آرشیف

2015-1-22

غلام ربانی دهزاد غوری

نــــداي افـغـــــان

 

آدما!!
من كي ام ،ساخته اي چي ؟
چي كسي بودم وخواهم شد؟
زيراين بارحوادث
بسي اين وحشت وغم
صداي ناله اي مظلوم!
اين چي وضعي ،اين چي دردي؟
خون ماخاك وطن را
در وديوار وسرك ،كوچه دشت را
زده است رنگ حنا!!
جور وجفا
وحشت وهول
ظلم وستم
جويباراشك يتيمان
ضجه وگريه مادر
اين چي حاليست وچه وقت؟
عيد؟؟!!
عاشورا؟!!
ياتجليل ازروز اتوم
كي درين خاك ووطن
روي اين پيكرانسان
ميگذارندنمايش؟!!
من ندانم