آرشیف

2015-1-27

محمد دین محبت انوری

چکر پـــــــر خطر
 

قصه رفتن به تفریح وسرنگون شدن سیکل رامیخوانید.
صبح که از خواب برخواستم بیادم آمد که امروز رخصتی است وسرکارنمیروم وکمی هم احساس خوبی داشتم مثل اینکه از رفتن دفتر وانجام کارهای تکراری خسته شده باشم خواستم که این روز را به عنوان یک روز رخصتی مانند مردم شهرهای دیگر در تفریح سپری کنم باز فکرکردم جای برای تفریح پیدا کنم هیچ جای را نیافتم که محل رسمی تفریگاه باشد ومن آنجا بروم چون طور معمول دردیگر شهرها مردم به محلات وجاهای معین که برای تفریح وخوشی ساخته شده میروند ولی ازین گونه محلات ومکانها درشهر ما نشانه وجود ندارد یک پارک تازه سمت غرب شهر ساخته شده که تاهنوز افتتاح نشده ودرآن پارک چیزی هم برای دیدن وجود ندارد.به نظرمن محلات تفریح عبارت اند از:
پارکها ، باغها، جنگلات،زیارت گاها، کناردریا واماکن تاریخی وغیره میاشد که درچنین محلات بزرگان واطفال برای گذشتاندن اوقات روزهای تعطیل به آنجا میروند ودر آنجا میله وتفریح میکنند از غذاها ونوشابه های هوتل ها لذت میبرند.
بهرصورت درولایت ما (غور) تاهنوز جای برای تفریح ساخته نشده وندارد خیراست غریبی است باهمین حالت وزندگی خود میسازیم باید گفت که همه محلات وساحات دیارما زیبا وتفریح گاه است برای فعلا این ولایت بشکل فعلی وطبعی که دارد میتوان ازهرجایش به عنوان محل تفریح استفاده کرد ودرهرتپه وکوهش اگر بروی درد ورنج زمانه را ازتن دورمیکند وزیبای طبیعت اهمیت وجایگاه خاص خودرا داشته وبالای هربیننده اثرگذارمیباشد.
همانروز من به خوشی وشوق گفتم همراه یکی از اعضای فامیل به یک جای بخاطر تفریح میروم.
وسایل نقلیه ما یک عراده سیکل مستعمل بود که میتوانست دونفر را بجای برساند.
از میان اعضای خانواده از بچه کوچک ام تقاضا کردم به نماینده گی ازدیگران همرایم به چکربرود.
او که دراصل بچه ی است که به چکر وگشت وگذار درکوچه ها عادت ندارد برایم گفت من جای نمیروم باز من اسرارکردم که باید امروز بامن بروی واگرنروی برادردیگر ترا باخود میبرم با شنیدم حرف آخرمن دل ونادل به رفتن راضی شد ورفت دریشی پاک خودرا پوشید وباهم حرکت کردیم ازخانه کمی دورشده بودیم که من برایش گفتم به شهرک مهاجرین میرویم آنجا هوای صاف وساحه آزاد دارد وازبلندی تپه ها تمام شهر ونواحی اطراف آنرا تماشا میکنیم وهمچنان زندگی باشنده های شهرک را ازنزدیک نظارت مینماییم.
پسرکوچک چیزی نگفت معمولا اطفال بعضی اوقات نارضایتی خودرا به خاموشی جواب میدهند من برایش گفتم که دروقت سواری سیکل خودرا در پشت سرمن محکم بگیرد.
از راه نزدیک تر،کوچه پهلوی خانه ما رفتیم درجریان راه متوجه شدم که گل گیر سیکل صدا میدهد دیدم که پیچ آن سست شده است فکرکردم اگر گل گیر همین گونه لق بخورد شاید مزاحم تفریح ما شود هنوز سروقت است باید اورا محکم کرده به سفرخود ادامه بدهیم دوباره بخانه برگشتیم وپیچ گلگیر را محکم کرده از همان راهی شهرک مهاجرین حرکت کردیم در مسیر راه تصمیم گرفتم که از راه عمومی نمی رویم واز راه فرعی کوچه های پرخم وپیچ بین خانه های شهرک مهاجرین میرویم.از یک سو راه ما نزدیک میشود وازسوی دیگر گذشتن از کوچه های پرخم وپیچ وپراز نشیب وبلندی سفرمارا هیجانی وجالب تر میسازد.
ازراه پشت سر ریاست امنیت ملی ولب جوی سابقه که یک راه پیاده رو وباریک است میرفتیم راندن سیکل درین راه کمی مشکل بوده ونیازبه احتیاط ودقت بیشترداشت.
به جر سمت شرق پهلوی آنتن افغان بیسیم رسیدیم ومن ازهمین راه میخواستم به سرتپه بالاشوم.
درین قمست سرک های فرعی خامه کارنشده وجود دارد که به سمت بلندی امتداد یافته واز دیرزمان به اینطرف مردم از آن عبور ومرور میکنند ومیلان سرک خیلی تیز وتند است.
ازسرک اول گذشتیم بالا نشدم به سرک دوم که درنیمه جر قراردارد رسیدم به سمت بلندی وتندی سرک نگاه کردم با خود گفتم عبور ازین بلندی تیز یکی از خاطرات سفر بوده وصحنه ای جالب از گردش ما خواهدبود.
درمورد سیکل فکرکردم مطمئن بودم که قوی است وبه گیراول میتواند ازبلندی بالا شود ازهمان شروع بلندی سیکل را به گیر اول انداخته حرکت کردم درنیمه بلندی رسیده بودم که سیکل ضعیف شد ولی من بالای سیکل حاکم بودم که ناگهان عرابه سیکل از قسمت پخته سرک به سمت خاکی سرک منحرف شد آن وقت هرچند کوشش کردم سیکل رابه جلو برانم سیکل نرفت واز کنترول خارج شد برای پسرم گفتم به چالاکی ازسیکل پایین شوید چون میدانستم سیکل به یک وضعیت خطرناک به عقب میرود اما پسرکوچک جرعت نکرد خودرا ازسیکل بی اندازد درین وقت سیکل خاموش شد درحالیکه به گیراول بود ولی بازهم به شدت بسوی عقب می آمد من هم وارخطا شده بودم ونمیدانستم بعدازین چه کار کنم چون فکرمیکردم مانند گذشته وقتی سیکل به گیر اول خاموش شود برک میگرد واستاد میشود اما این بار خلاف تصور واعتماد که من بالای سیکل داشتم حادثه طوری دیگرشد درنتیجه من وپسرم ازسرسیکل بزمین افتادیم وکمی هم بزمین لخشیده کش شدیم که خوشبختانه نظربه وضیعت وساحه حادثه آسیب برای ماکم رسید.
تنها قسمت یک پایم کمی خراشیده گی سطحی برداشت وپسرکوچکم که هرلحظه نگرانش بودم مانند پرنده ازسرسیکل پرید وسالم از حادثه کنارمن استاده بود من هم دروقت افتادن ازسیکل احساس درد کردم اما وقتی ازجایم بلند شدم فهمیدم که هرچه بود آسیب اندک است ولی مهم آن بود که هردوی ما از حادثه سالم بیرون شدیم تنها ترس که از حادثه دیده بودیم بیاد ما مانده بود.حالا باید سیکل را درهمان تندی تپه اززمین بالا میکردم وبدون اینکه چالان کنم بجایش استاد نموده وپایین می آوردم که درین جا مرحله دوم حادثه آغاز میشد باوجود تحمل درد پا ودست به زحمت سیکل را ازجایش بلند کردم وخواستم با احتیاط پایین کنم لیکن بازهم اشتباه کردم سکل درگیر بود ویکبار به سمت پایینی حرکت کرد من نتوانستم اورا استاد کنم بنآ سیکل را بحال خود ش رها کردم تا پایین برود سیکل درست مسافه کمی استاده رفت وبعد بزمین خورد این بار تنها برای سیکل ضرر وارد شد وچراغ، کیلومترواشاره هایش شکست وباردوم میخواستم سیکل را از زمین بلند کنم که یکی از جوانان که مارا دیده بود آمد وکمک کرد سیکل را ازجایش بلند نمود وپایین آورد شاخ آنرا که به اثر ضربه کج شده بود راست کرد ویکباراز برای امتحان سکل را چالان نمود وبرایم تسلیم کرد.
درین جا همه چیز پایان یافت، هدف ما چکربود ولی چکربه حادثه مبدل شد از رفتن به بلندی تپه ها منصرف شدیم وبا کالای خاک آلود ودل پشیمان بسوی خانه آمدیم لیکن تا انوقت سوز تفریح وشرمندگی حادثه بدلم بود وقتی بخانه رسیدیم واز حادثه قصه کردیم هرکس چیزی گفت وبه تعبیر مردم همه گفتند خوب شد که بخیر گذشت من باخود گفتم بهتراست دیگر نام تفریح را نگیرم تا روزیکه درشهرما جای برای تفریح ساخته نشود صبرمیکنیم اگر زمانی رسید که تفریحگاه ساخته شد باز روزهای رخصتی را درآنجا بگذرانیم چون درین حادثه من خودرا ملامت میدانستم کوشش میکردم پسرکوچک را دوباره راضی سازم وبرایش توزیع دهم که هرچه بود یک تصادف بود وبخیرگذشت واز بابت آن دیگر نگران نباشد درآخر پسرکوچک هم اعتراف کرد که دروقت حادثه ترسیده بوده بعدازچند ساعت دوباره باهم تصمیم گرفتیم که به همان بلندی برویم ولی این بار از راه عمومی بعدازظهر همان روز به جای که میخواستیم رفتیم وباقی روز راهم به پارک غرب فامیلهای شهر رفته بودیم وروز را بخوشی سپری کردیم ورنج روزهای گذشته وحادثه را یکجاباهم درپارک جدید رها نموده درختم روز بخانه برگشتیم ولی برای ما تجربه شد که رفتن از راهای تیز وبلندی های تند خالی از خطرنیست.

 

پایان
چغچران
سنبله١٣٩٢