانی، آزادی و عدالت اجتماعی قربانی نموده اند ، امریست ضروری که  تقدیر ملت ها از چنین افراد در واقع صلابت و هیبت آن ملت ها  را نشان داده و فراموشی ملت ها از  انان در واقع ضعف و ذلت آن مردم را به ارمغان می آورد.
 
   
جای ذکر است، آنانیکه که مسیر تاریخ  کشور مان افغانستان  را که بر اساس طلسم ظلم و استبداد ، نابرابری ها ، حق تلفی ها ، قتل و قتال های بی رحمانه ، تعصب و تبعیض به انواع و اقسام مختلف آن ، ساختن کله منار ها از سر های انسانهای مستضعف و بی دفاع، چور وچپاول دارائی های عامه، تجاوز به عزت و نوامیس مردم به عناوین مختلف ، قالب نهاده شده بودند  دگرگون کردند،  از ما جز ادامه ء آن راه را برای سرکوب  استبداد  ، ظلم ، حق تلفی  و امثالهم چیزی بیش انتظاری ندارند . 
 
قربان محمد در یک خانواده متدین و متوسط الحال  در شهرستان جرم  استان  بدخشان  دیده به جهان گشود.دروس ابتدائیه و متوسطه را در آنجا فرا گرفته و برای تحصیلات عالی رهسپار کابل گردید، او شامل لیسه ابن سینا شده  و سپس از دانشگاه کابل از رشتۀ شرعیات سند فراغت را به دست آورد.
 
مبارزۀ خستگی ناپذیر  صوفی قربان محمد "قاصر" بر علیه ظلم و استبداد از  لیسۀ ابن سینا در کابل ، که در آنزمان حفیظ الله امین جلاد  مدیر آن لیسه بود  به شکل علنی و بدون هراس شروع می شود ، که پیوسته به انواع و اقسام عقوبت ها ، تحقیر ها ، توهین ها ، درد ها و محرومیت ها همراه بود ، او را شکنجه های جسمی و روانی می دادند تا بتوانند، او را از راهی  مبارزه در برابر شان منصرف ساخته و بر او افکار خود را تحمیل نمایند.
 
  جوانانی که  درین مبارزه هم پیمانش شده بودند حکایت ها و قصه های بسا زیادی از او دارند و بطور کل به این نقطه اتفاق نظر دارند که ، به هر اندازه دستگاه مدیریت لیسه او را شکنجۀ بیشتر می نمود ، نه تنها هراس و خوفی نداشت بلکه به صلابت و هدفمندی قربان محمد اضافه می شد.
 
او که از استعداد خدا داد و سرشاری برخوردار بود  پیوسته حسن اخلاق ومعاشرت خوبی  وی از او به عنوان یک الگو در بین همه جوانان نامبرده می شد به همین منظور تمام دسیسه های مدیریت برای ناکامی وی ویا اخراج وی از آن مؤسسۀ تعلیمی برایشان امکان پذیر نبود.
 
ازینکه از شاگردان ممتاز لیسه بود ،او در جشن ها و روز های ملی به خوانش مقالات و اشعار نبشتۀ و سرودۀ خودش در محافل که در لیسه برپا میشد می پرداخت. زمانیکه عداوت بر وی شدت گرفت ، در یکی از روز های معلم او را اجازه ندادند  مقاله اش را به خوانش بگیرد و در عوض ، حضورش را در ستیژ سخنرانی مشروط به خواندن مقالۀ کسی دیگری که حاکمیت آنزمان را تعریف و تمجید نموده بود ساختند، وی ظاهرا این شرط را برای حضور در مقابل هیئت های وزارت معارف و مدیر لیسه ، حفیظ الله امین ، پذیرفت  ولی زمانی که او را برای خوانش مقالۀ تقلبی که در دستهایش داده بودند، خواستند ، او با زیرکی تمام بالای میز خطابه رفته و در مقابل همه ، مقالۀ تقلبی را در جیبش گذاشته و مقالۀ که خودش نوشته بود به خوانش گرفت که سرا پای حفیظ الله امین را آتش گرفت و به قول کسانیکه در آنجا حضور داشتند ، چندین بار او تلاش کرد تا قربان محمد را که مقالۀ بسیار تندی در مقابل آن جلادان حاکم تهیه کرده بود ممانعت نماید ولی سودی نداشت،   او که مشرب شاعری هم داشت، مقاله خود را با شعری بر ضد حفیظ الله امین در حالیکه از عقب میز خطابه که با انگشتش به طرف حفیظ الله امین اشاره می کرد چنین  اختتام بخشید:
 
لعنت زمن قاصر بر تو،  دو صد ضرب دو صد ضرب دوصد بار
 
با وجود دکتاتوری کامل و  اجواء پر از اختناق ان زمان،  صداهای   اعتراض و عدالتخواهی متعلمین آن لیسه و لیلیه های همجوار آهسته آهسته زیاد شده و نظر به ارتباطات آنان با دانشجویان دیگر ، این صدا های مظوم وارد خوابگاه دانشگاه کابل گردید و از آنجا به شکل منسجم تر و بلند تر وارد دانشگاه کابل گردید. این در حالی بود که دانشگاه کابل به میدان مبارزۀ آیدیولوزی های مختلف تبدیل شده بود.
 
به هر پیمانۀ که اعتراض ها گسترده تر می شد به همان اندازه فشار ها و شکنجه های جسمی ، روحی و روانی بالای این جوان و جوانان همفکر و هم اندیشه اش زیادتر می شد ، چون  به حقانیت راه انتخابی خویش  عقیده و باور داشتند ، با صلابت تر از پیش مبارزه  علیه باطل را ادامه می دادند.
 
در یکی از مجالس که بنده هم شرف حضور  در آنجا را داشتم،  شهید بزرگوار صوفی قربان محمد "قاصر"از آن شکنجه ها یاد نمود:
 
" در ابتدا مرا توسط نگهبانان لیسه( چپراستی ها) لت و کوب می کردند تا مرا ازین راهیکه روان بودم ممانعت نموده و نگذارند ادامه بدهم ، این کار را بارها  اجرا کردند ولی من چون توکل به خالقم داشتم هیچگاه نهراسیدم و به مبارزه ام ادامه دادم  می دانستم که آن نگهبانان نمی خواهند مرا اذیت کنند ، ازینکه از طرف مدیر لیسه حفیظ الله لعین ، مکلف شده بودند، مجبوریت شان برایم قابل درک بود"
 
او بجای رسید که از فشار ها و شکنجه های طاقت فرسا صحبت  نمود  و گفت: 
 
 " زمانیکه حفیظ الله لعین به این نتیجه رسید که من از مبارزه ام علیه جنایت های شان دست بردار نیستم و همزمان از  گسترش دامنۀ مبارزه  در مقابل استبداد، در میان اقشار روشن  جامعه خوف شدید داشتند ، مرا به دستگاه استخباراتی خاد که از جملۀ وحشی ترین و جانی ترین و بی رحم ترین دستگاه بود، معرفی نمود".
 
یک چیز برایم خیلی محسوس بود اینکه آنقدر این دستگاه ظالم استخباراتی خاد ، آن شخصیت بزرگوار را تحت  اذیت ، آزار ، شکنجه ، روحی ، روانی و اجتماعی قرار داده بود ند که تا پنج دقیقه یا بیشتر در گلوی مبارکش بغض پیچیده بود و اشک های مروارید رنگ از چشمان تیز بینش، جاری بود و نمی توانست صحبت هایش را ادامه بدهد.
 
تحمل آن صحنه برای کسانیکه مشمول آن مجلس بودند آنقدر گران بود که همه با آن بزرگوار اشک می ریختیم، صحنه های آزار و اذیت و آن شکنجه ها را به آن پیمایه هیچ یک از حاضرین مجلس ندیده بودند ولی آن احساس،حالت و موقعیت عجیبی که بنده از تعبیرش عاجز ام ، باعث شد تا همه آنرا به تمام تار وپود خود احساس کنند، بدون شک، تاثیر روحی و معنوی بسیار بالای صوفی صاحب،  تاثیر بسیار عمیق بالای شاملین مجلس مذکور در آن لحظه گذاشته بود.
 
از ده و یا دوازده شخصیکه در آن مجلس حضور داشتند می توان از مرحوم استاد سید محمد موسی " توانا"  و شهید استاد " سائف" مرحوم برات محمد "سودا" یکی از شاعران و سخن وران کشور و برادر خورد صوفی صاحب،  شهید  استاد سید اعظم "یزدانیار"یار و یاور صوفی صاحب از زمان  مبارزه در لیسۀ ابن سینا الی آخر حیات و محترم  جنرال سید حسام الدین " طاهری"  یاد نمود.  
 
از دستگاه استخباراتی خاد یاد کرده گفت:
 " در آنزمان صنف 12 لیسۀ ابن سینای کابل بودم، بعد از گزارش حفیظ الله لعین مرتبا من تحت تعقیب ، تحقیر ، توهین و شکنجه بودم ، مرا به القاب های بدی دشنام می دادند و پیوسته مرا تهدید به مرگ می کردند…یکروز جمعه مرا از خوابگاه برای شکنجه با خود بردند، در تحقیقات آنقدر شکنجه روانی و جسمی  دادند که از توانم خیلی بالا بود، مرا برق دادند ،  حالت عادی دگر نداشتم، فریاد می کشیدم که خدایا مرا از گیر این جلادان و ظالمان نجات بده، هر باردر حالت  برق دادن بیهوش می شدم، زمانیکه دوباره به هوش میامدم با صدای بلند، خداوند را فریاد می زدم و تا بیهوش شدن دو باره  اسم خداوند را ذکر می کردم و کلمه طیبه را مرتبا به خوانش می گرفتم ، هر لحظه احساس می کردم که  حالا  جانم را به حق تسلیم می کنم  ولی هر بار سکون و آرامش عجیبی در دلم احساس می کردم به همان منوال  ساعت ها  ادامه می دادند، از بسکه پاهایم را با چوب و شلاق زده بودند ، احساس نمی کردم پا های من اند،و توانای ایستادن بالای پاهایم را نداشتم، آنشب  از نهایت شکنجۀ بی رحمانه کاملا بی هوش شده بودم و حتی نفهمیده بودم که مرا چطور به خوابگاه انتقال داده بودند"
 
وی که حالت عجیب معنوی داشت، ادامه داد:
 
 " خواب دیدم که یک انسان پرنوری به من نزدیک می شود، و از دستهایم گرفته مرا به آغوش خود می کشاند و فشار می دهد و مرا می گوید که از جایت برخیز، ترا هیچ چیزی نشده است ، سرم را می بوسد و خداحافظی میکند، چون از ایشان جویا شدم که شما کی هستید ، گفت من پیغمبر آخر زمان هستم. من بشکل بسیار هیجانی از خواب برخواستم که وقت نماز فجر است"
 
او در حالیکه  اشک می ریخت گفت:
 
" به پاهایم نگاه کردم که هر دو سالم استند، و همچنان در تمام وجودم ، روحم و روانم آثار شکنجه را نیافتم،آرامش از هر وقت بیشتر بر من حکمفرما بود"  
 
سالهای متمادی از شهادت آن مرد باشهامت می گذرد ولی خاطرات وی در اندیشه های بسیاری از اشخاصیکه او را حتی ندیده اند هنوز زنده است این خاطرات نه تنها در خانه ها بلکه در میان دانشجویان دانشگاه کابل همیشه یادآوری و قدر دانی  به عمل میاید. من اندکی از خاطرات آن ابر مرد را  به پاس آنهمه زحمات و صلابت های شان ، در حالیکه نمی توانستم اشک های چشمم  را خشکانیده و به نبشته ام ادامه بدهم، نوشتم تا یادی باشد از صوفی قربان محمد "قاصر" و من مطمئن استم که صدها تن از هموطنان مان از وی خاطرات فراموش نا شدنی و ماندگار دارند ، امید وارم که خاطرات شان را برای بهبود آیندۀ جامعه مان به همه شریک بسازند. 
 
 
 
–                            صوفی قربان محمد" قاصر" تحصیلات عالی و تخصصی خود را در دانشگاه کابل به پایۀ اکمال رسانیده و خاطرات دوران دانشگاهی ایشان و مبارزات آزادی خواهی برای رسیدن به عدالت اجتماعی را می توان در فصل های جدا گانه روی آن  بحث وتحقیق کرد. در ین جا من به قول پروفیسور برهان الدین "ربانی" اکتفا میکنم :
–                             " صوفی قربان محمد "قاصر" نماد از جوانان مبارز و با شهامت ترین پرچمدار مبارزه در برابر ظلم و طغیان قد علم کرد ، و پیوسته در خط مقدم مبارزه قرار داشت و هر قسمتی  دانشگاه کابل خاطرات فراموش نا شدنی این جوان با هیبت، با تقوی ، با شهامت را، در خود به یادگار دارد "
 
 
ایشان بخاطر نیاز جامعه وظیفۀ استادی را انتخاب نمود  که اکثرا فرماندهان جهاد و مقاومت مخصوصا در استان بدخشان از ایشان بهره برده اند.
 
صوفی صاحب  شهید ،  گلبدین حکمتیار را بنام  فاسد ترین چهره  می شناخت و همیشه انزجار خود را اعلان می کرد و پیوسته  از شهید احمد شاه مسعود قهرمان ملی افغانستا ن یاد نموده و از او به عنوان  فرزند مجاهد ، فرمانده نستوه و افتخار افغانستان و جهان اسلام  همیشه یادآوری  می  نمود.
 
 
ایشان  کی یکی از پیروان طریقت نقشبندی بودند از آوان جوانی  تلاش برای تزکیه نفس را آغاز نمود تا آنکه به بالا ترین مقامات رسید. بعد از اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی ، منحیث اولین فرمانده مجاهدین در بدخشان ایفای وظیفه نمود. قبل از آغاز  مسلحانه بر ضد قوای اشغالگر روس، چندین بار زندانی شد که بعدا مجبور به مهاجرت از کشور گردیده و دو باره به وطن برگشت و در کوهپایه های کشور  سنگر گرفت ، و به فرماندهی نیرو های مردمی پرداخت که این صفحۀ دیگری از مبارزات آن شهید محسوب می شود که این مقالۀ کوتاه گنجایش آنرا ندارد.  و در آینده در مبحث های معین، به تمام ابعادی زندگی صوفی قربان محمد "قاصر" که بی درنگ یکی از افتخارات بزرگ کشور مان محسوب می شوند ، خواهم پرداخت.
 
در دوران مهاجرت در پاکستان و در ایجاد مکاتب ، مدارس و دانشگاه ها سهم چشمگیری داشت همچنان به تربیت اولاد وطن پرداخت، و بخاطر ارتقای ظرفیت ها در بین جوانان و مهاجرین خدماتی زیاد وصادقانۀ نموده است که هزاران هموطن مان ، از آن استقبال نموده و به یاد دارند.
 
بعد از پیروزی جهاد و آغاز جنگ های تحمیلی ،در آوردن صلح  بیین تنظیم ها، تلاش ها ی فروان نمود و جنگ های تحمیلی را لکۀ بد نامی به دامان پاک جهاد دانسته و توطئه های بیرونی  و از قبل طراحی شده را عامل آن می دانست.
 
در زمان زعامت پروفیسور برهان الدین "ربانی"رئیس محاکم ولایت بدخشان تعین شد و کار های ارزندۀ را انجام داد . کسانیکه در گذشته ها ظلم بالایش روا دیده بود ند، همه بعد از رفتنش در بدخشان، فکر می کردند که حالا از یکایک  ما انتقام خواهد گرفت ولی او با وجودیکه قدرت و صلاحیت کامل در دست داشت تا همۀ آن ظالمها  را  که هنوز زنده بودند، به پایه های دار بیاویزد، ولی او در یک سخنرانی تاریخی  در ملآ عام، همه آنها را مورد عفو قرار داد ، به همین سبب بسیار محبوبیت خاصی در بین همه بدخشانیان  پیدا کرد، و کسانیرابه  ملاقات پذیرفت که در زندان بدخشان  او را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند.
 
وی همراه با استاد سائف برادر بزرگ  نویسندۀ خوب مان آقای فضل الرحمن فاضل و یکی از فرماندهان سرشناس استان بدخشان استاد  آرین پور ، زمانیکه از بدخشان به صوب کابل در حرکت بودند ، چرخبال حامل آنها ، با یک توطئه ناجوانمردانه ، سقوط داده شد و هر سه شخصیت های بزرگ بدخشان همزمان با دیگر سرنشینان چرخبال  جام شهادت را نوشیدند( انا لله و انا الیه راجعون)
 
پروندۀ این جنایت بزرگ و نابخشودنی  هنوز باز بوده و تلاش ها برای یافتن  مسببین  اصلی این فاجعۀ دردناک و این جنایت بزرگ  که هنوز به احتمال اغلب  زنده اند ادامه دارد تا به چنگال قانون  و دادگاه عادل کشانیده شوند.
 
بعد از شناسائی اجساد هر یک به منطقۀ که مربوط می شدند انتقال داده شدند که جسد مطهر صوفی صاحب قربان شانه به شانۀ مردمش به شهرستان جرم  در میان آه ، ناله و فریاد  به خاک سپاریده شد. 
 جسد مطهر صوفی صاحب در حلقه خانۀ( خانقا) که در زمان حیاتش برای نشست های قومی، مشوره های مردمی و حلقه های تصوفی روحی    ،جمعه شب ها که  برای ذکر گرد هم آمده از آن استفاده می کردند، نظر به مشورۀ قومی در آنجا  دفن گردید تا برای همیشه  خاطراتش در قلب و دل مردم آن دیار جاودان بماند.
 
روحشان آرام و راهشان پر رهرو باد
 
 
نویسنده: سید نظام الدین" طاهری"
رئیس بنیاد خیریۀ نصر و عضو فدراسیون جهانی صلح
 
 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.