X

آرشیف

فــــــــــــــرشته ی اسیر

(واذاالموءدت سئلت بای ذنب قتلت)

سرشت زنان به فرشتگان نزدیکترند و مادران، خود فرشته اند. فرشته نماد همه ی خوبی هاست. چه آنکه واسطه ی فیض است و آرامش. وبدین حکمت، ایزد اهورایی آرامش مردان را به فرشتگان زمینی (زنان) نسبت داده اند:"لتسکنوا الیها."[1] در پندار اسلامی نیز فرزند پسر را نعمت می دانند و دختر را رحمت می خوانندش. که نعمت باعث آسایش است و رحمت مایه ی آرامش. بدینسان است که در محضر خداوندگار،سرانجام نعمت، سؤال است وپرسش، ولی رحمت بخشش است و مایه ی بخشایش. وخدای عدالت وتعالی دستور داده است که با زنان با رأفت ومهربانی رفتار کنید. چه آنکه زنان را آیات ونشانه ی لطف خود بر بندگانش خوانده است.[2] بی تردید که این آموزه ها همساز است با سنت فاضلانه و همسانست با روح تعالیم وحیانی. هرچند که همسو یی کامل با فرایند فقهی شده ی شریعت نخواهد داشت.[3] 

در اخلاق سنتی جاهلانه اما؛ زن نه فرشته ی آرامش که فرشته ی معذبند. فرشته ی معذب، فرشته ی منفورند. وچیزی منفور خود به خود نحس و ناپاک جلوه خواهد کرد. ازین روست که سنت سلف معتقدند که : زن و اژده ها هر دو در خاک به/ جهان پاک ازین هر دو ناپاک به.(فردوسی). و در عقلانیت سنتی زن حتی انسان هم نیست و با قاعده فلسفی ثابت می کند که زن حیوان است ولی حیوان برتر، بدانگونه که مردان را با آنان رغبت معاشرت باشند.[4] و این بدین مفهوم است که تنها کارآیی زن همان عشرت در معاشرت است وبس. وآغوش شان فضای خنک ودلپذیریست که مردان آتش جان شان را در آن فرو بنشانند. ودلیل هزینه معیشت شان نیز همان لذت در معاشرت شان است. بر مبنای همین دیدگاه نظری است که قوانین عرفی شده فقهی مهریه ی زن را در معاوضه ی بضع(لذت جنسی) زن دانسته اند و نفقه زنان را در برابر تمکین(عرضهء هر لحظه ی) جنسی بی قیدو شرطی زنان لازم می دانند و الا فلا. و این تنها مشکل سنت و ذوق سنت مأبی نیست،بلکه هرگاه اگر چیزی از جایگاه اصلی اش فرو افتاد از کرامت اش فرو کاسته خواهد شد. بدین لحاظ است که در دنیای مدرن نیز ارزش و در آمد زنان از نواحی اسافل اعضای زنان است. با این تفاوت که در دنیای وابسته به سنت، زنان را از جایگاه واقعی شان فرو انداخته اند و در دنیای مدرن، زنان خودشان را فرو انداخته اند وکرامت شان را پاک باخته اند. البته این سخن به این معنانیست که در جوامع سنتی ومدرن مردان کریم النفس وزنان با کرامت، معیشت طیبه ومعاشرت کریمه اصلا وجود ندارد، هستند ولی برخاسته از خرد شخصی وتربیت خانوادگی است نه از یک فرایند عقلانی نظام مند و نهادینه شده ی اجتماعی.

فرودستی زنان در تاریخ به عنوان فروکاستی زنان نباید تلقی شود. چه آنکه فروافتادگی غیر از فرومایگی است. ازین رو است که موجود اصیل ممکنست که ذلیل شود ولی رزیل نخواهد شد. دلیل افتادگی زنان در جوامع سنتی همان عامل فرادستی مردان است.در این جوامع آن کس فرادست است که "زبردست" است. و به طور طبیعی وفیزیولوژیک مردان نسبت به زنان زبردست ترند. به علاوه اینکه؛حس خشونت(قوه غضبیه) در مردان قوی تر از زنان است. وهرگاه که قدرت وخشونت دست در دست هم دهند سلطه گری به وجود خواهد آمد. بی دلیل نیست که در تاریخ همیشه سلطه گران سلاطین اند.

تاریخ خاطره ی مردان است. ماهیت فلسفه مردانه است و تنها مردان، مخاطب ادیان است. از این جاست که زنان در فلسفه فرومایه است و در تاریخ بی نشان است و امادر ادیان گم نام؛ زیرا حاشیه نشینان همیشه فراموش شدگانند.

چرا چنین است؟ زیرا تاریخ حافظه ی قدرت است و هرکس قدرت داشته است، تاریخ داشته است. اندیشه ومذهب اما،نیز چنین است. هر اندیشه ی نزدیک به قدرت به زودی تبدیل به قاعده می گردد و هر فتوای نزدیک به قدرت تبدیل به قانون. از همین روست که در بلاد مسلمین ،فقه فرادست شد واخلاق فرو دست افتاد. و حال آنکه تمام سعی آن سید گرامی(ص) برآن بود که" لاتمم مکارم الاخلاق". برعکس اما،چرا چنان شد؟ چه آنکه اخلاق رضایت پرور است وفقه سکوت محور. اخلاق رضایت خلق را می خواهد وفقه اسکات خصم را.لذا فقه با قدرت دمسازتر است تا اخلاق نا سازگار با قدرت؛ که اخلاق پاک است وقدرت فساد آور. بر این مبناست که ستمدیدگان همیشه اخلاق مدار است. زیرا که اخلاق اهل مداراست، و زیر دستان از زبردستان چه می توانند بخواهند جزمدارا؟ بدین لحاظ،زنان که خود ستمدیدگان تاریخند، دایم اخلاق را سپر تازیانه مردان می کنند. ذکر یک زن در برابر تازیانه شوهرجز یک جمله بیش نخواهد بود:" به لحاظ خدا رحم کن!"و این جمله یک جمله ی اخلاقی است. حتی زنان آگاه، آگاهانه از قانون می گذرند و در دامن اخلاق پناه می گیرند. چه آنکه می دانند که در آستانه ی قانون، خانه ی لرزانش از پای بست ویران است. زیرا که طلاق، مطلق ویرانیست. ازین رو که قانون امروز، همان فقه دیروز است و زن در اندیشه فقهی جز "شی بودگی" هیچی نیست. براین اساس، زن همچون جامه ی است از بهر قامت مردان. ولذا طبیعی است که پیرهن همیشه از بهر تنست،نه تن از بهر پیرهن.

قوانین قواعدی اند منطبق بر باورها ی مردم و زن ستیزی جزء باورهای مردم سنتیست. همیشه عاشق ومعشوق یک استثناست. آنچه که قاعده است مشی عمومی یک جامعه است. روان عمومی جامعه سنتی زن گریز است و ریشه روانشناختی زن ستیزی در همین زن گریزیست. زن گریزی یک واقعه نیست، بلکه یک واقعیت اجتماعیست. کدام زوجی آرزو دارد که نوزاد دختر،اولین گلی زندگی اش باشد؟ آنجاکه "پسرزایی" یک امتیاز است وفرزند پسر یک آرزو، نفس تولد دختر به چه معنایی خواهد بود؟ 

سید آصف حسینی(وطنیار)
25/1/1390

[1] – سوره روم/21
[2] – سوره روم/همان
[3] – رجوع شود کتاب النکاح ـ مخصوصا الفصل الخامس فی النکاح الایماءـ اللمعه الدمشقیه
[4] -ملاصدرا، اسفار اربعه، ج ۷، فصل ۱۳، مکتبه مصطفوی.
 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.