آرشیف

2015-2-7

عبدالبصیر صهیب صدیقی

خـــود ویـــــرانی دینامیک جامعه

بسم الله الرحمن الرحیم

فضای سیاسی افغانستان فاقد اندیشۀ مؤثر در جهت ایجاد شرایط اخلاقی بودن برای احاد جامعه است که این شرایط منوط و مربوط به آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن افراد جامعه اند و همین شرایط اند که زمینه ساز قانونمندی های جامعه محسوب می شوند .
صلح یگانه آرزوی انسان متدین ، متمدن و اخلاقی است که با مرزبندی های حقوقی و قانونی در یک زمینۀ ازاد می توان به قلۀ رفیع و شامخ آن نائل آمد و در جهان ، در متن رابطه های ملی و منطقه ئی تا روابط بین المللی خود را خویشاوند انسان های قانون اندیش خواند و با درد های انسانی زیست و انسان را تکریم کرد و تضاد و تخاصم را بر علیه ظلم و بی عدالتی سروسامان داد .
مسلم و مبرهن است که صلح یک مفهوم اخلاقی و حقوقی است که ریشه در عدالت دارد و از آن نأشی میشود و از عدالت نیرو و توان می گیرد و مفاهیم فردی و اجتماعی و سیاسی را در رابطه های قانونی و حقوقی تعریف می کند و با دوگونه موضعگیری که همان موضعگیری های ایجابیه و سالبه اند ، چهرۀ زیبا و فرح بخش خود را نشان می دهد .
در صلح زیستن عطیه و بخشش نیست ، بلکه حق مسلم انسانی انسان است که در زندگی فردی و باهمی باید در صلح و امنیت زیست .
از آنجائیکه در افغانستان جنگ زده ، هنوز هم آتش جنگ زبانه می کشد و روزانه زندگی افراد مظلوم را در کام حریص اش می بلعد و زندگی را به کام مجتمع های انسانی آن خطه تلخ ساخته و زهر دود مسموم کننده اش در فضای زندگی پیچیده است که افراد آن جامعه را به ذیق نفس انداخته ، خواب راحت وآرام را از چشمان ملال و خستۀ زنان و مردان و کهنسالان و اطفال معصوم ربوده است .
قتل ، کشتار ، ویرانی ، بیخانمانی تعداد زیاد معلول و معیوب ، فقر ، گرمی بازار مواد مخدر ، حیف ومیل سرمایه های ملی از طرف دلالان بازار های مکارۀ سیاسی که در بنگاه های تجارتی لنگر انداخته اند ، پی آمد این جنگ بنیاد بر انداز و خانمانسوز اند که داستان حسرت و عسرت ملت ما را رقم می زنند که اثرات محسوس و ملموس آنها از چشمان اشکبار اطفال یتیم ، از تشویش و سرا سیمگی زنان مشوش و سراسیمۀ محصور و مجبور به زندگی در قلمرو جنگ ، دود و آتش ، انفجار و انتحار و با صدها درد و رنج روحی و جسمی ، از جگر سوختۀ کهنسالان که جگرگوشه های پاره پارۀ شان را بر اثر انفجار و انتحار به خاک و خون کشیده شده اند و با دستان لرزان حامل جنازه های آن چگرگوشه های دلبند و نازنین اند که با تودیع های حزین همراه با اشک های گرم آن چگر گوشه ها را به خاک می سپارند و با روان درهم کوبیده و مختل و با نگاه های حیران و با قلب های پر از درد والم راه خانۀ شان را در پیش می گیرند ، معلوم و آشکار است ، صدای انفجار ها ، انتحار ها و بسیاری بمباردمان ها با صدای شیون ، آه و نالۀ زنان ، مردان و اطفال بیگناه همراه اند که در دل فضای کشور می پیچند و در برخورد با کوه های شامخ دوباره انعکاس دهندۀ درد ها و آلام اند و جای برای این درد ها و آلام ، در تاریخ حزین و خونین کشور باز می کنند و در خاطرۀ تاریخ آنها را به بایگانی می سپارند تا آرام گیرند و در انتظار عدالتی عادلی باشند تا بازخوانی شوند و دوباره به صدا در آیند و از سینه های شرح شرح و بدن های خونین بر عادل شکایت برند و از عدالت عادل داد خواهند و بر مظلومیت شان چشمان عادل را اشکبار سازند و گریبان اش را تر، و این انتظار در این دنیا به سر آیدو یا تحقق نه پذیرد ، این تاریخ درمظمون مظلومیت بشر در سرای واپسین بازخوانی خواهد شد و به صدا در خواهد آمد که به طور حتم چنین است ودر عدالت الهی بر مظلومیت مظلوم و جزای ظالم حکم می شود که از آن عدالت گریزی نیست .
با مطالعۀ ژرف و عمیق در تجزیه و تحلیل اوضاع و احوال جامعۀ ما به نکاتی مهم و بارزی برمی خوریم که حاکی از گام نهادن و طی طریق در مسیر خود ویرانی دینامیک جامعۀ ما است و هم چنین این نکات اند که عوامل زایش دلائل معیوب و نادرست جنگ خانه برانداز جاری در جامعۀ ما اند که این دلائل معیوب وعلیل و نادرست توجیه کنندۀ جنگ به آسانی در یک فهم و درک نادرست دینی خود را جا می زنند و کاذبانه ردای تقدس بر تن می کشند و خلایق و عوام را می فریبند و به این ترتیب متاع پرفروش در دست دکانداران ، دلالان و تجار دینی در تداول قرار می گیرند .
این نکات عمده و بارز را چنین رقم زده می توانیم :
1 ـ جامعۀ ما بدون مرکزیت تفکر سیاسی و دینی است ، یعنی اینکه ، تفکر سیاسی وحدت بخش که با وجود تفاوت ها و با صحه گذاشتن بر تفاوت ها ، در ارائۀ یک تفکر سیاسی همگون که معرف یک جامعۀ نارمل باشد و فی صدی بالائی از وحدت ملی را بر اساس منافع ملی دارا باشد ، در عرصۀ عمل ناتوان و در مانده است گرچه در تئوری خیلی توانمند و پر ابهت باشد و ازهمین جهت است که مشاهده می شود که تفکر سیاسی جامعۀ ما هر لحطه در بستر مذهب و نژاد در نوسان است یعنی به طور متناوب مذهب و نژاد و حتی هم لسان و زبان برجسته می شوند و منافع ملی در قربانگاه امیال و اغراض بی رحمانه ذبح می شود.
و هم چنان پر مخاطره تر از آن ، عدم مرکزیت دینی است که تفکر دینی را شکار بدفهمی ها و کژ اندیشی ها در عرصۀ زندگی و عمل می سازد و این کژ فهمی ها و بد فهمی ها در مسائلی که به وحدت جامعه ارتباط دارند و در الحاق با تفکر سیاسی مطرح اند ، چشمگیر و نافذ ااند.
به طور مثال می بینیم که همین تفکر دینی فاقد انسجام و فاقد مرکزیت و یا بهتر بگوئیم که متشتت و پراگنده که تأویل درست و نادرست را در موضعگیری های مختلف و متفاوت از خود نشان می دهد ، در مخالفان مسلح دولت ، توجیه گر جنگ است و به جنگ جاری در جامعۀ ما جامۀ تقدس می پوشاند ، در حالیکه علمای دینی که دولت را مشروع می دانند بر فتوی قطعی ضد جنگ اقدامی مؤثری از خود نتوانسته اند که نشان دهند و یا نتوانسته اند که فتوی ضد جنگ را عام فهم سازند تا ذهنیت های عوام ، ضد جنگ توجیه شوند .
2 ـ عدم مؤثریت فکتور های کنترول کنندۀ جامعه چشمگیر و بارز اند و ریشۀ این فکتور های کنترول کننده به عدالت بر می گردند و از آن ریشه می گیرند و معلوم است که از عدم مؤثریت فکتور های کنترول کننده ، جامعۀ ما دچار رنج و عذاب جانکاه است و تشتت و پراگندگی نتیجۀ محتوم و مختوم آن.
3 ـ گروه های اجتماعی ، طبقات ، احزاب سیاسی و نهاد های مدنی ، فاقد توانمندی اعمال قدرت معقول و مطلق در سرو سامان دادن جامعۀ ما اند .
4 ـ ارتباط بین جامعۀ مدنی و نهاد های سیاسی مثل حکومت و پارلمان گسسته و قطع به نظر می رسد که بر ناتوانی های هر کدام شان ابتناء دارد .
همیشه جامعۀ ما شاهد بروز تفاوت های اساسی و اختلافات غیر قابل علاج از این ناحیه است .
5 ـ جامعۀ ما قابلیت خود بنیادی قانونی را از دست داده است و تفاهم سطحی و یا هم کاذب در فضای سیاسی سایه گسترانیده است و سیر جامعه بسوی خود ویرانی دینامیک است و این سیر و حرکت به سوی خود ویرانی دینامیک از عمده ترین دلائل جنگ جاری در جامعۀ ما محسوب می گردد ، جنگی که تقدس کاذب را دارد و دلائل معیوب و نادرستش را ازفهم معیوب و نادرست دینی می گیرد و یا این دلائل برخاسته از منافع انسان های شریر است که جهت دست یابی به اغراض شان ، رنگ دینی به آنها داده شده است .
6 ـ جامعۀ ما در انقطاع با گذشتۀ تاریخی خود قرار دارد و این خود زمینۀ بروز تفاوت ها و اختلافات اساسی درفکر و نحوۀ عمل است .
با دانستن و درک و فهم کردن این موارد می دانیم که ابعاد فاجعۀ فروپاشی جامعه چه اندازه بزرگ است و برای جلو گری از این فاجعۀ بزرگ لازم است که اقدامات آتی بدون ضیاع وقت به عرضۀ اجراء درآید و درچوکات آن اقدامات دیگری از این سنخ را به راه اندازیم تا به یک صلح پایدار برسیم.
1 ـ جامعۀ ما باید در کلیت و بافت منسجم تنظیم شود و این تنظیم از طریق مجرا های سیاسی و حقوقی صورت گرفته می تواند ، یا به عبارۀ دیگر ، سیاست گذاری شایسته و قانونگذاری مؤثر کلیت و بافت منسجم جامعه را ضمانت کرده می تواند .
از جانب دیگر فرهنگ جامعه بر نورم ها و ارزش های معروف بازسازی شوند و به این اساس راه انهدام فرهنگی جامعه سد گردد زیرا در انهدام فرهنگی و فروپاشی آن ، جامعه کلیت و انسجام خود را از دست می دهد .
2 ـ وحدت فردی و شخصی جامعه باید بر ساختار ها و بافت های فکری منبعث از تفکر و اندیشۀ سالم جمعی اساس گذاشته شود که این حرکت فکری در متن اجتماع و جامعه نمایان و مؤثر طرح ریزی شود و سیستم تعلیم و تربیه بر این اساس بازسازی شود .
جامعه اگر وحدت فردی و شخصی نداشته باشد جامعۀ متشتت و پراگنده نامیده می شود و این تشتت و پراگندگی اثرات منفی را بر ارگان های سیاسی و حقوقی اعمال می کند که اجتماع و جامعه نما و منظرشان را در رابطه های ملی ، منطقوی و بین المللی از دست می دهند و معرف یک جامعۀ خود سر و بی مرکز و غیر مؤثر می باشند و اعتبار جامعه را در انظار دیگران به حد اقل و یا هم ناچیز می رساند.
از جانب دیگر در این گونه جوامع مشکل جدی از این لحاظ پیش می آید که جرم و جنایت و زورگوئی پیشۀ افراد حیله گر و محیل می شود و شارلتان های ماهر و زبده سر بلند می کنند و تحرکات معقول و ضروری جامعه را در عرصۀ سیاسی به بازار مکاره مبدل می کنند و با این وضع و حال ، صلح های مقطعی و یا کاذب و ناپایدار بر اساس تنازع بقاء سازمان داده می شوند که تنها به نفع شارلتان ها خواهد بود و مردم محروم از امنیت و صلح پایدار خواهند بود.
3 ـ داشتن جامعۀ زنده و هستومند در گرو تحفظ کرامت انسانی است و معلوم است که کرامت انسانی بر آزادی مثبت انسانی ابتناء دارد و این یعنی طرد آزادی منفی در تفکرفردی و اجتماعی جامعه که این خود به تأسیس نهاد قانونی یعنی دولت بر کشیده می شود که با خصائص سالبه ، آزادی منفی را نفی می کند زیرا آزادی منفی همان آزادی استکه عرصۀ زندگی را بر دیگران با استفادۀ نادرست از قدرت تنگ و محدود می سازد و در این محدودیت است زنجیر بر دست و پای انسان پیجیده می شود و انسان را از حرکت به طرف کمال باز می دارد و این امر سبب می گردد که جامعۀ متشکل از انسان های اسیر و دربند هستی هستومندانه اش را از دست بدهد .و به این اساس استکه نهاد قانونی در فرم و شکل دولت آزادی مثبت را حمایه می کند و آنرا رشد می دهد تا جلو بروز آزادی منفی گرفته شود.
از این جاست که به یک نکتۀ اساسی ذهن ما پی میبرد و آن این است که مقوله های اخلاقی و مفاهیم و مصادیق آن ها حیات و هستی جامعه را تظمین می دارند زیرا از ذهن فرد تا دامن اجتماع و تا ساختار های دولتی و قانونی و حقوقی امتداد می یابند و گسترده می شوند.
4 ـ باید جامعۀ روبه آئنده و روبه کمال را در استمرار زمان با اصلاحات اقتصادی و رشد تیکنولوژیک مدرن اساس گذاشت و یا شرایط چنین پیشرفت و ترقی را مهیا ساخت زیرا رفاه مادی و آسایش از مؤلفه های صلح و امنیت و یک جامعۀ زنده محسوب می گردند، در غیر آن فقر، جامعه را از استمرار حرکت در بستر زمان باز می دارد و عقب ماندن جامعه از آهنگ و ناقوس زمان ، به رکود و نابودی جامعه می انجامد و رفاه و آسایش از آن رخت می بندد.
می دانیم که جامعه دارای لایه های متعدد است یعنی دارای زیربناها ، روبناها ، و وجوهات اصلی و فرعی می باشد و این لایه های متعدد نقش اصلی در شکل دهی و سازمان دهی حقیقت و واقیعت اجتماعی دارند که با ژرف نگری باید مشخص شوند و هرکدام از آنها تعریف شوند و جایگاه اصلی شان مشخص شوند و بر اساس مطالعۀ دقیق این لایه ها باید بر شایسته سالاری ترکیز شود و در فرم سیاسی جامعه برکشیده شوند و با ساختار های منظم و درهم بافته شده حقیقت و واقیعت اجتماعی و سیاسی جامعۀ مان را راقم باشیم و اگر این کار صورت نگیرد ، مسلم است جامعۀ ما راه فروپاشی را درپیش خواهد گرفت و با این وضع جامعۀ ما محیط رشد طمعگران و ظالمان خواهد شد که بر منافع شخصی شان ترکیز خواهند کرد.
واضح و آشکار است که بادرک و فهم قوانین تحرک و تحول جامعه ، جامعۀ خود را کنترول کنیم و از فروپاشی آن جلوگیری به عمل آوریم.
از آنجائیکه مبرهن و آشکار است که لایه ها ( جمعیت ها ، گروه ها ، و طبقات در جامعه نقش عمده و اساسی و سازنده دارند ضروری و لازمی است که در یک بافت اجتماعی بدون در نظر داشت نژاد و لسان قرار گیرند و زمینۀ آن فراهم شود و از لحاظ قانونی حمایت شوند که در جایگاه خود شان مؤثریت شائسته از خود داشته باشند.
با مطالعۀ سطور بالا و در زمینۀ فهم مطالبی که در بالا ذکر گردیدند باید در پی درک و فهم صلح و امنیت واقعی و پایدار مبتنی بر حقیقت ، در جامعۀ خود باشیم زیرا صلح و امنیت واقعی مبتنی بر حقیقت از ضروریات مبرم واساسی برای بقای هر جامعه اند و جامعۀ جنگزدۀ ما بیشتر از هر زمان دیگر برای بقای خود ضرورت حیاتی به آنها دارد.
میدانیم که واقیعت تشکیل و صورت پذیری جامعه بر دو عنصر یعنی بر تفکر و اندیشه ابتناء دارد که عبارتند از :
الف ـ امیال و نیات فردی و اجتماعی برای سروسامان دادن زندگی در متن اجتماع.
ب ـ امیال و نیات در جهت تفکر ذهنی و زایش معانی از ذهن در اشکال اخلاقی و قانونی .
یعنی اینکه امیال و نیات به عمل و تفکر جهت زایش معانی مبتنی بر تفکر و اندیشۀ سالم که فطرت انسانی را به نمایش می گذارد که در بر دارندۀ شناخت علمی ، اخلاقی ، و قانونی است ، بسان نیرو ها و قدرت های همگون ، مشخص و معلوم با هم جمع و جور می شوند و در یک بافت فکری قرار می گیرند و از تفکر و اندیشۀ ناسالم خود را جدا می سازند ، همۀ این جمع و جور شدن ها و جدا شدن ها بر اساس گفتمان در سه بعد امکان ظهور یافته می توانند که عبارتند از :
الف ـ بعد علمی
ب ـ بعد خداشناسانه
ج ـ بعد انسان شناسانۀ اخلاقی
ضرورت آن احساس می شود که ابعاد متذکرۀ بالا را قدری توضیح و تشریح کنیم ، بدین شرح که :
گفتمان در بعد علمی پایه و اساس گفتمان در ابعاد دیگر مورد نظر ما است یعنی اینکه باید در گفتمان در بعد خداشناسانه و بعد انسان شناسانۀ اخلاقی ، گفتمان علمی مورد استناد معقول قرارگیرد که متناسب با اکتشافات و انکشافات علمی عصر حاضر باشد ، به گونۀ مثال ، آنگاه که بحث صلح و جنگ مطرح می شود میدانیم که یک بحث گسترده و وسیع است زیرا هم در ساحۀ علمی جایگاه خاص خود را دارد و هم در دو بعد دیگر از اهمیت اساسی و برجسته و چشمگیر برخوردار است.
صلح و جنگ در گفتمان علمی در قلمرو موضوعی نظریۀ تکامل ، سوسیال بیولوژی و سوسیو بیولوژی و بالاخص در فلسفه مقام واضح و روشن دارد.
بدون اطلاعات مناسب از نظریات علمی بر صلح و جنگ قادر نخواهیم بود در ابعاد دیگر بر صلح و جنگ بر یک فکر جامع و شامل ترکیز کنیم .
و یا اگر ما از سیستم های فیدبک مثبت و منفی در فزیک و فزیولوژی غافل باشیم ، قادر نخواهیم بود که ساختار های اجتماعی و سیاسی را تجزیه و تحلیل درست کنیم که این خود یک بحث مفصل است و حال از طول و تفصیل آن خود را کنار می کشیم.
در بعد خداشناسانه نیاز مبرم به دلائل علمی و عقلی داریم که راه تفسیر خلقت جهان و خالقیت خدای متعال و راه درک خوب و بد را ممکن می سازد و از طرف دیگر نقطۀ وصلی است بین گفتمان علمی و گفتمان انسانشناسانۀ اخلاقی.
گفتمان بعد انسان شناسانۀ اخلاقی برای یک زندگی بهتر و عملی نهایت درجه اساسی و عمده است زیرا این گفتمان ما را قادر می سازد که حالات متغیر زندگی روبه تکامل را بر اساس ثوابت اخلاقی جهانی تفسیر کنیم و قانون سازی بهتر داشته باشیم .
بر این اساس می دانیم که مورال یک قدرت حاکم بالقوه و یابالفعل در هر عصر و زمان بوده است و خواهد بود که صورت بندی های نورم ها را در یک شکل و صورت و ترکیب توحیدی و واحد در یک اتحاد مستحکم و یک پارچگی ناگسستنی شکل می دهد و ادعا ها و عمل کرد های را که مطابق به مورال یا اخلاق اند به درجۀ اعتبار میرساند و برمی کشد و در شکل ابژکتیف آنها را به مثابۀ قانون مطرح می کند و یک شبکۀ از ادعا های اخلاقی منطبق به مورال را در فورم قانون ارائه می دارد و یا ادعا های را که تشخص اخلاقی آنها مبهم اند و در فضای مبهم و پیچیده ، ساختار های غیر مطمئن را بنا نهاده اند بر می کشد و با معیار های خود آنهارا به محک می زند و اعتبار و عدم اعتبار آنها را فورمل بندی می کند و زمینۀ قانون سازی را بر اساس آزادی مثبت انسانی آماده می سازد.
مبرهن و آشکار است که جامعۀ ما از لحاظ فکری ، نژادی ، لسانی و گرایشات سیاسی تکه پاره های جدا و غیر مرتبط به هم اند و جزایر مجزا را در ساحۀ قدرت شکل و سامان داده اند که بقاء و حضور شان را در اجتماع مدیون آن می دانند که این خود از عوامل جنگ و نزاع بر سر منافع محسوب می گردد.
ما می توانیم که این تکه پاره ها را و این جزایر مجزا را بر اساس سرو سامان دادن گفتمان علمی ، دینی ، مذهبی ، اخلاقی و قانونی و تاریخی در تعامل با قدرت به هم متصل و مرتبط سازیم و مرکزیت قدرت مؤثر را در جامعه ایجاد کنیم تا جامعه را رهبری کند و نگذارد که به فشل و پاشانی گرفتار آید.
این گفتمان در رابطه با تعامل قدرت ما را قادر می سازد که ، به ایجاد فضای تفاهم حقوقی و سیاسی بیرونی با جامعۀ جهانی و قطع مداخلات بیرونی در جهت جابجائی قدرت در ساختار های سیاسی و حقوقی جامعه نائل آیم و این مأمول از طریق اصلاح قوانین بخصوص قوانین انتخابات بر آورده شده می تواند .
در تعامل قدرت و گفتمان تحقق فعال خاصیت اشتمال (شامل ساختن یک نورم به حیث قانون در برنامۀ زندگی قانونمند ) ، طرد کنندگی ( براندازی یا الغای یک قانون بر اساس نورم های اخلاقی ) و حاشیه سازی ( کنار زدن قدرت های ضد قانون ) به طور کامل مطرح اند و محسوس می باشند و این خود راه رسیدن به صلح پایدار از طریق عقد قراردادها با جامعۀ جهانی است .
پس در اخیر می خواهیم تذکر دهیم که برای ایجاد یک صلح پایدار و امنیت شگوفا راه اندازی و اهتمام به دیالوگ صلح در سطح ملی و منطقوی و بین المللی در رابطه با افغانستان از اولویت های سیاسی و حقوقی جامعۀ ما اند و در این دیالوگ است که ما از کفایت دلیلی به ترجیح دلیلی می رسیم و به این ترتیب راقم و سازندۀ حال و آئندۀ بهترخود در آئینۀ تاریخ می باشیم.
وسلام.

تاریخ : 30.03.2013