X

آرشیف

. . . غــزلِ وداع و قـــانون بیدل

حضرت  ابوالمعانی  میرزا عبدالقادر  بیدل  به تأریخ 1054 هجری قمری  در شهــر عظــیم آباد پتنهء هند ، در نزدیکی  دهلی  ،  دیده به جهان گشود .  او  از  طایفهء ترکانِ برلاس چغتایی  است که پدر ش با تعدادی دیگر از بسته گان و شناخته گان از  شهــر بدخشان به سوی هند  رفتند و ماندگار شدند.  پدر او  عبد القادر  نام داشت و پیشه اش نظامی گری بود .
زبانِ سرایش ابوالمعانی بیدل فارسی دری  است و استاد روانشاد سید محمد داوود حسینی  در  زمینهء لهجهء پارسی و اصـطلاحاتی که بیـدل  به کـار می بُرد پـژوهشـی دراز مدت نموده اند که در پایان  بررسی ها خـود به این بـرداشـت و حـقیـقـت نـزدیک شـدنـدکه لهجهء فارسی بیدل لهجهء فارسی دری کابلی است . بـیدل همه دل ، بـنا بر تفسـیر و تبیـین دیـوان کبیر ابـوالمعـانی میـرزا بیدل ،  نـزدیک به شش هزار واژهء مستعمل  پارسی کابلی را در شعر ها و نثــری که در دیـوانِ مـعظـم و حیـرت آفرین خویش به کار گرفــته اند ، ازین سرچشمــه آغاز می گرددو اوج می گیــرد .
*
*
*
حضرت ابوالمعانی بیدل  به تاریخ 1133 هجری قمــری دیده از جهان بر بست  و بنا بر  وصیتی که کرده بود ،  او را در صحنِ حویلی خانهء مسکونی اش به خاک  سپردند.  گاهی که جسد آن متفکر بزرگ را از بستر خوابش دور کردند یک رباعی ویک غزلِ بی بدیل از آن حضرت در زیر بالش وی  موجود بود .
ایـن  ربـاعـی و غـزل را کـه مـن "رباعی و غزلِ وداع  " ابوالـمعـانی مـی نامـم ، اندیشه های کُلی آن بزرگمرد تفکـــر و  تخیل درفرصتی اندک  بیشــتر از وصلت همیشه گی با مرگِ این پیشوای شعر  زبان فارسی دری و نابغهء شعــر در همــهء سده ها و دفن شدن او در حویلی خانه اش به  شمــار توانند آمد .
رباعی مولای  شاعران حضرت بیدل چنین است و  چه  بیکــرانــه " نیـرو منـد "  اسـت . هـمـانـنـد زنـده گی  و مثـل مـرگ :
 
هشدار که چون سبو به دوشی نشوی
تشویشِ گلوی نوحه  کوشی  نشوی
بر خاک بمیر و همچنان رو بر باد
مرگت سبک است ، بار دوشی  نشوی
 
*
*
*
وغـزلِ و اپسینی کـه  از زیـر بـالـش او بـه دسـت آمـد و مثـلِ تـحـفـه یـی آسـمانـی از آن عـالیـجنـاب  بـه  اخلاص کیشــان و  ارادتـمنـدانش پذیرفته  شد ، شعریست با درونمایه یی بلند جایــگــاه . سرشــار است از  تفکــر.  
اندیشــه ها  در  پیرامـون ِ مـرگ و زنـده گــی  و انـدوختــته  هـای وادی  انـدیـشه و تـخـیل  در ویـژه گی  با آنــهــا:

به شبنم ِصبحِ این‌گلستان‌، نشاند جوشِ غبار خود را
عرق چوسیلاب ازجبین رفت وما نکردیم‌کار خود را
ز پاس ناموس ناتوانی ، چو سایه‌ام ناگزیر طاقت
که هرچه زین‌کاروان‌گران‌شد ،به‌دوشم افکند بار خودرا
به‌عمر موهومِ تنگ فرصت ، فزود صد بیش وکم ز غفلت
توگر عیار عمل نگیری ، نفس چه داند شمارخود را
بلندی سر به جیب هستی‌، شد اعتبار جهان هستی
که شمع این بزم تا سحرگاه‌ ، زنده دارد مزار خود را
به‌خویش اگر چشم‌می‌گشودی‌، چوموج دریاگره نبودی
چه سحرکرد آرزوی‌گوهرکه غنچه‌کردی بهار خود را
تو شخص آزاد پرفشانی قیامت است این‌که غنچه مانی
فسرد خودداریت به‌رنگی‌که سنگ‌کردی شرار خود را
قدم به صد دشت و درگشادی‌، ز ناله درگوشها فتادی
عنان به ضبط نفس ندادی طبیعت نی سوار خود را
وداع آرایش نگین‌کن‌، ز شرم دامان حرص چین‌کن
مزن به سنگ ازجنون شهرت چونام عنقا وقار خود را
اگر دلت زنگ‌کین زداید خلاف خلقت به پیش ناید
صفای آیینه شرم داردکه خرده‌گیرد دچار خود را
به در زن از مدعا چوبیدل، زالفت وهم پوچ بگسل 
بر آستان امید باطل‌، خجل مکن انتظار خود را 

 

در  مقطعِ این غزل مصراعِ " به در زن از مدعا چو بیدل  ،  زالفتِ وهمِ پوچ بگسل "  مایهء شگفتی  و ایجاد ِ پندار های  نا همرنگ و نا متجانس می شود و خواننده  مکلف و " مجبور " است حتی  به  چیز هایی که مایل نیست  بیندیشد  و پرندهء خیالش را  تا آنجا که در حیطهء امکان برای اوست به پرواز وا دارد.
حضرت ابوالمعانی در مدت زمانی که بر بستر بیماری  مترصدِ اوضاعِ سلامتی خویش بوده است  و اگر بهای هریک از حروف را بجا بیاوریم ازآنها  به حساب ابجد سال  1133 هجری قمری بیرون می شود که سال سفر اوست ازین دنیای بی بقا و به اصطلاحِ صوفیانِ وحدت الوجودی یعنی  : فانی  ، مایهء اندیشهء بسیار و بسیار و دقیق است.

 
*
*
*
و اما در  اطلاعِ  دقیقِ  معتقدین  فلسفهء وحدت الوجودی  همه چیز و همه کس و هر چه هست  یعنی :  او . بیدل  که  متفکریست دقیق و منسجم  هم چیز را « ذات  او »  می داند .  حسابی  پی ریخته  که  نا ممکن است  به اشتباه  و نادرستی  بر بخورد. همه چیز  به حسابِ ابجد یا جمل  می شود : الله  و  قیمت  حروف آن می شود   66  : 
ا =  1
ل = 30
ل = 30
ه = 5

  •  

الفبای ابجد :
اب ج د / ه و ز / ح ط ی / ک ل م ن /س ع ف ص / ق ر ش ت /ث خ ذ / ض ظ غ
حروف چ پ گ ژ یعنی چپگژ در الفبای ابجد شامل نیستند.
الفبای  ابجد با قیمت های هر حرف :
ا =1
ب = 2
ج = 3
د = 4
ه = 5
و = 6
ز = 7
ح = 8
ط = 9
ی = 10
ک = 20
ل = 30
م = 40
ن = 50
س = 60
ع = 70
ف = 80
ص = 90
ق = 100
ر = 200
ش = 300
ت = 400
ث = 500
خ = 600
ذ = 700
ض =  800 
ظ = 900
غ = 1000

  •  

 
حساب ابجد ، در اشعار فارسی ، برای ساختن مادهء تأریخ به کار میرود و قاعده اش آنست که حروف کلمه یا مصراعی را که ماده تأریخ در آن گنجانیده شده تجزیه میکنند و اعدادی را که مخصوص آن حروف است ، زیر هم مینویسند و جمع می بندند. از حاصل جمع آنها تأریخی  که
منظور شاعر بوده ، به دست می آید.

  •  

و اینست آن قاعدهء همه گانی و قانونی که حضرت ابوالمعانی وضع کرده است :
 
هر چیز که خواهی عددش گیر  دو بار
یک ساز زیاده و سه چندش بشمار
بعد از تقسیم به شش هر آنچه باقی ماند
در بیست ودو ضرب کن ، الله برار !

 عبدالقادر بیدل

پایان/ 21 جولای 2012
 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.