آرشیف

2014-12-12

اخترمحمد اخگر

روزگاران سیاه

این وحشت واین دهشت با روز سیاه مــا
خشکانده در این میهن سبزی وگیاه مــا
 
باخویش در افتادیم، درجهل بجــا ماندیم
بر باد فنا رفت است ، آن سود ورفاه ما
 
پیچیده زهر وقت است بازار مرغ بازان
دشمن به همه چیز اند حتی به نگاه مــا
 
این میهن ما آخر ،صنـــدوق سیاست شـــد
بدنام دوعالم شد ، این ریش وکـــلاه مــا
 
ما شربت خون نوشیم ، در قعر مصیبت ها
بیگانه شود شاداب از نهر ومـــیاه مـــا
 
این تازه عروس شهر داماد بسی خواهد
تـا قوه بیفزاید در پشت وپــــــناه مــــــا
 
اخترمحمد "اخگر"
11 میزان 1390  ھ  ش