آرشیف

2015-1-22

امين الحق امین

شهید محمد اکــــرام “اکرام”

 

دخالت روز افزون بیگاناگان، اعزام علنی اجیران و نظامیان پاکستانی در مناطق مختلف افغانستان، دامن زدن به عصبیت های قومی و سمتی و در عین حال ضعف نظام در برابر اینهمه ناهنجاری ها باعث آن شده است تا مناطق و اقوام مشخصی در کشور جامه طالبانیزه بپوشند و اقوام و مناطق دیگر را بطرف پرت گاه نابودی سوق دهند؛ اما بدتر از همه اینکه غرامت این همه جنایات را میبایست جوانان تازه شگوفه ای بپردازند که شهادت و نبودشان مصیبتی بس عظیمی را در آینده افغانستان ببار خواهد آورد.
هجوم علنی و بیشرمانه نظامیان پاکستانی در مناطق مختلف ولایت هلمند بر علاوه اشغال آشکارا خاک ما، اخیرأ جان عده ای زیادی از حافظان و نگهبانان دلیر این کشور را گرفت که در بین آنها فرمانده محمد اکرام " اکرام " یکی از زاده گان شجاع سرزمین سلطان غیاث الدین غوری میباشد .
شهید اکرام به عنوان یگانه چهرهء شجاع و الگوی اخلاق و وفاداری بود که بخاطر حراست و دفاع از سرزمین خود در مقابل سبوتاژ بیگانگان برای هفت سال متداوم در ولسوالی های مختلف ولایت هلمند در مقابل دهشت و وحشت اشغالگران پاکستانی صادقانه وشجاعانه رزمید تا اینکه سرانجام به آخرین قله وفاداری که همانا شهادت و جان دادن برای مردم و کشورش بود نایل آمد.
هرچند شهید اکرام دیگر در بین همراهان و همفکرانش حضور فزیکی نخواهد داشت اما یاد و خاطراتش به عنوان یک چهره شجاع و نشانه برادری و برابری در اذهان و آینه خاطرات دوستان و همفکرانش جاودان خواهد ماند و مشکل خواهد بود که بزودی واقعیت تلخ فقدان آنرا در جامعه پذیرفت و به این سادگی آنرا مّرده اعلان نمود وتصور کرد که دیگر برای همیشه در زیر خاک خوابیده و برای ابد ازمیان ما رفته است.
باور دارم که در اجتماع چهره های درخشنده ای وجود دارند که میتوان آنها را کشت و جسم شان را به خاک یکسان کرد و میتوان پاره های گوشتش را از میان برد ، اما هرگز نمیتوان باورها و اندیشه شان را نابود کرد.

شهید محمد اکرام اکرام

شهید محمد اکرام اکرام

آری اکرام عزیز:
تو میدانی ! هنوز هم چشم های تر بر در مانده و روی اطاق کوچک تنهایی تصویر تو کنار شعر پدر مانده ، وآیا تو میدانی که دل ها با خود حرف میزنند و دل همه پشت سرت کاسه آبی شده و میخواهند پیش قدم های تو اسفند شوند ، وگاهی اوقات قطره کوچک اشک که از چشم شان جاری میشود جای هزاران کلمه ای است که فقط خودت و خدای خودت میدانید وبس. تو میدانی ، برای تو می نویسند ، زیرا خود را از تو و ترا از خویش گسسته نمیدانند و هر روز بیشتر از روز قبل ترا با خود نزدیکتر احساس میکنند و می نویسند که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است . تو میدانی ! که تصویر حضورت صفحه بیرنگ کاغذ را نقش سرخ میزند و در کویر قلب از تو می نویسند " ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردیم و آن هنگام زمان را در گوشه ای می گذاشتیم و به شوق تو اشک می شدیم و بر صورت مه آلودت می لغزیدیم ، ای کاش باد بودیم وهمه عمر را در عبور می گذراندیم تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوش پیراهنت را وقتی از آن می گذشتیم در خود داشته باشد که مرحمی شود برای زخم های مان ". ای مهربان بیا و برای یکبار هم که شده از کنار پنجره دلها عبور کن و ببین که شهادتت را چگونه حس کردند ، و ببین که نبض ها اسمت را می خوانند و دفتر های خالی قلب ها افسوس بی تویی را می کشند ).

ای که ما را گردش چشم عقاب آموختی

دیده ات بیدار خود را از چه خواب آموختی

آری:
شهید محمد اکرام " اکرام" فرزند عبدالرحمن در سال 1366 ه،ش در یک خانواده متدین و علم دوست در قریه جنداک مرغاب ولایت غور چشم به جهان گشود و تحصیلات ابتدائی خود را در لیسه جنداک سپری نموده و در سال 1381 ه،ش شامل لیسه عالی سلطان علاوالدین غوری شده و در سال 1386 ه،ش از لیسه فوق فارغ گردیده است . وی نسبت علاقه خاصی که در بخش نظامی داشت در سال 1387 ه ، ش شامل پولیس نظم عامه گردید وبعد از تکمیل تحصیلات نظامی مدت هفت سال را در مناطق مختلف ولایت هملند در چوکات پولیس نظام عامه خدمت کرد. شهید اکرام با شجاعت و متانت که داشت بزودی قوماندان تولی دوم- کندک چهارم، لوای هشتم تعین شد وی نسبت تجربه و ادارهء که داشت اکثر أوقات سرپرستی کندک چهارم را نیز به عهده داشت. سر انجام روز 17 سنبله سال 1393 ه ،ش تانک حامل شهید اکرام هنگام ادای مسئولیت های نظامی در منطقه پیچ، قلعه فتیح محمد ولسوالی سنگین به مین کنارجاده برخورد نمود و جام شهادت نوشید.

انالله وانا الیه راجعون.
امین الحق "امین"