آرشیف

2015-6-19

سیداکرام الدین طاهری

گفتگوی امریکا بـــا دهشت افگنان و سرنوشت دولت افغانستان

از چند هفته بدینسو عنوان همه رسانه ها ی نوشتاری و شنیداری گفتگوی صلح بین امریکا و طالبان را تشکیل میدهد و چنان سرا وصدا به راه افتاده که فکر میشود جنگ سوم جهانی بوده و حالا دارند بخاطر پایان دادن جنگ  راه گفتگو را پیش گرفته اند. بنده هر روز که اخبار ها را مینگرم گاه امریکایی ها ابراز نظر های کرده اند ( جوبایدن دستیار اول رییس جمهور امریکا: طالبان دشمن امریکا نیستند) و گاه هم گفته های دهشت افگنان ملی و جهانی  یعنی طالبان و القاعده. دقیقن هر کس در پی منافع خود در هر کجایی که است ، میباشد. امریکای که ده سال زیر شعار جنگ با دهشت افگنی وارد افغانستان شدند، حالا میگویند که طالبان دشمن ما نیست و اشتباهن به افغانستان لشکرکشی گردیده است که این سخنان افتضاح آمیر سیاستمداران امریکایی هیچ توجیهی جز سخنان دروغین ندارد. پس در طول ده سال معلوم گردید که امریکا و کشورهای  که شعار مردم سالاری میدهند فقط بخاطر اهداف معین و خاص خودشان بوده و ازین طریق کشورهای که میخواهند از خود آزادی داشته و مستقلانه زنده گی نمایند ، تحت فشار قرار داده که ما شاهد آن در افغانستان و عراق هستیم. پس پرسش پیدا میشود اگر دهشت افگنان دشمن امریکا نیستند ، چرا در این ده سال خون هزاران امریکایی و مردم بیگناه افغانستان زیر نام آوردن دولت مردم سالار ریزانده شد؟ پس برملاست که هدف چیزی دیگری زیر سایه حقوق بشر و این و آن بوده  است. قسمیکه اکثر کارشناسان سیاسی را باور بدین است که امریکا و هم پیمانان نظامی آن بخاطر نفت و گاز و معادن دست نخورده آسیای میانه آمده و افغانستان چون یک نقطه راهبردیست به همین خاطر پایگاه و یا هم قرارگاه بخاطر بودن در آسیا و نظارت و زیر فشار قرار دادن کشورهای آسیایی جهت قبول کردن خواست های غربیها میباشد. و مورد دیگر زمینه سازی جنگ بر ضد جمهوری اسلامی ایرانی و برهم زدن اوضاع در کشور خلق چین و روسیه فدراتیف میباشد. تا باشد آب را گِل آلود کرده و به دل آرام ماهیگیری نمایند. اظهارات ضد و نقیض سیاستمداران غربی و بخصوص کشور امریکا را میتوان در چند نکته مورد بررسی قرار داد

اول : منافع ملی امریکا : سال 2001 وقت امریکا به بهانه 11 سپتمبر به افغانستان حمله نظامی نمود چند شعار بخصوص بازار گرم داشت : الف-جنگ تا از بین بردن  دهشت افگنان که منافع ملی امریکا و کشورهای غربی را تهدید میکردند. ب- التهام بخشیدن به درد و رنج مردم افغانستان البته به گفته خودشان. ج- حقوق زن. د- بوجود آوردن دولت مردمی و پاسخگو . ازین سخنان یک دهه گذشت ولی حالا میبینیم که هیچ کدام جامه عمل نپوشید و همه در روی کاغذ سفید باقی ماند. چرا که تنها یک شعار میان خالی بود تا دستور کار و متعهد بودن به انجام آن

دوم: منافع راهبردی کشورهای غربی و بخصوص امریکا در آسیا: آن اینکه امریکا موقع را مناسب دیده و به بهانه جنگ با هراس افگنی خود را به افغانستان که قلب آسیا و نقطه مهم و مستحکم جهت زیر فشار قرار دادن دیگر کشور های آسیایی خوانده میشود، رساند. تا ازین طریق دست باز به ذخایر نفتی و گازی و معادن سرشار آسیا داشته باشد. چون غربیها بخوبی میدانند که کشورهای آسیایی سرشار از نفت و گاز هستند و در آینده قبل ازآنکه به مشکلات مواد نفتی مواجه شوند بهتر است که از همین حال خود را به آنجا رساند و برنامه ریزی نمود. واقعن چنین اندیشه را سردمداران قدرت در کشورهای غربی در سر میپرورانند بخاطر که پیشبینی کرده اند که تا سی سال دیگر اکثر چاه های نفت در کشورهای عربی و بخصوص عربستان سعودی رو به خشکی نهاده و باعث بروز مشکلات جدی در کشورهای شان میگردد. ازین جهت از همین حالا در پی بدیل برآمدند

سوم:  تمام کردن محاصره کشورهای مثل جمهوری اسلامی ایران ، چین ، روسیه و تحمیل خواستهای خود بالای آنها و بویژه ایران که بعداز پیروزی انقلاب اسلامی روابط پر فراز و نشیب با غربیها و در خاص امریکا داشته است. ولی  امریکا و متحدان غربی اش در طرز فکر سوم شان در منطقه شکست خوردند چونکه امریکا از سر ناگزیری مجبور به ترک عراق گردید. امریکا برای ماندن در عراق از هر نوع دیپلماسی کار گرفت ولی عراقیها هرگز حاضر به باقی ماندن آنها در عراق نشدند و همه گزینه های امریکا را رد کردند. چون عراقیها از دخالت های منطقه در هراس بودند و بودن امریکای هارا تا اینکه به نفع شان باشد به ضرر خود میدانستند. عراقیها همکاری منطقه یی را نسبت به روابط بسیار نزدیک و دادن پایگاه  نظامی در خاک خود به امریکایی ها ترجیح دادند.

بر میگردم به اصل موضوع اینکه چرا امریکا بعد از ده سال جنگ و متقبل شدن هزینه هنگفت مالی و خسارات جانی  حاضر به گفتگو با دهشت افگنان شده ، دیدگاه های مختلف وجود دارد

اول: امریکا نمیخواهد  در افغانستان همانند ویتنام زمینگیر شود و روحیه قدرت و توانایی های نظامی خود را بدنام سازد.

دوم : غربیها و بخصوص امریکا  به این نتیجه رسیده اند که با گزینش اشتباه آمیز سردمداران قدرت در افغانستان  نمیتوان به هدف که دارند ، به آن دست یافت و دل خوشی از کارکردهای دولت فعلی افغانستان با وجود مصارف گزاف مالی ندارند

سوم: این نکته را هم پی برده اند که این دولت فعلی غرق در فساد اداری و مالی نمایند ه گی از مردم افغانستان نمیتواند نماید که این هم ناشی از اشتباه خود غربیها در سال 2001 میشود

چهارم: نبود اعتماد بالای حکومت ناکام فعلی که در تمام عرصه ها شکست خورده است.

پنجم: ترک افغانستان قبل از شکست خوردن

امریکا بخاطر دلسردی از حکومت افغانستان  ترجیح میدهد خود مسایل عمده  را روی دست بگیرد، از همین جهت در یک تغییری 360 درجۀ اعلان میکند که طالبان دشمن امریکا نیستند. برای آنکه بتوانند راه مذاکره و گفتگو را اینکه با قربانی بیشتری شهروندان عادی افغانستان تمام خواهد شد ، فراهم سازد. امریکا  حکومت افغانستان را به حاشیه رانده و خود کلید به اصطلاح گفتگوی صلح با دهشت افگنان را بدست میگیرد اینکه پشت پرده چه میگذرد، مرور زمان به آن پاسخ خواهد داد. البته گفته میشود که از یکسال بدینسو دفتر دهشت افگنان در قطر باز گردیده است و چون گفتگو های پشت پرده هر دو جناح به نتیجه ملموسی نرسیده بود ، موضوع پنهان نگهداشته شده تا اینکه هر دو طرف به توافقهای نسبی دست یافتند و امریکاییها به این باور رسیدند که نتیجه گفتگوهایشان مثبت است و زمان آن رسیده تا آنرا آشکار سازند. البته در اینجا چند نکته قابل تذکر وجود دارد

یک: شریک ساختن دهشت افگنان در قدرت سیاسی افغانستان

دو: مشروعیت بخشیدن دهشت افگنان  با وجود انجام جنایات هولناک آنها

سه : جلوگیری از تلفات بیشتری نیروها و مصارف بزرگ مالی شان در افغانستان

چهار: واگذار کردن مدیریت سیاست افغانستان بدست پاکستان

پنج: زمینه سازی برای خروج آبرومندانه از افغانستان

در کل میتوان به این نتیجه رسید که قربانی چنین سیاست کشورهای بزرگ یکبار دیگر مردم عادی افغانستان بوده و شهروندان عادی هستند که باز هم گرفتار یک بلای برنامه ریزی شده منافع غرب در افغانستان میشوند

راه حل:

 با یادآورشدن مقوله مشهور که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است میخواهم پیشنهاد نمایم حالا هم وقت مناسب وجود دارد تا افغانستان یکبار دیگر قربانی چنین سیاست ها نشده و به این بن بست ها پایان داده شود.

اول: دولت باید اختلاف های درونی خود را حل نماید. یعنی سه ارکان دولت بخصوص حکومت افغانستان از مداخله در امور کاری دو ارکان دیگر خود داری نماید و به اساس قانون اساسی کشور صلاحیت های آنها را زیر پرسش نبرده و اختیارات آنها را سد واقع نشود.

دوم: حکومت افغانستان از سیاست خود کامه گی و خود محوری دوری جوید

سوم: حکومت دیدگاه و نظریه های احزاب سیاسی و نهادهای جامعه مدنی را محترم شمارد و از آنها پشتیبانی نماید

چهارم: دولت باید  خود را در مقابل شهروندان کشور مسوول دانسته و به خواست های اساسی و مشروع شهروندان گوش فرا دهد

پنجم:  اختیار کردن سیاست های روشن در پی منافع ملی نه قومی

به هر صورت حکوت هر چه زودتر در یک اجماع ملی از همه نهادهای ذی نفوذ و احزاب سیاسی کشور دعوت بعمل آورد و از آنها در گرفتن سیاست درست و سودمند مشوره گرفته و به آن عمل نماید. تا واقعن مردم افغانستان خود را در مسایل بزرگ ملی دخیل دانسته و احساس مسوولیت نمایند. چرا که در شرایط فعلی مردم جدن از حکومت و از کارکردهای دولت ناراض بوده و فاصله گرفته  اند. به همین ملحوظ است که همه سیاست های حکومت به شکست مواجه است. در مسایل ملی کشور دولت موظف به نظرخواهی از شهروندان خود میباشد تا در راستای نکته نظرهای شهروندان سیاست های داخلی خود را ساخته و بر وفق آن عمل نماید. چون زمانکه حکومت  سیاست  داخلی خود را بر اساس خواسته های شهروندانش ترتیب و تدوین نماید ، در بعد سیاست خارجی خود هم میتواند موفق باشد و هم دست مداخله گران خارجی را قطع نماید. در غیر آن اگر شرایط به همین منوال ادامه پیدا نماید ، سقوط دولت حتمی میباشد. چون در شرایط حاضر مشروعیت دولت نزد مردم و جامعه جهانی زیر سوال قرار دارد.