آرشیف

2015-1-25

باقر فهيمي

تعلق در شعر خداوند گار سخن ومعا نی ملوک الکلام حضرت ابوالمعاني بيدل

اکنون که گل سعادت پر بار است

دست تو زجا م می چرا بیکار است

می خور که زمانه دشمنی غداراست

در یافت روز چنین دشوار است

( حضرت عمر خیام )

 

حضرت بیدل بدون شک با اندیشه و آرایی حضرت حلاج آشنایی داشت، از بیدل میخوانیم که:

زســـــامان تعلــــــق ها پریشــــــانی غنیمت داد

همه دام است اگر این رشته ها بر یکدیگر پیچد

  از جانب دیگر تأکیدات مکرر حضرت بیدل مبنی بر رهایی از زنجیرهء هرگونه تعلق بازتاب این واقعیت میتواند باشد که آن حضرت را در فراخنای جرگهء پیروان خرد اهورایی مقام و منزلتی بوده است چنانکه میر عبدالرزاق خوافی که به گمان اغلب

    همروزگار بیدل بوده است، در مورد ملک الکلام عصر خویش حضرت بیدل می گوید:« سر آمد غا مض خیالان والا استعداد و جمع معنی بندان خوش فکر را استادست. بر سریرسخن گستری(فر) دارایی و شکوه جمشیدی داشته و دردارالملک سخنوری کوس رستمی نواخته است». فر دارایی و شکوه جمشیدی و کوس رستمی  میتواند استعاره های از بینش های میترایی وزرتشتی باشد و دیگر دانش های عجمی، که بنابر تسلط پر خشونت و تکفیری مذهب و فرهنگ عرب بر اوضاع و احوال روزگاری که بیدل میزیسته، او نتوانسته و نخواسته به گفته خودش گردن فرازد و داربیند، او ازانجام بی ضبطی ها آگاه بود و به همین لحاظ طریقت نوی برای بیان حقایق به میان آورد و آن طراوتی کردن مفاهیم و واژه های مبین عقل و خرد به شبنم صور خیال بود، تا ریگ ستان نشینان تف زده خشک مغز و معتاد به تیرگی را چون عنکبوت راه  به  بیشه های سبزو پر طراوت سر زمین معنی های او  نباشد جز بهار پرورد گان خرد را.  اما آنجا که تقیه و تظاهر به خلاف عقیده کرده است هم ازنهایت بیچارگی بوده است و در همین معنی است که میفرماید:

   بدرس دل عجمی دانشم چه چاره کنم

   که مدعا ز نفس تا بیان شود عربیست

  و سوگمندانه در جایی دیگری می گوید:

  ز اقبال عرب غافل مباشید ای عجم زادان

  سریر اقتدار بلخ هم شاه نجف دارد

  باوجود آن در آیات شعری حضرت بیدل تکیه روی یکی از مفاهیم کلی قانون( اشا) در آیین زردشتی که عبارت است از آزادی (اختیار) که همانا در شعربیدل( قطع تعلق) مصور گردیده، به صراحت وصلابت معنی مشاهده میگردد.  همانگونه که قطع تعلق(آزادی) در پرشگاه عنقایی اشعار حضرت بیدل بال گستری دارد. در آیین مزدایی زرتشتی نیز: ( آزادی ارزشمند ترین داده اهورایی است، که در والاترین جلوه خود به صورت آزادی اندیشیدن و آزادی گزینش دین،زیر بنای گات هاست.. ریشه های این آزادی، در اصول اخلاقی گات ها و در رابطه بین خالق و مخلوق است )

   « گات ها نام کتاب سروده های حضرت زرتشت پیغمبر خدا و خرد است». (خرد رشته ای است که اصول گا ت ها را به هم پیوند میدهد. آدمی در تصویراخلاقی اهورا مزدا خلق شده است. معنای آن اینست که اهورا مزدا و آدمی، در فروزه هایی مشترک اند یکی از آنها آزادی اختیار است) ( یعنی قطع تعلق)

   حضرت بیدل هم معتقد به همین فروزه است، و چنان میخواهد آزاد باشد که حتی از دیدن خود درآیینه  هم وحشت دارد، که چندین حدود مختاریت، حدی از صفات خدایی ا ست وحضرت بیدل در این حد میفرماید:

بسکه ما آزاد گا ن را از تعلق و حشت است

عکس ما چون آب داند قعـــــر چاه آیینه را

  ( اهورا مزدا خرد است و به آدمیان خرد ارزانی کرده است. تا در کار ها با هم رایزنی کنند. و پیروی کور کورانه در سنت زرتشتی نیست.) بیدل هم به خرد تکیه دارد و پیروی کوکورانه را که یکی از ویژگی های تعلق به شمار می آرد و نکوهش  نموده می گوید:

 کمینـــــگاه تعلــق هاست خواب غفلت بیــــــدل

 به یک وا کردن مژگان جهانی را ز سر وا کن

     حضرت زرتشت هم (درگات هاهمه جا سفارش میکند که از خرد، در امور چاره جویی شود. از جهت رابطه آفریننده و آفریده، انسان همکار خداوند است واین همکاری از این روست که خداوند پرتوی ازقدرت

اخلاقی خود رادرآدمیان به ودیعه گذاشته است و آدمی را در تصویر اخلاقی خود خلق کرده است. البته انسان میتواند از همکاری خداوند سرپیچی کند. در اسلام، انسان عبدالله است. در مسیحیت انسان فرزند خرد است.)

    گرچه نسبت به یک مسلمان یکنفر مسیحی چندین مرتبه به خداوند نزدیکتر است، زیرا رابطه یک مسلمان باخداوند

رابطه میان ارباب  و بندگان است، زیرا"رب" به معنی مالک است و جمع آن ارباب است. و باید افزود که براساس این رابطه، صفت انسان به مقابه اشرف مخلوقات زیر سوال میرود، زیرا بنده نمی تواند صفت اشرف بودن را حاوی باشد در حالیکه در مسیحیت رابطه انسان با خدا رابطهء چون میان پدر و فرزند است، یعنی خداوند همان مهر و محبت را نسبت به آفریده های خویش دارد که پدر نسبت به فرزند خود دارد، در اینجا رابطه فرزندی و پدری ناشی از ازدواج هایی میان زن و مرد مطرح نیست بلکه رابطه بین خالق کل و مخلوق جز است یعنی انسان که جزی از مخلوقات خالق کل به شمار می آید. اما دردین زرتشتی انسان به مثابهء اشرف مخلوقات از مقام بالاتر از رابطهء او صاف فرزندی و پدری، در نزد پروردگار خویش  بر خورداراست. ویکتور هوگو شاعر و اندیشمند قرن هژده میلادی فرانسه این معراج انسانی را در شعری عارفانهء خویش نیز چنین توصیف مینماید:

انسان و خدا موازی هستند

                       خدا می آفریند و انسان اختراع میکند

خدا به انسان پرو بال می دهد

                     ابدیت است که لحظات را درست میکند

 در دایرهء نیکی و پارسایی

                    انسان در دست قدرت خدایی است

خدا درخت است انسان عشقه

                   انسان لباس است درتن خدا

     در دین زرتشتی هم انسان همکار خداست و به همین جهت،بین خداوند و انسان به جای حق مالکیت و یا حق ابوت، حق مشارکت و جود دارد. این آزادی به انسان اجازه میدهد که اگر بخواهد طبق قانون اشا(راستی و داد) در راه پیشرفت جهان به سوی رسایی کارکند.)

   در مشارکت و همکاری، تعلقات فی المثل میان ارباب و بنده و یا ابوت و جود ندارد، زیرا در این نوع روابط اصول جبرمنتفی است، خالق کل، نیازی به بنده ندارد، و وجودش مبرا است از همپیوندی، او انسان را برای همکاری با خویش آفریده تا انسان خود برای رسایی و بهترساختن زندگی دنیوی خود کوشش اعمار دنیا را ازذمه و عهده خداوند بکاهد نه ا ینکه دنیایی که خداوند برای انسان به همین منظور خلق کرده آن را ذلیل انگارد، ذلیل انگاشتن زندگی کفر نعمت است و نفی و سر پیچی از خواست خدا و امر خدا، و فقط اربابان جبار است که برای

منفعت دنیوی خود با استفاده از وعید و وعده و دیگر ترفندهای بنام دین و مذهب که پرداختهء مهارتهایی  ذهنی و انشأ خود و مامورین شان است، خلاف تصویر های اخلاقی خداوند،  انسان را بنده خویش میسازد و در تعلق خود نگهمیدارد. و از کوششی در جهت سازندگی و بالندگی به سوی رسایی، انسان را ستمگرانه باز میدارند. و کوشش را با بستن به زنجیر تعلق ممکن می شمارند و وانمود می کنند. حضرت بیدل را در همین رابط این  آیت شعری است:

بوادیی که تعلق دلیل کوشش هاست

ز بار دل به زمین خفته گیر قافله را

    گفتیم تعلق آویختن است به دامن کسی و یا چیزی، آویختن همان اسارت است و یکی از ویژگی های اسارت قبول تکبر اصول و آیینی جابر از سوی مجبور است.

    اینجا همان مسألهء جبر و اختیار مطرح میگردد. مسأله  که حضرت بیدل بنابر تحریم که ازتعلق به عمل آورده است اندیشه اش بیانگر تایید اصول اختیار قرار میگیرد، و تایید اختیار یکی از اصول آیینی زرتشتی است. داکتر فرهنگ مهردر کتاب فلسفه درباره مینویسد: « مسأ له جبر و اختیار، از دیرگاه اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته است. در دین زرتشت، بدون هیچ گونه استثنایی، از اختیار یا آزادی گزینش جانبداری می  شود، در دین  های دیگر بگونه دیگر است.

   برای نمونه: مکاتبی در اسلام"جبر" را می پذیرند. مکتب اشعری که بیشتر مکاتب  حقوقی سنی (حنبلی،  شا فعی و مالکی) از آن پیروی میکند، طرفدار جبراست. به عقیده پیروان این  مکتب خداوند هرکه 

را هرگونه  بخواهد خوب ومتقی یابد و گناهکار می آفریند. همه چیز مقدر است حتی خوب بودن و بد بودن.  هنگا می  که به  آنان ایراد گرفته می شود که در این صورت چرا خداوند باید گناهکار را کیفر دهد؟ آیا مجازات  گناهکا ر در این شرایط مخالف عدل الهی نیست؟ پاسخ می دهند که آن چه خداوند بخواهد و بکند عین عدل است وبشر اختیار ندارد و حق سوال هم ندارد. مکتب سنی حنفی عقیده جبر را تعدیل کرده میگوید نیت مهم است. مکتب معتزله که تحت  نفوذ فرهنگ ایرانی!!(آریایی) پدید آمده طرفدار اختیار است  در برابر مکتب اشعری قرار دارد. دز دین مسیح، مسأله  جبرو اختیار از این جهت مهم است که آدمی بار آغازین گناه آدمرا به دوش دار. مسیح برای نجا ت بشر آمد و مصلوب شد تا بشر را از گناه برهاند.

   بدیهی است که نظر یه« گناه آغازین» هم مانند نظریه« جبر» مورد قبول زرتشتیان نیست و طبق فلسفه دین زرتشت، همه بدون گناه و پاک متولد می شوند و هرکس، با انتخاب راه خود در زندگی، آینده خود را  می سا زد. حضرت بیدل با همه مکاتب دینی ومذهبی بدون شک آشنایی کامل داشته و به ویژه با مکاتب تعلقی و بنده پرور، و از تعلق به اصول و قوانین این مکاتب نقادانه به این نتیجه  رسیده میگوید:

   تعلق بود سیر آهنگ چندین نوع سازی ها

   قفس آموخت ما را صنعت قانون نوازی ها

   آیه های شعری حضرت بیدل در بسیاری موارد از اندیشه حضرت زرتشت پیغمبر و حکمای افغانستان (ایران دیروز) متاثر است، در اینجا دو مورد دیگر ازتأ ثیر اندیشه و حکمت به قول شیخ اشراق سهروردی(خسروانی) یا زرتشتی را درآیه های شعری حضرت بیدل البته مقید در مقولهء تعلق و ابیات مربوط به آن به بیان  می گیریم. یک: نظریه نور و ظلمت را، حضرت بیدل می فرماید:

تا توانی بیدل از وهم تعلـــــق قطـــــع کــــــن

یک قلم نور است چون شد دود بر آتش طرف

   در این آیه شعریی حضرت بیدل، دود برزح مینمایاند( تعریف رسمی برزح که عبارت از جسم است، این است که: برزح عبارت از جوهری است مقصود به اشاره ی حسیه، و گاه مشاهده میشود که اگر از پاره ایاز برازح نور زایل شود مظلم میشود( تاریک)…. هرگاه به  شیأ و یا حسی نور بتابد و اشراق صورت گیرد، آن شیأ مقصود به حس میشود، و اگر نور از آن مقطع شود مظلم و تاریک می شود… در اوستا، و به موجب فلسفه ایران باستان، هرگاه خره یا خور ننگه( فر، نور) به جسمی و انسانی تعلق بگیرد، روشن، نورانی و رایی می یابد اما  هر گاه این فراز وی زایل شود، مظلم و تاریک میگردد…. در یافت شده که از دیدگاه حکمته الاشراق، این اصطلاح در نمود عرفانی و شنا سا یی ذات حق و تهذیب نفس جایگاه ویژه ای دارد، سهروردی، کیان خره را از قول زرتشت نقل کرده که:« او عالم را به دو بخش تقسیم کرده است یکی عالم مینوی که عالم نورانی و روحانی برنفوس فایض می شود که اعطای رأی ثا قب کرده و مستفیض را تأیید و کمک میکند و به واسطه ی آن، نفوس منور می شوند و تابش آن اتم و اکمل از خورشید است و در زبان پهلوی«خره» گویند که از ناحیه ی حق ساطع می گردد»  و این همان معنی است که حضرت بیدل میفرماید:  یک قلم نور است چون شد دود بر آتش طرف.

    در اینجا تکرار این مطلب لازم است که بیان این قلم مقید و منحصر به آن ابیات حضرت بیدل است که در آن واژه تعلق آشکاراست، بدین لحاظ قافیه بحث و تأویل تنگ است..

 دومین مورد تاثیر اندیشه حکمت و اشراق زرتشتی در اشعار حضرت بیدل همان شادی و نشاط است بر

خلاف عرفان مذهبی که ماتم و گریه و اندوه  را درگیتی برای انسان سزاوار میشمارد نفی کامل دنیا و لذات  آن  می کند. درحالیکه ( دین زرتشت با رهبانیت و ترک دنیا، ازدواج نکردن و ریاضت، مخالف است. آرمان زندگی شادی و خوشبختی است که با کوشش در این جهان، بارسایی مینوی" کمال معنوی"، از راه  سازندگی و دهشمندی به دست می آید. برای شادی باید کوشید.) حضرت بیدل می فرماید:

ساز و برگ عشرت از بار تعلق رستن است

سرو را آزاده گی ها داد این مقدار سبز

ادیان سامی زندگی را نفی می کند ورهایی از زندگی و لذات آن را معراج رستگاری می شمارند، و حکم می کند که : بهره دنیا ناچیز است و برای کسی که تقوی پیشه  کند آخرت بهتراست. اما در آیین زرتشی درویشی وصوفیگری و چله نشینی و دریوزگی راه بسوی رستگاری نیست، از نظر این آیین، احکام نفی زندگی ولذات آن ترفندی است از سوی حکام برای انحصار لذات زندگی در حوزه  حاکمیت که دارد و آن را میخواهد گسترش هم بدهد. و ترفند این احکام ناشی ازتضاد و تناقضات  مجموعه ای آن احکام است که خواننده کنجکاو می تواند آن را بیابد.

 

   پی نوشتها:

 1) ذبیخ االله صفا، تاریخ ادبیات ایران، جلد پنجم بخش دوم، ص ١٣٧٩

 2) دکتر فرهنگ مهر، فلسفه زرتشت، ص ٦٠ـ٦٤

 3)  اسیر بیدل، ( قندی آغا ) ویرایش: محمد کا ظم کا ظمی، نشرعرفان، تهران،

 4) چنین گفت زرتشت، فردریش نیچه، ترجمه مسعود انصاری، تهران،جامی

5) سید محمد علی جمال زاده، آزادی و حیثیت انسانی،٢١١

6) همان، ص ٦٤ـ٦٥

7) دکتر فرهنگ مهر، فلسفه زرتشت،ص٩٠ـ٩١

8) هاشم رضی، حکمت خسروانی ، ص ١٧٤

 9) دکتر فرهنگ مهر، فلسفه زرتشت، ص٦٩