آرشیف

2014-12-31

aatila

مـسافـــــــــــــر

 

مسافر ام در یار بیگانه

از راه دور

گم شده‌ از وطن

در واژه ها غرقم

و در گل‌ها پنهان
در تکاپوی آزادی

با همه زیب و زینت
در اسارت افتاده ام

اسیرم

می‌تپد دل در هوای حق

دوست دارم 
 

آزادی را 
 ولی فاصله ها دارد
من در قید یک کلام
به عاشقانه های آزادی باور دارم
که روزی از فرا راه ی
به من نظاره خواهد کرد
و برای تاریکی هایم اشک ندامت خواهد ریخت
آنگاه صدایم  را از ندا دل بیرون کرده
با فریاد خواهم گقت : دیر آمدی
من خود آزادم
مرا با آمدنت کار نیست
من آزاد ، آزادم