آرشیف

2014-12-22

عید محمد عزیزپور

ناسزاها، دشنامها، تهمتها و بهتانها به نشانی این قلم؟
نه هر آدمی زاده از دد به است
که دد ز آدمی زادۀ بد به اســت
به است از دد انسان صاحب خرد
نه انسان که در مردم افتد چو دد
 
رشد و پیشرفت فناوری و رسانه های گروهی از جمله رسانه های انترنت، شبکه های اجتماعی در روزگار ما امکانها و فرصتهای خوبی را برای تبادله معلومات، آگهیها، اطلاعات و خبرها در همه عرصه های زندگی اجتماعی آماده نمود ه است. از سوی دیگر وجود این امکانها و فرصتها برای اشخاص بی خاصیت، بیشخصیت، کینه ورز و استفاده جو شرایط مناسبی را مهیا ساخته است تا برای بیرون دادن عقده و فرونشاندن کینه خویش ازین فرصتهای استفاده کنند و بر ضد کسانیکه به میل و آرزوی شان برابر نیستند، مطابق به منافع شان عمل نمیکنند، تبلیغ بد و دروغبافی کنند. 
اشخاص که با دروغ و تهمت و افترأ به حیثیت و آبروی انسانهای دیگر میتازند، اصلن به آبروی و حیثت خویش نیز ارزشی قایل نیستند. ازین جمله اند چند کس بنام های عزیزالله ناغوری، احمد ناغور و غیاث ناغوری که مطالب دور از عفت قلم، ناسزاها و دشنامها، تهمتها و بهتانهای دروغین و بی اساس به عنوانی من نوشته اند.
این قلم به مشکل این نامها را با تخلص غوری تصور میکنم، زیرا میترسم که آنانیکه گفته های اینان را بخوانند، فکر خواهند کرد که تمام غوریهای به این یاوه گویها و ژاژخواییها آغشته اند.
آنچه که اینان نوشته اند، بیان کنندۀ هویت و سرشت خود شان است نه کسی دیگری. اینان نه تنها روشنفکران و تحصیل کرده گان مهم مردم تایمنی دولتیار ولایت غور را بدون هیچ دلیل و برهان درست به القاب خاین، جنایتکار، آدمکش و غیره نام گذاشته اند بلکه شخصیتهای بسیار نامدار کشور مارا از جمله شهید احمدشاه مسعود و شهید مزاری را نیز در فیسبوک خویش به القاب خایین، جنایتکار، آدمکش و غیره نامیده اند.
من با آنان میگویم که اگر یارایی شنیدن سخن راست و توان گفتن سخن منطقی را دارید و اگر مشکلی با من دارید، انسانوار بر اساس سخن و منطق با من صحبت کنید، نه از طریق یاوه گوی، ژاژخوایی، تهمتبندی بی اساس در شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک  و غیره که هر کس و ناکس هرآنچه بخواهد، میتواند بنویسد.
اما میرسیم به اصل موضوع
اصلن قلم از تکرار دشنامها و ناسزاهای این ناغوریها عاجز است، زیرا عفت قلم از هر آنچه که اینان نوشته اند میشرمد. آنچه درین نوشته، رونوشت شده است، فقط اندکی از دشنامها و ناسزاهای است که این افراد بی شخصیت به آدرس شخصیتهای مهم مردم تایمنی دولتیار نوشته اند. من میدانم که این افراد کیها اند.
یک- «… معاون احمد یکی از ۷ ثوری ها، فعلا سناتور… در حکومت، در حکومت جهادی ها».
نخست اینکه ای دوستان سناتور شدن و یا وکیل شدن در شرایط امروزی در افغانستان کار ساده نیست. امروز بسیاریها با صرف پول و تقلب فراوان، باز هم، به این کرسی راه نیافته اند. آنهایکه پول ندارند باید پشتیبانی نیرومند قومی داشته باشند. طوریکه میدانید افراد دوران دولت پیش از مجاهدان 99 درصد شان پول ندارند، زیرا پول بادآوردۀ عرب و غرب را آنها نگرفته اند.
اگر کسی درین شرایط سابقۀ جهادی نداشته باشد و پول هم نداشته باشد، و بازهم ازآن بدتر، در حکومت دوران پیش از مجاهدان کار کرده باشد و مهر و تاپۀ خلقی و یا پرچمی بودن به شانه اش گذاشته شده باشد، هرگز بدون پشتیبانی مردم به وکالت یا به سناتوری نمیرسد.
احمد را که شما قاتل مردم میگویید به پشتبانی مردم به این سمت رسیده است، ورنه او نه پول دارد و نه هم سابقۀ جهادی. او فقط از برکت آرای مردم به سناتوری رسیده است. شما به این یاوه گویی نمیتوانید کاری کنید. همین امر در مورد عطامحمد نیز صادق است. او کسی است که پایۀ مردمی دارد و این از آفتاب هم عیان تر است. سخنان یاوه و بیهوده تاثیر به شخصیت آنها نخواهد داشت.
اما از اینان باید بپرسیم که شما بجز از بچه خالگی به جناب کرزی، دیگر چه دارید؟ بچه خالگی به جناب کرزی نمیتواند افتخار باشد.  
نوشته های شما در انترنت، به بهترین وجه از سرشت شما و ماهیت ژاژخوایی شما حکایت میکند. هرکسی که با شخصیت شما ناآشنا باشد، با خواندن این نوشته شما را میشناسد. اما ما غوریها شما را بدون این نوشته نیز خوب میشناسم که شما کیها هستید.
این قلم بدستان از جمله دربارۀ مردم تایمنی غور مینویسند:
«… اینان (تایمنیها) اصلآ مربوط قوم عبدلعلی مزاری جلاد می باشند .غور هیچ ربطی به این کثافت ها ندارد . … جد بزرگ شان (چنگیز خونخوار) میدانند که سبب از بین رفتن تمدن بزرگ غوری ها شده ؟ …. ».
باید بگویم که قوم عبدلعلی مزاری را که شما او را جلاد مینامید، هیچ ربطی به دولتیار و مردم تایمنی دولتیار ندارد. عبدالعلی مزاری یکی از شخصیتهای بازر و برجستۀ تاریخ معاصر افغانستان است. شما نیش زهرآلود بغض و کین خویش را نباید متوجه شهید مزاری کنید. اگر امروز مردم تایمنی دولتیار به سر زمین نیاکان خود زندگی میکنند و اگر شما ملک و دارایی آنان را بلعیده نمیتوانید، هیچ ربطی به قوم عبدلعلی مزاری ندارد. طرف دعوای شما، تایمنیهای دولتیار هستند.  
بازهم این قلم بدستان مینویسند:
«عیدی ،عطا ،و احمد …در اریکه قدرت تکیه زده اند».
ای یار! ای یاوه سرا! ای ژاژخا! از کدام قدرت دولتی سخن میگویی.
عید محمد عزیزپور که من هستم به هالند زندگی میکنم که هیچ علاقه یی به کدام مقام دولتی در دولت سراپا فاسد آقای کرزی ندارم. عطامحمد خان هم در میان مردم خویش است و هیچ مقام دولتی ندارد. چرا دروغ شاخدار میگویید؟
این وابستگان شماها هستند که به اریکه قدرت تکیه زده اند و از دارای بیت المال برای خویش سؤ استفاده میکنند. اگر شما تابع قانون  و مقررات هستید، چرا همواره با استفاده از امکانات دولتی از آمدن هیأت ها از کابل به دولتیار، برای حل و فصل حقوقی مشکل دولتیار جلوگیری میکنید؟ شما از قانون و حق میترسید؟ اگر نمیترسید چرا مانع حل حقوقی مسأله میشوید؟
بازهم این قلم بدستان، بدون اینکه کمترین شناختی از من داشته باشند، مینوسیند.
عیدی که حال عزیزپور تخلص میکند مکتب را بیشتر از صنف ۷ نخوانده و ناکام و روی سیاه گشت. با به وجود آمدن تحول شوم ۷ ثور،…  توسط یک بورس خیراتی به کشور شوراها رفت، در آنجا از نمرات مفت و رایگان دوستی افغان شوروی استفاده نمود. ….
من نمبدانم این افتراها و چرندیات برای چه است. البته این نوشته دور از واقعیت بوده و دروغ محظ است که گویا من بیشتر از صنف ۷ نخوانده ام و ناکام مانده ام یا اینکه توسط یک بورس خیراتی به کشور شوراها رفته ام، یا  در آنجا از نمرات مفت و رایگان استفاده نموده ام.
باید گفت که نباید بخاطر منافع مادی و فرونشاندن بغض و کینۀ خویش به این ژاژخایی پرداخت و به دروغ و بهتان رو آورد. کسانیکه نوشته هایم را میخوانند، میدانند که نوشته هایم نوشته های کسی را نمی ماند که صنف 7 را نخوانده و ناکام مانده باشد. برای اینکه دروغهای شاخدار این آدم نماها فاش شود، مینویسم که بر خلاف دروغبافیهای این افراد، من از صنف اول به مکتب شروع نکرده ام که تا صنف هفتم را خوانده نتوانسته باشم.
من اصلن به زمستان سال 1356 با سپردن موفقانه تمام مضمونهای صنف پنجم شامل مکتب شدم. صنف ششم در حقیقت سال اول مکتبم در حمل سال 1357 خرشیدی بود.  
در اولین امتحان زمان داود خان (ماه حمل 1357، آنوقت امتحانها ماهوار بود که سپس در تحول 7 ثور لغو شد) نمره هایم به تمام مضمونهای مکتب به اندازۀ عالی بود که معلم شریف خان، معلم مکتب دولتیار پارچۀ امتحانم را به صنف میگرداند و میگفت این کدام یکی ازین دو ملاهای نو شامل است که بالاترین نمره را گرفته است. چون خودم پیش از آن بصورت خصوصی نزد ملاها تا کتاب «هدایۀ شریف» درس خوانده بودم و به مکتب هنوز با پتوی ملای می آمدم. مرا ملا میگفتند.
این یک گواه آشکار بر دروغ پراگنی آنان به ارتباط من است. این تنها نبود. به همان سال در امتحانهای چهار و نیم ماهه بالاترین نمره را داشتم، تفاوت نمره هایم با نمره های اول نمرۀ صنف ما  به حدی بالا بود که اول نمرۀ قبلی صنف ما دیگر توان رقابت را با من نداشت.
به صنف هفتم من اول نمرۀ صنف خود بودم که این وضع تا آخرین سال تحصیلی ام در افقانستان ادامه داشت که بر خلاف نوشتۀ این یاوه سرایان میباشد. در تمام سالها به هرجای که بودم به اثر زحمت و تلاش و استعداد خویش به صنفم اول نمره بوده ام. علاوه بر آن، صنفهای هشتم و نهم را امتحان سویه داده و به صنف دهم ارتقأ یافتم و باز هم به همان سال، اول نمرۀ صنفم بوده ام. بسیاری همصنفیانم هنوز هم زنده اند که میتوانند این داستان را بخوانند و به بهتان نویسان و افترا گران توهین و تفرین بنویسند. هنوزهم عده یی از استادانم  زنده اند مانند استاد گلحضرت خان، استاد صمدخان، خالقدادخان و دیگران.
فرق من از بسیاری همصنفی هایم این بود که من نه تنها با مضمونهای دانشهای طبیعی مانند ریاضی، فزیک، هندسه، مثلثات و غیره استعداد خوب داشتم، بلکه با آموزش مضمونهای دانشهای اجتماعی مانند ادبیات، تاریخ، علوم دینی، جغرافیه و غیره از بهترین ها بودم. بنابرین نباید با یاوه گویی و دروغ پراگنی پرداخت.
این دروغگویان با گستاخی به چشم آدم می درآیند و میگویند که من صنف 7 را نخوانده و ناکام مانده ام. هدف شوم اینان بخوبی نمایان است و آن به جز از تخریب و افترا، نیت دیگری نمتوانند داشته باشند. تخریب، دروغ پردازی و بدنام کردن روشنفکران مردم تایمنی دولتیار هدف غایی اینان است.
بر خلاف نوشتۀ این ناغوریان من هیچوقت علاقه به بورسهای شوروی نداشتم. زیرا علاقه مند به خواندن طب بودم و آنهم در افغانستان. اما حوادث بعدی و اختلافهای با مقامهای غور مانع ازین کار شد. این یک داستانی درازی است که لازم به شرح نیست.
خلاصه اینکه من به علت ناجوانی مقامهای ولایت در آن زمان مجبور شدم پس از صنف 12 سال 1362 نمره های سه ساله ام را به کمک گلحضرت خان از لیسه سلطان علاوالدین غوری بگیرم و بدون هیچ سندی دیگری برای معرفی به کابل، و با قبول خطرهای زیاد، خود را به کابل برسانم. آنوقت من یقین کامل داشتم که اگر خود را با این نمرات به وزارت تحصیلات عالی برسانم، عریضۀ درخواستم برای شمول به تحصیلات عالی رد نخواهد شد. آنوقت چارۀ دیگری نبود. درکابل، شهاب الدین خان، یادش به خیر که بنده را در وزارت، درین زمینه کمک شایان نمود.
اگر مقامهای ولایت در آن زمان بنده را از حق تحصیل محروم نمیکردند، من امروز داکتر بودم و ممکن هیچگاه به خارج از کشور نمیکوچیدم. اما سرنوشت بنده را سرانجام به هالند کشاند.
در تمام دوران تحصیل خویش چه در افغانستان و چه در شوروی از بهترین شاگردان و دانشجویان بودم. همچنان در کشور شاهی هالند تحصلات عالی دارم، و به وظیفۀ خویش که دفاع و یاری رسانی به پناهجویان این کشور است، پابندم و به آن میبالم. به چهار زبان خارجی تسلط دارم.
از گذشتۀ سیاسی ام که عضو حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده و در راه آرمانهای آن حزب پابند بوده ام، پشیمان نیستم و تا حال به این نظرم که حزب دموکراتیک افغانستان، صرف نظر از اشتباهات که ملزومۀ هرکار و عملکرد است، یکی از بهترین و باوفادارترین حزب در میان حزبهای سیاسی کشور، در امر دفاع از منافع و مصالح مردم و کشور در برابر تجاوزهای بیگانگان  (پاکستان، عربها، امریکا و شرکا) بود.
حوادث بعدی که تا کنون جریان دارد و پایانش ناپیداست بخوبی به این واقعیت مارا باورمند ساخته است.
 
با احترام
عید محمد عزیزپور