آرشیف
دیداری غیرمترقبه
مارس 12, 2022
Shahla Latifi
داستان کوتاه واقعگرا:
نویسنده: شهلا لطیفی
چهارده فبروری ۲۰۲۲(میلادی)
“رویدادهای (ادبیات داستانی واقعگرا)، اگرچه خلاف واقع است، اما میتواند به راستی رخ دهد/ رخ داده باشد. ممکن است بعضی شخصیتها، پیشآمدها یا مکانها واقعی باشند.”
جنرال بازنشسته خیلی عصبانی بود. امروز صبح که طبق معمول از بستر سرد و تنهایش برخاست، کامپیوتر را روشن کرد و سری به فیسبوک زد تا پیام سلامتی یگانه پسر مسافرش را که سرآغاز خوب هر روزش بود ببیند و قدری دل خوش کند. اما ناگهان خون در رگهای پوسیده ای اندامش خشک زد. باورش نمیشد که آن دختر چشم سیاه و پر از عشق و زندگی را یکبار دیگر چنان زنده و پر از هیجان ببیند. عکس سیاه و سفیدی دوشیزه ای زیبای چشم سیاه از درون صفحه فیسبوک لبخندی زد و احساس مُرده ای مرد را که سالها زیر سنگینی غرور و عصبانیت جای داده بود به یکبارگی زنده کرد. دوشیزه ای که او سالها عاشقش بود. عاشق برجسته گی های تنش، عاشق تبسم محجوبانه و صادقش؛ عاشق ذهن متجسس و قوه ای مرموز افکارش. او میدانست که این دختر، پر از زیبایی های نهفته است که هدایای جهان دیگریست. از اولین دیدار دختر در سالهای حکومت کمونیستی، قلب مرد به گیسوان صاف و شبگون وی بسته شد. اگرچه او میدانست که نباید به دختر نوجوان چنان بنگرد. میدانست که هیچ مورال و اصولی، طرفدار چنان احساسات غَل یک مرد میانسال و زندار نیست؛ ولیکن از دست خودش نبود. همه، قدرت منطق و معقولیت از وی سلب شده بود و فقط میخواست به ذهن غوغاگر دوشیزه سفر کند و به درون و ماهیت او نزدیک شود.هر حرف و جمله ای که از دهن دختر بیرون میشد برای مرد عشق میآفرید. هر نگاه محجوبانه اش بر قلب مرد دانه عشق میکارید، و هر خنده خموشانه و لبخند شاعرانه ای دختر، او را بر ارتفاع آزادی میکشانید و به او از عشق و دوستی و صمیمیت میگفت.
او اولین بار دوشیزه ای جوان را در یک جشن شادی خانوادگی دید که با پیراهن قرمز و رفتار مطبوع دخترانه، قلب و احساس غوغاگر مرد را به آرامش ساحل عشق کشانید. و رفته رفته با هر دیداری غیرمترقبه، وجود پرتوان مردانه اش با احساس مملو از غرور و هيجان به آن دختر گره خورد و ذهن و روزگارش را سرشار از امید و روشنی ساخت.
با طلوع یادهای شیرین، مرد با خود تبسمی کرد، و با چشمان فرورفته و نیمه روشنش به پرده کامپیوتر نزدیک تر شد، و زیر لب، نام دوشیزه را حریصانه زمزمه کرد. با تلفظ نام وی که سالها به زبان نیاورده بود، حس ملیح زندگی به سراپای کهنه و رنجدیده مرد سرازیر شد و با آرامی و سکوت بر روی بستر کوچک و متواضعانه اش افتید و با چشمان پر از اشک و هیجان، بر پیکر لطیف و صاف دوشیزه ای چشم سیاه نظر دوخت و آهسته آهسته در دامن عطرآگین دختر رویاهایش فرو رفت و با خود گفت:آه خدای من، این احساس، این لذت، چیز دیگریست.
در سکوت محض اما دیوانه کننده، مرد رطوبت عشق را در چشمانش حس کرد؛ ولی خواست که در خوابی دختر چشم سیاه غرق شود؛ با حرص بسیار بر پوست معطر دختر، دندان فرو کند؛ در سراپای تن دختر بوسه بگستراند و آرام آرام در ذات او زایل گردد…و آسوده بمیرد…تا دیگر، هرگز، زندگي تاریک بدون عشق را تجربه نکند…
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
This message is only visible to admins.
Problem displaying Facebook posts.
Problem displaying Facebook posts.
Error: Error validating access token: The session has been invalidated because the user changed their password or Facebook has changed the session for security reasons.
Type: OAuthException
Subcode: 460
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور