X

آرشیف

به بهانه روز جهانی حقوق بشر گلناز ! نمادی از درد مشترک در تاریخ ما!

قسمت دوم وآخر :
 
 در زلف چون کمند ش ای دل مپیچ کا نجا       سر هابریده بینی بی جرم و بی جنایت
« خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی »
 
وقتی  امروز قلم را برداشتم تا قسمت دوم مقاله ام را بنویسم  نه میدانم  چگونه بود که چشمانم  به مطلبی با این عنوان درشت  که « زن قربانی تجاوز در افغانستان آزاد شد »  تصاد ف کرد و قتی تمام متن گزارش را از قول وکیل خانم گلناز که خود یک زن است و در گزارش از وی بنام خانم کیمبرلی موتلی وکیل گلناز یاد شده و چنانچه از اسم اش پیداست لابد باید« وکیل تسخیری» و هم تبار نیروها و قدرت های  باشد که  « دموکراسی ، حقوق بشر منجمله حقوق زن ، آزادی مطبوعات و..» را همچون لباسی با هراندام برابری  در بازارهای سنتی  افغانستان عرضه کرده اند .!
در خبر آمده است ، حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان که دو هفته قبل طی یک جلسه عدلی  دستور رهائی این زن که « گلناز » معرفی شده است را داده بود طبق اظهارات خانم کیمبرلی موتلی  وکیل خانم « گلناز » بطور نامشروط آزاد شده است . وی این نگرانی که او مجبور به ازدواج با مهاجم خواهد بود را مردود دانیست . " جالب ترین و درعین حال مسخره آمیز ترین  بخش این گزارش انجا و آنگاه است که خانم کیمبرلی موتلی Kimberly Motley    وکیل گلناز به رسانه ها گفته است که مائل است از جلالتمآب کرزی رئیس جمهوری افغانستان ووزارت عدلیه آن کشور به خاطر رهائی خانم گلناز ابراز تشکر کنم  ! " همچنان خانم کیمبرلی در مقام وکیل مدافع خانم گلناز گفت که اکنون او یعنی گلناز آزاد است  تا یک زندگی عادی را در پیش گیرد بدون آنکه نگران اقدامات قانونی در جامعه  باشد !!  
با وضاحت و روشنی میبینیم که چگونه دست مرموز و پنهان (ودرعین حال ، معلوم و آشکار ) آن حقوق دان  ترقی خواه و مدافع حقوق زن !! بر بستری که بصورت نمائیشی ، دراماتیک و مصنوعی بنام « مبارزه علیه تروریزم جهانی !!» ، دموکراسی و حقوق بشر هموار شده ، برخاسته است ؟ تا همه چیز و همه ارزشها را در کشور و جامعه ما بصورت تیوریزه و بنام حقوق بشر بویژه در حوزه حقوق زن  به نابودی بکشانند ، ودر بدل آنچه که به مثابه حقوق اولیه بشری در جامعه محسوب میشوند و ما به تشویق و ترغیب همین پیامبران دروغین  وشبه  فیمینیست های حقوق بشر!! آنرا از فهرست وظائف و مسؤلیت های  حتی اولیه مان بیرون ساخته ایم  ما را مصرف کننده رام و برده ء آرام در می آورند تا از دختران و زنان بویژه از نسل جوان ما " عروسک های فرنگی " کریم شده ای بسازند که نه احساس زن دیروز ما را دارند و نه شعور امروزی آنها را ، که به قول دانشمند بزرگی« اسباب بازی های کوکی ئی که نه " حوا " یند ونه " آدم " ، نه زن خانه اند و نه زن کار!» شتر مرغ های اند که نه بار میبرند که مرغ اند و نه می پرند که شترند ! واه که چه زمینه های آماده برای استعمار و استحمار ! که فریاد بکشند  ، آزاد شوید ! و این رشته های ارزشها را بشکنانید  که سبب عقب مانده گی تان  شده است و ترا از همه چیز محروم ساخته  !
بدون اندکترین تأ مل وتفکری بر چگونه آزاد شدن  زن افغان  که در زیر سنگین ترین بار ها خفته است و از خفه گی و خسته گی  ودرد جان میدهد آزاد میشود ، اما نه با کتاب و دانش و ایجاد فرهنگ و روشنبینی و بالا رفتن سطح شعور و سطح احساس و جهان بینی ! بلکه با قیچی وو داع با چادر و ارزشها و بدین سان زن یکباره روشنفکره میشود  ،
  چنین است سرنوشت زن مظلوم جامعه ما که در زیرنظر  صدها دوربین و دهها تشکیلات خورد وبزرگ حقوق بشر و جامعه مدنی   درکوره های از  آتش خشونت می سوزند و جان می دهند . وقتی دست سنتگرای مذهبی همدست  و توجیه کننده مافیای  نظام سرمایه داری لبرال  گردد و یک نسل تازه با نیاز های نو مصنوعی بوجود بیاید . وقتی  یکی بنام " اخلاق و مذهب " و دیگری بنام " آزادی و پیشرفت " خطوط سرخی را از یک جامعه  عقب نگاه داشته شده کشیده باشند ،
 کاملأ طبیعی است که زمامداران سنت پرست متظاهر برتجدد ومدنیت ، زن این جانشین اصیل و مظلوم خدا در زمین را با تازیانه تعصب و ارتجاع میزنند ومیرانند ووی را مورد تجاؤز قرار میدهند ، دیوانه وار و چشم وگوش بسته از دست این " مذکر "  مریض و بدنام زمانه که جز پشم ریأ سرمایه ای برای حضور در جامعه ندارد ، از ناچاری  خود را در دامن نوازشگرانی که با شعار های فریبنده ای ازآزادی بیان و  حقوق بشر  چشمک زنان انتظارشانرا  میکشند می اندازد .
 بدون شک میتوان گفت که فرار به آغوش گرگ های انسان نمای که با کلیمات و ترمنولوژی  فریبنده معاصر دام اسارت برای زن  این پیکره مجروح تاریخ را گسترده اند ؛ عکس العمل طبیعی خشونت های ضد انسانی و ارتجاعی زمام داران مافیائی در تاریخ بشر بالاخص در جامعه جنگ زده ما است که  در دوران قدرت مافیائی شان بصورت رسمی و با صدور فرمان های مجعول و مجهول مهری را بر اسارت ابدیی زن این جانشین راستین خدا در زمین حک می سازند ؛
 اگر زن امروز درجامعه ما رنگ عوض میکند وخود را به شکل{عروسک مصداق فرهنگ غربی  } نه { مصداق  زن غربی } در می آورد باید علت را در این سوی مرز و درآماده سازی و صدورچنین فرمانهای فتوی گونه ببینیم که  با تأسف زن این جامعه را که خواهر ما و دختری از نسل درمانده ما است  بدستان خود ،  وی را به  گرداب متعفنی از فرهنگ سرمایه  داری بین المللی حواله و پرتاب کرده ایم . و ما زن را که  سمبول  مظلومیت انسان تاریخ قرن ما است فرارداده ایم که گرگان گرسنه و نشسته بر سرچهارراه  تمدن منحرف مادی  با آسانی صید اش کنند .
بلی ! ما با صدور چنین فرمانهای بی سروبی پا ، مجهول و مجعول ،  همدست گرگان انسان نمای شدیم و زن را با  یاد کردن کلیمات ذشت و طعنه های های سر بازاروتحقیر آمیز!  همچون ضعیفه ، مادر اولادها ، ناقص العقل  وغیره …لقب دادیم و خلقت وی را از خلقت انسان جدا ساختیم و تلاش میکردیم تا کشف کنیم و دریابیم  که آیا زن میتواند  خط و سواد داشته باشد  یا نه  ؟ و با این استدلال معیوب و منطق بنی اسرائیلی که اگرزن قدرت نوشتن و توانائی اندیشیدن را داشته است تکلیف دلواپسی های ما چه می شوند که مبادا در باره نامحرمان خواهند اندیشید و به آنها نامه خواهند نوشت ؟
آری ! تقوی و عفت زن را اینگونه تصؤ ر میکنیم و آنرا با چنین شیوه ها واسلوب های جاهلی  حفظ میکنیم . و با این تصؤرجاهلی  که  زن ناقص العقل است و اهلی نه میشود و تنها راه و روش نگهداری اش قفس است .  و عفت او شبنمی است که تا افتاب ببیند می پرد و با این بینیش جاهلی در مجالس سیاسی و مذهبی ، فعالیتهای دینی ، انجام امور تبلیغی ، وحتی  درس قرآن و تفسیر و احا دیث و فلسفه و عرفان و تاریخ  راهی نداشت و تا هنوز هم ندارد . بدینسان و در امتداد اینگونه تاریخ درد آلود بود که زن را از همه چیز محروم کرد ، حتی از اسلام و شناخت مذهب خویش ! با این اسلوب و این بینیش جاهلی چون سواد نداشت برای پرساختن لحظات بیکاری باید غیبت میکرد و کرد . چون سرگرمی علمی و فکری نداشت و تا هنوز هم ندارد باید شُله پخته میکرد و شله را هم پخت و نه تنها شُله را پخت و می پزد بلکه برای اشباع غریزه  نیاز حضور اش در جامعه قسمتی از  مجالس  مهمانی های خانواده گی را با تمجید و توصیف مهارت در اشپزی و غذا پختن فلان خانم گرم می سازد و قتی مردی ازاقارب این  خانواده متمول که مهمانی و محفل برپاکرده است از مهارت و دست پُخت بی بی خانم  که  زن خانه گشته  است  با توصیف و تمجید یاد کند ، بی بی خانم بر خود می بالد که به چه  شهکارهای بزرگی دست یافته است  ؟ ! و اگر مرد به مجالس و کنفرانس و پوهنتون و مدرسه و دفتر  میرود و باسواد و تعلیم یافته است  این بی بی خانم هم قسمت دیگری از زندگی را که کار خانه داری و تربیت و پرورش اطفال است بر عهده دارد ؛ و به زعم مرد و زن این خانواده کوچک  واقعأ عدالت و برابریی  زن و مرد را در کانون خانواد ه  نگاه داشته اند !!
چنانچه با روشنی می بینیم هیچ کسی و حتی کسانی و نهاد های که بنام های دلفریبی چون مدافعین حقوق بشر و « شبکه ها و سازمان های  فیمینیستی !» که سر قراؤل نظام بورژوازی در جهان سوم اند نتوانیسته  و یاهم نخواسته  اند تا به این واقیعت تلخ توجه داشته باشند که چگونه ممکن است کسیکه خودش ناقص ، نا مستعد و از نعمت سواد و کتاب و تربیت و تفکر وفرهنگ و تمدن محروم است شائستگی آنرا دارد که پرورش دهنده نسل فردا باشد ؟
 اگر مقصود از پرورش کودک تنها پُر ساختن و شیر دادن  نیست ، چگونه این موجود ضعیف پرده نشین بی فکر ی که خود پرورش نیافته است ، طفل عصر تکنولوژی و ارتباطات را که از هرجهت با طفل سنتی گذشته تفاؤت دارد تحت تربیت قرار دهد ؟ جز اینکه او را شیر دهد و تر و خشک کند . بدین صورت می بینیم زن درجامعه سنتی منحط ما که پوشش دروغینی شبه مذهبی  با تابلوی تاریخ « مذکر » بر آن افگنده بود ند در خانه پدر به عنوان « ولی شرعی! » به سن بلوغ و کمال سنی میرسید و قبل ازهرنوع باد وباران عقلانیت ، و پخته گی لازم برای ادامه حیات مشترک با همسر ،  در بدل مبلغی« ناچیزی ! »مگر «چیزی!!»  میان فروشنده یعنی همان « ولی شرعی !» و خریدار یا « خاوند دؤمش » منتقل می گردید و قباله مالکیت وی را نیز که با تمامی تشریفات مذهبی و شرعی نیز آراسته بوده است  یعنی که هم نقش و هم نرخ زن را در خود حک  دارد   بنام مالک دومش صادر می نمائید .
باکمال معذرت باید گفت که برای توضیح بهتروبیشترفرمان بهاصطلاح بخشیدن"گناه مظلومیت "خانم  گلناز از سوی آقای کرزی که بتاریخ دوم دسمبر سال ۲۰۱۱ پس از مشورت و سبک و سنگین ساختن قضیه در یک جلسه عدلی و قضائی صدور یافت  کمی بر ریشه ها و انگیزه های جرمی آن تماس گرفتیم ، اکنون بدنیست دوباره به اصل جریان گزارش این حادثه غم انگیز برگردیم . چنانچه در این گزارش درد ناک نیزمطالعه فرمودید خانمی بنام گلنازکه مورد تجاؤزیک مردی از وابسته گان اش قرارگرفته بود پس از زندانی شدن اش  یک طفل دختری  را به دنیا آورد و آن کودک مظلوم نیز  که متعلق به نسل وفصل دیگری است یکجا با مادرش گلنازدربرزخی اززندان به سرمی بُرد  ودرست اینجاست که به قول حافظ بزرگ  :
         در زلف کمند ش ای دل مپیچ کا نجا    سرها بریده بینی بی جرم وبی جنایت

این شعر حافظ چنان عمیق و پر معنی  و غم انگیز است که بر روح و روان  تاریخ و سرنوشت انسان معاصر بویژه انسان جامعه ما  تأثیری  فوق العاده ای  را داشته است . زیرا تاریخ خون آلود جامعه ما بویژه در حوزه  حقوق بشر و حقوق زن آئینه تمام نمای این حقیقت تلخ روزگار ما  است . روی همین بنیاد باید گفت تا آنگاهی که ما مسائل زیربنائی و اساسی درجامعه ما را نشانه نگیریم و بصورت دائیم به تحلیل وکنکاش موضوعات فرعی ودست دوم که معمولأ درکارخانه های سرمایه دارئی جهانی  ساخته و بافته شده و به خورد ملت های فقیر جهان سومی داده میشوند ،بپردازیم نه تنها از واقیعت های تاریخ کنارمی اُفتیم بلکه آرام ، آرام مسائل و موضوعات زیربنائی را کاملأ  فراموش میکنیم . نباید تعجب کرد که زمامداران دست نشانده درجامعه افغانستان اینگونه وبا چنین دیده درائی در برابرمسأله عدالت درحوزه حقوق بشروبرابری زن ومرد باهمان فورمول مافیائی اقتصادی عمل میکنند وازتربیون های رسمی به تدوین وصدورچنین فرمان های بی وقت ، معیوب و نا کافی و مغائر با روح و جوهر دین اسلام  مبادرت می وزند . !  فرمان آخیر شبکه مافیائی را از جهت  مغائر با روح و جوهر دین اسلام  گفتم که  تا هنوز هم تابلوی  پیروئی از ارشادات دین مقدس  اسلام بربرج بقای هویت  و تشخص جعلی شبکه مافیائی حاکم بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان! » آویزان است و آنرا دست آورد بزرگی در سفر ده ساله شبکه مافیائی محسوب می کنند . باید بدون هرگونه تعارف گفت و خاطر نشان ساخت که نویسنده گان و مدونین فرمان غیر عادلانه و ناوقت آخیری که به نام و امضای " ریأ " ست جمهوری اسلامی افغانستان صدور یافته است شاید هیچگاه  داستا ن  آن خا نم   که  پس از ا نجام عمل قبیح  " زنا "  با مرد بیگانه نزد پیامبر گرامی اسلام آمد و از پیامبر بزرگوار خواست تا آنچه را که حکم خدا و پیامبر اش برای مجازات و کیفر مرتکبان به عمل شنیع " زنا " در نظر گرفته شده است در این جهان و توسط شخص پیامبر بر وی نیز که مرتکب چنین عمل زشتی شده است  مورد اجرأ قرار گیرد ، وقتی پیامبر اسلام این گونه اظهارات از سوی یک خانم که دارای توانمندی های عقلانی است شنید ، بلادرنگ فرمود که : استغفرالله ! و بدین سان حتی با شنیدن این خبر از خدا وند طلب آمرزش کرد و در خطاب به آن زن فرمود که حتمأ خواب دیده ای که چنین داستان نا درستی را برزبان می آوری ! ، آن زن که واقعأ مرتکب زنا شده بود و برای پیامبربزرگ نیز  ثابت ساخته شد که به احتمال بزرگ عمل زنا از این خانم سرزده است ، بدون اندکترین وقفه از آن خانم پرسید که آیا از عمل زشت زنا ی تان نطفه کودک بسته نه شده است ؟ آن زن در پاسخ این پرسش پیامبر بزرگوار اسلام گفتند : آری من به سبب آن عمل  زشت " زنا" حامله گشته ام و طفل به دنیا خواهم آورد ، پیامبر فرمود و در خطاب به آن زن زناکار گفتند که برو و درگام  نخست طفل ات را به دنیا بیاور و سپس از خداوند آمیرزش طلب کن که لابد وجود آن کودک سبب آمرزش گناهان تان خواهد گشت . چنین است عدالت الهی و حرمت به حقوق بشر ! که حتی وقتی پیامبربزرگ  اسلام دانیست کودکی که تا هنوز به دنیا نیامده است درحال حرکت ودر راه  زندگی قدم  می گذارد هرچند نطفه آن از روابط نا مشروع  جنسی یعنی  رابطه ای به « به رسمیت نه شناخته شده » مانده شده باشد آنرا بزرگترین ودیعه الهی می شمارد وسرنوشت  مادر کودک به دنیا نیا مده را به پروردگار بزرگ واگذار می کند . اکنون و در پرتو این حقیقت باید تمامی  ابعاد روان شناسانه و انگیزه های اجتماعی و سیاسی  ؤقوع  جرم در نظر گرفته شده و  با  نگاه دلسوزانه و رعایت اصل تعهد نسبت به  کرامت انسان غرض تنبیه خطأ کاران  حکم و قرار قضائی صادر کرد  . هدف از مجازات نیز باید تنبیه  وفراهم آوریی  زمینه های حضورمجدد خطأ کاران در اجتماع  بوده باشد و رعایت این اصل به مثابه یک استراتیژیی عمومی در پیوند با عدالت اجتماعی وقضائی باید اکیدأ درنظر گرفته شود.

البته دریک کلیمه باید گفت هنگامی که پیروان یک ایمان و یک اعتقادبراریکه قدرت سیاسی جامعه قرارداشته باشند بدون هرگونه تردید نهادینه سازیی سیستم« تقوای اجتماعی » دراندام و کالبد یک جامعه  توحیدی جریان همه گیر قسط و عدالت اجتماعی را درتاریخ بشرودر میان تمامی نسل ها و در همه عصر ها  تضمین می کند . هرگاه  اینگونه وقایه اجتماعی  که به عنوان یک مکانیزم علمی و برخاسته از فطرت بشر در تاریخ انسان نهادینه گردد  بنیاد های یک فرهنگ و یک تمدن در حیات بشر را بنیا نگذاری  می نمائید  .

یاهو
 
یار زنده صحبت باقی
۱۸ دسمبر سال ۲۰۱۱
مطابق ۲۷ قوس ۱۳۹۰
 

 
X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.