شبانه تکسار
دختري ام برخاسته ز خاك تكسار زمين
كه بر دلم نشسته غباري ز اشك وغمين
قلبم آكنده زدرد سرزمين
روحم روان شده سوي دين
مي كشم هجران وطن
ليك دل وجانم دروطن
اشكي است بر دو چشمانم
افغان زمين ورد زبانم
من دختري آشفته و حيرانم
رانده شده از سوي هر ملك و ديارم.
آواره اي ام كه خيمه است جايگاهم
كه بي مقصد به هر ديار روانم.
مي دانم اين شب آواره گي روزي دارد
اين غبار دلء پاكي دارد.
اين نااميد ي هاي من اميدي دارد
پايان اين هجران وصالي دارد.
اين سرماي زمستان بهارگرمي دارد
اين طعم تلخي.شيريني دارد.
اما آه……. اين سوز دل پاياني ندارد
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
ولسوالی های ولایت غور
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Muhammad of Ghor
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
غبار دل…