آرشیف

2015-6-20

جواد رضایی

تبریک بــــــا انفجار به معلم

امروز13 میزان روزمعلم بود.ساعت 9 صبح وقتی وارد لیسه سلطان شهاب الدین غوری شدم ،شاگردان ونونهالان زیادی با دسته های گل وچهره های شاداب وخندان ؛دردوطرف راهرو لیسه صف کشیده بودند.اتفاقا والی ورئیس معارف ویکی ازفعالین نهادهای مدنی نیز درهمین هنگام وارد لیسه شدند.شاگردان باکف زدن مسولین را در روزمعلم استقبال کردند.با عبورازمیان دانش آموزان ،درداخل تالارلیسه سلطان شهاب الدین درصف جلو،روی یکی ازکوجها نشستم.سالن پربود ازشعاروحدیت وآیه درارتباط با مقام معلم.
حدیثی ازپیامبربزرگوار اسلام درگوشه تالارتوجهم را جلب کرد."انما بعثت معلما "(یعنی همانا من به حیث معلم مبعوث شدم)ازهمین جا است که می گویند معلمی شغل انبیاء است . 
مجری برنامه یکی ازشاگردان معارف بود.روزمعلم را تبریک گفت .بعد قرائت زیبا ودلنشین یکی ازقاریان نونهال، صدای قرآن را درسالن طنین انداز نمود. سرودملی پخش شد وهمه به احترام به پا خواستم.والی؛رئیس معارف نماینده شورای ولایتی ومولوی مغفرالله درموردنقش وجایگاه علم ودانش دردین اسلام صحبت نمودند.هرکدام شان فرهنگ جنگ وخشونت وقوم گرایی را محکوم کردند واختلافات قومی را مایه نگون بختی وعقب افتادگی وارثان امپراطوری بزرگ غوریها دانستند.اشارات آنها برایم قابل درک است . حالا اختلافات قومی به مکاتب ومدارس داخل شهرنیزرسیده است .چند روزقبل شاگردان مربوط دوقوم،درلیلیه دارالعلوم به جان هم افتاده بودند ویکدیگر را با چوب ،مشت ولگد نوازش کردند. دروسط جشن ازسالن خارج شدم داخل حیاط مکتب ،ناظم شاخه درختی به دست داشت وقتی شاخه نازکش را درهوا چرخاند وبه دروغ ژست حمله وزدن گرفت ، انبوه شاگردان ازترس به طرف دیگر حیاط "غل "خوردند.تعدادی دیگرهم ازپشت سر فرارهمصنفی های شان راتماشا می کردند.یک لحظه فکرکردم ای کاش هنوزشاگرد صنف اول بودم وبا شیطنت وبازی گوشی هم صنفی هایم ، همچون موج دریا به جوش وخروش درمی آمدم.
هنوزبه دفترکارم نرسیده بودم،صدای مهیبی درشهرپیچید ودود غلیظی درمقابل لیسه سلطان علاء الدین دیده شد.با عجله دوباره به شهربرگشتم.انبوه جمعیت سراسیمه ووحشت زده ،به هرطرف می دویدند.نیروهای پلیس واردو محل رامحاصره کرده بودند،شیشه های دکانها درپیاده رو ریخته بود.بعضی ازمردم جهت کنجکاوی به طرف محل انفجارمی رفتند .عده ای هم ازراه دور صحنه را نظاره می کردند.آقای آژندویک فیلم بردار تلویزیون محلی غور برای تهیه خبر با عجله به طرف محل حادثه می دویدند.اما بدتر ازهمه نوگلان معارف بودند که با چهره مضطرب وپریشان،درحالی که گلها بدست شان بود، به طرف خانه های خود فرارمی کردند.نفرین ولعنت براین جنگ ،خشونت ،انفجاروانتحارکه حتی به شاگرد مکتب ما اجازه نمی دهد تا اززحمات معلم مهربان خویش قدردانی نماید.وبا خیال آرام بگوید: معلم عزیزم روزت مبارک.اززحمات توتشکرمی کنم که به ما خواندن ونوشتن ورسم زیستن آموختی.
ای کاش عده ای بفهمند وبه جای تفنگ ، گل وقلم بدست گیرند.ای کاش آنها به جای انفجار با یک دسته گل روزمعلم را به استادان محروم غور تبریک بگویند.خدایا به این بندگانت رسم بهترزیستن بیاموز.خدایا به آنها بیاموز که به جای تفنگ زدن قلم زدن وبه جای خشونت ،محبت را شیوه زندگی خودسازند.

با احترام
جواد رضایی
13/7/1391 شهرفیروزکوه(چغچران )