آرشیف

2014-12-28

زحل عظیمی غوری

بدل گفـــــــــــتــــــــــــم

 

 
 
بدل گفتم چرا اينقدر بي وفائي؟ گفتا بي وفا يار تو است.
بدل گفتم چرا مهر پرورائي ؟ گفتا بي مهر زندگي نيست.
بدل گفتم چرا هر جا جان پناهي؟ گفتا پروردگارت پناه ده است.
بدل گفتم چرا مرتضي ؟ گفتا دلت داغ دار است.
بدل گفتم چرا همنوائي ؟ گفتا بي نوا جانان تو است.
بدل گفتم چرا پرشراري ؟ گفتا نگاهت پرشرار است.
 
ندانم
 اي پروردگارا ندانم باز چه گناه كرده ام كه مرا هر بار ميرنجاني نميدانم باز با كي خلاف رفته ام كه باز غمهاي را سر راه زندگي ام قرار داده اي خدا من چرا هر بار در بار گناهان غرق ميشوم چرا هر بار بادردها زندگي ام روحيه جديد اتخاذ ميكند چرا؟ بي وفايان بامن روبرو ميگردند فلك چرا فكر مرا ندارند من چگونه ميتوانم خود را از اين غم هاي كه است رهاي اهم اي امير من، اي راز دارهاي شبهاي تار من، اي پاك وواحد نياز هاي پنج وقت نماز من، اي تنها ولا شريك كائينات، اي الهه قدرت وكمال ، اي بهترين شاهان، اي خداي كريم ، اي هم راز وهم نواي من ، اي پروردگار پاك من، اي كه تو مرا روح داده اي ، اي كه تو مرا پناه داده اي ، اي كه تو مرا جان و عقل پرورده اي، اي نازنين ، اي كعبه دلها ، اي الله دلها ، اي يگانه اي يگانه ها بي مثل و بي كس و تنها فقط دو نگاهم بسوي تو پيوسته است فقط مرا كمك كن اي خدا نگاهم را از پيوست كه بسته شده رها مكن اي يكتا من را مدد نما خدايا خداخدا!

آه خدايا درديكه دادي درماني روادار
با غمي كه پيوستم نمودي الهام روا دار
        به پيوندي كه بستم وفائي بقا ده

به دربارت دستم بلند است علاج روا دار