آرشیف

2015-2-3

طارق ساحلی

و داستانِ بـیــــضه

. . . و قصــه پردازانِ گـرانمــایه و نیک آیین ، حکایتی را به این تـفصـیل و یُـمنِ مـفهــوم و مقام ، پـرورده و بـه آینـده گان منـتـقـل کرده و بسپرده اند :
در روزگـارانِ نـه چنــدان دور و پیشین ، در شـهـرِ پُـر آوازه و بـلنـد جـایـگـاهِ هــرات شــا عــری ، نه بهــتر است نگاشته آیـد نــاظــمی ، می زیـسـته به نام « هاتفی هــروی » و هــر آن گــاهــی « دُری » مــی افشــانده و مــی پــرورده اسـت . در یـکی از روز هـــایـی کـه فـضــلِ بیـکـران او سخــاوت را به دوسـتـدارانِ نـکتــه هـای بلــیغ ، هـمچــو بارانِ شادمانِ صبحگاهان ِبـهــاری هـدیـه مـی داده است ، این « نکتــهء » دل انگـیـز را سرود :
 

اگر بیضهء زاغِ ظلمت سرشت
نهی زیرِ طـاووسِ باغِ بهشت
به هنگـامِ آن بیضه پروردنش 
ز انجیرِ جنت دهی ارزنش
دهی آبش از چشمهء سلسبیل 
در آن بیضهء دَم دَمَد جبرییل
شود عاقبت بیضهء زاغ زاغ
کشد رنجِ بیهوده طاووس باغ

 

هاتفی هروی

پس از سـپـری شدن روزگاری ازتأریخِ سرایش این بیت های نـغـز و سبز ، ندیمی محتشم و آشنای سخن و سخنوری ،آن را برای شخصِ شخیصِ مولانا عبـد الرحمان جامی ، این مرد فـرهیخته و خرد منـد خواند .
مولانا با آرامش تمام گوش فرا داد و آنگهـان فـرمود :
شعر خوبیست ولی شاعر درآن بسیار بیضه گذارده است !

پایان / جولای 2012 عیسایی