آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

مـکـــــتـــــب

من آن شاهين کوهسارم شکار من بود مکتب
بپروازم چو (همنوا) شعار من بود مکتب

من آن طفل پريشانم بگهوارهٔ لالای
جهان من بود مادر نثار من بود مکتب

ز فيض علم ميخواهم بعالم کامرانی را
رهٔ من رهٔ عرفان است تبار من بود مکتب

بساغرش همه مستم به صحبايش شگوفايم
به اين پيمانه مخمورم خمار من بود مکتب

چو گهر بر صدف بينم بقای جاويدانی را
بهشت من دبستان است بهار من بود مکتب

توانم را می آزمايم به اين نبرد آزآدی
به قله های پيروزی حصار من بود مکتب

قلم و کتاب و دفتر مرا بقای جان باشد
شفای روح رنجور و بيمار من بود مکتب

معلم و کتاب و درس محيط جان فزا دارد
به اين ثروت محتاجم دينار من بود مکتب

خدا عندليبان را چه غوغا است به اين گلشن
چو بلبل شور و شر دارم شرار من بود مکتب

بريدند گر زبانم را به تيغ کين جاهل ها
زکين هرگز نمینالم نگار من بود مکتب

پرستو ها کوچيدند چه غنچه ها شدند پر پر
همه جا غرق فريادم که يار من بود مکتب

اگر فانوس خاموشم بوی آتشفشان دارم
بغربت گر بسوزد جانم غبار من بود مکتب

 

همنوا! زنده ياد استاد ( غلام دستگير همنوا) مردی از تبار صالحان در دل کوه های سبز و جنگلی منطقهٔ فاسک ولسوالی زيبای ساغر در يک خانوادهٔ علم دوست ديده به جهان گشود از همان آوان کودکی آثار ذکاوت و نبوغ از سيمايش هويدا بود وبنا به تشويق پدر بزرگوارش بنزد ملا امام محل برای فراگيری کلام الله مجيد فرستاده شد وهر روز مانند خورشيد درخشان در راه فراگيری علوم دينی ميدرخشيد و مورد نوازش ملا امام مسجد وخانواده قرار ميگرفت تا اينکه به سن ۶ سالگی راه مکتب را در پيش گرفت وهمه روزه همرا با نوای کبکان خوش آواز از خواب بلند ميشد و راهی مکتب را در پيش ميگرفت همرای بلبلان چه چه ميزد و باکبوتران پرواز مينمود و چشمان عقاب گونه اش به افق های بلند و دور دوخته بود گويا هوس پرواز داشت بسوی قله های بلند جايکه شکارش منتظر بود ديری نگذشت که همچون شاهين بپرواز آمد جنگل و دره و کوه را در نورديد و در بلندای شاخه های علم و دانش لانه گزيد و در دانشگاه کابل راهگشای ديگر بزرگواران مانند ( استاد گرانمايه گل احمد رشيدی ، استاد بزرگوار احمد ساغری ، زنده ياد استاد بزرگوار محمد عمر ساغری) وديگر عزيزان و دانش جويان غور باستان گرديد. استا د بزرگ سالهای عمر پربارش را مانند شمع فروزان درخدمت اولاد وطن قرار داد و در اين راه از هيچ نوع کوشش دريغ نفرمود. همانطوريکه مردم افغانستان با فرهنگيان عزيز کم توجع تر اند استاد در اواخر عمر با وصفيکه مريضی صعب العلاج عايد حالش بود مورد کم توجعی مسعولين آن زمان قرار گرفت تا اينکه در ولسوالی تولک داری فانی را وداع گفت استاد زنده ياد عاشقانه زيست و عارفانه رفت روحش شاد و يادش گرامی باد.
فراخوان! از همه فرهنگيان عزيز دوستان و شاگردان آن بزرگوار استدعا دارم اگر يادی خا طرهٔ ازين بزرگوار داشته باشند در قالب نظم و يا نثر از طريق جام جهانشمول غور نشر نمايند تا تا ياد آن بزرگوار در ذهن ها ماندگار باشد.