X

آرشیف

زندگی­نامه­ی الحاج رییس عبدالجبار تله

 

تله، روستاییست به 15 کیلومتری سمتِ جنوب­شرق چغچرا/فیروزکوه مرکز ولایت غور و در بنِ سیاه­کوه که به گویش های محلی بندِباین گویند، واقع است. این روستا در جنوبش سیاه­کوه و در سه جهتِ دیگرش دشت و صحرا که از شرق به روستای سُمک، شمال به روستای پوزه لیچ و غرب به روستای شیخ المند حدِ مشترک دارد. وجه تسیمه تله به درستی یافت نشد ولی بزرگان محل روایت می­کنند که گویا از تله ویا دام گرفته شده است. این روستا در اصل کم­آب است و همین مساله باعث شده که زمین­های واقع درین محل، کم حاصل شناسایی شوند.

درین روستا مردمان ­خوش­نام و خوش­برخوردی زندگی میکنند و یک شورای انکشافی وجود دارد و اکنون محترم الحاج محمد صالح (درمورد وی به یک فرصت مناسب چیزی خواهم نوشت) رییس آن میباشد. دارای دو محل به نام­های تله بلند/بالا و تله پایین یاد میشوند و حدود 200 خانوار درینجا زندگی مینمایند.

کسی را که با ایشان سال­هاست به این سن و سال کم هم­صحبت، هم­هدف و هم­سفرم – عبدالجبار نام دارد و در بین مردم به حاجی رییس عبدالجبار تله مشهور است. وی نسبش را چنین بازگو می­کند: ما، هشت برادر بوده­ایم از یک پدر به نام­های محمد اعلم، غلام الدین، محمد صالح، عبدالظاهر، عبدالستار، عبدالجبار، عبدالغفار و نیاز محمد فرزندانِ ملهم (چهار برادر بوده­اند به­نام­های ملهم، حبیب، عزیز و فولاد) فرزند نیک محمد فرزند رحمان فرزند درویش فرزند محمد حسین (دو برادر دوقلو بوده­اند به­نام­های محمد حسین و محمد حسن) فرزند شاه مراد (که به گویش­های محلی ایش­مراد گویند شاه مراد و بابا نظر برادر­ بوده­اند ولی از برادران دیگرش به ذهنم نیست) فرزند خدایار (ازینجا شاخه­ی قوم خدایار نشات می­گیرد) فرزندِ الله دوست باتور… وی در سال 1315 هـ.ش. در روستای مزبور متولد و اکنون به سنِ 87 سالگی در قید حیات به سر میبرد. یکبار ازدواج نموده و حاصل این پیوند، یک پسر به نامِ نظر محمد و سه دختر می­باشد.

چرا، مایلم که درموردِ ایشان قلم­فرسایی نمایم؟ این پرسش را باید صادقانه پاسخ بگویم. این موضوع را بنابر دلایل ذیل انجام میدهم:

  1. انسان فناپذیر است، هر آغازی – انجامی دارد، به روی همین ملحوظ کسانیکه برای مردم و جامعه­اش مفید اند، نباید از خاطره­ها حذف ویا به یادِفراموشی سپرده شوند؛ که حاجی رییس عبدالجبار یکی ازین افرادست.
  2. دومین دلیل، از قوم و نزدیکان و همزبانِ من است. سلطانیار و خدایار و الله یار برادرانِ تنی همدیگر بوده­اند که اکنون بازماندگان­شان به محدوده­ی اطراف شهر چغچران و شهرستان/ولسوالی نوتاسیس الله یار با دیگر اقوام ساکن درین ولایت زیست و زندگی مسالمت­آمیز دارند.
  3. موصوف، دوست، هم­سن و سال و همرازِ زنده­یاد پدر کلان مرحومی ام (شادروان حاجی وکیل محمد یعقوب) بوده است و این دَین من است که میباید انجام دهم.
  4. موضوع آخر و اساسی، یک مقوله محیطی است که گویند: رفاقت عمرِ کوتاه دارد. اما، من می­گویم نه، رفاقت عمرِ بلندوبالایی دارد؛ اگر انسان­ها درین پیوند انسانی حرمت و عزت قایل شوند و به آن وفادار بمانند. از وقتیکه دستِ چپ و راست خود را شناختم، در پی احترام به دوستانِ پدر و پدرکلانم شدم و از همان آوان؛ اسم رییس عبدالجبار محبت­آمیز بود. در سال 1396 هـ.ش. بخاطر وحدت و انسجام مردم خویش شورای ایجاد نمودیم به نامِ «شورای اجتماعی قوم الله دوست باتور» – این نام کم و بیش دربین بعضی­ها ناآشنا بود؛ لاکن بعدها نهادینه شد. چون، بودند دستانِ سیاسی و گروهای که این سه گروهِ عظیمِ مردمی (الله یار، سلطانیار و خدایار) را مجزا از هم میدانستند و میخواستند که با اهداف غرض­آلود خویش تا زنده­اند؛ استفاده­های نادرست سیاسی، گروهی و شخصی نمایند و با فاصله ایجاد نمودن­های بی­مورد به اهدافِ شوم و ناپسند خویش؛ بیشتر ازاین نایل آیند. بدبختانه که در گذشته چنین کردند. در میان همه بزرگان، جوانان، علما و شخصیت­های بانفوذ و بارسوخ و ذی­احترام مردمی که پایبند به این عهد و عتیق بودیم و هستیم – یکی از ایشان را می­توان حاجی رییس عبدالجبار نامید. برداشت غلط نشود، در آینده نزدیک اگر خداوند عالم توفیقم داد؛ درباره همه­ی شخصیت های مهم و مردمی چیزهای خواهم نوشت.

حالا بر میگردیم به ادامه مطلب!

بنابر ناملایات روزگار و شرایط دشوارِ محیطی، سیاسی و اجتماعی نتوانسته است که درس بخواند؛ فقط قرآن­­مجید را به نزد ملا امام مسجد خوانده و به تلاوت آن پایبند است. وی روایت می­کند به سنه­ی 1348 خورشیدی به ولایت غور به مدت دو سال مکلفیت سربازی/عسکری را سپری و به سال 1350 خورشیدی ترخیص گرفته است. در دوران محمد ظاهر شاه، شاه سابق کشور، درین ولایت به بلوک سوار مصروف وظیفه بوده و به کارهای مردمی علاقه­مند شده است. بعد از آن بنابر تغییرات که به اوضاع سیاسی کشور و تحرک جریان های سیاسی بوجود میآید نامبرده به عضویت حزب اسلامی – گلبدین حکمتیار می­­پیوندد. ولی، ازین حزب و اهدافش – خاطرات خوبی ندارد. چنانکه خودش حکایت می­کند: یک وقتی به پاکستان رفته بودیم و با رهبری حزب (گلبدین حکمتیار) دیدار داشتیم. در جریان صحبت­هایش گفت: کُشتنِ یک جمعیتی برای من بهتر و مهتر از کشتنِ پنج نفر شوروی میباشد. وقتیکه این گپ­هایش را شنیدم، دیدگاهم تغییر کرد. همینکه به مرزِ تورخم رسیدم، کارت حزبی را پاره کرده و دیگر حزبی نبودم….

 

 

فعالیت­ها و کارکردهای مردمی و اجتماعی

  1. تاسیس و ایجاد مکتب تله: با هماهنگی مردم محل خودش پیشگام شده به سال 1382 خورشیدی موفق به ایجاد مکتب به این روستا می­شود و اکنون این مکتب دارای تعمیر و محوطه میباشد که اطفال این روستا مصروف فراگیری درس و تعلیم اند.
  2. وقف زمین برای دانشگاه غور: در جریان سال 1391 خورشیدی برای نخستین بار نهاد تحصیلات عالی به نامِ «موسسه تحصیلات عالی غور» درین ولایت ایجاد میشود. اداره محلی و شهرداری بخاطر تعیین موقعیت برای این نهاد تحصیلی به کمبود موقعیت دولتی برمیخورند. گهی به دامِ مردم کاسی می­روند و گاهی نواحی دیگری را اطراف شهر جستجو می­کنند؛ ولی سرانجام این مردمان تله و مردم خییرش اند که مقدار زمین مملوک خویش را درین راه وقف می­کنند.
  3. اعمار مسجد جامع تله: باهماهنگی و همکاری مردم محل – وقت و سرمایه­ی – خویش را وقف اعمار مسجد جامع درین روستا مینماید. در جریان سال 1396 خورشیدی مسجدِ خیلی خوب به صورتِ پخته و اساسی درین محل اعمار می­نمایند.
  4. حل قضایای مردمی: نامبرده در حل و فصل تمام قضایای مردمی سالهاست که مصروف و دخیل میباشد. الی اکنون در هر نوع مسایل و موضوع­های مردمی به­گونه­ی فعال اشتراک مینماید و در بین مردم از نام و نشان نیکِ برخوردار است.

زندگی­نامه­ی الحاج رییس عبدالجبار تله

زندگی­نامه­ی الحاج رییس عبدالجبار تله

نمودارِ نسب­شناسی

­­

زندگی­نامه­ی الحاج رییس عبدالجبار تله

نویسنده: غلام رسول مبین

تاریخ: 29 میزان 1402 خورشیدی

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.