X

آرشیف

آوازه ها و باور های عوام
جای که اخبار دقیق و واقعی گزارش داده نشود ، آوازه ها اوج میگیرد و درجوامعی که  سطح آگاهی  پائین دارند ، رسوخ خرافات بلند است . در سرزمین عزیز ما نیز آوازه ها و پندار های جالب و گوناگونی مطرح می شوند:
حدود پنجاه سال قبل ، در سراسر کشور  آوازه ای شایع شد که ، قیافۀ یک نفر به علت ارتکاب گناهی، مسخ گردیده ، نیم تنۀ فوقانی اش به خر تبدیل شده ، اورا محل به محل می برند و نمایش می دهند تا مردم عبرت گیرند. همه جا پر از سرو صدا بود ، راجع به شمایل شخص مسخ شده، یکی از زبان دیگری گویا مستند معلومات می دادند. روزی گفتند  شخص مسخ شده به پل چرخی رسیده وارد کابل می گردد ، مردم صف کشیده بودند ، بالآخره گفته شد که صبح او را به جمال مینه می آورند و از جوار پوهنتون کابل می گذرانند ، محصلان ، استادان ، مامورین و مردم محل  با حیرت و دستپاچگی از صبح تا دیگر صف بستند و انتظار کشیدند ، ولی او نیامد که نیامد.
حدود ده سال پیش ، در شهر کابل آوازه ای پیچید که منابع نامعلومی به مردم زنگ می زنند و از طریق گوشی های مبایل ویروس پخش می کنند  در اثر آن گویا چندین نفر از فلان محل و فلان دکان مرده اند ، هرکس وابسته گان خود را زنگ می زد و از این خطر هوشدار می داد ، حتی پولیس و اشخاص امنیتی به بعضی مکاتب رفته ، دستور دادند تا  مبایل هارا خاموش نمایند . شام همان روز  این آوازه ها از طریق رسانه ها تکذیب گردید.
یکی دوسال قبل  گفتند که  روی شکم  دختری جوانی در یکی از ولایات ، طور غیبی کلماتی نوشته شده ، مردم عقب خانه او صف کشیده بودند، دختر روی بستر خوابیده ، شکمش را به نمایش گذاشته اند ، به نوبت وارد خانه می شوند ، کلمات نوشته شده را می بینند و تکبیر می گویند.
یکی از دوستانم که کارمند معارف بود برایم قصه کرد که در یکی از ولایات سفری داشتیم ، مجاور کوهی یک چشمۀ بزرگی را دیدیم ، بسیار جالب ، دارای آب صاف ، خنک و دلنشین . چند نفر از مردم محل آنجا بودند ، خواستیم راجع به چشمه چیزی بگویند . یک مرد ریش سفید گفت : این چشمه را که می بینید ، چشمۀ ساده ای نیست ، در هیچ جای دنیا چنین چشمه ای وجود ندارد ، چند سال قبل هیئتی از کابل آمده بود ، نمونۀ آب چشمه را با خود بردند ، در لابراتوار های معتبر آنرا تجزیه کردند ، این آب ، فقط یک فیصد از شراب کم آمد ، یعنی که آب چشمه شراب است شراب ، هرچه بخوری با خوردن یک گیلاس این آب فوری هضم می گردد.
چند سال قبل ، نویسنده این سطور ، در بین رود خانه ای از حومۀ کابل سنگ کلانی را دیدم که مردم دور آن جمع بودند ، گفته می شد که روی سنگ کلمات غیبی نوشته شده ، منی بنده به چشم خود حتی یک حرف را تشخیص کرده نتوانستم ، سنگ موصوف را در جوار یکی از  زیارت های نزدیک منتقل کردند ، بر سکوی گذاشتند ، دور آن پنجرۀ فلزی کشیدند، روزانه اشخاصی به دیدن آن می آیند ، آن را می بوسند و مناجات می کنند.
در قندهار زیارتی بنام «شیرین جان آقا» موجود است ، یکی از رادیوها گذارشی از آن داشت : ده ها نفر در این زیارت گرد می آیند و چرس می کشند، از ایشان پرسیده می شود شما کی هستید ، اینجا چه می کنید ؟ در جواب گفته می شود : « دا خو د شیرین جان آغا، زیارت ده، موژ یی مریدان یو مریدان ، د هغه خذمت کوو خذمت» ، پرسیده می شود این چلم برای چه است؟ ، کسی جواب می دهد « دا د چرسو یو زورور چلم ده ، دلته دیر زوانان او د خدای دوستان رازی ، یو یو« بلکه ملکه» کوی او کوویه ، موژ تول د آغاجان خذمت کوو خذمت.
از تلویزیون طلوع هر هفته ، برنامه ای بنام« چایخانه» پخش می گردد و در آن اشخاصی از یک محل، راجع به  باورهای محیطی و گذشته های منطقه طور عامیانه ، سخن می گویند ، این برنامه ها جالب و شنیدنی اند. در همین چای خانه ها راجع به زیارتهای کابل و حومۀ آن گفته شد که :
 در کابل بر فراز تپه ای زیارتگاه آقای « یخپوش» قرار دارد ، جناب ایشان در زمان خویش مردی صاحب حال و پیری بزرگی بوده ، همیشه بالاپوشی از یخ در تن داشته.
 در جای دیگری زیارتی بنام «پیر یخسوز» است ، ایشان نیز شخصیت بزرگی بوده اند ، روزی از روزهای سرد زمستان، در هوای آزاد مریدان به دور پیر گرد آمدند ، او دستور می دهد جغله های یخ را جمع کنند و آنگاه آنها را آتش می زند ، یخها مانند ذغال« بل بل بل بل» سوختن گرفتند و همه مردم با حیرت و اخلاص خود را گرم می کردند و می گریستند.
 باز آنطرفتر زیارت آقای «آتش نفس» است ، ایشان نیز پیری کلان و صاحب کرامات بودند. مریدانش خواهش می کنند که کرامتی از خود نشان دهد، او دستور می دهد مرغی را حلال نمایند پاک ، شسته و سالم بیاورند ، هردو ران مرغ را گرفته پوف می کند از تف داغ او ، گوشت مرغ در ظرف یک ثانیه« بغ بغ بغ بغ »کباب می شود و همه مردم از کباب می خورند و مجلس از حالت عادی خارج می شود.
در شهرکابل شخصی صاحب حالی وجود داشته بنام میرزای لوچ ، او همیشه برهنه بوده ، هرگز کالا نمی پوشیده ، در حومۀ دهمزنگ گشت و گذار داشته،  روزی از کابل مفقود می شود، گویا در عین روز ، کسانی میرزای لوچ را در مکۀ شریف  دیده بودند آنجا هم لوچ بوده.
X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.