آرشیف
وزیر و مقام وزارت و دیوان ها در امپراطوری غوری : قسمت اول
استاد شاه محمود محمود
مقدمه :
دودمان و یا سلاطین غوری با همکاری وزرأ و افراد متعهد به زمامداران غوری و یا اعضای فامیل ایشان مانند : پسران و برادران و عموزادگان و اقارب و یا اهل قلم و دیوان ؛ مناصب وزارت را تفویض مینمودند . رتبه وزارت قبل از غوری ها در زمان حکمروایی غزنویان و سامانیان نقش عمده در تشکیلات آن دولت ها داشته بود .
مقام وزارت از مهم ترین مناصبی بود که در عهد و دوره غوری ها وجود داشت . وزرای عهد غوری به ویژه وزرای سلاطین بزرگ، مانند سلطان سیف الدین سوری و علاؤالدین غوری و غیاث الدین غوری و برادرش معزالدین غوری مهم ترین نقش را در تحکیم مبانی حکومتی و بسط و توسعه قدرت امپراطوری غوری ایفا کرده اند. اما کار دانی و ذکاوت و جرأت سلاطین برای ابقا و گسترش امپراطوری غوری و قدرت و عظمت آن مدیون سیاست و کفایت شخص سلاطین بوده است .
بنابران امپراطوری غوری ها در حقیقت مانند دولت های غزنوی و سامانی یک دولت نظامی آماده برای جنگ و کشورگشایی بود، و غوری ها این تشکیلات دولتی را بر اساس شناخت دودمانهای سامانی و غزنوی اتخاذ کرده بودند و توسط آن ها به دولت های بعدی چون سلجوقی و خوارزمشاهی انتقال داده شد و پای آن تا هندوستان کشید . تا جاییکه این نظم ورسم در سطنت دهلی که دست آورد سلطان معزالدین غوری بود ؛ پابرجا ماند ٬ بلکه در زمان گورگانی ها و اولاده بابر متداول شده و مستدام گردید.
امپراطوری غوری با تشکیلات سازمان یافته و منظم ؛ منصب وزارت را با به قدرت رسیدن در پهلوی سلطنت بنیاد گذاشتند. که درصدر آن همان منصب دیوان وزیر یا دیوان اعلی (صاحب وزیر) یا نخست وزیری یا صدراعظم قرار داشت ٬ که در کل در غیاب سلطان نیابت پادشاه را داشته است بلکه ناظر بر دیوانهای نظامی و مالی دیگر هم بوده است . تشکیلات این دیوان اعلی شامل عمده ترین تشکیلات نطامی و اداری غوری ها چون : دیوان استیفأ ( مالیه ) ٬ دیوان عرض (وزارت حرب ) و دیوان اشرف ( وزارت داخله و استخبارات ) و دیوان برید ( وزارت پست و انتقال رسایل ) و دیوان حاجب ( وزارت دربار) دیوان انشأ و رسایل ( وزارت تحریر رسایل سلطانی ) و دیوان داد و دیوان مظالم ( وزارت عدلیه ) و دیوان قضات ( وزارت اوقاف ) را میتوان به خوبی مشاهده کرد .
ضمنا از مناصب و مراتب دیگر معمول چون امیر داد ٬ امیر شکار و تعداد دیگر در امپراطوری غوری نیز ذیلا صحبت خواهیم نمود .
دیوان وزیر یا دیوان اعلی :
دیوان : فارسی معرب است و ابن الاثیر گوید دیوان دفتری است که در آن نام سپاهیان و اهل عطا ثبت شده است و نخستین کس که در اسلام دیوان را تأسیس کرد حضرت عمر (رض )خلیفه دوم بود. و دیوان بمنظور حفظ حقوق حکومتی از قبیل پستها و دارایی و مأموران و سپاهیان وضع شده است . در تشکیلات اداری عهد خلفا و سلاطین ممالک اسلامی عنوان اداره ٔ کل محاسبات مملکت و دفتر محاسبات و همچنین بمعنی مطلق؛ اداره و تشکیلات اداری ٬همریشه ٔ دبیر و دیوان در نزد مسلمین در آغاز جهت ثبت و ضبط مداخل و مخارج مملکت بکار میرفته است و سپس از طریق توسع بمعنی محل کار اعضا و اجزای مالیات استعمال شده است بعدها بر جمیع ادارات و دفاتر اطلاق یافته است .(۱)
وزیر: [ وَ ] معاون . (اقرب الموارد). هم پشت و مددکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). همنشین خاص پادشاه که مشیر تدبیر و ظهیر سریر باشد و تحمل بار گران مملکت نماید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه در برداشتن بار کسی شریک باشد. ظاهراً چون وزیر در مقدمه ٔ برداشتن بار سلطنت و ریاست با سلطان متفق میباشد لهذا به این لقب ملقب شده . (غیاث اللغات ). این کلمه معرب است. (۲)
برای تقرر وزیر سلطان میکوشید شخص محترم و صاحب نام ونشان را برگزیند و افرادیکه در رأس دیوان وزارت قرار میگرفتند اکثرا اشخاص کریم طبع و بزرگوار ٬ ادیب کامل ٬ نیکو محضر٬ قوی تدبیر درکار های کشور داری ٬ متفکر ٬ خدا ترس و مشاوران خوب بودند و سرانجام به امور کشور داری وارد می بود(۳) و آنرا صاحب وزیر میگفتند .
همچنان صاحب وزیر یکی از وزرای بود که برقراری رابطه بین دربار سلطان و دربار خلیفه بود و در عین حال که ریاست دیوان اعلی را برعهده داشت، دیوانهای امپراطوری را نظارت مینمود .
پوهاند حبیبی به نقل از ابن اثیر درتعلیقات طبقات ناصری مینویسد که عمادالملک خواجه صاحب در زمان سلطان علاؤالدین غوری از رجال معروف ای بود که رتبه صاحب وزیر یافت . موصوف در تمام حوادث مهمه سیاسی آن عصر دست داشت و نزد مؤرخان مشهور است .(۴)
ضمنا جوزجانی در طبقات ناصری از وزیر دیگر نام میبرد بنام سید مجدالدین موسوی ٬ وزیر سلطان سیف الدین سوری که یکجا در سرپل طاق غزنی به دار آویخته شدند .(۵)
صاحبان وزیر در تاریخ غوری ها با القاب مختلف شمس الملک و فخرالملک و مجدالملک و امثالهم یاد گردیده اند چنانچه وزرأی مشهور غوریان در عهد سلطان غیاث الدین ابوالفتح سام عبارتند از : شمس الملک عبدالجبار گیلانی ٬ فخرالملک شرف الدین فروری٬ مجدالملک دیوشاهی داری٬عین الملک سوریانی ٬ظهیرالملک عبدالله سجزی و جلال الدین دیوشاری (۶) .و یا وزرای مشهور معزالدین محمد سام عبارتند از : ضیأ الملک درمشی ٬ مؤید الملک محمد عبدالله سنجری٬شمس الملک عبدالجبار گیلانی.(۷)
۱ – دیوان رسالت یا دیوان انشاء:
دیوان رسالت یا انشاء که در حقیقت ادامه دیوان غزنویان است از پر ارزش ترین دیوانهای به شمار میرفت که دایما با سلطان با مشاورت قرار داشت این وزیر وظیفه دارالانشأ سلطانی را به عهده داشت و در زیر دست خویش عده بالنسبه زیادی محرر و منشی و کاتب رسایل داشت که طرف اعتماد و خازن اسرار دولت بودند اول با مسأله نظارت برآیند و روند و مکاتیب، و تمام فرامین انتصاب مقامات مختلف امپراطوری ، از قبیل اقطاع دیوانی که توسط این دیوان تهیه و صادر می شد، سر و کار داشت. شرط عمده این مقام دارا بودن خط بسیار عالی بوده است. اما از آن جا که این مقام سنگ بنای وزارت محسوب می شد، و صاحب آن در غیاب وزیر نایب او به شمار می رفت، لازم بود که وزیر ؛ کاری بالاتر از کار یک نفر خوشنویس انجام دهد.
به همین جهت غالبا از دربار سلطانی ایشان را به رسالت و سفارت و انجام ماموریتی سری وسیاسی می فرستادند و غالبا نیابت صدارت و یا صاحب وزیر را داشت . (۸)
مؤلف طبقات ناصری در مورد نزدیکی و روابط خلافت عباسی با امپراطوری غوری مینویسد که : بعد از آنکه سفارت عباسی به غور آمد از طرف غیاث الدین محمد سام اولا قاضی مجدالدین قدوه بدربار خلافت رفت و کرت دیگر مولانا مهناج السراج عازم دارالخلافه گردید. (۹)
این دیوان علاوه از رسالت ؛ صاحب آن به هنگام شکار نیابت وزیر ٬ سلطان را همراهی می کرد ضمنا کلیه مکاتبات٬ فرمانها ٬ منشور های مناصب دولتی ٬ ثبت اقطاعات دیوانی ٬ تعیین وجوه ارزاق و مواجب خدمت گزاران دولت از وظایف این دیوان بود .
طبقات ناصری از مهر دیوان ها یاد نموده است اما یقینا مهر خاصه هر دیوان بوده است . چون لازمه دیوان ها به خصوص دیوان رسایل علاوه بر خط خوش برای مهرگذاری ؛باید در فن دبیری و نثر دیوانی تبحر داشته باشد .
۲ ـ دیوان استیفأ یا دیوان محاسبات :
استیفا در لغت به معنی« تمام گرفتن و طلب تمام کردن » است و در اصطلاح عبارت است از حساب و حسابداری امور مالی و دخل و خرج.صاحب نفایس الفنون میگوید: «علم استیفا عبارت است از معرفت قوانین که بدان ضبط دخل دیوان و کیفیت و کمیت محاسبات معلوم کنند». وقتی که ابوالفضل بیهقی مینویسد: «و این آزاد مرد (عبدالملک مستوفی) مردی دبیر است و مقبول القول و به کار آمده و در استیفا آیتی…» مرادش از استیفا همان است که صاحب نفایس الفنون از آن به علم محاسبه تعبیر میکند. (۱۰)
دیوان استیفای ( وزارت مالیه و محاسبات ) که دیوانی مستوفی است با محاسبه عایدات، ارزیابی مالیات، جمع آوری آن و هزینه ها سروکار داشت، رئیس آن مستوفی الممالک نامیده می شد. دیوان استیفاء با امور مالی و وصول حساب ها سروکار داشت. مثلاً آن قسمت از امپراطوری که تحت سلطه حکومت مرکزی بود، به نواحی مالیاتی تقسیم می شد، که مسئول تخفیف مالیات بر طبق گزارشات مالیاتی «دیوان استیفاء» بود. در رأس این دیوان «مستوفی» قرار داشت که محاسب عمده و مدیر امور مالی امپراطوری محسوب می شد. طبیعتاً او یکی از زیر دست های وزیر به شمار می آمد، ولی در موقع لازم به خاطر موقعیت مهم خود قدرت زیادی را اعمال می کرد.
تا جاییکه پس از « صاحب وزیر» یا خواجه بزرگ بود . گاه گاهی که خواجه بزرگ یت صاحب وزیر دور از مرکز می رفت در آن وقت صاحب دیوان استیفا ٬ وزسر به شمار میرفت .( ۱۱)
مستوفیان به جمع آوری مالیاتها و جمع آوری آنها و محاسبه کل کشور در هنگام ارامش و جنگ بود . سفربری ها و سوقیات با تبانی دیوان استیفأ هماهنگ میگردید تا توانایی هزینه جنگها را نشان بدهد . مستوفیان در هر ولایت نماینده ای داشت تادخل وخرچ محل کاری خویش را نشان بدهد گرچه نشانه های در طبقات ناصری مأخذ معتبر این دوره دیده نشده است که عاملان با توسل به زور و تعدی به جمع آوری مالیات کوشیده باشد اما ناگزیر باید بپذیریم که عاملان وجوه متذکره را اکثرا با تعدی و جبر بدست می اوردند .
دیوان استیفأ شامل بخش و دفاتر دیگر چون : عامل مستوفیان ٬ وکیل و خزینه داران بود . (۱۲)
از وظایف دیگر این دیوان مرتبه خزینه داری بود که تمام اموال دولت را نگاهداری نمایند . از این جهت آنان به خزینه داری شهرت دارند .بنابر بیان تاریخ یمینی که: هر سازمان دیوان برای خود خزینه داری داشته اما تعداد آنان در تشکیلات سپاه بیشتر بود .( ۱۳)
بارتولد در مورد این دیوان و عامل آن مینویسد که کلمه مستوفی محتملا مترادف به خازن و خزینه دار است . دیوانی که خزانه دار در رأس آن قرار داشت با دیوان خراج روزگاران دربار خلافت عباسی قابل تطبیق است .( ۱۴) نظر به قول جوزجانی مؤلف طبقات ناصری شخص بنام خواجه اسمعیل خزانه دار مشهور این عهد به شما میرفت .(۱۵)
فراموش نباید کرد که دیوان استیفأ در سرزمین خلافت اسلامی به معنی دیوان خراج نیز نامیده میشد. دیوان استیفا یا دیوان خراج یکی از نخستین اداراتی بود که در تمدن اسلامی شکل گرفت. این دیوان که اهمیتی به سزا در اداره امور کشور به عهده داشت موظف بود بخش بزرگی از امور مالی سرزمین های اسلامی را سرپرستی و اداره نماید. در این دیوان فهرستی وجود داشت که اموال و دارایی های سرزمین اسلامی در آن درج شده بود. چگونگی گرد آوری خراج از سرزمین ها، حواله کردن آنها به مرکز خلافت، چگونگی تقسیم آن بین مسلمانان و رتبه بندی مسلمانان برای تعیین خراج دریافتی، از جمله وظایف این دیوان به شمار می رفت.
با گسترش سرزمین های اسلامی و آشنا شدن مسلمانان با روش های اقتصادی دیگر از جمله روش های بهره برداری از زمین، به مرور ایام وظایف دیوان خراج نیز گسترده تر و در عین حال پیچیده تر می شد. در دوره ای از زمان، محاسبه در آمد های عمومی ممالک اسلامی، تنظیم و بر آورد هزینه ها و نظارت بر خرج آنها، فهرست برداری از اموال افراد سرشناس بویژه حکام و نیز اعزام افراد به نقاط مختلف مملکت اسلامی بر گرد آوری مالیات، از وظایف دیوان خراج به حساب می آمد.
۳ ـ دیوان اشراف یا دیوان اشرف :
این دیوان در حقیقت اداره امور مالی و ضبط محاسبات و جمع و دخل مکمل دیوان استیفا بود ه است . یا به عبارتی یکی دیگر از دیوان های مهم وابسته به دیوان اعلی ٬دیوان اشراف بود که کار اصلی آن ممیزی معاملات مالی بود و رئیس آن مشرف الممالک نامیده می شد. در راس دیوان اشراف، «مشرف» بود .ویا دیوان اشراف که متصدی آن را مشرف میخواندند، دیوان بازرسی در امور دیوانی به ویژه امور مالی بود.
دیوان اشراف شامل دو بخش بود :
اولا جاسوسانی بود که از طرف دربار دولت به غرض گردآوری اطلاعات به خصوص در امور سرزمین کشور های همسایه و روابط اجتماعی و اقتصادی و مسیر راهها و اماکن و رسوم و اعتقادات و حاصلات و جمع آوری کشت و زرع فرستاده میشدند . ضمنا اخبار و اطلاعات واصله از گوشه و کنار مملکت را نیز به پایتخت می فرستادند که به مشرف کل سپرده و او آنرا به امیر یا سلطان گزارش دهد .
ثانیا منهیان ای بود که از وضع عساکر کشور های همجوار اطلاعات ارزنده و معلومات درست را گردآوری و به مرکز ارسال دارند . به اصطلاح این گروه نوع دیگر از جاسوسانی بود که از نگاه کاری با گروه اولی به کلی متفاوت بودند . درحالیکه این وظیفه را اکثرا صاحب برید بر عهده داشت .(۱۶)
طبقات ناصری دراین مورد از منهیانی نام میبرد که در هنگام هیاهوی وفات معزالدین محمد سام و قدرت یافتن علاؤالدین حسین اتسز که چگونه نقش خویش را به منصه اجرأ گذاشتند : که وقتی معزالدین را عارضه قولنج افتاد چنانچه امید خلق از حیات او منقطع شد امرأ غور در این کار با هم در سِر اتفاق کردندکه : اگر سلطان را واقعه فوت باشد سلطان علاؤالدین اتسز را به تخت غزنین بنشانند حق تعالی از دارو خانه و اذا مرضت فهو یشفین ٬ شربت صحتی به سلطان معزالدین فرستاد و صحت یافت و منهیان ازاین حال و تدبیر به خدمت سلطان آنها را افشأ کردند .(۱۷)
۴ ـ دیوان عرض :
دیوان عرض چهارمین جزء دیوان اعلی دیوان بود که عارض الجیش (یا صاحب دیوان عرض) در رأس آن قرار داشت. دفترها و اسناد نظامی و اقطاع «نظامی» در این دیوان نگه داری می شد و هر چیزی که در رابطه با لشکر ثابت و امرأ، تحت نظر آن بود. این دیوان هم چنین با گمارش و گردآوری و سان دیدن قشون قبل از لشکرکشی ها سر و کار داشت.
امپراطوری غوری ، چون با نبرد و دفاع از حریم کشور و سرکوبی مخالفان همراه بود نقش عارض و لشکر از همه بیشتر اولویت داشت بنابران این دیوان حیثیت کلیدی را در تاریخ غوریان دارد .از وظایف عمده و کار کرد های دیوان عارض باید گفت که از جمله دیوان های حساس و مهم، دیوان عَرَض یا صاحب آن که نایب سلطان و پادشاه بود که به امور لشکری رسیدگی میکرد و به نام عارض لشکر خوانده میشد. عارض میبایست دارای صفاتی ممتاز و شایستگی های نظامی باشد. به طوری که مسئولیت عارض سپاه به هنگام صلح و سازش، رسیدگی به وضع سربازان و نیروهای مسلح و تهیه تمامی وسایل آسایش آنان بود.
رسم بر این بود که همه ساله سپاه را در یکی از دشت های نزدیک پایتخت گرد میآوردند و سپاه در برابر عارض لشکر رژه و سان میرفت. به طوری که ٬گه گاه سلطان نیز در این مراسم حضور مییافت.
به هنگام جنگ، عارض، میبایست وسایل سفربری و سوقیات لشکر را فراهم سازد و در تمامی مدتی که لشکر و سپاه درگیر نبرد و جنگ بود، تمامی نیازهای لوژستیکی را تدارک میدید .
سرانجام پس از پایان نبرد و در صورت پیروزی، غنایم جنگی را در حضور امیر یا سلطان ، بین امیران و افراد لشکر به فراخور شایستگی و لیاقتی که در جنگ نشان داده بودند، تقسیم میکردند. اگر چه همواره سنگهای گرانبها، زر و سیم و پیلان جنگی به دست آمده، از آنِ پادشاه بود.
جوزجانی در طبقات ناصری در ذکر ملک اختیارالدین خلجی مینگارد که : این محمد بختیار ( اختیارالدین ) خلج غور و بلاد گرمسیر بود و مردی جلد و تازنده و دلیر وشجاع و فرزانه و کاردان و از قبایل خود بطرف غزنین و حضرت سلطان معزالدین آمد و او را در دیوان عرض به سبب آنچه حال او در نظر صاحب دیوان عرض ٬ مختصر نمود قبول نکردند و از غزنین بطرف هندوستان آمد ٬ چون بحضرت دهلی رسید ٬هم بسبب آنچه در نظر دیوان عرض جمالی نداد قبول نیافت از دهلی بطرف بداؤن رفت بخدمت مقطع بداون سپهسالار هزبرالدین حسن ارنب٬ او را مواجبی قرار افتاد.(۱۸)
بی جهت نخواهد بود که در این مختصر از سپاه لشکر یادآوری نمایم که شامل : سواره نظام،
پیاده نظام، غلامان ویژه پادشاهی «گارد ویژه سلطانی»٬ پیلان جنگی و فیل بانان و سواران برگُستوان دار بود .
ترتیب لشکر در هنگام جنگ شامل : خلف ٬ قدام ٬ میمنه ٬ مسیره و قلب بود . که جوزجانی در اثر خویش تنظیم آنهمه لشکر را که در یکی از نبرد ها تعبیه شده بودند چنین آورده است : … و در حدود تراین لشکرگاه کرده سلطان تعبیهء لشکر بساخت و قلب و بنه ( اسباب و لوازم زندگانی که در سفر حمل شود) و رایات و علامات و چتر و پیلان در عقب بقدر یک کروه بگذاشت و صف راست کرده ٬ آهسته می آمد و سوار برهنه و جریده را چهار فوج کرد و از هر چهار طرف کفار نامزد کرد فرمان داد: می باید که از چهار طرف میمنه و میسره و خلف و قدام لشکر . (۱۹)
از جانب دیگر سپاه عمده امپراطوری غوری را غلامان خریده شده سلطان معزالدین محمد سام غوری تشکیل میدادند. شخص سلطان بر غلامان ویژه خود سرکردگی و فرماندهی داشت، زیرا در جنگهای در هند، خدمات زیادی انجام دادند،
به هنگام زمامداری سلطان معزالدین غوری، شمار لشکریان او در زمان جنگ افزون بر یک صد بیست هزار تن سواره و پیاده نظام و سواران میشد.
در زمان صلح، سلطان علاوه بر لشکر ویژه غلامان ، با وجودیکه اسناد در مورد خبر نمیدهد اما یقینا حدود بیست تا چهل هزار تن نظامی و لشکر آماده در اختیار داشت. فرماندهی کل سپاه با شخص سلطان بود و فرماندهی دسته های سپاه و سرلشکران سایر بلاد عموماً به امیران شایسته و کاردان و در نبرد ها هندی غلامان ترک چون قطب الدین ایبک و شمس الدین التتمش و تاج الدین یلدوز سپرده میشد.
در هر بخش، یک تن عارض لشکر بود که مانند دیواندار عَرَض، از سوی وی کارهای مالی و اداری لشکر محلی انجام میگرفت به طوری که پرداخت حقوق و مواجب سپاه بر عهده وی بود. . قاضی لشکر را بنابر بیانات جوزجانی در لشکر غوری دور نداشته باشیم چنانچه جوزجانی در ۶۲۴ هـ ق پس از هجوم مغولها به غور ؛ به هند نزد ناصرالدین قُباچه، از غلامان غوری كه در سند و مُلتان و اُچ حكومت میكرد، رفت. ناصرالدین قباچه نیز اداره امور مدرسه فیروزی اُچه و قضاوت لشكر را به او سپرد.( ۲۰)
در زمان معزالدین محمد غوری ٬ شمس الدین بلخی قاضی لشکر وکل ممالک بود تا جاییکه بعد از وفات شمس الدین پسر وی به این سمت تقرر یافت (۲۱ ) . همچنان پدر جوزجانی مولانا بزرگ را درعهد سلطان شهاب الدین غوری قاضی لشکر هندوستان بود. چنانچه در طبقات آمده است که بعد از فتح لاهور : پدر این کاتب مولانا ( اعجوبة الزمان افصح العجم ) سراج الدین منهاج علیه الرحمه قاضی لشکر هندوستان گشت و تشریف سلطان معزالدین پوشیده و در بارگاه لشکر مجلس علم عقد کرد و دوازده شتر به جهت نقل کردن کرسی او نامزد شد . (۲۲)
چنانچه معمول است هر لشکر وسپاه از گذشته های دور به این سو صاحب « نیابت لشکر» و « سپهسالار» دارد اردوی غوری ها هم از ااین امر مستثنی نبود . چنانچه منهاج سراج جوزجانی در کتاب خود طبقات ناصری؛ امیر بنجی نهاران را امیربزرگ شنسبی میداند ومیگوید که در غور ذکر او سایر است. واورا از کبار ملوک غور دانند وجمله سلاطین فرزندان او بودند. وامیر خوبروی گزیده اخلاق وبه همه اوصاف ستوده موصوف بود. وی به اتفاق یکتن امیر معاصر غوری شیش بن بهرام به دربار هارون الرشید رفت وامیر بنجی به لقب قسیم امیر المؤمنین به امارت غور شناخته شد واز حضرت خلافت عهد ولوا آورد، چنانچه سلاطین غور به همین لقب تا خروج مغول در غور وهند ملقب بوده اند. اما امیر دیگر شیش به پهلوانی لشکر (سپه سالاری غور) منصوب گشت وهردو به تشریف دار الخلافت مشرف شدند. چنانچه تاعهد منهاج سراج امارت غور در شنسبانیان وپهلوانی در شیشانیان برقرار بود.( ۲۳) چون امیر و وسلطان خود فرمانده کل سپاه و لشکر بود بنأ قومندانی و سپه سالاری که همان پهلوانی لشکر است برای شیشیان احراز گردید . ضمنا جوزجانی در حین فتوحات معزالدین محمد غوری به لاهور مینویسد : … و لوهور سلطان غازی را مسلم شد و ممالک هندوستان در ضبط امد و سپه سالار علی کرماخ را که والی ملتان بود بلوهور نصب فرمود . ( ۲۴)
ضمنا در اردوی لشکر غوریان رتبه دیگر بنام « علفچی لشکر» که مسؤول تدارکات علوفه اسپ و فیل و دیگر حیوانات باربر و جنگی بود ٬وجود داشت .(۲۵)
منصب دیگریکه در بخش لشکری وجود داشت همان میراخور (میر آخُر) رییس اصطبل و مهتر آن و یا آخور سالار بود که جوزجانی در ضمن سلطنت سلطان رضیه از آن نام میبرد که : … جمال الدین یاقوت که امیر آخُر بود بخدمت سلطان قربتی یافت .( ۲۶)
۵ ـ دیوان برید
دیوان برید در حقیقت دیوانی است که فرامین و پیامها و احکام دربار را به اطراف و اکناف کشور به سرعت می رسانیدند و شعبات و دفاتری در ولایات داشت و یا وظیفه ارتباط میان مراکز حکومت و ولایات و تسریع در گزارش اخبار و رویدادهای مهم سیاسی ، ارسال نامه ها و پیامها، حمل و نقل کالاهای دولتی و گاه خصوصی ، به مقصد رسانیدن مأموران ، و ابلاغ فرمانهای حکومتی را بر عهده داشته است
در حالیکه به مرور زمان بر وظايف اين ديوان افزوده شد و به يكى از عناصر مهم امنيتى تبديل گردید . با توجه به اهميت بسيار زياد خبردارشدن از اتفاقاتى كه در اطراف و اكناف سرزمين روى میداد، به مرور زمان وظيفه خبررسانى و در شكل رشديافته و پيچيده تر آن، وظيفه جاسوسى از نقاط مختلف به عهده اين ديوان نهاده شد.
از اين جهت، اين ديوان به يكى از مهمترين ستونهاى نگاهبانى از امپراطوری های غزنوی و غوری درآمد و صاحب بريد، نقش عمده را در گسترش و امنیت و ابقأ امپراطوری داشت از ديگر سو براى تسريع در امر خبررسانى و آگاه شدن از اتفاقاتى كه در اقصى نقاط سرزمين مى افتاد، ایجاد کاروانسرا ها در فاصله های معین افراز گردید .
در هر كدام از اين كاروانسراها هميشه تعدادى اسب تيزرو حاضر و آماده وجود داشت تا به محض رسيدن يك برید از مسافتى دور به يكى از آنها، اسب او با اسب تازه نفسى تعويض شود و برید بدون معطلى به راه خود ادامه دهد. در منابع اشاره شده است كه اين برید ها می توانستند مسافت هايى را مافوق تحمل انسانهاى عادى بدون استراحت پشت سر بگذارند.
خواجه نظام الملک هدف نظام برید را در کتاب سیاست نامه چنین آورده است : واجب است بر پادشاهان از احوال رعیت و لشکر و دور و نزدیک خویش بر رسیدن و اندک و بسیار آن چه رود بدانستن. اگر نه چنین کند عیب باشد و بر غفلت و خوارکاری و ستم کاری حمل کنند و گویند: فساد و دراز دستی که در مملکت می رود یا پادشاه می داند یا نمی داند، اگر می داند و تدارکی و منعی نمی کند آن است که هم چون ایشان ظالم است و به ظلم رضا داده است و اگر نمی داند بس غافل است و کم دان. و این هر دو معنی نه نیک است. لابد به صاحب برید حاجت آید. و به همه روزگار پادشاهان در جاهلیت و اسلام به همه شهرها برید داشته اند تا آن چه می رفته است از خیر و شر از آن بی خبر نبوده اند، چنان که اگر کسی مرغی یا توبره ای کاه به ناحق ستده است از کسی به مسافت پانصد فرسنگ پادشاه را خبر بوده است و آن کسی را ادب فرموده است تا دیگران بدانند که پادشاه بیدار است. و به همه جای کار آگاهان گذاشته است و همه ستم کاران دست ها کوتاه کرده اند و مردمان در امن و سایه عدل به کسب و عمارت مشغول گشته اند. ولیکن این کاری نازک است و با غایله. باید این کار بر دست و زبان و قلم کسانی باشد که برایشان هیچ گمان بد نبود و به غرض خویش مشغول نباشند که صلاح و فساد مملکت در ایشان بسته است و ایشان از قبل پادشاه باشند و نه از قبل کسی دیگر. و مزد و مشاهره ایشان باید که از خزانه مهبا می رسد تا به فراغ دلی احوال می نمایند و نباید که جز پادشاه کسی دیگر بداند که ایشان چه می نمایند. (۲۷)
۶ ـ دیوان قضأ :
در امپراطوری غوریان این دیوان از ارزنده گی بالای برخوردار بود در طبقات ناصری به کرات از این دیوان و قاضی و قاضی القضات یادآوری شده است در حقیقت این دیوان زيرنظر قاضى القضات اداره مىشد از طريق قاضيان با توجه به احکام اسلامى به حل و فصل مشکلات و دعاوى مردم مىپرداخت.
دیوان قضات در این دوره شامل دو بخش کشوری و لشکری میگردید. بقول صاحب طبقات ناصری درزمان سلطان غیاث الدین محمد سام، معزالدین الهروی و قاضی شهاب الدین رتبه قاضی القضاتی داشت. (۲۸) در حالیکه در زمان معزالدبن محمد سام در غزنین قاضی ممالک صدر شهید نظام الدین ابوبکر و بعد از او صدرسید شرف الدین ابوبکر بن صدر الشهید نظام الدین . قضاوت را در دست داشتند .در حالیکه قاضی لشکر و کل ممالک شمس الدین بلخی و بعد از او پسرش به این مقام ابقا گردید . (۲۹)
ضمنا مجددا میتوان گفت که پدر جوزجانی مولانا بزرگ درعهد سلطان شهاب الدین غوری قاضی لشکر هندوستان بود. چنانچه در طبقات آمده است که بعد از فتح لاهور : پدر این کاتب مولانا ( اعجوبة الزمان افصح العجم ) سراج الدین منهاج علیه الرحمه قاضی لشکر هندوستان گشت و تشریف سلطان معزالدین پوشیده و در بارگاه لشکر مجلس علم عقد کرد و دوازده شتر به جهت نقل کردن کرسی او نامزد شد . (۳۰)
دیوان قضأ دقیقا به قضایا و دعاوی مردم رسیدگی میکرد این دیوان را در مرکز قاضی القضات وارسی میکرد . به خصوص که مساله مربوط به امور شرعی و اقتصادی و… بود فردی که از طرف امیر به عنوان قاضی انتخاب می شد که عموما از روحانیون بود کار قضاوت را انجام می داد. محل قضاوت در این دوران عموما مسجد بود و قاضی در آن جا رأی خود را صادر می کرد.
دیوان قضات در دوره غوری ها مسایل اوقاف و حج را نیز وارسی مینمود . از اینکه در طبقات ذکر اوقاف و قضا را کنار هم آورده است؛ احتمالا این وظیفه از دیوان قضات به پیش برده میشد چنانچه جوزجانی درسال (۶۴۲ ﻫ – ق= ۱۲۴۵م) دوباره به دهلي آمد وبه تربيت الغ خان و اهتمام مدرسه ناصريه و توليت اوقاف و قضاي كاليور و تذكيرات مسجد جامع كه از بهتر ين مناصب شرعي درآن زمان بود ، بدو مفوض گشت .(۳۱) و یا جوزجانی در مورد خویش بعد از سال ( ۶۵۶ ﻫ- ق=۱۲۵۸م) گذارشاتی از زندگي خويش را دراثر خود ندارد . فقط همين قدر ميتوان استنباط كرد كه تا تاريخ انجام كتاب (۶۵۸ ﻫ- ق = ۱۲۵۹م) دردهلی به حرمت و شوكت ميزيست و بر منصب قضای كل هند و حكومت حضرت باقی بود .( ۳۲) جوزجانی از قضات دوره سلطان شمس الدین التتمش چنین نام میبرد : قاضی سعدالدین کروری ٬ قاضی نصیرالدین کاسالیس٬ قاضی جلال الدین ٬ و قاضی کبیرالدین قاضی لشکر بود . (۳۳)
یک قاضی می بایست دارای چنین مشخصات میبود :
اول آن که به سن مردی رسیدن، دوم خردمندی به گونه ای که بتواند نیک و بد را از یکدیگر تمیز دهد و تیزهوشی داشته باشد. سوم آزاد بودن (یعنی برده نباشد) چهارم دین دار بودن، پنجم عادل بودن و امین و پرهیزکاران بودن، ششم بهره مندی از سلامتی کامل به خصوص در شنوایی و بینایی و هفتم آگاهی داشتن فقه و احکام اسلام به خصوص فقه و احکام .
۷ ـ دیوان مظالم :
رسیده گی در این دیوان بیرون از قضایا و مسایل افراد عادی جامعه است . در چنین شرایط اگر قضیه ویا قضایأ مربوط به امور دولتی بود، قضاوت توسط شخص امیر صورت می گرفت و قاضی القضات کل کشور شخص امیر بود. در حقیقت این دیوان براى رسيدگى به تخلفات مقامات بلند پايه حکومتى مانند واليان، عاملان خراج و… تحت عنوان مظالم برگزار مىشد. نظر به اهميت اين کار که قدرت و نفوذ اجرائى را مىطلبيد. بنابران موجودیت سلطان حتمی بود . دیوان متذکره محکمه مظالم بود که همواره وسیله ای بود که رعایا شکایات خود را به سمع سلطان برسانند و تفاوت آن با دیگر محاکم شرعی آن بود که رئیس دیوان مظالم خود دارای قدرت اجرایی بود.
اغلب کسانی که به محکمه مظالم مراجعه می کردند شکایات خود را در باب مسائل مالیاتی، نحوه وصول مالیات و تعدّی محصلین مالیاتی و یا نحوه عمل مأمورین دولتی مطرح می کردند، و احکام توسط شحنه و مأمورین وی یا نظامیان به مرحله اجرا درمی آمد. این محکمه احتمالا در مسجد، جایگاه قاضی و یا محل های معین دیگر برپا نمی شد. از قراین برمیآید که در داخل قصر ویا در لشکرگاه ؛ سلطان و یا قاضی مظالم به قضاوت می نشست .
منهاج السراج با وجودحفظ قاضی کل ٬ دیوان مظالم را نیز برعهده داشته است چنانچه مینویسد که : چون مسند قضاى هندوستان بدين مخلص داعى مفوض گشت، وقتى از اوقات در ديوان مظالم و مقام فصل خصومات و قطع دعاوى کتابی در نظر آمد . (۳۴)
در پایان یک تعداد از وطایف را به معرفی میگیریم که در پهلوی وزارت و دیوانهای امپراطوری غوری ٬ اداره و امور کشور را به پیش میبرد .این دفاتر و مناصب در طبقات ناصری به کرات ذکر شده است و نشاندهنده آنست که دولت مستقل غوری بیرون حوزه قرون وسطایی نبوده است آنچه در دفتر و دیوان دولت های همسایه و خلافت اسلامی میگذشت . امپراطوری غوری از آن متاثر بوده است .
الف ـ امیر حاجب :
حاجب عبارت از : پرده دار، دربان . همچنان حُجَّاب و حَجَبَة : دربان . اين واژه نيز بر دربان سلطان اطلاق مى شود و یا پرده دار ایکه مردمان را باز دارد از درآمدن. چوبدار. خرم باش. دربان. حداد. سادن. بواب. قاپوچی.( ۳۵)
وظیفه حاجب یکی از مهمترین وظایف بود : اشخاصیکه نزد شاه وسلطان قریب و دارای اعتماد کامل میبود بحیث حاجب مقرر می گردید . بارتولد در زمینه گزارش جالب دارد که : در رأس خدام دربار حاجب بزرگ یا حاجب الحُجاب ( یا امیر حاجب عهد غوری )که یکی از مقام بلند پایه کشور به شمار میرفت قرار داشت .این شغل به سادگی میسر نمی گردید بلکه غلام پس از هفت سال خدمت درجه ای خیل باشی دریافت می کرد و از آن پس به مقام حاجبی نایل می گردید .(۳۶)
در زمان غزنویان با افزایش تعداد حاجبان ناگزیر؛ تا فردی بر آنان ریاست یابد. بنابران این رئیس را«مقدم حاجبان»، «زعامت حاجبان»و یا«حاجب بزرگ»میخواندند ( ۳۷)
در زمان امپراطوری غوری ها افراد ذیل به رتبه امیر حاجب رسیدند : حسین محمد حسینی ٬ امیر سلطان شیش٬ امیر داوود ٬ امیر حاجب خان ٬ ملک ناصرالدین تمرانی ٬ ملک مؤید الدین مسعود ٬ ملک شهاب الدین مادینی (۳۸) ملک عزالدین محمد سالاری (۳۹) ٬ ملک اختیار الدین ایتگین (۴۰).
بنابران اصطلاح حاجب با همان شرح وظایف در دوره غزنویان و غوری ها مصطلح بود. وظیفه حاجبان برقراری ارتباط بین دیوانیان و افراد امپراطوری و رسانیدن پیامهای آنان به سلطان، اجرای فرمان سلطان به امرأ، دیوانیان بزرگ و دیگر مأموران، برقراری تشریفات سلطنت و امپراطوری در ملاقات سلطان و بارعام ها و نیز اجرای فرمان ها و مأموریت های مهم موردنظر سلطان بود (۴۱).
ادامه دارد….
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور