آرشیف

2015-8-17

شاپور احمدی

دوستكامي گيجاگيج

آن تكه‌ي اضافي و كورم را تازه كيومرث خود
از شاهنامه كنده بود. سر راهم را گرفت.
تا صبح دو سه بار زير آفتابهاي زردنبوي برجي
كه خيس و فرو ريخته بود، سايه‌ي
خاكه طلاي هيكلم را بچه‌ديوهايي ديدند
كه از كوره‌راه بريده پايين مي‌آمدند اما
كيومرث تا صبح نگهباني مي‌داد.
***
گنجشكهاي مرده آبي سنگريزه آبي
آبي نرده‌هاي پرت افتاده‌ي صبح
جيك‌جيك‌جيك كيومرث شكم در آورده بود
توي چمنها و همه‌مان به خودمان نگاه كرديم
كلبه از دور
بچه‌هاي پشت دهكده مي‌گفتند: شب چرا دير رسيد؟
***
ساز سابيده‌اي را كنارم ساباند