آرشیف

2015-11-21

نصیراحمد آژند

از دیوار بنام «ارباب» که بگذریم به خوش بختی میرسیم!

در اینجا تعریف ما از خوش بختی داشتن حداقل آزادی، رفاه و آسایش نصبی و سرانجام وحدت و یک پارچگی مردم و داشتن حق تعلیم و تحصیل و ابراز نظر در مسایل مربوط به زندگی میباشد . حال شاید سوال خلق شود که «خوشبختی» انسانها در یک اجتماع فرضا غور چی ربط به «ارباب » این موجود نازدانه خدا دارد؟
دریک اجتماع که ساختار قبیلوی داشته باشد وذهنیت عموم مردم نیز ذهنیت قبیلوی باشد بدون شک تمدن ومدنیت به قول( انصاری) در آن را ندارد،اینکه چرا این ساختار نمیتواند زندگی مدنی داشته باشد بر میگردد به یک سری معاملات قوانین که اربابان بین خودشان وبرای مردم وضع کردند در کنار آن دانش،فراخی دیدونظر ارباب نیز یکی از عوامل است که رفاه عمومی وزندگی مدنی را نمی گذارد وارد این اجتماع شود. دراین اینجا کوتاه روی چند ویژگی.
«ارباب» آن هم در اجتماع که در آن زندگی میکنم اشاره میکنم که خودگواه بر حقانیت ادعا وعنوان این نوشته است که:از دیوار بنام ارباب که بگذریم به خوشبختی می رسیم.
«ارباب» دچار بیماری خود بزرگ بینی است!

ویژگی شماره( ۱(
نوشته حاضر قدمى كوچك در جهت نقد ذهنيت خود بزرگ بینی وتفکرارباب منشانه بعضی از به اصطلاح بزرگان ما و بازكاوى بحرانى است كه آتشفشانى از كينه در سينه و كوهى از تخلف و عقب ماندگى در قفا دارد واین بیماری نوع رفتار ارباب مشانه است که افراد آن دچار ذهنیت انحصار طلبانه وخودخواهانه هستند وگویی این رفتار به نحوی برایشان میراثی شده از پدر کلان به پدر واز پدر به فرزند که با وجود رفتن جامعه بسوی مدنی شدن وآشنایی افراد آن به داعیه جهانی شدن وآگاهی از یک زندگی مدرن باز هم نمی تواند راه گشایی حل مشکلات فی مابین افراد آن باشد و از زمینه های خیلی زنند وخورد کننده خود بزرگ بینی که ،حسادت،ترویج کینه درمقابل یکدیگر باشد بکاهد،روی این ملحوظ تازمانیکه این عنکبوت شوم بر روان اربابان که خود را بزرگ مردم میپندارند وبرکت اجتماع میدانند وعقل کل تنیده باشد امید هرگونه تحول مثبت خوابی بیش نخواهد بود.گرچه این بیماری بر روان و انديشهء اكثريت ما چنگ افگنده و ما را در درون خود ما به محاصره كشيده است وتاجایی سرتاسرى و فراگير شده اما از همه بیشتر این بیماری بزرگان مارا دچار خود ساخته که میشود با یک تامل عمیق و همه جانبه روی ایت خصلت نامناسب وشناسایی علت های آن نسخهٔ برای درمان وعلاج آن جستجوه کرد و این واقعیت ها را از زبان وقلم کسانی یافت که در راه گفتن حقیقت صادقانه می کوشند واز هر عرض ومرضی بری هستند ودر این را از ملامتی هیچ ملامتگری هم نمی هراسند.
نکته اساسی را که در اینجا میخواهم خدمت عرض کنم این است که برماست تانقاب از چهره ذات اجتماع خویش برداشته خود را همانطوری که هستیم بشناسیمِ وعیب های ناشایسته اجتماع خویش را صادقانه به نقد بکشبم وحداقل بخاطر زدودن این ذهنیت ارتجاعی وتاریک کاری را انجام دهیم ،عده زیاد از ما باوجود که باخود شعارهای بزرگ را حمل می کنیم ولی درعمل درجهت نهادینه ساختن اصول که وابسته به قبیله وبزرگ قبیله ماست هستیم وتلاشی را از خود در جهت کشیدن خودو مردم خود از لجنزار این این ذهنیت (ذهنتی قبیلوی) وبیماری خود بزرگ بینی افراد آن بخرچ نمیدهیم بادر نظرداشت مشکلات وآنچه گفته آمدیم بر اهل قلم این دیار است تا باصراحت لجهه بدون آنکه از گفتن حقیقت احساس شرم نماییم ویا اینکه بخاطر نشنیدن آن پنبه درگوش نهاده وطرفه رفته ویا اینکه تحلیل این مسله را عیب پنداریم واینکه افتخار کنیم در حل این بیماری سعی مخلصانه کنیم.

«ارباب» رواداری ندارد!
ویژگی شماره (۲(
خان،ارباب،کلان قریه وسرخیل در اجتماع مادر کنار اینکه وسعت نظر ودیدش فراتر از علف چر دهکده اش نمیرودوهمه چیز را محصور در چهار اطراف خویش می بیند وبا همان فکر قریه داری بر مسایل تصمیم گیری دارد هیچگاه انسانی رواداری نیست واز همین رو ارباب به غیر از خود بر دیگران هیچ سودی را رواداری ندارد حتا رفاه وآسایش زیر دستان خویش را نمی خواهد وحق ابراز نظر وبیان مشکلات شان را بدیشان نمی دهد. با آنکه رواداری به منزله خشونت پرهیزی،ذات اصلاح پذیری دارد ودر چار چوپ گفتگوه وصبر فکری وعملی معنا میشود که متاسفانه اربابان وسرخیلان ما از آن محروم اند. اولویت یافتن فضیلت چون رواداری ودیگر پسندی در میان افراد بویژه از خان وصاحب صلاحیت برای زیردستان ایجاد کننده حس اعتماد،حس نیت وهمبستگی است که به تدریج اجتماع را بسوی رفاه وآسایش سوق میدهد. در حالیکه حس اعتماد ارباب بی اعتمادیست(با رشد دیگران وبه آگاهی رسیدن دیگران ارباب جایگاه خویش رابه خطر میبیند) نیت ارباب در مورد غیر از خودش نیت خوبی نیست وهمیشه در پی تضعیف دیگران است وسرانجام ارباب هیچگاه وحدت اجتماع وهمستگی افراد را نمی خواهد.
ارباب در هنگام ضرورت از تو استفاده می کند ودر هنگام بی نیازی از تو وقیافه تو سخت متنفر است. پ.ن: این نوشته اشخاص خاص را مخاطب ندارد بلکه ذات یک اجتماع قبیله سالار وتفکربرتر پنداری ارباب را به نقد کشیده است.

نصیراحمد «آژند»