X

آرشیف

آفتاب صـبـــح

 

 
دل را به تار مو عجب آن ماهرو ببست
شبگرد را سزاش چنین تا نکو ببست
در باغ خاطرم گلی از آرزو شگفت
با عقل تیز بین دل وجانم  درو ببست
هر چند روی دهر پر از گلرخان بود
خوبان همه خلوص ارادت به او ببست
چون آفتاب صبح به دانش طلوع نمود
بر تیرگی جهل ره  از چار سو ببست
شادم ز بخت وطالع بیدار خود که دوست
با هرکه غیر ماست در گفتگو ببست
حاسد که حال ما نگرد غبطه میخورد
دوران چو بال فکرت آن سفله خو ببست
یک لحظه شیخ شهر نشد خالی از ریا
تا خرقه را زتار رزالت رفو ببست
هر گز قبول نیست نمازی که صاحبش
با باطن پلید به ظاهر وضو ببست
در صحنۀ نبرد سکون از حماقت است
با مشت می سزد دهن کینه جو ببست
وز بهر کسب علم و هنر تا دم پسین
باید به چابکی کمر جستجو ببست
 
نجیب  بهروش
ونکوور –  کانادا
 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.