X

آرشیف

مختصر معرفی محترمه عزیزه عنایت

عزیزه عنایت  در سال1328 هجری  شمسی در ولسوالی اندخوی  ولایت  فاریاب پا به عرصه وجود گذاشته . وزما نیکه پدرش محمد کــــریم  نسبت  وظـــیفه ء افســـری در کابل  متـــــوطن  میـــــگردد موصوفه  نیز  در کابل بزرگ شده  و تحصیلاتش را درآنجا  به پایان رسا نیده است . بعداً وظیفه ء ماموریت را در اداره دولتی  آغاز ومــد ت 25 سا ل مصدر خد مــــت می گردد. که
ده سال اخیر  ماموریتش را  بحیث مدیر عمومی ســــوانح دروزارت آب و برق آنـــزمان اجرای وظیفــه مینما یـــــد. وی در سال1354 با دیدن  یک خواب روحــــا نی ذوق شعری را  در خود احساس و به ســــــــرود ن شعر میپردازد . که از آنزمان اشعارش  در داخـــل کشور در روزنا مه های  انیس, پامــیر, بیــــــــدا ر مزارشریف, فاریاب, آرمان ملی,جریده ء ملی نگاه,مجلهء ژونـــدون,مجــلهءآواز ,میرمن و در خــارج از کشور در روزنامه های تاجکستان , مجلهء معتبر بخارا در ایران , وحدت ملی و گد واله درمــسکو مجلهء پژواک, بانوان ایرانیان , پنجره, راه نو در هالند و پرستو هادر دنمارک بنشر رسیده اســـت. اشعار عزیزه عنایت  به سبک خراسانی در قا لب عروض در بحر های هــزج و متــقارب به شکـــــل غزل, مثنوی ,مخمس , قطعه, حمد و ثنا سروده شده است . و همچنان در سالها ی اخــــیر  مـــقا لات و و اشعار و ی در  سا یت های آریائی , مشعـــل , جـام غور جنبش ملی اسلامی و پرســتو ها نیـــــــــــز منتشر میگــــــــــردد. و در سبک جدید( شعر سپید ) نیز سروده های دارد . در سال 2003 میلادی  مجموعهء  اشعارش بنام ( سیر زندگی ) از چاپ برآمـده و بـــد ستــــرس علاقه مندانش قـــــرار گرفته است . وی از سال 1364 – الی 1371  هجری شمسی  نزد استاد بزرگـوار عبدالحــمید اسیر مشهــــور به ( قندی آغا) بیدل شناس معروف کشور  افتخار درس بیدل شناسی ,علم عروض ولازمهء پنج گــانهء شعر را کسب نموده است . موصوفه  در سال 1372 هجری شمسی  نظربه شرایط نا مساعد کشــورش وطن را تر ک و پناهند هء کشور هالند  گردیده که تاکنون در همان  کشور بسر میبرد. وی دارای دوپسرو دو دختر  میبا شد .
 



آثار که آماده چاپ دارد :

مجموعهء اشعار

مجموعهء داستان

مجموعهء مقالات

 

 

و اینهم نمونه ء  کلامش :

 

 

سحـــر گــــــــه

سحر از شرارت دل بد رت نیاز کــردم

رشته ء کلام دل را همه با تو با ز کردم

 

درشهردل گشودم بحضورت ای پناهـــم

با تو آنقدر بگفتم که قضا  نما ز کــردم

 

سرسجده را نهادم به سجود بس گریستــم

بستوء سجاده آمد بسی عرض راز کردم

 

بشگفد(عزیزه) چون گل, دلم از حضوروپیشش

قصهء دلم  سحـــرگــه  چــوشــبی دراز کـــردم
 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.